فریبرز رئیس دانا

وضعیت کارگران و حقوق بگیران در ایران از مسایل مهم اقتصادی و اجتماعی است که باید مورد بررسی قرار گیرد. در زمینه کارگران صنعتی تحقیقات بسیاری انجام شده و کانون مدافعان حقوق کارگر نیز در مقاطع مختلف در این زمینه گزارشات و تحلیل‌های مختلفی ارائه داده  و وضعیت کارگران صنعتی را مورد بررسی قرار داده است. اما در زمینه کارگران کشاورزی کار بسیار کمتری انجام شده است. شاید بتوان گفت در حق این کارگران کوتاهی شده است.

شرایط زندگی این کارگران بسیار دشوارتر از سایر اقشار کارگری است و از حداقل‌های کمتری در زندگی برخوردارند. آنان در زیر خط فقر زندگی می کنند. از آب آشامیدنی سالم، برق، خدمات پزشکی و بهداشت، و آموزش بسیار کمتری نسبت به کارگران صنعتی برخوردارند. از امتیازات بیمه و بازنشستگی و… برخوردار نیستند و بسیاری از آنان، بخصوص زنان و کودکان علیرغم کار بسیار زیاد، در زمره کارکنان فامیلی محسوب شده و در مقابل کارشان هیچ گونه دستمزدی دریافت نمی‌کنند.

اکنون نیز با حذف یارانه‌ها، سهمیه آرد روستایی اندکی که دریافت می‌کردند، حذف شده و نان را به قیمت ملی! باید بخرند، زندگی‌شان بسیار دشوارتر از قبل خواهد شد. هر چند در نگاه اول شاید دریافت یارانه نقدی ماهانه حدود دویست سیصد هزار تومان برای یک خانواده ی ۵ یا ۶ نفره درآمد بالایی برای آنان به نظر آید و این تصور پیش آید که این درآمد اضافی باعث بهبود زندگی‌شان خواهد شد، اما تزریق این نقدینگی آنها را هرچه بیشتر به مدار مصرف کالاهای سرمایه داری می‌کشاند و زندگی آنان را روز به روز سخت‌تر خواهد کرد. کشاندن اقشار روستایی و حاشیه نشینان شهرها به مدار سرمایه یکی از اهداف اصلی این طرح، در جهت گسترش نفوذ سرمایه داری است.

 آنچه در زیر می خوانید تحقیقی است که فریبرز رییس دانا در مورد کارگران کشاورزی انجام داده است. اکنون که مساله هدفمند کردن یارانه‌ها شروع شده است و فریبرز رییس دانا، این یار همیشگی کانون مدافعان حقوق کارگر، به علت مخالفت آشکار و شجاعانه با این طرح خانمان‌برانداز برای کارگران و زحمتکشان، در زندان به سر می‌برد،  انتشار این مطلب ما را با زندگی بخش دیگری از مردم آشنا می‌کند.

با امید به آزادی هر چه زودتر او.

کانون مدافعان حقوق کارگر 

 ۶۱۲/۳ میلیون نفر از نیروی کار کشور در سال ۱۳۸۵ در بخش کشاورزی اشتغال داشته‌اند که شامل زیربخش‌های زراعت، باغداری، پرورش دام‌های بزرگ و کوچک، تولید گلخانه‌ای، پرورش ماکیان، زنبورداری و پرورش کرم ابریشم و فعالیت‌های جانبی آنها مانند تولید مستقیم پشم، تخم مرغ و شیر می‌شود، اما فعالیت‌های فرآوری‌های غذایی، نساجی و جز آن در بخش کشاورزی جای نمی‌گیرند و به بخش صنعتی مربوط می‌شوند.

واضح است که فعالیت‌های اصلی کشاورزی در بخش‌های روستایی و بخش‌های غیرساکن صورت می‌گیرد، اما دامداری می‌تواند در محدوده‌های شهرها نیز قرار داشته باشد. از کل شاغلان بخش کشاورزی ۶۴۲ هزار نفر در شهرها و ۹۳۴/۲ میلیون نفر در روستاها کار می‌کنند و ۳۵ هزار نفر نیز غیرساکن‌اند.

از کل شاغلان بخش کشاورزی ۲۱/۳ میلیون نفر مرد و چیزی بیش از ۴۰۰ هزار نفر زن‌اند. به برآورد من، آمار شاغلان واقعی زن در این بخش بیشتر از مقدار گزارش شده در سرشماری نفوس و مسکن است، زیرا در مناطق روستایی زنان کارهای زیادی برای معیشت و اقتصاد خانواده انجام می‌دهند؛ اما در آمارگیری خانه‌دار تلقی می‌شوند یا خود را خانه‌دار می‌خوانند و حتی در آمارگیری در رده‌ی کارکنان فامیلی بدون مزد هم جای نمی‌گیرند.

در سال ۱۳۸۲ در کل کشور در حدود ۸۲۲/۲ میلیون بهره‌برداری کشاورزی زراعی شناسایی شده بود. این بهره‌برداری‌ها بیشترین مقدار نیروی کار این عرصه، یعنی چیزی در حدود ۶۰ درصد آن را، شامل می‌شد. فعالیت‌های باغ داری و دام داری به ترتیب در پی آن می‌آیند.

نکته‌ی مهم این است که در بخش کشاورزی فعالیت‌های متنوعی توسط نیروی کار انجام می‌شود. مثلا شمار زیادی از دهقانان هم زارعند، هم دام‌دار هم باغ‌دار و هم احتمالا به فعالیت‌های دیگری هم اشتغال دارند. بنابراین تفکیک نیروی کار این بخش به زیر بخش‌های دقیق چندان کار آسانی نیست.

اما به گونه‌ی دیگری می‌توان این نیرو را طبقه بندی و از حیث اقتصاد سیاسی تحلیل کرد:

از شمار ۶۱۲/۳ میلیون نفر، فقط در حدود ۵۷ هزار نفر در طبقه‌بندی بخش عمومی قرار دارند که بخش بسیار کمی از آنان می‌توانند کارگر باشند. اما از کل نیروی کار کشاورزی، شمار ۲۱۸ هزار نفر کارفرما و ۳۵۳/۲ هزار نفر کارکنان مستقل‌اند که به ترتیب ۷۱۵۰۰ نفر و ۳۸۳ هزار نفر از آنان در مناطق شهری ثبت شده‌اند، بنابراین شامل دارندگان دامداری‌ها و مرغداری‌ها و باغداران و مالکان زراعی می‌شوند که گرچه محل عمده‌ی فعالیتشان در روستاها و بیرون از شهر است اما خود و خانواده شان، شهرنشین‌اند. از باقی‌مانده نیروی کار مورد بحث، ۹۳۴/۲ میلیون نفر در روستاها زندگی می‌کنند که شمار کارفرمایان و کارکنان مستقل در آنها به ترتیب ۱۴۶ هزار و ۹۵۱/۱ میلیون نفرند. این آخرین رقم را باید درواقع شامل آن چیزی بدانیم که دهقان نام دارند گرچه در میان آنان دامداران و مرغداران و باغداران نیز قرار دارند. شاید برای میانه سال ۱۳۸۵ با دقتی قابل قبول، اما نه بسیار بالا، بتوان از وجود ۶/۱ تا ۸/۱ میلیون دهقان و در حدود ۴۰۰ هزار مزرعه دار و دام دار و باغ دار و مرغ دار در روستاها خبر داد.

اما از کل کارکنان، یعنی ۶۱۲/۳ میلیون نفر، شمار ۴۵۴ هزار مزد و حقوق‌بگیر خصوصی (۳۳۷ هزار نفر در روستاها) و ۴۴۵ هزار نفر کارکن فامیلی بدون مزد (۴۰۲ هزار نفر در روستاها بوده‌اند. به تعبیری شاید بتوان گفت از حدود ۱۲۰ هزار نفر مزد و حقوق بگیر بخش خصوصی ساکن شهرها که به فعالیت کشاورزی مشغولند.)

در حدود ۱۰۰ هزار نفر کارگران مرغ داری‌ها، باغداری‌ها و مزارع اطراف شهرند یا کارگران فصلی‌اند. شمار ۳۳۷ هزار نفر نیز کارگر (عمدتا کارگر ساده) بخش کشاورزی‌اند که حدود ۸۰درصد آنها در زراعت و مابقی در باغ داری و دام‌داری و مرغ‌داری و سایر فعالیت‌ها کار می‌کنند. پس شمار کارگران بخش خصوصی کشاورزی به حدود ۴۴۰ هزار نفر می‌رسد. این کارگران در میان حدود ۶۰ هزار روستا و روی هم ۱۰۰ هزار مکان کشاورزی، شامل بیش از ۵/۱۰ میلیون انواع بهره‌برداری دامی و زراعی و باغی پراکنده‌اند. این پراکندگی به میزان کمتر در میان کارگران کشاورزی شهرنشین نیز وجود دارد. این نیروی کار شامل افغان‌ها هم می‌شود. این کارگران عمدتا ساده و ناماهرند.

بخش اعظم ۴۴۵ هزار نفر کارکنان فامیلی بدون مزد، به کارهای کمکی ساده و البته فعالیت‌های جانبی در مزارع و باغ‌ها و دامداری‌ها مشغول‌اند. فعالیت‌های آنان در این بررسی شامل بافندگی‌ها و کارهای تولید و صنایع دستی نمی‌شود. گرچه آنان به این کارها هم، اشتغال دارند.

در شهرها ۹۰درصد و در روستاها ۸۵درصد از آنچه کارگران بخش خصوصی کشاورزی می‌نامیم، مرد و مابقی زن بوده‌اند. فقط ۵۷ هزار از ۶۱۲/۳ میلیون نفر مورد بحث، در بخش دولتی کار می‌کنند که نیمی از آنان نیز در شهرها زندگی می‌کنند.

به این ترتیب تا اینجا متوجه شدیم که ترکیب انسانی نیروی کار در بخش کشاورزی به شرح زیر است:

 

کل شاغلان

۳۶۱۲۰۰۰

مزد و حقوق بگیران

۴۵۴۰۰۰ (۳۳۷۰۰۰ نفر در روستاها)

کارکنان فامیلی بدون مزد

۴۴۵۰۰۰ (۴۰۲۰۰۰ نفر در روستاها)

کارفرمایان

۲۱۸۰۰۰ (۱۴۶۰۰۰ نفر در روستاها)

کارکنان مستقل

۲۳۵۳۰۰۰ (۱۵۹۱۰۰۰ نفر در روستاها، که عمدتا شامل دهقانان می‌شوند)

 

***

 

و اما با نگاهی دیگر می‌بینیم که از کل ۳۶۱۲۰۰۰ نفر کارکنان بخش کشاورزی فقط ۲۵۵۳۰ نفر در رده‌ی مقامات عالی و مدیران، متخصصان و حتی تکنیسین‌ها و دستیاران بوده‌اند. ۸۲۵۳ نفر نیز در رده‌ی کارکنان خدماتی و فروشندگان شناسایی شده‌اند. در عوض چیزی بیش از ۳۱۱۸۰۰۰ نفر در این بخش از کارکنان ماهر و ۶۳۹۲۴ نیز از صنعتگران، متصدیان ماشین آلات و رانندگان وسایل نقلیه (در جمع شامل کسانی که بر روی تراکتور، کمباین، تیلر، گریدر، موتور چاه عمیق و سایر دستگاه‌ها) بوده‌اند.

 

شمار کارگران ساده بیش از ۳۸۴۰۰۰ نفر (در حدود ۲۹۹ هزار نفر در روستاها) گزارش شده‌اند. واضح است که این عده در دل آن رقم ۴۵۴۰۰۰ نفر مزد و حقوق بگیران قرار دارند. به این ترتیب می‌توانیم نتیجه بگیریم که:

 

 

کارگران کشاورزی ناماهر پراکنده در حدود ۱۰۰ هزار روستا و مزرعه و محل فعالیت:          جمعا در حدود ۳۰۰ هزار نفر

کارگران نیمه متخصص و نیمه ماهر کشاورزی در روستاها و مزارع:                                در حدود ۱۰۰ هزار نفر

کارگران و کارکنان ماهر کشاورزی غیردهقان در روستاها:                                            در حدود ۱۰۰۰۰ نفر

کارگران ماشین آلات و وسائط نقلیه و اپراتورها در روستاها و مزارع (بجز مالکان این وسایل) جمعا در حدود ۴۰۰۰۰ نفر

دهقانان و دامداران خویش فرما در روستاها:                                                            در حدود ۲ میلیون نفر

کارگران ناماهر کشاورزی شهری:                                                       در حدود ۸۱۰۰۰ نفر

کارگران نیمه متخصص و نیمه ماهر کشاروزی در مناطق شهری:                   در حدود ۲۵۰۰۰

کارکنان و کارگران ماهر کشاورزی شهرنشین غیردهقانک                             در حدود ۱۰۰۰۰ نفر

کارگران ماشین آلات و وسایل نقلیه و اپراتورها در شهرها:                          در حدود ۱۰۰۰۰ نفر

دهقانان و دامداران خویش فرما در شهرها:                                            در حدود ۲۰۰ هزار نفر

کارکنان فامیلی بدون مزد روستایی:                                                     ۴۰۲ هزار نفر

کارکنان فامیلی بدون مزد شهری:                                                        ۳۱ هزار نفر

 

چنان که در برآورد و بررسی آماری بالا دیدیم بخش عمده‌ی نیروی کار کشاورزان در ایران بیش از ۸۱درصد، در مناطق روستایی ساکن‌اند، اما بخش اصلی از آن ۱۹ درصد باقی ماند، ساکن در مناطق شهری در شهرهای میانی و کوچک و نیمه روستایی، یعنی نزدیک به محل فعالیت کشاورزی خود سکونت داشته‌اند. ساختار اصلی تولید کشاورزی ایران اساسا ساختاری روستایی ـ دهقانی است. در کنار آن البته مزرعه‌داری کوچک نیز وجود دارد. کشاورزی صنعتی بسیار بزرگ با ماشین آلات سنگین بخش محدودی از کل تولید را برعهده دارد.

بنا به تعریف، هر بهره برداری کشاورزی عبارتست از یک واحد تولید کشاورزی تحت مدیریت واحد که توسط رئیس یا اعضای خانوار یا شرکت رسمی یا موسسه‌ی حقوقی اعمال می‌شود. آخرین سرشماری کشاورزی مربوط به بهره برداری‌ها در سال ۱۳۸۲ و مربوط به سرشماری نفوس و مسکن مربوط به سالا ۱۳۸۵ است. اگر یک مدیریت در چند نقطه‌ی جغرافیایی فعالیت داشته باشد هریک از آنها یک بهره برداری نامیده می‌شود.

گفتیم که کل بهره برداری‌ها در آخرین سرشماری (۱۳۸۲) بیش از ۳۳/۴ میلیون بوده است. برخی بهره‌برداری‌ها مشترکند مثلا هم زراعت هم دامداری‌اند. بنابراین در جمع یک بهره برداری، اما در تفکیک دو یا چند بهره برداری به حساب می‌آیند. با توجه به این نکته شمار بهره‌برداری‌های زارعتی چنان که گفتیم، ۸۲/۲ میلیون نفر شمار بهره برداری‌ها باغداری ۲۸/۲ میلیون، پرورش ماکیان ۱۹/۲ میلیون، و دام بزرگ ۲۹/۱ میلیون و دام کوچک ۵۶/۱ میلیون گزارش شده است (بهره برداری گلخانه‌ای، زنبورعسل، کرم ابریشم نیز وجود دارند) بهره‌برداری شیلاتی و مراتع و جنگلداری به حساب نیامده‌اند.

در مقایسه‌ی استانی می‌بینیم که بیشترین بهره‌برداری‌های زراعی در خراسان رضوی گیلان و مازندران (هریک بین ۲۳۰ تا ۲۸۰ هزار) و کم ترین بهره‌برداری‌ها در قم، سمنان و بوشهر قرار دارند ( بین ۷ تا ۲۲ هزار) بنابراین شمار بهره‌برداری‌های کشاورزی بستگی به وجود اراضی کشاورزی و نسبت جمعیت به زمین دارد.

بهره‌برداری‌های باغی در استان‌ها نیز توزیعی کمابیش مانند بهره‌برداری‌های زراعی دارد، اما از حیث پرورش دام استان‌های آذربایجان شرقی، آذربایجان غربی و خراسان رضوی به دلیل شرایط طبیعی بهره‌برداری‌های بیشتری را در خود جای داده‌اند. جالب آن که در روستاهای فقیر سیستان و بلوچستان، هرمزگان و کردستان به دلیل فقر، شمار زیادی بهره‌برداری‌های کوچک و کم بازده دامی وجود دارد.

اگر کل مساحت زراعی، باغ، آیش و قلمستان را در نظر بگیریم شمار ۳۴۸۱۰۰۰ بهره‌برداری در سال ۱۳۸۱ وجود داشته است. از این مقدار بیش از ۲/۱میلیون آن بهره‌برداری کمتر از ۱ هکتار (شامل بیش از ۹۰۰ هزار بهره برداری کمتر از ۵۰۰۰ متر مربع) بوده‌اند. بهره‌برداری‌های بالاتر از ۵۰ هکتار در حدود ۳۳۷۵۰ بهره برداری بوده است. بهره‌برداری متوسط (در حدود ۵/۷ هکتار) نیز فقط ۴۸۰ هزار از شمار ۳۴۸۱۰۰۰ بوده است.

در بهره‌برداری‌های غیردامی شامل ۸۳/۲ میلیون آبی و ۵۲/۱ میلیون دیمی است. تولید اصلی این بهره‌برداری‌ها شامل گندم، جو، برنج، انواع میوه و سیفی و سبزی است. اگر گندم را معیار بررسی بگیریم در کل محصول ۹۴/۶ میلیون هکتار زیر کشت در سال ۱۳۸۱ چیزی نزدیک به ۶۸/۱۱ میلیون تن بوده است که بازده متوسط آن ۶۸/۱ تن را، به دست می‌دهد که شاید تا سال زراعی ۱۳۸۹-۱۳۸۸ به حدود ۸۵/۱ تن رسیده باشد. این رقم با آن چه کشاورزی بهره‌ور نام دارد، یعنی ۴ تن در هکتار، بسیار فاصله دارد و نصف آن است. به این ترتیب در کشاورزی تنها بخشی از زارعان صاحب زمین و سرمایه می‌توانند بهره‌وری بالا داشته و از نیروی کار کشاورزی مزدی به طور گسترده‌ای استفاده کنند. رقم دهقانان نسبتا مرفه در میان خانوارهای دهقانی به حدود ۳۰-۲۵ درصد و در کل ساکنان روستاها به کمتر از ۲۰ درصد می‌رسد.

 احداث سه ماهه راه‌ها، پل‌ها و توسعه خدمات روستایی که البته با هزینه‌های مستقیم و نامستقیم بسیار بالا (در مواردی به ۴ برابر برآورد اولیه و به طور متوسط به ۵/۲ برابر آنچه مورد قبول  کارشناسی بوده است)ساخته شده‌اند، نتوانسته‌اند بهره وری خاک را به طور کلی از حیث فنی بالا ببرند. بهره وری نیروی انسانی، به تبع مهاجرت تحصیل کرده‌ها از روستا و نبود تأمین شغلی و درآمدی، همچنان پایین است، گرچه سیر صعودی کندی هم داشته است.

استان‌های فارس، خراسان رضوی و خوزستان و گلستان و پس از آن سه استان اردبیل و آذربایجان شرقی و غربی و کردستان، بیشترین محصول گندم را عرضه می‌کنند. اما در تمام آنها به استثنای گلستان بازده متوسط زمین زیر ۲ تن در هکتار است. استان‌های گلستان و قزوین استنثاء هستند.

کل بهره برداری زراعتی زیر کشت و آیش در سال ۱۳۸۲ برابر بود با:

 

 

بهره برداری (تعداد)

مساحت زیر کشت (میلیون هکتار)

کل

۳۶۳۸۰۰۰

۲۰/۱۶

زیر کشت

۲۶۴۰۰۰۰

۶۵/۱۱

آیش

۹۹۸۰۰۰

۵۵/۴

 

اما از این رقم شمار بهره‌برداری‌های استفاده‌کننده از تراکتور ۲۴۲۰۰۰۰ (یعنی در حدود ۹۲ درصد)بود. با این وصف فقط ۲۹۳۰۰۰ بهره‌برداری (یعنی ۱۲ درصد) دارای تراکتور بودند و مابقی از تراکتورهای اجاره‌ای و پیمانی استفاده می‌کردند. بهره‌برداری‌های دارای تراکتور همان بهره‌برداری‌های بزرگ یا نسبتا بزرگ به شمار می‌آیند. برآورد این است که در سال ۱۳۸۹ در حدود ۳۵۰ هزار تراکتور کمتر از ۱۵ سال عمر و نزدیک به ۱۰۰ هزار تراکتور بیش از ۱۵ سال عمر در کشاورزی کشور کاری کرده‌اند و این می‌شود ۷/۸ هکتار زمین به ازای هر تراکتور. توزیع ناعادلانه تراکتورها که متناسب با توزیع ناعادلانه مالکیت زمین‌های کشاورزی است، فرسودگی و بالا بودن عمر متوسط و پیدا شدن نوعی خرده بورژوازی تراکتور (و آب، که این البته با فساد و ویژه‌خواری نیز همراه است) چهره‌ی ناتوان مکانیزاسیون کشاورزی را نشان می‌دهد. این عامل در کنار کوچک بودن و خرد شدن زمین‌ها، بهره‌وری پایین نیروی انسانی و بالا رفتن نسبی سن تولید کنندگان چهره‌ی فنی ویژه‌ای را ترسیم می‌کند که ناکارآمدی عمدی کشاورزان نام دارد. آمار مربوط به تراکتور در این جا البته شاخص است. برای ماشین‌آلات سنگین و عاملی مثل کمباین، نهرکن، دروگر، ردیف‌کن و بسته‌بند نامتعادل تر و برای تیلر، خرمن کوب و دیسک متعادل‌تر است.

بخش دوم و پایانی هفته ی آینده