قصه های آفرینندگان گمنام در زمانه ویروس کرونا
شکوفایی چگونه پدیدار می شود؟
در تنگناست که آدم قصه گو می شود. که می بافد و می تند. در تنهایی و انزواست که آدم رویا می آفریند. که آوازه خوان می شود. که عاشق می شود. و رویای عشق است که آدم را شکوفا می کند.
هر کس سرگذشتی دارد. و این سرگذشت قابل تأمل است. هر کس بر مبنای خصیصه ها و شرایط ویژه زندگی اش با تنگنا روبرو می شود و برخورد می کند. راستی خواننده عزیز، که من هم اکنون دارم با شما حرف می زنم، شما چگونه با تنگنا روبر شده اید؟ ما چقدر شما و سرگذشتتان را می شناسیم؟ آیا می دانیم که در چه تنگناهایی زندگی می کنید؟ چقدر از دست داده اید؟ چه به دست آورده اید؟
راستی خواننده عزیز: روز و شب شما در همزیستی با کرونا یا دور زیستی از او چگونه می گذرد؟ برای گریز از ترس، تنهایی و آشفتگی چه راه هایی پیدا کرده اید؟ یا می کنید؟ برای معنا بخشیدن به زندگی چه می کنید؟ برای بارور شدن… خلاقیت… زیبا زیستن؟ در عین از دست دادن؟
ادبیات و شعر همیشه پاسخگوی تنگناهای انسان بوده است. آفرینش آثار پیچیده ای همچون “دکامرون“، “قصه های کانتر بوری” و “داستان هزار و یکشب”، زاییده زمانه های سخت بوده است. که نه فقط طاعون سیاه، بلکه ویروس اقتدارگرایی مذهبی قرون وسطایی، فشارهای حکومت های مزور دیکتاتوری، و فرهنگ های تجزیه طلبانه، بین مردم تفرقه انداخته و بطور متضاد و متناقضی همچنین آنها را بهم نزدیک کرده است.
“دکامرون” مجموعه ای است با بیش از صد داستان – نوولا که جووانی بوکاچیو بعد از اپیدمی طاعون سیاه در ایتالیا در سالهای ۱۳۱۳ تا ۱۳۷۵ به نگارش در آورده است. چند سال پس از نگارش و ترجمه “دکامرون”، “قصه های کانتر بوری” توسط شاعر انگلیسی جفری چاوسر در سالهای ۱۳۸۷ تا ۱۴۰۰ میلادی نوشته می شود. کتابی شامل داستان های بیشمار که توسط زواری که برای زیارت سنت توماس بکت از لندن به کانتر بوری می رفتند، در راه سفر گفته می شده است و چاوسر آنها را جمع آوری کرده است. و “افسانه هزار ویکشب” و قصه گویی شهرزاد که ادبیات شفاهی مردم خاورمیانه؛ ایران، کشورهای عربی و هند در قرون هشت تا نه میلادی بوده است.
ادبیات، در زمانهای خاصی به سراغ آدم می آید که آدم در جستجوی راه حل است. و “دکامرون”، “قصه های کانتر بوری” و “داستان هزار و یکشب”، شاید به نوعی گشایشی برای این جستجو در این دوران انزوا باشند. همانگونه که “طاعون” آلبر کامو و “طاعون سفید” کارل چاپک….در دنیای گسسته و بهم پیوسته امروز، در چنین زمانه ای، مردم؛ در گروه های سنی مختلف، با فرهنگ ها، سنت ها، زبان ها، و جغرافیای دور و نزدیک، برای پیوستن و زیستن آرام و کم دغدغه، دست به آفرینش زده اند. کوچک و بزرگ. فرق نمی کند. هر انگیزه، هر پروژه و هر ساختنی در جهت بهبود شرایط روحی، روانی و جسمانی انسان، یک آفرینش است.
خواننده عزیز: همانطور که از شما می پرسم که روز و شب شما در همزیستی با کرونا یا دور زیستی از او چگونه می گذرد؟ از کسانی هم که در زندگی ام می شناسم، همین پرسش را کرده ام. راستش ازآنهایی که ساده و بی تکلف اند این پرسش را کرده ام! چون آنهایی که ساده و بی تکلف اند، ساده و بی تکلف نیز پاسخ می گویند. بی تکلفی آنها راهنمای زندگی نه فقط من، بلکه بسیاری بوده است. در این انسان ها آنچه بارز است، سخاوت و بخشندگی در تقسیم عشق و تجربیات زندگی است.
حال؛ درجستجوی تجربه های ساده زندگی که بسیار غنی اند، و در کشف انبوهی از آفرینش های بزرگ و کوچک و متفاوت، به آفرینش های مادرانه زنی می پردازم که انسانی است ساده و بی تکلف. اسمش “جین” است.
“جین” کیست؟
“جین” زنی است که در یکی از شهرک های اطراف شیکاگو زندگی می کند. اصلیت اش ایتالیایی و لهستانی است. باید نسل دوم یا سوم باشد از مهاجرین ایتالیایی و لهستانی. شاید اجدادش در شکل گیری یکی از داستان های “دکامرون” نقش داشته اند! شور هر دو ملیت را دارد و طنز ویژه ایتالیایی ها را هم. دو سال است که از شغل آموزشی اش در مدرسه ابتدایی شهر با کودکان استثنایی بازنشسته شده است و به همراه همسرش که روانشناس کودکان است در خانه ای با باغی سر سبز زندگی می کند. دو دختر دارد و یک پسر. دختر بزرگش “دنیس” که حدود ۴۹-۴۸ ساله است، در زندان کار می کند و به آموزش هنری زندانیان زن و مرد می پردازد. در زندان نقاشی و طراحی تدریس می کند و هدفش کمک به خودیابی و ارتقای ارزش های نهفته زندانیان است از طریق آفرینش های هنری. اما هنر اختصاصی او آفرینش آثار سرامیک است. با رنگ آمیزی های گوناگون و اشکال متفاوت. از سه سگ آزار دیده و تنها در خانه اش مراقبت می کند. و با ساده زیستن نشان می دهد که به ایده مینی مالیسم در زندگی معتقد است.
“جین” به تمامی، در مفهوم طبقه ای که در آن زندگی می کند، مادر است. به مسائل عاطفی و نیازمندی های ناگهانی بچه هایش در شهر های دیگررسیدگی می کند. به نیازمندی های دوستان دوستانشان هم …. کودکان و سالمندان نیازمند را می پرورد. بیماران را به گونه های مختلف تسلا می دهد. خاطر نوازی می کند. تخم می کارد در باغچه اش. گل ها را می زایاند. نعنا و سبزی های خوشبو می کارد. گوجه فرنگی و خیار و کدو هم… باغچه اش را به همراه همسرش می آراید. در گلدان هایی با رنگ آمیزی هایی به شدت زنده و شفاف، گلهای رنگارنگ و چشم نوازرا تزیین می کند… کیک می پزد. نان و شیرینی هم… دوستانش را وا می دارد که هفته ای یکبار در فضاهای مجازی به دیدار همدیگر بروند. گپ بزنند و تبادلات زبانی و دیداری داشته باشند.
نمی پرسم چرا. حتمن تعجب خواهد کرد که چرا چنین پرسشی از او پرسیده می شود. همه چیز شفاف است.
“جین” خیاطی می کند. گلدوزی هم می کند. برای دختران و پسران جوان عروسی می گیرد و خوانچه درست می کند. خوانچه هایی با نقل و شیرینی و تخم گل و گل های طبیعی پیچیده در تورهای سفید و صورتی… و بعد روزهایی دیگر برای بیماری که تنهاست و در مرز بین مرگ و زندگی است خرید می کند و سوپ می پزد و به خانه اش می برد.
در یکماهه اخیر کارش را اختصاص داده است به دوختن ماسک های رنگارنگ برای زندانیان، کارکنان و کارگران زندان ها و بیمارستان ها… برای زندانیان و کارکنان ساهپوست و اسپانیش و سفید پوست … زندانیان مادر، زندانیان پدر و مستمندان بی پناه… او اینکار را به طور رایگان انجام می دهد و دخترش “دنیس” پخش رایگان را به عهده می گیرد.
فرهنگ پروری از طریق دوخت و پخش رایگان ماسک
“جین” در کنار تدریس ، در کارگاه دوزندگی اش، که اتاقی است کوچک با طاقه های ریز و درشت از پارچه های رنگارنگ، سالها به دوخت و دوز لباس و سیسمونی نوزادان می پرداخته است. با طرح ها و کارتون هایی از طرح پرندگان، حیوانات، با رنگ هایی زنده و شاداب، و شعرهایی کوتاه از قصه های دکتر سئوس. در دوران انزوای کرونا، وی خلاقیتش را با دوخت ماسک های رنگارنگ، در بخش تفاوت های فرهنگی و علاقمندی های مردم در زمینه های موسیقی ، ورزش و هنرهای مختلف گسترش داده است. و نگاه ویژه ای دارد به فرهنگ عامه و همگانی و عامه پسند. وی در انتخاب پارچه، رنگ و طرح با باریک بینی ویژه سعی دارد که بنوعی فرهنگ و هنر سالهای ۶۰ و ۷۰ را در جهت اشاعه محبت و صلح جویی زنده کند. از این رو طرح پارچه های انتخابی اش به آهنگ های مختلف بیتل ها از جمله ” هی جود Hey Jude” ، “زیر دریایی زرد رنگ Yellow Submarine” ، جشنواره موزیک وود استاک و گروه های مختلف موزیک سالهای ۷۰ اختصاص داده است. همچنین به فیلم های عامه پسند مرد عنکبوتی، سوپرمن، و جنگ ستارگان می پردازد و یا به گروه های ورزشی کابز و ساکس…. و البته به علاقمندی های مردم به حیوانات و پرندگان، سگ ، گربه، طوطی، حواصیل، و خوک نیز توجه دارد… اخیرن نقاشی های ون گوک و کلود مونه هم را به مجموعه کارهایش نیز افزوده است…. وی با اهمیت دادن به نیازمندی های مردم عادی، ماسک هایی را در اختیار آنان قرار می دهد که از این طریق در اماکن جمعی ایجاد همبستگی و فرهنگ پروری کند.
چرا ماسک؟
” جین ” به نیازمندی های فوری مردم اهمیت می دهد. شاید ماسک در مفهوم استعاری، تجریدی و سمبولیک اش هیچ کاربردی در زندگی و نوع اندیشگی او نداشته باشد. برای او غور کردن در پیشینه تاریخی هر پدیده ای مسئله ای مهم و حیاتی نیست. درست است که در تاریخ زندگی بشر موجهای اپیدمیک فراوانی وجود داشته است. اما مهم برای او، لحظه نیاز است. آن “لحظه” که ناگهان باید دریابد که باید کاری کرد. و این اندیشه مرا به قصه ای از اندیشه های متی برتولت برشت می اندازد که در لحظه بمباران شهری در دوران جنگ، مردی که در مفهوم زیست بشر دچار تردید بود و هستی را پوچ و بی معنی می دانست، ناگهان آستین ها را بالا زد و بدون تردید به کمک انسان هایی شتافت که زیر خروار ها خاک مدفون شده بودند.
و اما چند جمله کوتاه درباره پیشینه ساخت ماسک
ساخت ماسک شاید قدمتش به پیش از ۷ هزار سال پیش از میلاد مسیح می رسد. و موارد استفاده آن به موارد مختلف و بیشماری اختصاص داشته است. گاه برای پوشش در برابر باد، خاک، شیوع بیماری، و بوی ناهنجار بکار برده می شده است و گاه برای جلوگیری از آسیب های گازهای شیمیایی و سمی. گاه برای مراسم مذهبی، برای شکار، انتقال قدرت، برای مراسم مردگان، ارتباط با خدایان، یا ارتباط برقرار کردن با روح مردگان، اعم از انسان یا حیوان، وگاه برای سرگرمی های شادی بخش و کارناوالی و موارد جنگی مورد استفاده قرار گرفته است. گاه برای پوشش چهره مردگان از ماسک های چرمی استفاده می شده است و گاه از مفرغ و طلا در تمدن های آزتک ها…
استفاده از ماسک در رقص ها و مراسم آیینی تمدن های بدوی آفریقا، سرخپوستان آمریکا و آزتک ها، و سپس به طور ویژه ای در تئاتر یونان باستان و تئاتر ژاپنی نوه، مورد استفاده نوینی قرار گرفت. ماسک معانی سمبولیک بیشماری دارد در زندگی پیش از تاریخ و از تاریخ شناخته شده تا کنون در زندگی روزمره…
حال، خواننده عزیز… چه حسی دارید وقتی که ماسک به صورت می زنید و با عزیزانتان از فاصله نسبتن دور ارتباط کلامی و عاطفی برقرار می کنید؟ و چه حسی دارید وقتی که از پشت ماسک نفس می کشید؟ در هوایی که انسان پیش از تاریخ نیز در آن کم و بیش نفس کشیده است…
و… چه حس خوبی است که ” جین ” پر از میل زندگی می شود وقتی که حس می کند با ماسک هایش چند نفر را از مرگ احتمالی رهانده است…..