آزادی را هنوز

زیر ورو نکرده ام

تا هرچه می خواهی صدایم کنی

و خیابان هایت را

که برهنه مانده اند

با رنگ و روی من

پر کنی   نرم

هنوز تندی هم نکرده ام

در بی قراری های آزادی

آن گوشه 

که بوی بنفشه هایت

خیلی زودتر رسیده بود

و اجزای نفس گیرم را روشن می کرد

نکرده ام

دختری

زنی

بی فا صله

دست های داغش را بی واهمه

بر صورتم می کشد

نه  پرهیز نکن ازاین خطوط پرخطر

و بریده های مهیبم را

که دارند کبود می شوند

برای عبرت آینده گان

بگذار

بوی بنفشه ها

از پیراهنت بیرون می آید

رنگ و رو یعنی چه؟

زنی اهل 

درقرارهایم حاضر می شود

دختری اهل

اجزایم را می سوزاند

هرچه می خواهی صدایم کن

ختم جلسه

حرف دیگری ندارم.

۲

در کنار تو

چشمم را باز می کنم

هوا خوب است

آهان

بعد از این همه مردن تابلو

دیگر نمی خواهم

تنها باشم.

۳

بوی اطلسی می آید

ازاین حفره ها

وهوایم را به هم می زند

زیباتر از این نمی شود

وقتی که با مشتی خاک

در شعرم می ریزد

و کلمات کلمات

درخیابان های چاقو خورده

عوض می شوند

حفره ها را نمی پوشانم

دراین صحنه ی عزیز

ومرگ را جدی نمی گیرم

نگو دیوانه ام

نگو تاریکی درتنم فرو می رود

و بر سنگ ها

دست می کشد

بوی اطلسی ها

بر پوستم می غلتد

و حفره ها را منتشر می کند

دستم را می بینی؟

سینه ام را می بینی؟

چاک می خورد

وصدایم در چند قرار

از بس شنیدنی ست

شب و روز بلندتر می شود

حالا حفره ها را به آزادی می برم

حسینم و همه جا را شلوغ می کنم

هوایم منقلب است

ومرگ دراین شعر

کارش تمام است

از کشته های روبه رو

بوی اطلسی ها می آید

زیبایی وزن فراوان می شود

زیبایی را با هم

ردوبدل می کنیم

زن را درهمین گوشه ی وطن

می گردانیم

حفره ها تکان می خورند.

۴

دارم به پوست وگوشت تو

فکر می کنم

به عطری

 که بر ملافه های سفید

ریخته است

و خاکریزی که نفس هایت را

بریده

باید از تاریکی ها

بگذرم

و هوایت را تغییر بدهم

عکس هایت را بردارم

وبا اجزای تو

به دنیای خودم   اضافه کنم

آخ

کاش بارانی هم بیاید.

………………………………..

۲۵فروردین۹۹/تهران