تا چند ماه، پیش از ۲۲ خرداد، یک سرخوردگی و بیزاری همگانی نسبت به شرکت در انتخابات در مردم وجود داشت. همان بی تفاوتی که با عدم شرکت …
شهروند ۱۲۵۹- ۹ دسامبر ۲۰۰۹
تا چند ماه، پیش از ۲۲ خرداد، یک سرخوردگی و بیزاری همگانی نسبت به شرکت در انتخابات در مردم وجود داشت. همان بی تفاوتی که با عدم شرکت در انتخابات دوره هفتم مجلس شورای اسلامی از خود نشان داده بودند.
اصطلاحاتی از این دست که «تنها نامزدهایی از صافی شورای نگهبان رد خواهند شد که سرسپرده ولایت و ملتزم نظام باشند» و یا «واژه های تندرو و معتدل، اصول گرا و اصلاح طلب، سُنت گرا و عمل گرا همه برای گرم کردن بازار انتخابات و کشاندن مردم به پای حوزه های رأگیری است.» در میان مردم رایج بود.
حضور محمد خاتمی در جمع نامزدهای انتخابات و تبلیغاتی که درباره او شد هم نتوانست تغییری در این باور عمومی پدید آورد.
مطرح شدن میرحسین موسوی به عنوان نامزد انتخابات و کناره گیری گله آمیز محمد خاتمی به سود او نیز چندان با استقبال مردم روبرو نشد. اما تبلیغات گسترده و همه جانبه ای که پس از تأیید صلاحیت او توسط شورای نگهبان پیرامون عملکرد سیاسی گذشته و برنامه های آینده او آغاز گشت و تداوم یافت، آرام آرام تأثیر خود را نمایان ساخت و از بی تفاوتی مردم تا حد زیادی کاسته شد.
حضور آن گروه از سازمان ها و شخصیت های سیاسی که معتقد به پیشرفت گام به گام هستند و عنوان می کنند جامعه ما آمادگی یک حرکت تند و دگرگون ساز را ندارد، در بازار تبلیغات به سود موسوی، جوّ انتخابات را داغ تر کرد.
بودند کسانی هم که می اندیشیدند با حمایت از میرحسین موسوی خواهند توانست نخست احمدی نژاد را شکست داده سپس موسوی را از عرصه قدرت به زیر بکشند. همان تفکری که در زمان به قدرت رساندن خمینی وجود داشت و ناکارائی و نادرستی آن به تجربه ثابت شده.
اما آنچه بیشتر باعث تغییر دیدگاه مردم از بی تفاوتی به گرایش شرکت در انتخابات شد، آن بود که گفته می شد رأی آنها خوانده و به حساب خواهد آمد.
همچنین حداکثر آرائی که هواداران جناح رهبری می توانستند به دست آورند تخمین زده و یادآور می شدند چنانچه میزان آرای کسانی که به موسوی رأی خواهند داد از این حد بیشتر باشد بدون تردید او رئیس جمهور آینده خواهد بود.
دیگر آن که موسوی به مردم آزادی های بیشتری خواهد داد؛ خواست های آنان را عملی خواهد کرد؛ دگراندیشان را تحمل می کند؛ از قدرت رهبر کاسته و او را سر جایش می نشاند و ایرانیان دگراندیش دور از وطن امکان خواهند یافت تا به سرزمین مادری بازگشته یا رفت و آمد کنند.
تبلیغات حساب شده و پی گیر که از هر سو فکر و روح مردم را نشانه گرفته بود فرصت تفکر را به آنان نمی داد. درست مانند دوران به قدرت رسیدن خمینی.
انتخابات برگزار شد و آنچه تصور نمی رفت اتفاق افتاد. از این پس مردمی که بارها در لحظه های دشوار و حساس تاریخی میهن حضور چشم گیر و پرتوان خود را در صحنه سیاسی ایران نشان داده و شگفتی ها آفریده اند به میدان آمدند.
شعارهای « اصلاح طلبان کجائید؟»، «رأی مرا پس بده» نشانه خشم پرخروش آنان بود هم نسبت به تقلب در شمارش آراء و هم به دروغین بودن شعارهای تبلیغاتی اصلاح طلبان. گذشتِ زمان نشان داد که افزون بر نادرست بودن این ادعا که رأی مردم خوانده خواهد شد سایر شعارهای انتخاباتی نیز از واقعیت و حقیقت به دور هستند.
ادامه یافتن تظاهرات اعتراض آمیز در تهران، مراکز استان ها و نیز در اغلب شهرهای بزرگ دنیا که توسط ایرانیان خارج از کشور برگزار شد و دنیائی را شگفت زده کرد، تنش هایی میان مردم و برگزارکنندگان پدید آورد که بر نادرست بودن شعارهای تبلیغاتی انتخابات دلالت می کرد.
شعار «مرگ بر جمهوری اسلامی» را مانع شدند. شعار «جمهوری ایرانی» را تاب نیاوردند. در بیرون از کشور پرچم سه رنگ شیر و خورشید نشان ایران را تحمل نکردند و این همه زیر عنوان «تفرقه نیندازید» صورت پذیرفت.
گفته شد حضور میلیونی مردم در خیابان ها برای «جمهوری اسلامی نه یک کلمه بیش و نه یک کلمه کم است» و یا این که «خواست ها و مطالبات مردم با اجرای قانون اساسی اسلامی برآورده خواهد شد». آنچنان از دوران شکوهمند پس از پیروزی انقلاب و آزادی های فردی و رفاه اجتماعی پدید آمده در آن سال ها و نیز ویژگی های امام گونه بنیان گذار جمهوری اسلامی تعریف و تمجید شد که گویا ایران در سال نخست پس از استقرار نظام اسلامی بهشت روی زمین بوده است.
در این هنگام بود که مردم دریافتند چنانچه نتیجه انتخابات غیر از این می شد که نشد، باز هم دگراندیشان آزادی بیان نداشتند؛ کثرت گرایی پذیرفتنی نبود؛ شعار «مرگ بر دیکتاتور و برچیده باد نظام دیکتاتوری» تفرقه اندازی محسوب می شد و نشان سیک های هند هم همچنان در دل پرچم مقدس ایران جا خوش می کرد. آیا در اوایل انقلاب نبود که افسران میهن پرست اعدام شدند؟ آیا دگراندیشان نبودند که بازداشت، شکنجه و اعدام شده یا جلای وطن کردند؟ آیا بنیان گذار جمهوری اسلامی نبود که می گفت «قلم ها را می شکنم»؟
آنهایی که تصور می کنند پس از این همه جنایت، اعمال ضد بشری، غارت و چپاول سرمایه های ملی، دامنه گستر شدن فقر و نداری عمومی، فساد مالی و اخلاقی، کشاندن کشور به پرتگاه تجزیه، پدیده کودکان خیابانی و کارتون خواب ها و دهها فاجعه اسف بار و ایران برباد ده دیگر، ملت ایران می خواهد به سالهای نخست استقرار جمهوری اسلامی باز گردد و استمرار آن را خواهان است، دچار خوش باوری و ساده لوحی شده اند.
مردمی که سالهاست برای رسیدن به آزادی و استقرار حاکمیت ملی مبارزه می کنند وجه مشترک بنیادینی میان خواست های خود و اصلاح طلبان درون حاکمیت نمی بینند.
اصلاح طلبان معتقد به بقای نظام اسلامی هستند که مغایر با خواست اکثریت مردم ایران است. معتقد به دمکراسی اسلامی و خواهان تداوم یافتن نظام دینی هستند، در صورتی که مردم اساساً خواهان جدائی دین از حکومت می باشند.
اگر بانوان ما نگران از دست دادن آن حداقل آزادی هائی که در رفتارهای اجتماعی و پوشش به دست آورده اند هستند باید بدانند، آزادی هایی را که با تلاش پیگیر و از راه مبارزه خستگی ناپذیر خود به دست آورده اند پس گرفتنی نیست و هیچ قدرتی قادر به انجام آن نخواهد بود.
اگر برخی از جوانان ما نگران آنند که سردمداران جمهوری اسلامی، ایران را به جنگی ناخواسته و نابرابر، این بار با آمریکا و متحدانش، بکشانند باید بدانند که در ۸ سال دوران ریاست جمهوری بوش که سیاست خارجی آمریکا حالت تهاجمی داشت و جمهوری اسلامی را محور شرارت می نامیدند، جنگ یا حمله نظامی به سرزمین ما صورت نگرفت. نگرانی از حمله احتمالی آمریکا یا اسرائیل اکنون که سیاست کاربردی آمریکا نسبت به جمهوری اسلامی تغییر جهت فاحش یافته همان قدر بدور از واقع بینی است که انتظار حمله آمریکا به ایران خوش بینانه.
آنچه آینده و سرنوشت جمهوری اسلامی را رقم خواهد زد و بر بقای آن نقطه پایان خواهد گذارد، نه قدرت های بیگانه بلکه حضور مردم در میدان پیکار آزادی خواهی است.
جمهوری اسلامی نظامی است واپسگرا و رو به زوال، در حالی که نیروی پویا و پرتوان جوانان ما قدرتی است رو به گسترش و اوج گیری. حضور قدرتمند مردم در صحنه مبارزه می تواند سرانجام بر سیاست قدرتهای بزرگ در مورد آینده ایران اثر گذارده و آن را در جهت پشتیبانی از جنبش بر حق مردم بکشاند.
تاریخ نشان داده است که هیچ حکومتی قادر نیست در برابر موج فزاینده مخالفت افکار عمومی مردم مدت زیادی پایدار بماند. نظام استبدادی مذهبی نیز از این قانون کلّی مستثنی نیست. این حکم تغییرناپذیر تاریخ است.