در زمانه بحرانی به سر می بریم . این بحران ، فارغ از فساد اقتصادی روز افزون در ایران و جهان ، که طبیعتا ریشه در عدم مشارکت مردم در عرصه سیاست بویژه با حاکم شدن اشکال گوناگونی از پوپولیزم راست و چپ در دو دهه اخیر ( از تجربه وخامت بار ریاست جمهوری امثال احمدی نژاد و چاوز و مادرو گرفته تا تجربه نئوکان های طرفدار ترامپ) ابعاد وخامت باری بویژه در ساحت فرهنگ و هنر داشته است .
این بحران ها بویژه در ایران از عواقب تصمیمات مستبدانه ای است که با سیاست زدایی محض و شکل دادن تحکم آمیز و دستوری به فرهنگ از جانب سیاست مداران در چهل سال گذشته ، ساحت عمومی هنر را به امری کاملا مبتذل ، بی ریشه و کاملا زیان بار کشانده است .
چگونه می توان میزانسن ویدیو کلیپ اخیرخواننده پاپ ، « ساسی مانکن »را در باز سازی میزانسن فیلم « ابد و یکروز » در فضایی فقیرانه و با جایگذینی نام سمیه ( شخصیت اصلی فیلم «ابد و یکروز » با بازی پریناز ایزد یار ) و آن هم با حضور پورن استار مشهور «الکسیس تگزاس » درک نمود؟
آیا صرفا از درهم تنیدگی چندین امر مبتذل با پیامدهای اجتماعی شوم سخن می گوییم ؟
در واقع بهتر است نتایج زیان بار از دست رفتن تاریخیت فرهنگ ، همترازی موزائیک وار و متکثر امور متعالی و مبتذل که فرجام پیش پاافتاده ای پیدا می کنند را در همرسانی و گستره بازدید کلیپ ساسی مانکن موثر بدانیم و درباره ریشه های چنین ابتذالی صرفا در درون متن خود کلیپ سخن نرانیم بلکه آن را در بستری تاریخی و اجتماعی و در فرامتنی در نظر بگیریم که استبداد و مصرف زدگی حاکم در ایران سال هایی پر از خشونت و کشتار را برای مردم، رغم زده است.
سیاست های فرهنگی جمهوری اسلامی در دهه شصت بر حذف گسترده همه آنچه فرهنگ پیش از انقلاب و طاغوت خوانده می شد عملا موسیقی را در تمامی ابعاد ژنریک اش حذف و سرکوب کرد . در دو سال نخستین انقلاب به دلیل آنکه پیوند های مشارکت سیاسی مردم و حکومت هنوز به طور کامل سرکوب نشده بود تنوع ژنریک در موسیقی ایرانی هنوز برقرار بود .
( از چاووش های معروف شجریان و لطفی گرفته تا حتی خوانندگان زنی چون گیتا و سیمین قدیری که برای شهدا و همبستگی مردم، موسیقی و آوا ساخته و خوانده بودند.)
آنچه در ده شصت حاکم شد موزیک های پروپاگاندایی مبتنی بر تبلیغ گسترده رژیم حاکم بود که اتفاقا از موتیف های موزیک های انقلابی چپ گرا که خود سرکوبش کرده بود کپی برداری می کرد . ریتم های یکنواخت حماسی که اتفاقا از صداهای تنور اپرایی بهره می برد ( مانند آهنگ آمریکا آمریکا، ننگ به نیرنگ تو ) که در عین حال نقض غرض و ریاکاری بود .
موسیقی با تفسیری بسیار بنیاد گرایانه ، طرب و غنا خوانده شد و با آغاز جنگ عملا در سطوح تبلیغاتی خود به مداحی و دعوت جوانان به جنگ با صدای غم بار صادق آهنگران ، به ابزاری برای تهییج جوانان بدل شد
در آن سال ها ،موسیقی سنتی صرفا در آثار شجریان و شهرام ناظری ادامه حیات داد و موسیقی پاپ و انواع دیگر موسیقی کاملا ممنوع بود و تداوم حیات این موسیقی که تاثیر اجتماعی فراوان داشت به لس آنجلس مهاجرت کرد که علی رغم ایجاد نشاط در میان مردم به دلیل کنده شدن از محیط و بستر اجتماعی خود نتوانست بالندگی اش را به مانند گذشته تداوم بخشد .
پس از پایان جنگ ، دستگاه فرهنگی حاکم دریافته بود که هنوز صداهای داریوش و ابی و ستار در میان مردم ایران محبوبیت فوق العاده ای دارند بنابر این تلاش نمود به تدریج نمونه هایی از موزیک پاپ را که اتفاقا شباهت های بسیاری به همان خوانندگان اصلی داشت در دهه هفتاد شمسی عرضه کند. تلاشی که از میان جوانان برخاسته و به دیوار بتونی فشار می آورد . هر چند حذف صدای زنان با شدت و حدت و تا به امروز ادامه داشته است .
با خصوصی سازی های گسترده در عرصه فرهنگ از جنس جمهوری اسلامی که بیشتر شکل چپاول و فرصت طلبی داشت و از دست رفتن همه آنچه حیات تاریخی موسیقی خوانده می شد به تدریج بحرانی مهیب دامن گیر عرصه فرهنگ در همه عرصه ها شد .
از سویی با سیاست هایی مواجه بوده ایم که علی رغم شعارهای ضد سرمایه دارانه اش تا بن دندان، پول پرستانه و فاقد فرهنگ بود و از طرف دیگر وابستگی جوانان به پرسه زنی اینترنتی و تماشای پورنوگرافی و تجربه گسترده دراگ و مشکلات و تناقضات در روابط جنسی عملا از دست رفتن « حافظه تاریخی » و پیوند خوردن آن با سیاست را به همراه داشت . هر چند در جنبش دانشجویی ( از سال های ۷۶ تا ۹۶ ) و علی رغم دستگیری و سرکوب گسترده تا اندازه ای به ادبیات و موسیقی عمیق اتکا شد اما در پهنه گسترده تر موزیک پاپ که برای همه مردم ساخته می شد می توان نشانه های ابتذال و پیش پاافتادگی مضامین را دید .
از جمله بحران های موزیک پاپ ایران در دو دهه اخیر، از دست رفتن ادبیات و ترانه بود که در گذشته طلایی، اساس خلق آثاری ماندگار گشته بود . مضامین جدید موزیک پاپ در ایران مبتنی بر احساس تحقیر و از دست رفتن اتکای به نفس ، جنسیت زدگی ، مرد سالاری ، و«کودک صفتی » بود . کودک صفتی بر آمده از سرکوب و عدم مواجه نفس با نقدی درونماندگار است که به عدم بلوغ می انجامد .
از پیامدهای استبداد حاکم همین بود که بنا بر قاعده مشهور فروید: « بازگشت به رحم » به دلیل ترس و عدم هویت یابی خلاق، صورت می پذیرد . در تاریخ چند دهه موسیقی پاپ نیز شاهد روند تدریجی « بازگشت به رحم » و در نتیجه کودک صفتی و ابراز خشونت غیر عقلانی در مضامین عاطفی و عاشقانه در متن ترانه ها بویژه در این دو دهه اخیر بوده ایم .
نکته جالب آنکه امروزه دو چهره مشهور موزیک پاپ و هیپ هاپ در میان جوانان یعنی « امیر تتلو » و « ساسی مانکن » هر دو در داخل ایران ابتدا برای چهره های حکومتی فعالیت کردند . تتلو برای کاندیداتوری « ابراهیم رییسی » و ساسی مانکن نیز پیش از وقایع ۸۸ برای کاندیداتوری « مهدی کروبی » آهنگ هایی اجرا نمودند اما هر دو در سال های بعد از ایران مهاجرت کردند.
زیستن در شرایط استبدادی نه تنها مانع بزرگی در رشد خلاقیت و شکوفایی موزیک ایران شد بلکه تنوع و تنش آفرینش گر را نیز به محاق برد . اگر در سال های پیشین در تجربه شهری خود در تاکسی و فضاهای شخصی تر شاهد تنوع موزیک پاپ بودیم امروزه در فضاهای مختلف عمومی از جمله پارک ها شاهد شنیدن موزیک هایی یکنواخت ، فاقد خلاقیت با مضامینی تکراری هستیم .
اما کلیپ ساسی مانکن در شرایطی با واکنش منفی مخاطبان مواجه می شود که از اقبال بسیاری نزد کودکان و نوجوانان برخوردار است.دو سال پیش در یکی از دبستان های تهران تصاویری از رقص دختران نوجوان با آهنگ ساسی مانکن « آقامون جنتلمنه » و با این جملات « بدن را ببین جون بابا » فضای حکومتی را شوکه کرد . باید در تحلیل ماجرا این نکته را لحاظ کرد که حکومت که خود عامل از بین رفتن فرهنگ تامل و نقد بوده چگونه از بی اعتنایی جوانان به ایدئولوژی اجباری خود رنج می برد و به شکل هیستریک گویی خود هم عامل ابتذال و هم پیش برنده آن است .
در شرایطی که جامعه ایران از هر لحاظ با بحران اقتصادی فزاینده و فقر و تهیدستی روز افزون مردم به سبب ماجراجویی های جنگ افروزانه و شعارهای پوچ جمهوری اسلامی در منطقه مواجه است و از سوی دیگر مقاومت مردم در دی ماه ۹۶ و آبان ۹۸ از تهران تا اخیرا نیز در بلوچستان با گلوله پاسخ داده می شود ساختن کلیپی که مضمون نشاط آور آن هیچ نسبتی با هم افزایی بدن ها و بازیابی امید و شادمانی در آنان ندارد چه وجهی دارد ؟ آیا در اینجا با شکلی از شادی منفعل روبرو نیستیم ؟
تأثرات منفعل(اثرپذیری بدنی از بدنهای دیگر) نزد« باروخ اسپینوزا» فیلسوف تاثیر گذار بر اندیشه های روشنفکران معاصر ، به دو حالت اندوهبار و شادیبخش تقسیم میشوند. تاثرات منفعل اندوهبار از مواجههی دو بدن مخالف یا ناسازگار به وجود میآیند و توانش بدن را کاهش میدهند و تاثرات منفعل شادیبخش از مواجههی دو بدن موافق و سازگار حاصل میشوند و توانش بدن را افزایش میدهند. تاثرات منفعل شادیبخش اگرچه باعث شادی و لذت و نتیجتا گسترش قدرت میشوند اما علت آنها خارجیست. در پروژهی اخلاق عملی اسپینوزا حرکت از تاثر انفعالی شادیبخش ”علت خارجی” به تاثر فعال شادیبخش، کانون توجه عملگرایی و “علت خود” میگردد. هنگام مواجههی دو بدن موافق و تاثرات منفعل شادیبخش، مفاهیم مشترک از مواجهات شاد و توافقات دو بدن حاصل میشوند و آنچه با بدن به طور کلی موافق است، حاصل آن نیز میگردد. دلوز میگوید وقتی اسپینوزا اظهار میکند که آنچه با عقل موافق است میتواند حاصل آن نیز باشد، مرادش این است که از هر شادی انفعالی، شادی فعال نیز حاصل میگردد که تنها از نظر علت با آن تمایز دارد. پس با مفاهیم مشترک میتوان تاثر شادی فعال داشت. در پرتو این نکتهسنجی از دلوز میتوان اخلاق عملی اسپینوزایی را اصلی اخلاقی دانست که سراسر زندگی را به کنشگری فرا میخواند و خارج از هرگونه نگرش اخلاقیاتی استوار بر خیر و شر، بر اساس کردارشناسی اخلاقی آن بدنی را “خوب” میداند که قدرت اثرپذیری خود را گسترش دهد تا به مفاهیم مشترک و تاثرات فعال برسد و بدنی را “بد” میداند که قدرت اثرپذیری کمتر و نیز قدرت کنشگری ناچیزی داشته باشد. این قسم اخلاق عملی را میتوان نزد نیچه نیز ملاحظه کرد هنگامی که میگوید: فراسوی خیر و شر به معنای فراسوی خوب و بد نیست.
اخلاق شناسی ما نیز درباره حضور زن پورن استار در این کلیپ بر پایه تقابل خیر و شر نیست هر چند در این جا ،میان سکس ورکر و پورن استار باید تمایز قایل شد. “امر تصویری” شکافهای امر نمادین را میپوشاند و با برجسته کردن تنها منظری از آن به ایجاد توهم انسجام آن میپردازد. تصویر سوژه از هویت خویش و نیز آنچه که در آن خیره مینگرد توهم تمامیت را ایجاد میکند. هویتی که امر نمادین برای “من” میسازد هیچگاه به طور کامل بر “من” منطبق نمیشود به همین دلیل است که “امر تصویری” با چیرگی نگاه خویش تصویر کاذب و متوهمانهای را از “من” میسازد تا خلاها و شکافهای “من” را با هویت نمادین آن پرکند. به این ترتیب امر تصویری نشانگر شکافها و ناکارآمدیهای امر نمادین یعنی “امر واقعی ” را نیز پنهان میسازد.
سوژهای که بر این کلیپ خیره مینگرد به همان اندازه که تصاویر را درسیطره ابژه میل خود میانگارد ناگزیر میشود که به گونهای ناخودآگاه موضع نگاه و در نهایت محتوای میل خود را تغییر دهد و به همان اندازهای که مینگرد در سیطره نگاه خیره تصاویر قرار
می گیرد.
“امر تصویری” به واسطه تنوع فانتاستیک خود حتی در عریانترین اشکال واقعی خویش نیز به اقتدار امر نمادین میانجامد. نمونه برجسته آن پورنوگرافی است که با پنهان کردن حقیقت لذت میل یعنی “پنهانی دیدن” سعی در ارائه ژست واقعنمایی تام و تمام دارد. به تعبیر اسلاوی ژیژک “پورنوگرافی با عبور از سطح فانتزی و ملودرام مصداق کامل این جمله از برتولت برشت در اپرای سه پولی است که مینویسد: اگر با سرعت بالا به سمت شادمانی بروی ممکن است از آن گذر کرده و شادمانی را پشت سر بگذاری.”
امر تصویری پورنوگرافیک شکاف سوژه را با ابژه میل خود به واسطه نگاه خیره خود به سطح ابژهای که فقط و فقط درصدد کامیابی جنسی است تنزل میدهد.
امرتصویری به واسطه فانتزی میتواند ابعاد واقعنمایی جنسی را تا سطح عریان نساختن تمامی سویههای رابطه جنسی به فرمی ملودراماتیک مبدل سازد. نگاه خیره “امر تصویری” اینبار با پنهان نمودن بخشهای اساسی رابطه جنسی به تحریک سوژه تماشاگر میپردازد. به تعبیر باربارا کروگر “فکرمی کنی که هستی؟ کسی که توسط جذبه جنسی غیرارگانیک اغوا میشود”.
مشکلات فزاینده صنعت پورن در جهان به یکباره در هیات بازیگری بروز می یابد که در جامعه سرکوب گر ایران که جوانان صرفا در خانه ها و یا به شکل قرارهای عاشقانه در کافه ها امکان بروز میل خود را می یابند به تجربه غم انگیز و هار تماشای فیلم های پورن در ایران نیز ناخواسته پرتوی می افکند . طبق آمار ها ایران و پاکستان از جمله بزرگترین مصرف کنندگان فیلم های پورن در جهان هستند و این نیز ظاهرا از برکات حکومتی است که در پی ترویج اخلاق اسلامی و حذف بدن زنان بوده است .
هنگامی که حیات خلاق بشری در عرصه عمومی دستخوش دو سر طیف ابتذال توامان یعنی سرکوب و مصرف زدگی فاقد تولید آفرینش در سیاست ، جامعه و فرهنگ شود می توان هم نشینی غریب میزانسنی را مشاهده کرد که در آن الکسیس تگزاس روبروی آب گرم کن قدیمی با روسری شل و ول عملا به جای نشاط ژرف و فعال به انفعال مخاطبان دامن می زند. در ضمن آیا این گونه خطاب دادن صرف بدن زن آن هم با نام سمیه ( در جهت خطاب قرار دادن زنی ایرانی )، پنهان نمودن ابعاد روشنگر ذهن و بدن زنان مقاوم ایران در سال های پر مخاطره پیش رو، برای مبارزات شان در جهت آزادی و شکوفایی نیست ؟