با نگاهی به  چکامه ی اجتماعی مرحوم جلال همائی

 ر. آرزو

 وای بر وطن که حاکمش صاحب منبر است

آنچه در فکرشان نیست هرگز کشور است

 گفت چه علوم انسانی چه دانش چه پشم

علوم دینی بر تمام علوم دنیائی سر است

 

راه تاریک و خطر نزدیک و ملایان در کمین

باکی ازکس ندارند تا چلاق یکدستش رهبر است

 

نیک چون آید از آخوندی که سرتاپا بد است

خیر چون زاید از آیت اللهی که سر تا پایش شر است

 

از مجلسی که فقط عمامه بینی و بس

دولتی زاید که رئیسش همان کره…. است

 

مجلس و دولت گر بد افتد وای بر ملت است

ملت بیچاره ای که از ظلمشان دربدر است

 

آن یکی ملای شوخ بدپیشه مذهب چاره کن

آن دگر قائم مقام پیغمبر است

 

تا جمهوری ملایان است در ایران بپا

وضع مملکت همان دیگ و همان چغندر است

 

ملت بیچاره را کندند بال و پر

وضعشان هر روزه از روز پیش بدتر است

 

گیرم رها کنند ملت بیچاره از قفس

چون پرواز کند مرغ بیچاره که بی بال و پر است

 

گفتند از هر آخوندی وزارت ساخته است

گر به قول احمدی باشد هر جولاهکی دیباگر است

 

نردبازان ماهرند این کلم سران

ملت بیچاره را مهره اندر شش در است

 

گفتند هر کسی را بهرکاری ساختند

کس نگفت مملکت داری کار آخوند کافر است

 

آن که زمین در بهشت بر مردم نادان فروشد

نیک داند که او را روزی گذر بر خیبر است

گفت پیغمبر که از ایمان بود حب وطن

ایمانش کجا بود ملائی که از دزد بدتر است

 

اشک دیده و خون دل بیچارگان

بستگانشان را در غربت چو می در ساغر است

 

ای ظالمان گرفته پناه در سایۀ پرودگار

دانید که مردم را صبر چون آتش در زیر خاکستر است

 

خود خوب دانند این مردان خدای بی خدا

که حکومت آخوندی چهار چرخش پنچر است

 

کشتی توفانزده و ناخدا یکدست بود

خوب داند بادبان بشکسته و به غرقاب اندر است

 

ناخدائی که ملوانانش ملایان اند و بس

این چنان لوطی را شایسته آن عنتر است

 

تکیه بر مردمان بی علم و در خواب جهل

نادانانی که بیداری اش در روز محشر است

 

گنج ها که به دست آورید از دسترنج بیچارگان

معنی آن مار افعی و صورتش سیم و زر است

خود خوب دانند که این همه ظلم و ستم

روزی آنها را به ناموس الهی کیفر است