آیا تا به حال احساس غریبی کرده اید؟ آیا تا به حال با کسی هم صحبت شده اید که کوچک ترین درکی از آنچه برزبان می آورید، نداشته باشد؟ آیا تا به حال در مکانی غیر از جایگاه اجدادی خود قدم نهاده اید که احساس کنید زیر پای تان سست و نااستوار است؟ ایا می دانید درد غربت چیست؟ آیا تا به حال متوجه شده اید که نگاه ها، تبسم ها و رفتارها حاکی از بیگانه بودن تان است؟ ایا تا به حال کسی به شما گفته که تو از ما نیستی؟ آیا تا به حال حس بیگانه بودن به شما دستئ داده است و با خودتان گفته اید که ای کاش در وطنم می بودم؟ آیا تا به حال در مقابل نگاه ها و سئوالات فرزندان خود که با زبان بیگانه با شما سخن می گویند و می پرسند “چرا” مواجه شده اید؟ آیا تا به حال سعی کرده اید جوهر و ذات خود را با افتخار بیان کنید و دیگران درک نکنند؟ اینها موارد و موقعیت هایی هستند که یک فرد مهاجر بارها و بارها با آن مواجه بوده و روبرو شده است. وقتی مهاجر در چنین شرایطی قرار می گیرد، غم سنگینی سرتاسر وجودش را احاطه می کند و درد بی پایانی قلبش را به لرزه و طپش درمی آورد. فرد مهاجر می داند کیست و ریشه اش کجاست و چگونه از ریشه و اجدادش جدا شده است.
مهاجر کسی است که در جریان عبور و گذر از مسیر پرفراز و نشیب بین وطن و مقصد، تجربه ها می آموزد و چه بسا که در این جریان انسان های زیادی جان خود را از دست می دهند. همان طور که در جریان هستیم، در سال های اخیر تعداد زیادی از مهاجران از کشورهای مختلف دنیا به مقاصد مختلف در حرکت بودند، جان خود را از دست داده اند و تعدادی نیز شاهد مرگ عزیزان خود بوده اند. این نوع رویدادها و پیامدهای تلخ روی دستگاه عصبی و وضعیت روانی و جسمانی، رد پایی به جا می گذارند که مدارا کردن با آن نیاز به زمان، درمانگر و متخصص دارد. هرچند بعضی از این رد پاها هرگز قابل درمان نیستند.
مهاجران از گروه ها، قشرها و سنین مختلف هستند. بعضی از آنها (مخصوصاً جوان ها) به علل ماجراجویی و بعضی هم به این خاطر که ماجرا آنها را تعقیب می کند، به مهاجرت روی می آورند.
سیاوش جمالفر روان شناس، عضو جامعه روانکاوی انگلستان