Nastaran-Adibrad

در شماره پیش عنوان شد که خودتخریبی یعنی آسیب رسانی داوطلبانه به خود. گاهی اوقات انسانها کارهایی می کنند که به خود آسیب می رسانند در افرادی که این اختلال وجود دارد به دلیل عدم توانایی در کنترل و مدیریت خود، رفتار خودتخریبانه به صورت الگوی غالب دیده می شود. شدیدترین حالت خودتخریبی، خودکشی است ولی رفتار خودتخریبانه و خشونت علیه خود بسیار گسترده تر از خودکشی است. به طوری که می تواند طیف وسیعی از خود ایثارگری بیش از حد، تحمل رنج و آسیب، عدم مراقبت کردن و غفلت از خود تا بریدن و صدمه جسمی به خود را در برگیرد.

مراحل شکل گیری خشونت علیه خود

تجارب اولیه دوران کودکیself-destructive

این تجربه ها به زمانی برمی گردد که کودک خردسال در معرض سوءاستفاده یا بدرفتاری قرار گرفته است. زمانی که هیچ کنترلی روی زندگی خود نداشته. رفتارهای خودتخریبی از زمانی که کودک از دلبستگی امن با والدین محروم بوده است، آغاز شده است. شاید او پدری الکلی داشته که یا شدت پرخاشگر و عصبی بوده است و یا مادری داشته غیر قابل پیش بینی و بی ثبات. مادری که کودک را مورد تنبیه و آزار قرار می داده است. یا شاید معلم مدرسه اش بسیارسخت گیر و تنبیه گر بوده است. عامل اساسی که کودک در بزرگسالی به سمت الگوی رفتارهای خودتخریبی کشیده می شود عدم توانایی کنترل صدمات در دوران کودکی است که دایم او را مورد حمله قرار می داده اند. به علاوه ممکن است یک یا هر دو والد قادر نبوده باشند که کودک را مورد عشق، مراقبت و توجهی قرار دهند که اشتیاقش را داشته است. در این صورت کودک در دنیایی پر از ترس و وحشت، احساس تنهایی، بی کسی و درماندگی بزرگ شده است.

مفهوم سازی نادرست از زندگی

به دنبال تجارب تلخ تجربه شده در زمان کودکی، دنیا غیرقابل پیش بینی و غیرقابل کنترل تصور می شود. دنیا را فضایی ترسناک تلقی کردن در دوران کودکی، در وجود کودک مغناطیسی برای جذب درد و رنج تعبیه می کند. در این زمان مفهومی که کودک از زندگی می سازد این است که زندگی خیلی ظالمانه است و ارزش زیستن ندارد، ای کاش هرگز به دنیا نیامده بودم و این که من این قدر صدمه می خورم یعنی من خیلی بد هستم و ارزش زیستن ندارم.

ترس

همراه با عقاید و باورهای ناکارآمد، کودک درگیر ترسی پیچیده می شود. از جمله ترس از دست دادن کنترل، که به صورت ترس از دست دادن مرزها در روابط صمیمی، ترس از دست دادن کنترل خاطرات رنج آور و وحشتناک و ترس از دست دان کنترل بخشی از وجود خود که رنج و درد را در خود نگهداشته است. در این حالت کودک وحشت زده، دایم احساسات سانحه های دردناک گذشته را تکرار می کند. او دچار نوعی جنگ داخلی است، از سویی می خواهد رنج ناشی از زخم ها را از خود دور کند از طرف دیگر با رنجی تازه می خواهد رنج قبلی را پس بزند.

راهبردهای ناکارآمد برای محافظت از خود

راهبردهای متنوعی برای سازگاری با مشکلات و مسایل پیچیده وجود دارد. هر فردی برای سازگای با مشکلات راهی را در پیش می گیرد. افراد خودتخریبگر از روش های ناکار آمد در مقابله با مشکلات استفاده می کنند. از جمله از روش های رایج ناکارامد که در دختران نوجوان رایج است، کنترل روی خوردن به عنوان راهی برای سرکوبی بدن خود با هدف کنترل روی مشکلات است که به آن اختلال کم خوری روانی می گویند.

وقتی فرد دچار اضطراب می شود به دنبال راهی است که از خود در مقابل عوارض اضطراب محافظت کند. در خانواده هایی که جو خفقان آور یا سرکوبگرانه حاکم است راهی برای کودک برای برون ریزی اضطراب و یافتن راهی برای کنترل آن وجود ندارد. در این خانواده ها اضطراب ممکن است شرم آور فرض شود، لذا پنهان شده و هرگز بروز داده نمی شود. در چنین شرایطی کنترل های جایگزین خود را نشان می دهد. این کنترل ها شامل عادت های ناسالم، وسواس و رفتارهای خود تخریبگرایانه است که اقدامی است در درون فرد برای کنترل اضطراب. فرد مضطرب فرض می کند اگر من کاری برای عوامل ایجاد کننده اضطراب نمی توانم بکنم، حداقل می توانم کاری در درون برای خودم انجام دهم. بیشتر زن ها با کنترل بر خوردن، تسلط خود را بر زندگی و اضطراب نشان می دهند که نشانه قدرت آنها بوده و توجه زیادی را هم به خود جلب می کنند. این نوع رفتار خودتخریبانه حس کنترل بر زندگی را به آنها می دهد. البته این شکل از رفتار خودشکنانه در مورد الکلیسم و اعتیادهای دیگر هم صادق است. به طوری که فرد ممکن است با نوشیدن الکل ضمن احساس کنترل در انتخاب، به نوعی بیهوشی روانی برسد. در عین حال وقتی فرد نمی تواند هیچ راه حل اصولی برای کنترل درد پیدا کند، خلاصی کوتاه مدت با روش های ناکار آمد، به طور هم زمان حس کنترل و عدم کنترل را به فرد منتقل می کند و نیز او را وارد دایره اعتیاد و یا الکلیسم بیشتر می کند.

نقاب زدن به چهره برای پوشاندن همه موارد ذکر شده

در عین حال یک فرد خودتخریبگر نمی خواهد به عنوان فردی ضعیف که قادر به کنترل ترسها و تعارضات خود نیست شناخته شود، لذا نقاب فردی را به چهره می زند که همه چیز تحت کنترل اوست. او سعی می کند مثلا بگوید تفریحی می نوشم یا برای سرگرمی یا همراهی با دوستان مواد مصرف می کنم و یا هر موقع بخواهم می توانم قطعش کنم. یا گاهی کمی وحشی و بی پروا می شوم یا من کمی نترس هستم و … تا توجیه مثبتی برا ی ترور درونی خود داشته باشد.

ایثارگری افراطی و تحمل بیش از حد رنج، شکلی از خشونت علیه خود

ایثارکردن و تحمل رنج و سوءاستفاده نیز می تواند نوعی خودتخریبی باشد که جنبه اجتماعی مثبت دارد. ایثارگری یعنی بخشیدن آنچه برای خود با ارزش است برای دیگران و یا برای یک عقیده. قربانی کردن یا بخشیدن چیزی برای دیگران می تواند از بخشیدن یک گل تا آتش زدن خود یا انتخاب مرگ داوطلبانه و برای نابودی دشمن یا یک عقیده باشد. تحمل درد و رنج که در بسیاری از فرهنگها مثبت تلقی می شود و در بسیاری از اوقات به هر دلیلی اتفاق بیفتد می تواند ریشه در وجود تعارضات شدید درونی و برای خلاصی از آنها صورت پذیرد. یعنی می توان این نوع رفتار را به لیست رفتارهای خودتخریبگرانه اضافه کرد. تحمل سوء استفاده و بدرفتاری هم مکانیزمی به همین صورت دارد.

خودکشی بالاترین درجه رفتارهای خودتخریبی یا خشونت علیه خود

طبق گزارش سازمان بهداشت جهانی در سال ۲۰۰۰ تقریبا یک میلیون انسان بر اثر خودکشی از بین رفته اند که به این آمار ۱۰ تا ۲۰ برابر اقدام به خودکشی را باید اضافه کرد. این آمار نشان می دهد که در هر ۴۰ ثانیه یک نفر از خودکشی می میرد و در هر ۳ ثانیه یک نفر اقدام به خودکشی می کند. اکنون خودکشی یکی از سه عامل اولیه مرگ جوانان در دنیا است. افرادی که در دنیا بر اثر خودکشی می میرند از کشتگان جنگها بالاتر است. اگر چه خودکشی به دلایلی مانند افسردگی، اختلال شخصیت، اعتیاد و فشارهای زندگی رخ می دهد ولی لایه پنهان آن رفتار خودتخریب گرانه به دلیل عدم توانایی در کنترل شرایط دردناک و پناه به خودنابودی برای خلاصی از رنجها است.

در نهایت این که

همان گونه که عنوان شد رفتارهای خودتخریبانه طیف وسیعی را شامل می شود. از جمله عدم مراقبت از خود، پرخوری، الکلیسم، اختلالات خوردن، انواع اعتیاد و هرنوع رفتاری که شادابی و نشاط فرد را به خطر می اندازد تا آسیب رسانی به خود و خودکشی. حتی بخشیدن بیش از اندازه اگر به قیمت به دردسر افتادن خود باشد می تواند نوعی رفتار خودتخریبی تلقی شود. اولین قدم برای رهایی از رفتارهای خودتخریب گرانه آگاهی یافتن به آن، یافتن ریشه های کودکی و تصمیمات بزرگسالی برای مقابله با رنج های تجربه شده در دوران کودکی است. دستیابی به این آگاهی و بازسازی تخریب های عمیق دوران کودکی نیازمند درمان طولانی و همراهی یک درمانگر متخصص در این زمینه است.

* دکتر نسترن ادیب راد مشاور خانواده و جوانان در ایران و کانادا، مولف و مترجم پنج جلد کتاب در این زمینه است.