محمد ایرانی

واقعیت اینست که اصول حقوق بشر به مبانی ای تبدیل شده که اکثریت وسیعی از مردم جهان و گروه های سیاسی ـ بجز اقلیتی از گروه های سیاسی که اصول حقوق بشر را زاده امپریالیسم و سرمایه جهانی دیده و از آن حمایت نمی کنند ـ مبارزات خود را علیه دولتهای دیکتاتوری بر آن بنا نهاده اند. موضوع به قدری جا افتاده است که حتی حکومت های مستبد نیز با صرف هزینه و فرستادن نمایندگانی در سازمان ملل و کشورهای جهان، تلاش دارند مساله را تخفیف داده و از حاد شدن آن در جامعه جهانی جلوگیری کنند و در ضمن سعی دارند وانمود کنند که زندانی سیاسی ندارند و مردم نیز در کمال آزادی بسر می برند. طبیعی است که همه گروه ها و سازمان های حقوق بشری و نهادهای مشابه چه در داخل ایران و چه خارج آن همه تلاششان برای ایجاد و استقرار مبانی حقوق بشر در داخل کشور است و لذا می بایست عملکردشان طوری باشد که نتیجه مثبتی عاید مردم داخل کشور نماید. باتوجه به آنچه گفته شد از طرفی با مردمی در داخل ایران روبرو هستیم که در زیر سرکوب وحشیانه حکومت اسلامی از اولیه ترین آزادی هایی که در قرن ۲۱ برای انسان شناخته شده محرومند و گروه های مدافع حقوق بشری که می خواهند از آنها پشتیبانی کنند و از طرف دیگر مقابل حکومتی قرار داریم که این مبانی را برای تثبیت حکومت خود نقض می کند و ارزشی برای مردم کشوری که بر آن حکومت می کنند قائل نیستند، ولی نمی خواهند این موضوع در اخبار جهان پوشش داده شود و در نتیجه زیر فشار دولتهای جهانی بخصوص کشورهای پیشرفته و مردم آنها قرارگیرند. روشن است که بسیاری از ایرانیان برونمرز که سالها از وطن خود دور هستند با انگیزه بالایی تلاش دارند جامعه جهانی و دولتهای کشورهای پیشرفته که به دلیل در اختیار داشتن تولیدات صنعتی، غذایی، دارویی، سلاح، وسایل مخابراتی، وسایل سرکوب و خلاصه صاحب تکنولوژی های پیشرفته بوده و بانکها و شرکتهای بیمه را در اختیار دارند؛ بر عکس کشورهایی که تلاش دارند خود را به تمدن جهانی نزدیک نموده و یا خود دارای حکومتهای مستبد هستند و انگیزه ای برای دفاع از مردم کشور دیگری نداشته و یا در سایه نزدیکی با دولت اسلامی به نوایی می رسند، و لذا امکان فشار بر حکومت اسلامی را دارند را متوجه خفقان و سرکوبی نمایند که در کشور جریان دارد. در این میان ایرانیانی که در زیر فشار و سرکوب چند سال اخیر مهاجرت نمودند بخصوص آنهایی که جمهوری اسلامی پیگیر محبوس نمودن آنهاست، طبعا با انگیزه بیشتری می خواهند به هموطنانی که همدوش آنها مبارزه می کردند، کمک نمایند. موضوع اصلی اینست که همه ایرانیان برونمرزی که در تلاش برای حداقل تخفیف دردهای ایرانیان درونمرز فعالیت می کنند می بایست پیرو مبانی حقوق بشرکه از حقوق هر انسانی بدون درنظر گرفتن مرام، عقیده، نژاد، جنسیت و غیره دفاع می کند، خود نیز این مبانی را به یکسان بکار برند تا جوهر این حقوق که اختصاصی نبوده و تعلق یکسان بهمه نیازمندان دارد، محسوس گردد.

در داخل کشور برای مردمی که سالها در زیر سایه دین رسمی اسلام و مذهب شیعه زندگی می کردند، ولی چون در زندگی روزمره از قوانین عرفی حاکم اطاعت می کردند و لذا از اسلام بیشتر نماز، روزه، حج، زیارت وگاه ـ نه همگان ـ خمس و سن ازدواج را رعایت می کردند، مدت زیادی طول نکشید که روشن گردید مبانی اسلام با زندگی اواخر قرن بیستم جور درنمی آید. زمانی که برای اکثریت مردم معلوم گردید که اسلام ارزش برابر برای زنان نسبت به مردان قائل نیست، زمانی که اقلیت های دینی (حتی مذهب سنی) و قومی دانستند قوانین به طور یکسان به آنها نگاه نمی کند، زمانی که کارگران و زحمتکشان فهمیدند کلمه مستضعف ربطی به آنها ندارد و بالاخره تعداد زیادی فهمیدند همه حرفها برای قدرت گرفتن روحانیونی است که مدتها کمین کرده بودند، اعتراضات و مبارزه بر ضد حکومت شروع شده و به تدریج گروه ها و سازمان هایی در داخل و خارج کشور از حقوق از دست رفته و حقوقی که می بایست نصیب مردم گردد، حمایت کردند. 

حیف که جنگی ناخواسته از طرف مردم ولی برای رفع مشکلات سران دو کشور تحمیل گردید و در این سالها و با پایان جنگ و روشن شدن کشتار زندانیان بی دفاع و سرکوب هرنوع خواسته ای از تمامی اقشار جامعه، باز هم دانشجویان بودند که در غیاب گروه های سیاسی که به دلیل ناآگاهی و تلاشی ناموفق در الگو قرار دادن مبارزات مردم شوروی و چین و جامعه بی طبقه توحیدی و غیره در ایران و عدم آشنایی با دانش مبارزاتی، یکی یکی توسط نظام حاکم سرکوب شده بودند،  پرچم مبارزه را بلندتر افراشته کردند. به تدریج سازمان های فمینیستی با حمایت از عدم استفاده ازکودکان برای کار و برابری جنسیتی کمپین هایی را ایجاد کردند، هرچند هنوز با خواسته اصلی فاصله زیادی دارد، ولی توانستند افکار نگران جهانی را به داخل کشور برگردانند، حقوقدانان و وکلا فعال تر شده وظیفه اصلی خود را دنبال کردند تا جائی که یکی از نمایندگانش یعنی خانم عبادی موفق به گرفتن جایزه نوبل گردید، کارگران دانستند که باید به فکر سندیکاهای مستقل بروند، گروه هایی با درک مبانی حقوق بشری پا به عرصه اجتماع نهادند، دانشجویان تشکیلاتی مستقل را با خواسته های جدید مطرح کردند که با مبانی حاکمیت جور درنمی آمد و خلاصه نطفه حرکت جدیدی در همه اقشار مردم بخصوص بعد از به بن بست رسیدن تفکر اصلاحات زاییده شد. کسانی همچون آقای باقی با تأسیس رسمی گروه حقوق بشری خود که حمایت از همه زندانیان را سرلوحه کار خود نهاده بود، برای عدم اجرای حکم اعدام چند قاچاقچی که کسی آنها را انسان حساب نمی کرد حتی به خوزستان و شهرهای دیگر سفرکرد و در این راه بود که فهمید حاکمیت حتی به این حد از اعتراض نیز رضایت نداشته و مشکلات عظیمی را مقابل خود دید که نتیجه اش اینست که فعلا به خاطر حمایت از زندانیان و سایر افکارش در زندان است. دانشجویان قدیمی و جدید همچون طبرزدی، زارع زاده و سایرین که طی مبارزات شکوهمند خود به ایجاد جبهه دموکراتیک دست زده بودند، به دلیل اینکه دولت مجوز نمی داد رأساً به تأسیس سازمان های حقوقی همچون کمیته دفاع از دانشجویان، کمیته دفاع از زندانیان سیاسی که بیشتر حول دانشجویان زندانی دور می زد، مبانی حقوق بشری را محور مبارزه با حاکم مستبد قرار دادند که از پس این حرکت افراد زیادی همچون شیوا نظرآهاری و سایرین متولد شدند که طی مبارزات خود اکنون نیز در زندان های رژیم و یا خارج از آن، سرود مبارزاتی خود را می نوازند و سمبلی برای نسل جدیدتر دانشجویی محسوب می شوند . سندیکای شرکت واحد اتوبوسرانی با رهبری اسانلو ، شهابی و دیگران بار دیگر پرچم مبارزاتی طبقه کارگر را با خواسته حقوق ابتدایی تشکیل سندیکای مستقل که در اصول حقوق بشری نیز منعکس است، افراشته کردند و به دنبال آنها دومین سندیکای مستقل هفت تپه نیشکر ایجاد شد و رژیم که ضربه نهایی خورده شده به سلطنت قبلی را از جانب کارگران می دانست، بلافاصله و بدون ترحم آنها را زندانی کرده بدون محاکمه و بدون دلیل محکوم نمود و حتی با سپری شدن محکومیت ها، رهبران کارگران همچنان در زندان هستند، ولی سندیکاهای ایجاد شده نپاشیده و به دیگر کارگران امیدواری سایر تشکیلات مستقل را می دهد. هنرمندان، سینماگران، معلمان، استادان، شعرا، نویسندگان، اندیشمندان، خبرنگاران، اقلیت های جنسیتی، مذهبی و قومی، حتی جوانانی که موزیک زیرزمینی را رشد دادند، و خلاصه همه اقشار مردمی دانستند که حقوق جدیدی را به دلیل انسان و بشر بودن باید داشته باشند و برای رسیدن به این حقوق می بایست مبارزه کنند و در این میان اندیشمندان و خبرنگاران رل مهمی بازی کردند. 

 از طرف دیگر گروه های سیاسی و ایدئولوژیک به دلیل ماهیت سیاسی خود ناچاراً در حمایت از مبارزات مردم رنگ سیاسی خود را پررنگتر می نمایند وگاه در این میانه اولویت را به تبلیغات گروهی و سازمانی خود می دهند، با وجود این کسی به انگیزه مبارزه آنها با حکومت اسلامی شکی ندارد که در طی سالیان دراز مبارزاتی هیچ وقت حاضر نشدند به مصلحتی تن دهند، منتها بحث بر سر مردمی ست که زیر سرکوب رژیم قرار دارند. در این میان بعضی از این گروه ها که سابقه ی مبارزاتی سال های ۶۰ -۵۷ را علیه این رژیم داشتند و امروزه از امکانات خوبی نیز بهره می برند، بیشتر اولویت تبلیغات گروهی را درنظر دارند و توجه ندارند که تغییرات عمیقی درکشور روی داده است.

همچنین سران گروه های اصلاح طلب مقیم خارج که با جذب امکانات فراوان تلاش دارند مبارزه خود را با حکومت به فاز مذهبی کشانده، با حفظ ستون هایی که به نوعی این نظام را نگاه داشته، جنبش را با دادن شعارهای مذهبی در تغییرات سطحی نگاه داشته اند. هستند کسانی که دعوای سلطنت، جمهوری و یا پرچم را لولا قرار داده و حاضر نیستند این موارد را به تصمیم مردم بعد از پیروزی واگذارند و اخیرا گروه هایی که با شعار سکولاریسم نیز خود را برتر از سایرگروه ها پنداشته خود را تنها صدای سکولار داخل می نامند!

گروهها و سازمانهای چپ و همچنین گروه های قومی (بیشترکردها) نیز که قدمت طولانی تری از مبارزه را یدک می کشند و لذا وظیفه سنگین تری به گردن دارند، بعد از سالها در حال پوست انداختن می باشند، گروهی مبارزه مسلحانه را کنارگذشته و مبانی مبارزه بی خشونت را پذیرفته، گروهی به رفرم اعتقاد داشته و بخشی که همچنان به ایده قدیمی پایبند بوده وگاه حتی حقوق بشر را قبول نداشته و به آزادی، برابری و رفاه کامل همراه با انقلاب کارگری می اندیشند؛ آنچه مایه تعجب است اینکه چرا بعضی از آنها تنها به حقوق انسانی همفکران خود می اندیشند و دیگران را فاقد چنین حقوقی می بینند!

آیا حمایتی که فدراسیون های کارگری خارجی از افراد و گروه های کارگری مبارز ایرانی می کنند گاه تاثیر بیشتری نسبت به حمایت گروه های ایرانی طرفدارکارگران ندارد؟ و اگر چنین است آیا وظیفه سنگینی برای این گروه های سیاسی وجود ندارد که واقعییات را به منافع گروهی حداقل در این برهه اولویت دهند؟

در این نوشته قصد نقد گروه های سیاسی نبوده و اعتقاد بر اینست که هر فرد و گروهی حق دارد به اندیشه خود وفادار بوده و مبارزه خود را بر آن اساس ادامه دهد و کسی صلاحیت ندارد که تنها خود را مبارز بنامدکه تشخیص درست فقط با مردم است که عملکرد آنها را بررسی کرده و انتخاب می کنند، قصد آنست که گفته شود اگر گروه ها به نیروی مردم داخل کشور(حتی به گروه یا قشر و یا طبقه خاصی از مردم) اعتقاد دارند باید در پشتیبانی آنها از راه های مختلف نهایت تلاش خود را بنمایند که تحرک جنبش را به دنبال داشته باشد.

سازمان ملل همانطورکه از اسمش پیداست توسط دولتها به عنوان نماینده ملتها ـ حتی اگر دولتی مستبد و نماینده مردم کشورش نباشد ـ تشکیل شده و اصول حقوق بشر ثمره مبارزات مردمی ست که در طی مبارزه با دولتهای خود کسب نموده اند و این اصول در حقیقت مبانی را داراست که از حقوق فردی هر فرد از افراد یک جامعه وکشور دفاع می کند و حتی دولت های مستبد نیز به طور ظاهری ناچارند از این اصول دفاع نمایند. بسیار آسان است که هدف را آنقدر دور گرفت که همه عملکردها و تاکتیکها را زیر سئوال برد؛ اگر قرار است به جامعه ای فراتر از مبانی اصول حقوق بشر رسید باید که از مراحلی گذشت، مراحلی که دیگر مورد امتحان قرار نگیرند که نتیجه اش بازهم برقراری رژیمی باشد که آزادی، برابری و غیره در آن ایجاد نگردد.

کسانی که از اسلام رأفتی، ولایت جمهور، جامعه بی طبقه توحیدی، سلطنت، جمهوری، رهبری پرولتاریا، سکولاریسم، سوسیالیسم و غیره دفاع می کنند، گاه رهبری را نیز بر دوش می کشند و یا پیگیر دولت موقت در خارج هستند بدون اینکه بدانند مورد تایید مردم داخل هستند یا نه، گرچه اکثریتی از آنها حاضر نیستند در کنار هم به خاطر مردم یک کشور مبارزه کنند و پیدا کردن نقاط مشترک در حد تثبیت مواضع باقی مانده، ولی دانسته اند که باید افکارشان را در اختیار اعضای خود و مردم قرار دهند، چرا که دیگر مردم به کسانی که نشناسند روی نمی آورند. تا اینجا کسی اعتراضی ندارد و مایه خوشحالی ست که پلورالیسم برقرار است، انتقاد زمانی آغاز می شود که این دوستان اگر حمایتی می کنند تنها از کسانی ست که آنها را با خود همفکر می بینند، در حالیکه اگر مبانی حقوق بشری یا حتی آزادی، برابری و رفاه کامل موردنظر است، می بایست همصدا از مردم داخل، در مقابل حکومت سرکوبگر که تنها به تثبیت حکومت خود می اندیشد، در مجامع بین المللی پشتیبانی نمایند. نمی توان چشم بر واقعیاتی بست که از طریق همین نهادهای حقوق بشری کمکهای فراوانی به جنبش های مردمی کشورهای دارای دیکتاتوری انجام شده، مگر در نهایت نباید مردم یک کشورآگاه شوند تا نوع حکومت خود را انتخاب کنند و دیده شده که این حمایتها موجب گردیده باری هر چند کوچک از گرده هموطنان داخل برداشته شود.

ناگفته نماند در کنار گروه هایی که در آغاز رنگ گروه سیاسی نداشته و با اندیشه حمایت و پشتیبانی از مبارزات مردم شکل گرفته اند با تبدیل خود به گروه های سیاسی، اولویت را بر افکار گروهی و رهبری خود بنا کرده اند و روشن نیست که چگونه بدون اعتقاد به دموکراسی و آزادی و اجرای آن در پروسه ی مبارزات، می شود به آن دموکراسی و آزادی رسید مگر آنکه مانند افراد مذهبی اعتقاد به معجزه داشته باشند، و در مقابل هستند گروه های سیاسی دیگری که به دلیل واقعیت های موجود درکنار افکارشان اولویت را به دفاع از حقوق مردم گذاشته اند.

اگر گروه های سیاسی به دلیل تفکر گروهی حق دارند اولویت را بر افکار گروهی بگذارند دیگر از نهادهای حقوق بشری و وابسته به آن انتظار می رود که خود را در دایره افکار افراد داخل این نهادها که به دلیل پیشینه قبلی و یا ایجاد شده تعلق خاطرگروهی دارند، آن نهاد را به سمت و سوی خاصی ببرند.  متاسفانه بعضی از اینگونه نهادها دیده شده که جهت گیری برای پشتیبانی از هموطنان را مانند جهت گیری بعضی از گروههای سیاسی نموده و دفاع از افراد خاصی را عمده می کنند، ضمن اعتقاد به دفاع از همه کسانی که به نوعی در زندان کوچک و بزرگ رژیم گرفتارند، یکسانی و برابری در این  پشتیبانی می باید ضرورت اینگونه نهادها باشد.

زمانی که هنرمندان و سینماگران کشورهای دیگر آزادی آقای جعفر پناهی را به سرعت خواهانند، زمانی که اندیشمندان و روشنفکران جهانی بلافاصله از آزادی آقای فریبرز رئیس دانا پشتیبانی می کنند، زمانی که وکلای مترقی دنیا آزادی خانم ستوده را با ایجاد تحصن از رژیم می طلبند، زمانی که خبرنگاران آزاد کشورها از آزادی خبرنگاران مشهور زندانی حمایت می کنند، زمانی که ….، ضروری است که نهادهای حقوق بشری ایرانی پشتیبانی همه زندانیان سیاسی ایرانی را با به دست آوردن حمایت همه علاقمندان هنرمند، سینماگر، وکلا، اندیشمندان، روشنفکران، خبرنگاران، دانشجویان، نهادهای کارگری و… یکصدا و هماهنگ بخواهند.

دیگر پذیرفته نیست که دانشجوی گمنامی، کارگر مبارزی، کرد ناشناخته ای، بلوچ بی پناهی، وبلاگ نویس گمنامی، معلم و استاد غیرمعروفی، زن مبارز ناشناسی و حتی دفاع  مقطعی از سرشناسان رادیکالتر، از حمایت همگانی و برابر محروم باشند. دیگر شایسته نیست تبلیغات ضدرژیمی که برای جلوگیری از اعدام خانم محمدی راه می افتد نسبت به حمایت از اعدام مبارزان کرد و .. گسترده تر باشد.

باید رژیمی چون نظام حاکم اسلامی را دید که با وجود اعتراضات وسیعی که در مورد شهلا جاهد در جهان به پا گردید، دست از اعدام برنمی دارد و معلمی آزاده همچون فرزاد کمانگر را بدون دلیل اعدام می کند و از اعدام جوانان زیر سن قانونی نیز ابایی ندارد.

واقعیت اینکه با استقرار حکومت ولایتی در کشور که منجر به مهاجرت بسیاری از هموطنان ایرانی گردید و در سالهای بعد از آن، گروه ها و سازمانهای حقوق بشری متعددی برای حمایت از مردم ایران و اقشار مختلف در کشورهای خارج تاسیس گردید و یا شاخه های نهادهای بین المللی حقوق بشری توسط ایرانیان برونمرزگسترش یافت. خوشبختانه ایرانیان برونمرز در طی سالها نهادهایی را تاسیس کردند تا ضمن افشای جنایات رژیم اسلامی در کشتارهای انجام شده در۳۰ سال گذشته ، حمایت از زندانیان سیاسی را پیگیری نمایند و در سالهای اخیر نهادهای بیشماری در رابطه با نقض حقوق بشر و اجرای اصول آن حتی در میان گروه های سیاسی شکل گرفتند. متاسفانه  افراد سرشناس ایرانی در نهادهای حقوقی دیده می شوند که به دلایلی  همچون وقت کم، محدودیت  افراد، یا محدودیت بودجه و موارد مشابه چگونه حمایت را منحصر به افراد خاصی می نمایند و حاضر نیستند از حقوق همه زندانیان در بند حمایت کنند چون طرز تفکر متفاوتی دارند.

 آیا یک سازمان حقوق بشری برمبنای اصولی که تأسیس می شود و در افکار عمومی خود را از گرایشات سیاسی برحذر می دارد ، می بایست برخلاف اساسنامه خود اقدام نموده افراد را برای پشتیبانی غربیل نماید؟ برای افرادی همچون لاهیجی، عبادی، کار و سایر معروفان حقوق بشری که سازمان های مشابه بین المللی به آنها توجه دارند، ضروری است که با رعایت حمایت همگانی از حقوق همه زندانیان سیاسی؛ که بالطبع حقوق همه زندانیان غیرسیاسی را نیز به دنبال خواهد داشت، سرمشقی برای سایر افراد و نهادهای ایرانی باشند که حمایت از حقوق بشر را برای ایرانیان درونمرز پیگیری می نمایند.  چرا زیستن در میان مردم کشورهای پیشرفته که دموکراسی را تجربه کرده و تلاش برای بهترکردن آن دارند، موجب نمی گردد که درک عمیقی از دموکراسی، آزادی و کلماتی مشابه آنها برای تعدادی از ایرانیان برونمرز عملی گردد؟

اگر از تعداد انگشت شمار زندانیانی که خود در ایجاد چنین رژیمی دست داشته و همچنان می خواهند با تغییر حاکمان فعلی به کمک دوستان خارج نشسته خود، حکومت فعلی را حفظ کنند و عملکرد قبلی آنها به بررسی توسط مردم ایران در آینده نیاز دارد؛ بگذریم، بیشتر هموطنان زندانی کسانی هستند که درک بیشتری از دفاع از آزادی برای کشور خود داشته و می دانند چنین نظامی قادر به ایجاد آزادی و برابری نیست و لذا حمایت از آزادی همه زندانیان سیاسی می تواند سرعت بیشتری به مبارزات جنبش های داخلی بدهد. همچنین هستند افراد و گروه هایی در خارج کشورکه تمام تلاش خود را به دلیل آموزشی که از مبارزات داخل کشور گرفته اند برای ایجاد کمیته های دفاع از دانشجویان و دفاع از زندانیان سیاسی به کار می گیرند و شایسته است همرزمان سابق آنها نیز که در خارج کشور هستند به جای فرورفتن در گرداب سیاست بازی سیاسی، دست این دوستان را بفشارند تا ادامه مبارزات داخل را برای نجات همرزمان سال های قبل داخل کشور به کارگیرند. درطرف مقابل حکومتی قرار داردکه اوج قدرت را طی کرده و سرکوب مردم توسط آنها برای جهانیان با جنبشی که در سال گذشته به وجود آمد، روشن گشته است و غرب راکه پیگیر نفع خود است، وادار کرده به فشار بیشتری برای تحریم آنها و یا درگیری نظامی بکشاند، هرچند رژیم حاکم سعی می کند با ابزارهایی که در دست دارد سود غرب را در تثبیت نظام آنها وانمود کند.

پیگیری وضع اسفناک ایرانیان پناهنده درکشورهای همجواری همچون ترکیه که با ایران ارتباط اقتصادی و ایدئولوژیکی مشترک دارند و در نتیجه خطر جانی برای پناهندگان وجود دارد، نیز اهمیت والایی دارد که می بایست مورد پشتیبانی همه جانبه بدون درنظرگرفتن عقاید سیاسی آنها قرار گیرد.

آری صدای آزادیخواهی مردم ایران که با سرکوب بیرحمانه رژیم جواب داده می شود و از طرفی دیگر همین مردم زیر سلطه کامل اقتصادی، سیاسی، اجتماعی نظام ولایتی – سپاهی زیر بار گرانی حاصل از سیاست های غلط آنها، تحریم اقتصادی، برداشته شدن یارانه ها و ترفندهای مختلف رژیم قرار دارند، شایسته است با حمایت همه جانبه پاسخ مبارزاتشان داده شود. خوشبختانه پیام های روزانه و مقالات متعدد  از حمایتهای پررنگ نهادهای حقوق بشری، اندیشمندان، سران و مجالس کشورها، نهادهای کارگری، انجمن های خبرنگاران، هنرمندان، سازمان های فمینیستی و سایر نهادها و همچنین گروه های سیاسی که در سطح وسیع مشاهده می گردد، نوید حرکتی فراگیر و مثبت را می دهد.

 امید که شب یلدا بر همه ایرانیان برونمرز خوش گذشته و بر ایرانیان درون مرز نیز امید آزادی را آورده باشد. امید است تولد عیسی مسیح بر هموطنان مسیحی مبارک باشد. امید که ایرانیان برونمرز سال جدید و پرباری را در پیش داشته باشند و امید که با وحدت همگانی اعدامها و بخصوص جوان مبارز کرد لطیفی پور هم متوقف گردد. امید به آزادی همه زندانیان سیاسی وگسترش جنبش های داخل کشور.

۴دی ماه ۱۳۸۹ ، ۲۵دسامبر ۲۰۱۰