حسن زرهی
یادش به خیر خانم بدری برنجانی در نمایش گلدونه خانم آقای خلج در اجرای اول یا یکی از اولین اجراهای نمایش، در پایان نمایش دیالوگی داشت که در ذهن آدم برای همیشه حک می شد. خانم برنجانی با عاطفه ای ستودنی می گفت، گلدونه خانم دوست نداره بگه خداحافظ، گلدونه خانم دوست داره بگه سلام ……
حالا در سرزمین ما سه دهه است جماعتی به جور و جهل حکم می رانند که از سلام و مهر و عاطفه و احترام به انسان به قول خودشان مانند جن از بسم الله دوری می کنند. اما هرچند جبار هرگز نمی توان، جلوی تازه شدن سال و روزگار را گرفت. هیچکس حتی آنان که به شاعران و نویسندگان و فیلم سازان دستور می دهند در اندیشه و خلوت خویش نیز شاعر و نویسنده و فیلم ساز نباشند، نخواهند توانست جلوی شادی آدمی را به هنگام پوست انداختن سالی از سال دیگر و نو شدن روزگار بگیرند.
در آستانه ی سال یک، یک، یک، سالی که از همه منظر نمره ی یک است. در بخشی از جهان حاکمان نادان می خواهند به هر بهایی شده مردم را از شادی و آزادی برحذر کنند. در میهن ما در آستانه ی سال نو چوبه های دار برقرار کرده اند، و هر روز وعده ی قتل جوانی دیگر را می دهند. جماعتی زندگی ستیز و شادی کش می خواهند مردمان را از لذت روزگار حاضر برحذر کنند و وعده های بیهوده بدهند.
به فرمایش خیام :
شادی بطلب که حاصل عمر دمی است
هر ذره زخاک کیقبادی و جمی است
احوال جهان و اصل این عمر که هست
خوابی و خیالی و فریبی و دمی است
آزادگان و اندیشمندان ایرانی قرن ها پیش در آن چه ملاها برای بازار گرمی روزگار خویش وعده می داده اند شک کرده و خلاف آن را به مردمان روزگار خویش نشان می داده اند. در این باره خیام از همه آشکارتر در شعرش حرف و حدیث کرده است :
تا چند زنم به روی دریاها خشت
بیزار شدم ز بت پرستان و کنشت
خیام که گفت دوزخی خواهد بود
که رفت به دوزخ و که آمد ز بهشت
خیام ماجرای بهشت را آوای خوش دهل از دور شنیدن می داند و نقد دنیا را به نسیه ی بهشت نمی فروشد:
گویند بهشت عدن با حور خوش است
من می گویم که آب انگور خوش است
این نقد بگیر و دست از آن نسیه بدار
کاواز دهل برادر از دور خوش است
به راستی چگونه می شود که چند صد سال پس از شاعری به این آزادگی، جماعتی بر ملتی حکم برانندکه او را از شادی و آزادی و میهن را از آبادی محروم کنند و در اندیشه ی تاریکی شان همه ی بدیها و بد خلقی ها و بد خصلتی ها را رواج دهند. چرا سهم ما مردم به هنگام که باقی جهان در شادی و شوق و جشن و سرور است، باید مرگ و ماتم و ترس از قتل جوانان در آرزوی آزادی و آبادی آن سرزمین باشد! این بدبیاری تاریخی کدام هنگام از این نابهنگامی بدر خواهد آمد و ایرانیان دوباره خیام گونه خواهند گفت:
من هیچ ندانم که مرا آن که سرشت
از اهل بهشت کرد یا دوزخ زشت
جامی و بتی و بربطی بر لب کشت
این هر سه مرا نقد و ترا نسیه بهشت ……
نقد زندگی ساری و جاری را شاعران و اندیشمندان ایرانی به نسیه ی بهشت حضرات قرنهاست که نفروخته اند. ملت ایران نیز گول این جماعت تازه بدوران رسیده را نخواهند خورد و زیبایی زندگی زمینی و امروزی و اینجایی و شایسته ی انسانی را به دروغ های دکاندارانه ی آقایان نخواهند فروخت. راستی ما را چه می شود که حتی در آستانه ی سال نو نیز چاره ای جز سخن گفتن از مصیبتی که به سرمان آوار شده، نداریم؟
سال نو به خوانندگان، نویسندگان، هنرمندان، همکاران، آگهی دهندگان و حمایت کنندگان این دو دهه و بیش شهروند خجسته باد. برایتان سالی سرشار از صلح، آزادی، شادی و آبادی دل و دنیای آن میهن در بند را داریم!