حسن زرهی
در کمتر جایی از جهان جان انسان به بی حرمتی جمهوری اسلامی است. حکومت جان ستان جمهوری اسلامی هر دم با ترفندی به جان هموطنان ما می افتد و یکی را با سنگ باران، و دیگری را با حلق آویز کردن و جوانان بسیاری را از زور بی کاری و بی آیندگی همه روزه روانه ی گورستان می کند. در حکومتی که رهبر رفته اش به هنگام ورود به کشور، به گورستان بهشت زهرا رفت تا از حکومت سابق انتقاد کند که کشور را ویران و گورستانها را آباد کرده است، حالا پس از سی سال تنها جای آباد ایران، گورستان های پر از جوانان ناکام است.
در سرزمینی که همه ساله در جاده های آن ۲۵ هزار ایرانی جان می دهند و ۱۰۰ هزار تن دیگر زخمی می شوند، و همه روزه در تهران و شهرستان ها جوانان بی گناه و با گناه را در انظار عموم حلق آویز می کنند، تا حاکمان نادانی و ندانم کاری خویش را از دید مردم نهان کنند، حالا علاوه بر همه ی اینها و آنهم در آغاز سال ۲۰۱۱ خبر می رسد که ۸۰ ایرانی دیگر قربانی کرکس پیری شده اند که در رژیم ملاها هواپیما نامیده می شود.
روزنامه نگاران شجاع ایرانی این بار به حکومت هشدار داده اند که به جای جعبه ی سیاه هواپیما، در پی پیدا کردن “جعبه سیاه مدیریت” وزیر و مدیران وزارت راه و ترابری باشد. ۵ سال پیش درست در چنین روزی و در همین مکان هواپیمای دیگری سقوط کرد و ۱۱ تن سرنشینان آن که از مقام های نظامی کشور بودند قربانی شدند، همچنان تلخی این حادثه در جان مردم بود که هواپیمای دیگری به دلیل سوء مدیریت مدیران دولتی سقوط کرد و ۸۰ هموطن دیگر ما را به کشتن داد.
اینکه مسئولان دولت بی کفایت احمدی نژاد به جای به عهده گیری مسئولیت مدیریتی خویش می کوشند با محکوم کردن مردم از زیر بار مسئولیت شانه خالی کنند، هم گریه دار و هم خنده آور است. اینکه بهبهانی وزیر راه مدعی شده که “چیزی که در این حادثه مطرح نبوده بحث مدیریتی است”، پس لابد گناه از آن کسانی است که هواپیمایی را برای سفر انتخاب کرده اند که می دانسته اند باعث مرگشان خواهد شد. و یا اینکه همین مسئولان وقتی مدعی می شوند که هواپیما به اصرار مسافران مجبور به پرواز شده است، وگرنه مسئولان پرواز می دانسته اند که هوا مناسب پرواز نیست، این دیگر واقعاً عذر بدتر از گناه است! آخر شما چگونه مسئولانی هستید که برای جان انسان ها هیچ حرمتی قائل نیستید؟ مگر همین چند روز پیش و آنهم در آستانه ی سال نو مسیحی نبود که هزاران مسافر اروپایی و آمریکائی در فرودگاه های بزرگ لندن و فرانکفورت سرگردان ماندند و به گردهمایی های خانوادگی جشن های مهم سال نو مسیحی نرسیدند، اما مسئولان این فرودگاه ها به هیچ بهایی حاضر نشدند بر اثر اصرار مسافران جان آنان را به مخاطره اندازند. و در نتیجه با وجود روزها سرگردانی هزاران مسافر حتی جان یک تن نیز در خطر نیفتاد. و یا مگر همین چند ماه پیش نبود که بر اثر دودی که از یک کوه آتش فشان در آسمان ایجاد شده بود هزاران پرواز اروپائی انجام نشد و میلیاردها دلار شرکت های هواپیمایی زیان دادند، اما حاضر نشدند با جان شهروندان خود بازی کنند، آخر این چه بهانه ی بلیهانه ای است که مدیران دولتی ایران از آن سوء استفاده می کنند، تا نادانی و ندانم کاری های خود را توجیه کنند؟
شما اگر به کسی بگویید این سفر به بهای جانش تمام خواهد شد، آیا باز تن به سفر خواهد داد؟ اصرار آن هموطنان قربانی ندانم کاریهای شما چه بود و پاسخ شما به آنها چه، که حاضر شدند بر کرکس پیر مرگ خطوط هوایی شما سوار شوند؟
شک نباید کرد که مسئولان آن پرواز و فرودگاه به مسافران حقیقت امر را نگفته اند وگرنه هیچکس در هیچ جای جهان حاضر نیست با پای خود به قتلگاه برود.
مسئولان رژیم هنگام که با پرسش های خبرنگاران روبرو شدند، با وقاحتی بی مثال مدعی می شوند که حوادثی مانند مرگ ۸۰ تن در ماجرای سقوط کرکس پیر و زمین گیر رژیم در ارومیه و یا ماجراهایی مانند فساد مالی معاون رئیس جمهور از دغدغه های مردم نیست و دغدغه ی مردم به ظن آقایان امر یارانه ها و دریافت مبلغ کمتر از ۵۰ هزار تومان اهدایی دولت بی کفایت احمدی نژاد است. آیا این همه حکایت از بی خبری دولتی های ناتوان از گردانندگی امور مملکت ندارد؟
آقایان در فضای دغل های باور نکردنی همه روزه ی خویش گمان کرده اند که مردم از امور سیاسی و اجتماعی و اقتصادی کشور بی خبرند و آنها می توانند با دروغهای شاخدار همه روزه ی خود آنها را برای همیشه فریب دهند. در حالیکه روزی این خون های به ناحق ریخته ی شده ی هموطنان ما دامن قاتلان را خواهد گرفت. تردید نکنیم که آن روز دور و دیر نخواهد بود!
جای آن دارد که ریزد خون ز چشم روزگار (شهریار)
این شعر استاد شهریار را از یکی از برنامه های زنده یاد تورج نگهبان شنیدم.
جای آن دارد که ریزد خون ز چشم روزگار
در عزای کشور دارا و خاک مازیار
میهن برزین و خاک برمک و ملک قباد
کشور آذرگشسب و سرزمین شهریار
پایگاه پاکدینان، مامن آزادگان
سرزمین رستم و جولانگه اسفندیار
مسکن ابن مقفع، جایگاه بوعلی
پروشگاه غزالی، معرفت را پود و تار
مهد بو مسلم، که از شمشیر و از تدبیر او
در کف عباسیان آمد زمام اختیار
بیشه یعقوب لیث، آن شیر میدانهای جنگ
آنکه نامش هست تا پایان عالم استوار
زادگاه سربداران کز پی کسب شرف
از وطن کردند اقوام مغول را تار و مار
یا رب این ایران من با آنهمه فر و شکوه
یا رب این ایران من با آنهمه عز و وقار
اینچنین پر بسته و دلخسته و زار و نژند
اینچنین افسرده و پژمرده و زار و نزار
ای زبانم لال گردد نام فردوسی خفیف
ای دو چشمم کور کفتد نام حافظ زاعتبار
شاه دزدی رفت و در دنبالش آمد گند دزد
تاج داری رفت و آمد در پیش عمامه دار
چکمه پوشی رفت و آمد بعد از آن نعلین پوش
شهسواری رفت و آمد در پی او خرسوار
هر طرف دستار میبینی رسن اندر رسن
هر طرف عمامه ها یابی قطار اندر قطار
اشکم این لاشخور ها کی بود سیری پذیر
کی بود در کار این دستار بندان بند و بار
در لباس دین ولی این عده دنیا پرست
در پی تاراج ملت بدتر از قوم تتار
بهر تقسیم غنائم با هم اندر کشمکش
بهر توزیع مناسب با هم اندر گیر و دار
نغمه وامحنتا گردیده از هر سو بلند
بانگ واویلا به گوش آید ز هر شهر و دیار
تیرباران های دائم بر خلاف حکم شرع
کشت و کشتار مدام برعکس امر کردگار
ابلهی بر ملک خوزستان زند دیوانه وش
احمقی در خاک کردستان کشد دیوانه وار
اینهمه آدمکشی با نام اسلام ای دریغ
اینهمه غارتگری با نام اسلام ای هوار
نیستند ایرانی اینها از عرب هم بدترند
چون عرب را باشد از فرهنگ ایران افتخار
از عجم جز پاکی و اخلاص کی آمد پدید
وز عرب جز حیله و تزویر کی آمد به بار
دوستی هاشان بود با خصم ایرانی عیان
دشمنی هاشان بود با خلق ایران آشکار
فر یزدانی خرد بر فرقشان مانند پتک
پرچم ایران رود در چشمشان مانند خار
گشته بوعمار و بوهانی و صدها گند بو
جانشین بویه و شیبویه و آل زیار
ارزش ریش این زمان در دیده بیرون از حساب
قیمت پشم این زمان در دیده بیرون از شمار
بینم آن روزی که آید نوبت ملا کشی
می کند آخوند بی نعلین از هر سو فرار
ابلهان را محفل است این یا بود دارالشیوخ
خبرگان را مجلس است این یا بود بیت الحمار
کسب قدرت می کنند اما برای نفس خویش
وضع قانون می کنند اما برای انحصار
کی وطن در چنگ این خودکامگان یابد سکون
کی وطن در دست این نابخردان گیرد قرار
ای که هستی در دیار ما حقیقت را ستون
ای که هستی تو در این کشور شریعت را مدار
ملت ایران ما چون گوش بر فرمان توست
خلق آذربایجان چون باشدت فرمانگزار
دشمنان خلق ایران را ز دور هم بران
دوستان ملک ایران را به گرد هم بیار
نیست باکی گر که جانم را بگیرند این خسان
نیست پروایی شود گر پیکرم بالای دار
زانکه من جز نام ایرانی نمی یارم به لب
زانکه من جز بهر ایرانی نمی گویم شعار
زیبا و خواندنی مثل همیشه . دست مریزاد