«تا دروغی دیگر» عنوان چهارمین مجموعه طنزهای اجتماعی و سیاسی محمدتقی اسماعیلی است که ظرف حدود دو دهه گذشته با نام مستعار «میرزا تقیخان» نوشته است. پیشتر از این روزنامه نگار و طنزنویس پرسابقه ی خانواده ی مطبوعات ایران سه مجموعه دیگر با نامهای «آدمهای زیادی»، «شما چند میارزید» و «شیرینتر از تلخ» انتشار یافته است.
تازهترین مجموعه طنزهای میرزا تقیخان را هفتهنامه شهروند کانادا و کتابفروشی و انتشاراتی فروغ در کلن آلمان بطور مشترک روانه بازار کتاب کردهاند. این کتاب، بیش از صد و ده قطعه طنز این نویسنده ایرانی را به انضمام تعداد زیادی از طنزهای بسیار کوتاهی که خود اسماعیلی نام «طنزهای نیم وجبی» را بر آنها نهاده است در بر میگیرد.
محمدتقی اسماعیلی که سابقه همکاری او با مطبوعات چاپی ایران اکنون از مرز شصت سال گذشته، دارای زبانی ساده و صمیمی است و برای طنزهای خود از رویدادها و خبرهای سیاسی و اجتماعی روز گرته بر میدارد و خلق و خوی انسانهای پیرامون خود را به شوخی میگیرد. به این دلیل، هرکس طنزهای او را میخواند، ممکن است در جاهایی خود را در آنها بیابد.
میرزا تقیخان با سابقه طولانی خود در فعالیتهای مطبوعاتی، فرهنگی و اجتماعی میداند که ایرانیها چندان اهل کتاب خواندن نیستند. وی شوخی طنزآمیز خود با آنان را از همان پیشدرآمد مختصر و مفیدی که بر کتاب خود نوشته آغاز میکند: «چه کار خوبی کردید که کتاب جدید مرا زود خریدید. چشم به هم میگذاشتید اینهم مثل آنهای دیگر نایاب و کمبودی به کمبودهای دیگر زندگیتان اضافه میشد. انصافا با چنین قیمتی چه چیز بهتری میتوان خرید که تا پایان عمر و در غم و شادی وفادارانه در کنار آدم بماند؟ جواب بدین دیگه.»
کتاب درست در دورانی منتشر شده که مردم ایران حتی برای خرید پیاز مصرفی روزانه خود نیز با دشواری روبرو شدهاند. اسماعیلی در پیش درآمد کتاب اضافه میکند: «یکی از اقتصاددانهای معروف اعتقاد دارد میشود بجای خرید سکه و زیر لحاف و متکا قایم کردن آن، تعدادی از این کتاب را خرید و خیلی علنی نگهداری کرد، کمیاب که شد به چندین برابر قیمت فروخت. از پیاز که دیگه کمتر نیست.»
وصف کتاب «تا دروغی دیگر» با این جمله پایان مییابد که: «لامصب چیزی از آب در آمده که حتی هدیه مناسبی برای جشن تولد و سالگرد ازدواج است. تنها موردی که به درد هدیه دادن نمیخورد، ختنه سوران است. به یک پسربچه هفت ساله با آن حالش چنین هدیه ای بدهی نگاهی به آدم میکند که مسلمان نشنود، کافر نبیند.»
«تا دروغی دیگر»؟!
و اما چرا عنوان «تا دروغی دیگر» برای این مجموعه برگزیده شده است؟ میرزا تقیخان در پاسخ مینویسد: «وعدههای شیرین هرچقدر هم که دروغ باشد، عدهای را سرگرم و عدهای را خوشحال میکند. به همین دلیل امید شنیدن چنین وعدههایی، که هرچه بزرگتر، شیرینتر و تازهتر باشد، دلچسبتر است، از عادتهای زندگیمان شده است. از این رو است که وقتی سخنرانی یک مقام مهم در تلویزیون تمام میشود، بیننده لبخندی میزند، دستی برای تلویزیون و آن مقام محترم تکان میدهد و میگوید: تا دروغی دیگر… بای بای!»
یکی از پدیدههای نوظهور در ایران امروز «مالباختگان» هستند که در جامعه ی به دلالی و رباخواری آلوده شده ی ایران با امید تأمین معاش از طریق سودهای دو رقمی بانکها هرچه داشتهاند نقد کرده و به بانکهای گوناگون سپردهاند، اما بانک ها پس از مدتی یا اعلام ورشکستگی کرده و یا غیب شدهاند و آنها را گرفتار افلاس و تیره روزی کردهاند. تقریبا روزی نمیگذرد که شبکه های اجتماعی گروهی از این مالباختگان ایرانی را در برابر بانکها یا مراجع قضایی نشان ندهند که برای دریافت دسترنج بربادرفته خود ناله و فریاد سر میدهند.
محمدتقی اسماعیلی در یکی از طنزهای کوتاه خود در مجموعه «تا دروغی دیگر» این پدیده را به طنز میکشد و مینویسد: «… وقتی مینشینیم جلوی تلویزیون و همینطور این مالباختگان گرامی میآیند از جلوی چشممان رژه میروند و شعار میدهند، میمانیم سفیل و سرگردان که خدایا! اینها تا به حال کجا بودهاند و از کجای تاریخ پیدایشان شده؟ مربوط به دوره هخامنشیان که نیستند، دوران سلجوقیان هم همینطور، ولی چون بعضیشان اشک میریزند، بعید نیست بازماندگان دوره اشکانیان باشند؟ هرکدام از این مالباختگان فریبخورده ی یک سازمان، یک بانک یا یک شخص هستند. سر هرکدام از آنها را در یک سال بخصوص شیره مالیده اند و وضعیت یکسانی ندارند. اگر آنها را مثل آموزگاران که پیمانی دارند، دائمی دارند، رسمی و غیررسمی و موقت و غیرموقت دارند، گروهبندی کنند و به آنها رتبه و درجه بدهند، نه تنها به خود کمک کرده اند که لطفی هم در حق ما تماشاچیان محترم کرده اند. ما هم آدمیم، ما هم بشریم، ما هم حق و حقوقی داریم و حق داریم فرق مالباختگان سایپا و کاسپین و فلان بانک را با مالباختگان بیصار بانک بدانیم. اگر هم درجه بندی معلمان را مناسب نمیدانند، ارتشیها که هستند. میشود مثل ارتشیها به مالباختهها پاگون و درجه و مدال داد. در آن صورت آدم از روی درجه و مدالهای طرف میفهمد چند سال است پولش را بالا کشیدهاند، چقدر کلاه سرش رفته و چقدر از پولش را خورده اند. چیزی را که از دست داده یک ثروت است یا پنجاه، شصت میلیون ناقابل بیشتر نیست. مالباخته یکی از مظاهر تمدن امروز کشور ما است و حیف است این طیف از مردم بی سر و سامان باشند و در هم بیایند کنار خیابان جیغ و داد کنند و غروب به پایگاههای خودشان باز گردند. میشود به کسی که مثلا بیست میلیون از پولش را باخته گروهبان یک گفت، چهل میلیون گروهبان ۲، پنجاه میلیون سرگروهبان و کسی که یک میلیارد کلاه سرش گذاشته باشند سرلشکر! صدا کردنشان هم توی فامیل و دوستان راحتتر است. میخواهی میهمانی بگیری به دوستت اصرار میکنی که حتما بیا، سرگروهبان مالباخته حسن آقا هم هست. سرهنگ مالباخته اسماعیل آقا هم با خانواده میاد. دور هم میگیم و میخندیم و خوش میگذرانیم!»
شعر و نثر در طنز اسماعیلی
اسماعیلی که طنزنویسی حرفه ای را در سال ۱۳۳۷ خورشیدی آغاز کرده و تا امروز ادامه داده، تنها به نثر نمیپردازد، بلکه شعرهای طنز او نیز درخور توجهاند. در کتاب «تا دروغی دیگر»، پیش از رسیدن به بخش پایانی که عنوان «طنزهای نیموجبی» را دارد، به مثنوی موزون و زیبایی با نام «کل کل کردن سیر و پیاز» میرسیم که شعر معروف سیر یک روز طعنه زد به پیاز از پروین اعتصامی را تداعی میکند. طنز اسماعیلی اما از روزگار ما حکایت دارد:
سیر پرسید یک شبی ز پیاز
که تو
دیگر چرا گران شدهای؟
نه خجالت سرت میشه، نه حیا!
کم
کمک نرخ زعفران شدهای!
نوبری؟ از فرنگ آمدهای؟
در لباسی قشنگ آمدهای؟
خوش پر و پاچهای و خوشمزهای؟
ترد و
شیرین شبیه خربزهای؟
در عروسی و شادمانیها
میستایند
و میخورند تو را؟
همنشین عروس و دامادی؟
میبرندت
به جشن نوزادی؟
وقت افطار میخورند تو را؟
با دف
و تار میخورند تو را؟
زولبیایی و پیچ در پیچی؟
یا چو
درماندگانی و هیچی؟
تو نه مصنوعی و نه تحریمی
نه
که باب عزا و ترحیمی
شرم کن از خدا بترس پیاز
به تو
اصلا نبود و نیست نیاز
گفت کل کل نکن برو ای سیر!
سر
خود را بذار زمین و بمیر
بیخبر هستی و چه میدانی
قیمت
خویش را نمیدانی
مگر از خاک کمتریم آخر
که
فروشند همچو نقره و زر
خاک از صادرات تازه ماست
خاک
دیروز کشور تو کجاست؟
آب نایاب و خاک هم که گران
من چه
جوری بشم آخه ارزان؟
شده زایندهرود و کارون خشک
دشت
شد خشک و شد بیابون خشک
شده مردی و مردمی نایاب
بارالها خودت مرا دریاب!
غیر انسان که مفت و ارزان است
همه
اجناس قیمت جان است
شکمت سیر هست و اسمت سیر
بوی
گندت عجیب و عالمگیر
با چنین ظاهر و چنین بویی
برو
از من دگر بهانه نگیر!
۶۰ سال طنز؛ از توفیق تا شهروند
محمد تقی اسماعیلی طنزنویسی را در سال ۱۳۳۷ خورشیدی با هفتهنامه توفیق آغاز کرد که یکی از موفقترین نشریات طنز آن دوران ایران بود. چند سال بعد، همراه با منوچهر محجوبی، هادی خرسندی، علامعلی لطیفی، بهمن رضائی، محمد پورثانی، خسرو شاهانی، منوچهر انتظامی و ملکنیا که سرشناسترین طنزنویسان آن زمان بودند، در اعتراض به سیاستهای برادران توفیق این نشریه را ترک کرد. این گروه برای مدتی یک هفتهنامه طنز به عنوان پیوست مجله «تهران مصور» به نام «کشکیات» منتشر کرد که عمر آن خیلی به درازا نیانجامید. اعضای گروه پس از ترک «کشکیات» به مجله «کاریکاتور» به مدیریت محسن دَوَلّو پیوستند و سبب موفقیت بزرگ این نشریه شدند.
محمدتقی اسماعیلی در سال ۱۳۴۱ خورشیدی جذب موسسه مطبوعاتی کیهان به مدیریت زندهیاد دکتر مصطفی مصباحزاده شد و چند سال بعد مسئولیت دبیری سرویس شهرستانهای کیهان را به عهده گرفت که با بیش از ۲۰ عضو بزرگترین بخش تحریریه این روزنامه محسوب میشد. اسماعیلی تا آستانه انتقال قدرت سیاسی به روحانیت شیعه در سال ۱۳۵۷ در همین سمت باقی ماند. او همزمان با اداره سرویس شهرستانها یک ستون ثابت طنز هم در کیهان داشت که عنوان «یادداشتهای پشت چراغ قرمز» را برای آن برگزیده بود. مجموعهی این یادداشتها در ایران برای چاپ آماده شده بود که ناشر مدعی شد متن تصحیح شده و آمادهی انتشار آن گم شده است!
تا دروغی دیگر
محمدتقی اسماعیلی (میرزا تقی خان)
۲۰۱۹؛ ۲۸۰ صفحه؛ قطع جیبی
هفتهنامه شهروند در کانادا و نشر فروغ در کلن
برگرفته از کیهان لندن