مرکز اسناد حقوق بشر ایران
شیوا، اهل تبریز و یک تراجنس مرد به زن است. او در مصاحبه با مرکز اسناد حقوق بشر ایران از نقض حقوق اولیه خود و تجربیات تلخش در ایران سخن گفته است.
این دگرباش جنسی که اکنون پنجاه و دومین سال عمر خود را سپری می کند در ۴۸ سالگی عمل تغییر جنسیت را در ایران انجام داد.
شیوا در این مصاحبه از نخستین روزهای نوجوانی اش و احساسی که آن روزها با آن روبرو بوده می گوید:”من از بچگی احساس میکردم که شاید اشتباه شده و من باید دختر به دنیا میآمدم. حسی داشتم که با محیط سازگار نبود و آن را سرکوب میکردم. در خواب خودم را به عنوان یک دختر کامل میدیدم نه به عنوان کسی که عمل کرده. معمولا از خوابم زیاد الهام میگرفتم که چه نوع آرایشی بکنم و یا چه لباسی بپوشم. کلاً با لباس، جسم و وضعیتم مشکل داشتم.”
کمتر پیش آمده دگرباشان جنسی در ایران مورد آزار و اذیت روحی و جسمی از سوی خانواده و یا جامعه قرار نگرفته باشند. متاسفانه شیوا نیز از این حیث مستثنا نبوده و روایت تلخی را از دستگیری اش در شهر تبریز بازگو کرده:”حدود ۱۵ سال پیش در سال۷۶ در تبریز یکبار گشت نیروی انتظامی در خیابان به من مشکوک شد، من را گرفتند و به کلانتری بردند. من ماندم و افسر نگهبان. او گفت این چیه پوشیدی؟ لباس های توی ساک من که همگی لباس زنانه بود را هم درآورد و گفت: «نه دیگه تو واقعاً یک خانمی. سینه هات چطوریه؟» بعد شروع کرد به سینههایم دست زد.”
وی در ادامه و در حالی که گویا یادآوری آن ماجرا برایش آزاردهنده باشد، می گوید:”پنجره اتاق او رو به خیابان بود و پشت آن اتاق یک آبدارخانه بود. او من را کشاند و به آبدارخانه برد و دست درازی کرد. تا این حد میتوانم بگویم. دیگر نمیخواهم این قسمت را توضیح بدهم. صبح من را ولم کرد و به خانه آمدم. این ماجرای تجاوز به من در آن کلانتری بود. هنوز هم وقتی به این فکر میکنم دچار استرس میشوم.”
بنا به اظهارات شیوا، وی بارها و بارها دستگیر شده و حتی در یک مورد آن و در سن ۴۶ سالگی متحمل ۳۰ ضربه شلاق شده است:”ماموران ۳-۴ نفری من را دوره کردند. من خیلی ترسیده بودم به طوری که زانوهایم میلرزید. به من دستبند زدند و چشمانم را بستند. بعد یکی دو نفر زدند توی گوشم. لباس و کفشهایم را درآوردند و من را مسخره کردند. من سه روز در بازداشت بودم. من را به دادگاه انقلاب اسلامی تبریز فرستادند. قاضی به من گفت چرا من به عنوان یک مرد آرایش میکنم. من به او اعتماد کردم و گفتم من مشکل دارم. ایشان به من گفت وقتی شلاق بخورم مشکلم حل میشود.”
روایت شیوا نمونه ای بارز از عدم آگاهی، تنگ نظری و قضاوت ناعادلانه قضات در برخورد با دگرباشان جنسی است. رفتاری که پیامدهای ناگواری را برای این بخش از جامعه پدید آورده:”بعد از آن افسردگی پیدا کردم و چند ماهی افسرده بودم. تا جایی که شبها میترسیدم و فکر میکردم ماموران امنیتی الان از در و دیوار میآیند. لباس های زنانهای که داشتم را توی اتاق قایم کردم. این وضع تا حدی پیش رفت که میخواستم خودکشی بکنم.”
شیوا در شهادتنامه اش به مرکز اسناد حقوق بشر ایران گفته که توانسته پس از مرارت های زیاد، تاییدیه ای مبنی بر ماهیت دگرجنسی اش از مراجع قضایی تبریز بگیرد و با استفاده از آن مجوز، در تهران اقدام به عمل جراحی تغییر جنسیت کرده:”در سن ۴۸ سالگی در ایران عمل کردم. در آنجا شغل خاصی نداشتم بخصوص بعد از عمل که دیگر کاملا بیکار شدم. البته عمل کاملی نکردم و هنوز یک مرحله از عملم مانده است.”
شیوا سرانجام در سال ۱۳۹۰ ایران را به مقصد ترکیه ترک می کند.
در شهادتنامه شیوا به خوبی می توان تلاش و ممارست وی را در پیمودن مسیری که منجر به افزایش بخشی از آگاهی سیستم قضایی یکی از کلانشهرهای ایران درباره او شده است را دید.
متن کامل شهادتنامه شیوا را می توانید در سایت مرکز اسناد بخوانید.
http://www.iranhrdc.org/persian/permalink/1000000404.html#.UpQl6GR4aGk