نکته ها/ ۲۶

من فوتبالیست نیستم اما فوتبال تماشا می کنم و دیده ام که شلوغی جلوی دروازه ، چقدربه زیان دروازه بان و به نفع تیمی است که می خواهد گل بزند…

این می دود به چپ، آن می دود به راست، و آن توپ لعنتی، آنجا روی هواست.

بازیکنی نحیف، یک ضربه ظریف. هیچی دیگه فریاد گل، گل، بلند می شود …. ببخشید برای آخرشعر قافیه پیدا نکردم. این قافیه سازها و قافیه سالارها فکر این جور وقت ها را که نمی کنند …!

بازی های سیاسی و برجامی هم درست مثل بازی فوتبال است. وقتی خیلی شلوغ پلوغ شد و سفرهای ظریف زیاد شد (منظورم آقای ظریف نیست!) یکی شون رفت روسیه، یکی شون رفت فرانسه، یکی یواشکی رفت اینور و یکی دیگه شون یواشکی رفت اونور. و این یه چیزی گفت و اون تکذیب کرد، یکهو می بیینی فریاد گل …گل بلند می شود. مردم متوجه می شوند گل شده اما کسی نمی فهمه چی شد که گل شد و اصلا کی گل زده و کی گل خورده؟!

*****

سالهاست دیگر کسی جوک نمی سازد

زندگی مان به اندازه کافی خنده دار هست!

*****

به کسی نگوئید لطفن!

دو نکته بالا را  قبلا نوشته بودم وگرنه امروز دست و دلم به طنرنمی رفت. نه به خاطر عاشورا، به خاطر شب عاشورا.  شبی که  دختری مجرم، جان باخت!

جرمش اختلاس و دزدی و آدم کشی نبود. به تماشای فوتبال رفته بود، و به خاطرچنین جرمی! به زندان محکوم شد، خودسوزی کرد و مرد.

به کسی نگوئید لطفن، یا اگر گفتید نگوئید درکجا اتفاق افتاده. مردم آن کشورخجالت می کشند!