نکته ها ۴۰

همین که ماهواره ظفرتیکه پاره شد و شد ( ظ ف ر ) باید خدا را شکرکرد.

اگه رفته بود وخورده بود به یک هواپیمای مسافری و۱۷۶ نفر دیگر را کشته بود چیکار می کردیم؟!

هیشکی توش نیست!

باورم نمیشه، راستی راستی خالی خالیه ویه دونه رأی هم توش نیست.

قبول دارم، صندوق رأی هم حالت آدمیزاد را داره که یکی ازکم خوری میمیره، یکی از پرخوری. ولی دیگه اینجوریش نوبره … خالی خالی؟  مگه میشه؟ مگه داریم؟

میگن صندوق های رأی توی خارج، موقع انتخابات که میشه چنان دلشون ازدست مردم پر میشه که حالت انفجار بهشون دست میده. اونوقت اینجا … ای بابا این دیگه بی انصافیه،  مثل شکم اکثریت مردم خالیه!

تازه خوبه که این همه خواهش و التماس کردند. خاتمی شون را که همیشه موقع انتخابات بزکش می کنن و میارنش جلو، آوردنش وسط. یه چیزهائی هم گفت، از اون لبخند های معروفش هم چاشنی حرفاش کرد، ولی انگار بی خاصیت بوده!

 رئیس جمهورمون که  تازگی ها می خنده و جوک میگه و شیرین زبونی می کنه، اومد کلی سخنرانی کرد، به حساب خودش  یه عالمه خوشمزگی کرد ولی انگار نه انگار…

رهبر هم که کلی نصیحت کرد و گفت ممکنه کسی باشه که من را دوست نداشته باشه! خب نداشته باشه. صندوق  را که حتمن دوست داره؟! صندوق رای که به کسی بدی نکرده؟! بیائید مثل بچه آدم رأی تون را بندازین توش و برید دنبال بدبختی هاتون …  

ولی ظاهرن ضرب المثل نرود میخ آهنین در سنگ درسته و فایده ای نکرده. مجبوریم بگیم بروبچه های خودمون پرش کنن. به این آقا هم باید گفت دیگه اینجورکله تو دولا نکن توی صندوق وآبروریزی نکن. جوری رفتارکن که مردم خیال کنن پره پره!

بخت ازحاج قاسم برگشته

ماهواره ( ظ  ف  ر ) که تکه تکه شد، قرار بود پس از قرارگرفتن در مدار، تصویر  “حاج قاسم” را هم منتشر کند،  ویک فایل صوتی از نظرات مردم را درباره او نیزمخابره کند.

اما ظاهرن که بخت از حاج قاسم برگشته. خودش که با موشک آمریکا تکه تکه شد، ماهواره ای هم که قرار بود تصویر و نظرات مردم را درباره او منتشرکند در هوا تکه تکه شد!

شهرخالی کوچه خالی ، خانه خالی …

ترانه ای که درتاجیکستان ساخته شده بود، درچین تکمیل شد!

ترانه را چند سال پیش تاجیک ها ساخته بودند، عکسش را چینی ها از ووهان و پس ازشیوع  ویروس کرونا تولید کردند و شد محصول مشترکی از تاجیکستان و چین!

چرت نمایندگان مجلس پاره شد!

جلسه پارلمان در السالوادوررسمی بود. احتمالن آقای لاریجانی شون داشته می گفته آقایانی که با این لایحه موافقند نمیخواد قیام کنند همینجورنشسته قبول می کنم! که یک مرتبه نیروهایی از پلیس و ارتش با تجهیزات و ادوات سنگین نظامی به زور وارد پارلمان می شوند.

رنگ از روی نمایندگانی که بیدار بوده اند می پرد و بغل دستی شان را تکان تکان می دهند که: حاجی بلند شو سرباز اومده!

و حاجی توی خواب و بیداری جواب میده سرباز؟ بدون چادرو بدون روسری ؟! و چشم هایشان را که باز می کنند می بینند ای داد بیداد، ارتش به پارلمان حمله کرده و میگه به زبان خوش با بودجه ۱۰۹ میلیون دلاری برای خرید تجهیزات مناسب ‌تر برای نیروهای نظامی موافقت کنید وگرنه هرچی دیدید ازچشم خودتان دیدید!

توصیه های هنرپیشه ای که آخوند شد!

واین هم نتیجه اش! :

لطف انتخابات درکشور ما اینه که چه آنهائی که رأی می دهند، و چه آنهائی که رأی نمی دهند، برایشان فرقی نمی کند کی انتخاب میشه!  

ناقص ونیمه کاره

مدتهاست که هم مفسرین می گویند و هم اینجا وآنجا می نویسند که مثل سالهای قبل، باز هم یک سری مذاکرات پنهانی بین ایران وآمریکا درجریان است.

مذاکرات پنهانی!

آقائی که سروکله اش را کاملا پوشانده، عینک به چشم دارد و جلوی دهانش مثل دکترها دهان بندهای طبی دارد پشت میزی که ازظاهرش معلوم نیست گرد است، دراز است، لوزی است یا ذوذنقه نشسته است.

از طرف دیگر اتاق یک در نامرئی باز می شود و شخص دیگری که او هم سروکله و چشم و دهانش پیدا نیست و آدم حیرت می کند که چگونه نفس می کشه و حرف می زنه، وارد اتاق می شود و مثل یک روح ساکت و بی صدا روبروی مذاکره  کننده می نشیند.

یک نیمساعتی بی صدا و بدون یک کلمه حرف با نگاه ازپشت عینک دودی مذاکره می کنند!  بالاخره یکی شان حوصله اش سرمی رود و می گوید:

– خب؟

و طرف جواب می دهد: خب به جمال شما.

– فرموده بودید می خواهید بطور مخفی مذاکره کنید؟

– آره ولی دیگه نه اینقدرمخفی. اصلا معلوم نیست شما کی هستید؟

– مگه شما معلومه کی هستید؟

– نه ولی ما پیشنهاد دهنده هستیم. نباید شناخته بشیم!

–  خب ما هم قبول کننده پیشنهاد شما هستیم، ما که بیشتر باید مخفی باشیم؟!

– بالاخره می خواهید حرف بزنید یا نه؟

– مگه الان داریم می رقصیم؟ داریم حرف می زنیم دیگه.

– منظورم راجع به موضوع اصلی است.

– موضوع اصلی چیه؟

–  شما بگید

–  شما بزرگترید، شما بفرمائید.

– از این نظرکه چاق شده ام می گوئید؟

–  منظورم بزرگی هیکل تان نیست، ازنظرسن و سال خودتان و مملکت تان …

– فهمیدم. پس شما نماینده اون مملکت جدیده هستید؟ همان مملکتی که از چنگ سرخپوست ها درش آوردید؟

– قرار نشد دست همدیگررا روکنیم. خوبه منهم بگم شما نماینده کشوری هستید که از دست شاه درش آوردید؟

– ببین آقاجان، بجای این حرف ها بهتره ببینیم با چه پشتوانه ای داریم مذاکره می کنیم. شما پشت تان به چی گرمه؟ به موشک هایتان؟

– ملت ایران

– همان که بهش می گفتید امت همیشه در صحنه؟

– شما پشت تان به چی گرمه، به پهبادتون که ما زدیم انداختمیش؟

– ما دو میلیون ازاون پهبادها داریم. یکیش برامون ارزشی نداره.

– اگه ما همه دومیلیونش را بزنیم و بندازیم چی؟

– آقاجان ما داریم جدی حرف می زنیم

– یعنی ازما جدی تر؟

– مثل اینکه اینجوری آبمون توی یک جوب نمیره.