بهروز ستوده
فهم این مطلب دشوار نیست که دانسته شود رژیم وحشی و افسارگسیخته جمهوری اسلامی، فقط در پرتو وحدت ملی و همدلی تمام اقشار و طبقات و اقوام و ادیان تحت ستم و مبارزه مشترک و سرتاسری تمام نهادها و احزاب و گروه ها و شخصیت های اجتماعی و سیاسی و فرهنگی و هنری، از اریکه قدرت به زیر کشیده خواهد. همچنین نیازی به تخصص در دانش سیاسی و علم جامعه شناسی نیست که فهمیده شود، زمانی که سرکوب و اعدام و شکنجه و ایجاد فضای رعب و وحشت، به محور اصلی سیاست جمهوری اسلامی تبدیل شده است و هر صدای مخالفی را در داخل کشور در نطفه خفه می سازند، وظیفه تمامی نیروهای سیاسی و حقوق بشری در خارج از کشور برای جلب توجه افکار عمومی جهان در مورد جنایات فاشیسم حاکم بر ایران و رساندن فریاد حق طلبانه مردم ایران و ندای مظلومیت زندانیان سیاسی به گوش جهانیان ، دوچندان می گردد.
و هرکس که درس کلاس اول سیاست را خوانده باشد می داند که پراکنده کاری، خرده کاری، فرقه گرائی و در مجموع تفرقه و تشتت در صفوف نیروهای مخالف رژیم جمهوری اسلامی، یعنی همین وضعیت موجودی که ۳۰ سال است شاهد و ناظر آن می باشیم، می تواند در خدمت استمرار و بقای رژیم ضدبشری جمهوری اسلامی باشد. پس چگونه است که احزاب و گروه های سیاسی و نهادها و فعالان حقوق بشری خارج از کشور که بعضاً نسخه ی حّل تمام معضلات سیاسی و اجتماعی و اقتصادی جهان را در جیب خود دارند! از درک این بدیهیات دنیای سیاست ورزی و جامعه شناختی عاجز اند؟! چگونه است که تمام گروه ها و کسانی که مدعی مبارزه با رژیم جمهوری اسلامی اند، در پیله هائی که به دور خویش تنیده اند خود را محبوس و منزوی ساخته اند و آنچنان به خرده کاری های خود عادت کرده اند که حتی خیزش های رعدآسا و میلیونی مردم ایران در رویاروئی با حکومت اسلامی که دنیا را به لرزه درآورد و جهانیان را به تحسین از مردم آگاه و سلحشور ایران واداشت، نتوانست پوسته ی سخت فرقه گرائی و خودمرکزبینی گروه های سیاسی و حقوق بشری خارج از کشور را بشکند و آنان را در حول اقدام مشترکی علیه جنایات جمهوری اسلامی متحد سازد؟ و چگونه است که در برابر موج اعدام ها و شکنجه ها و تجاوزها و صدور احکام جابرانه دادگاههای شقاوت اسلامی، پس از ۳۰ سال هنوز سقف مبارزات اپوزیسیون خارج از کشور از صدور اطلاعیه ها و تهیه طومارهای امضای پراکنده فراتر نرفته است؟ تازه در صدور همین اطلاعیه ها و طومارهای امضاء نیز سیاست گزینشی و تبعیض و خودی و ناخودی حاکم است یعنی هر گروه و دسته ای متناسب با باورها و “مقدسّات” خود ممکن است از یک زندانی سیاسی دفاع و نسبت به سایر زندانیان بی تفاوت بمانند.
وجود بیش از ۵۰ حزب و جبهه و سازمان وگروه سیاسی (بدون احتساب صدها سازمان و انجمن و کانون و گروه حقوق بشری ) در خارج از کشور که همگی خود را مخالف حکومت تبهکار اسلامی می دانند و صف طویلی از مدعیان رهبری، ریاست جمهوری، شاهزادگی ، وزارت و وکالت، و اتاق های فکر جنبش و ده ها فرستنده رادیو و تلویزیون و صدها روزنامه و مجله و سایت اینترنتی و غیره و غیره همه حکایت از چرخه بزرگی از تکرار و خرده کاری و خود مرکزبینی و فرقه گرائی تمامی دست اندرکاران این چرخه بزرگ تکرار دارد و سمفونی بزرگی را نمایش می دهد که هیچ سازش هماهنگ نیست. و جالب این است که صحنه گردانان این چرخه تکرار و سمفونی ناهماهنگ، آنچنان شیفته ی خرده کاری ها و فرقه گرائی های خود و دیگران شده اند که این امر را نه تنها نشانه ی ضعف اپوزیسیون خارج از کشور نمی دانند، بلکه آنرا نشانه ی بلوغ و رشد اندیشه دمکراسی خواهی این اپوزیسیون ارزیابی می کنند! و جالب تر این است که خودشیفتگان فرقه گرا برای توجیه خرده کاری ها و دوباره کاری های خویش فوراً شاهدی را هم از گذشته به عاریت می گیرند و شعار “همه با هم” که خمینی شیاد آن را در جریان انقلاب ۵۷ مطرح ساخت به ُرخ می کشند و پایه استدلال خود را براین قرار می دهند که گویا جمهوری اسلامی محصول و زائیده شعار”همه با هم” است! و بعد هم به این جمعبندی غلط می رسند که گویا برای جبران خطای گذشته، بهتر این است که تا می توانیم از شعار”همه باهم” دوری جوئیم و به پلورالیسم و تکثرگرائی (بخوانید خرده کاری و فرقه بازی) روی آوریم! غافل از آنکه اتفاقاً سیاست “همه با هم” برای پیش بردن یک پروژه سیاسی و اجتماعی و دستیابی به هدفی مشترک در ذات خویش نه تنها سیاست نادرستی نیست، بلکه ضرورت مرحله ای هر جنبش اجتماعی است، اما آنچه که نادرست بوده و درجریان انقلاب ۵۷ اتفاق افتاده است سقوط آزاد اکثر احزاب و گروه ها و شخصیت های سیاسی و فرهنگی و هنری جامعه آن روز ایران، به زیر چتر رهبری آخوندی یاغی برای بنیان گذاری حکومتی مجعول بود، نه “همه با هم” برای تأسیس حکومتی ملی و دمکراتیک و متناسب با یک جامعه مدنی و پیشرفته در قرن بیستم. و طنز تاریخ این است که همین کسانی که امروزه برخرده کاری ها و فرقه گرائی های خود نقاب “پلورالیسم” و “تکثرگرائی” می زنند و این درد مزمن اپوزیسیون خارج از کشور را تئوریزه می کنند از بقایای همان جریان هائی هستند که در بزنگاه تاریخی بهمن ۵۷ ، در زیر پرچم رهبری خمینی صف آرائی کردند و در وصف رهبری او و امامت اش شعرها و ترانه ها سرودند و تا زمانی که حلقه ی دار “امام ضد امپریالیست” بر گردن شان محکم نشد و یا از گردونه قدرت رانده نشدند ندانستند که آتش بیار معرکه ی چه هیولای ضد بشر و آدمخواری بوده اند و کشور و مردم ایران را به چه ورطه هولناکی سوق داده اند.
تأسف بار است که گفته شود احزاب و گروه ها و شخصیت های سیاسی و اجتماعی و فرهنگی و هنری ایران، در طول ۵۰ سال گذشته فقط در یک مورد به وحدت نظر و اتحاد عمل رسیده اند و آن مورد، اتحاد در پذیرش رهبری خمینی در جریان انقلاب ۵۷ بوده است. و اینک کسی نیست که از این خانم ها و آقایانی که در به قدرت رساندن خمینی و تحکیم حکومت اسلامی در میهن بخت برگشته ما نقش داشته اند و امروزه به هر دلیلی در صف اپوزیسیون جمهوری اسلامی قرار گرفته اند سئوال کند که چطور در آن زمان می توانستید تمام اختلافات سیاسی و ایدئولوژیک خود را کنار بگذارید و برای برانداختن رژیمی که با وجود دیکتاتوری اش لااقل به پاره ای از آداب و قوانین جامعه مدنی و قوانین بین المللی پایبند بود و میزان جنایات و تبهکاری ها و فسادش یک هزارم حکومت اسلامی نبود متحد شوید، اما امروز که کشور و ملت ایران به واسطه سیاست های خانمان برانداز داخلی و خارجی جمهوری اسلامی در آستانه نابودی قرار گرفته است، امروز که فساد و تباهی تا مغز استخوان جامعه بیمار و درمانده ایران رسوخ کرده است و امروز که مردم این سرزمین در سایه چوبه های دار و شکنجه و زندان زندگی می کنند، اپوزیسیون خارج از کشور که در رفاه و آسایش و به دور از خطر زندان و شکنجه و اعدام بسر می برند، حداقل نمی توانند بر روی خواسته های مرحله ای به اقدام مشترکی علیه جمهوری اسلامی دست بزنند؟ برای مثال آیا مبارزه برای آزادی زندانیان سیاسی(همه زندانیان سیاسی و نه فقط بعضی از آنان) و قطع شکنجه و و اعدام و سنگسار نمی تواند به خواسته ی مشترک مجموعه اپوزیسیون خارج از کشور تبدیل گردد و براین اساس کارزاری جهانی علیه حکومت خون و دروغ به راه انداخته شود؟
انشعاب های پی درپی در احزاب و گروههای سیاسی و تجزیه آنها به گروه های کوچک تر و محافل پراکنده و گاهی متخاصم و نیز تلاش های نافرجام برای متحد ساختن این اپوزیسیون بسیار ناهمگون در طی ۳۰ سال گذشته، این واقعیت را به اثبات رسانده است که متحد ساختن این لشکر شکست خورده و هزار تکه امری محال و غیرممکن و تلاش مجدد در این زمینه فقط اتلاف وقت است ولی این بدین معنی نیست که این اپوزیسیون هزار تکه و گروه های پراکنده و خرده کار نتوانند در مورد مسئله ای مانند دفاع از زندانیان سیاسی و مبارزه با شکنجه و اعدام و سنگسار به یکدیگر نزدیک شوند و دست همکاری به هم دهند چرا که صابون شقاوت و شکنجه و اعدام جمهوری اسلامی به تن همه ی احزاب و گروه های سیاسی ایران خورده است و همگی آنان از دالان خون و جنون این حکومت تبهکار گذشته اند. بنابراین اگر قرار است اپوزیسیون خارج از کشور در نقطه ای به یک اقدام مشترک دست بزنند این نقطه می تواند دفاع از زندانیان سیاسی و مبارزه با شکنجه و اعدام و سنگسار باشد که این روزها شدت بیشتری یافته است. دامن زدن به مباحث انحرافی و بی نتیجه ای که به مرحله اجرا درآوردن آنها نه در توان و نه در صلاحیت اپوزیسیون خارج از کشور است حاصلی جز ایجاد تقرفه بیشتر در میان صفوف مخالفان جمهوری اسلامی و طرفداران آزادی و عدالت اجتماعی در برنخواهد داشت. بدیهی است که اگر کسانی نتوانند درباره موضوع ساده و درعین حال حیاتی مانند دفاع از جان زندانیان سیاسی و مبارزه برای قطع شکنجه و اعدام و سنگسار با یکدیگر در ظرف مشترکی همکاری نمایند مطمئن باشید که اقداماتی از قبیل تلاش برای ایجاد “آلترناتیو حکومت اسلامی” و تشکیل “دولت موقت” در خارج از کشور و غیره و غیره که هر از چندی دوباره و صدباره از جانب برخی از شخصیت ها و محافل مطرح می گردد، بیشتر به یک شوخی و یک شعار بی محتوا شباهت دارد تا ارائه یک طرح واقع بینانه و متناسب با وضعیت موجود اپوزیسیون خارج از کشور.
نتیجه و حاصل کلام:
برخلاف سالهای سیاه ۶۰ ، برنامه تواب سازی رژیم جمهوری اسلامی این بار با شکست کامل مواجه گردیده است، نه کشتارهای خیابانی، نه آدم کشی ها و تجاوزها در کهریزک ها، نه اعتراف گیری ها به ضرب شکنجه و نه نمایش های تلویزیونی، هیچکدام نتوانسته اند که سکوت قبرستان که جهموری اسلامی در پی برقراری آن است بر جامعه جوشان و تحّول خواه ایران برقرار سازد، اما جانیان حاکم هنوز از شکست سیاست سرکوب و شکنجه و اعدام برای خاموش کردن مردم درس نگرفته اند و همچنان بر این سیاست شکست خورده پافشاری می نمایند. موج جدید اعدام ها، صدور احکام سنگین با اتهامات واهی برای هنرمندان، وکلا، دانشجویان، کارگران و کلیه ی فعالان جنبش مدنی ایران و اعمال فشارهای مضاعف بر زندانیان سیاسی، همگی نشانه اصرار قاتلان و متجاوزان بر سیاست شکست خورده رعب و وحشت می باشد. وظیفه مبرم و عاجل تمام نیروهای اپوزیسیون خارج از کشور است که با تمام نیرو در مقابل این موج جدید جنایت جمهوری اسلامی متحد شوند، باید کاری متفاوت از آنچه که تا کنون و طی سی سال گذشته انجام می شده است انجام داد. به پیام هائی که زنان و مردان زندانی و شکنجه شده، از پشت دیوارهای بلند اوین و گوهردشت به خارج از زندان می فرستند نگاه کنید و ببینید که این شیران در قفس چگونه و با چه جرأت و شهامتی برای کشاندن خامنه ای و حکومت فاسدش به پای میز محاکمه، ادعانامه تنظیم می کنند و شکنجه های مضاعف را بر جان می خرند. فراموش نکنیم که زندان ها و شکنجه گاه های جمهوری اسلامی امروزه به سنگری از مقاومت جنبش در مقابل جانیان جمهوری اسلامی تبدیل شده است. دفاع متحد و سرتاسری از این سنگر مقاومت می بایستی که به وظیفه کنونی اپوزیسیون خارج از کشور تبدیل شود.
چرا شایسته است که مبارزه برای آزادی زندانیان سیاسی و شکستن ساطور قصابی جمهوری اسلامی در سرلوحه اقدامات اپوزیسیون خارج از کشور قرار گیرد؟ به لیست اعدامی ها، شکنجه شدگان و زندانیان سیاسی جمهوری اسلامی نگاه کنید: زن، مرد، کودک، بلوچ، کرد، ترک، عرب، ترکمن، شیعه، سنی، درویش، بهائی، مسیحی، کلیمی، بی دین، با دین، دگر اندیش، دگرباش، دانشجو، کارگر، معلم و استاد دانشگاه، هنرمند، وکیل مدافع، کشاورز، پیشه ور، اصلاح طلب، کمونیست، سوسیالیست، دمکرات، سوسیال دمکرات، جمهوری خواه سکولار، ملی، ملی ـ مذهبی، مشروطه خواه، سلطنت طلب، و غیره و غیره . این لیست بلند بیانگر این نیست که دندان های خون آشام جمهوری اسلامی بر گردن تمامی آحاد ملت ایران با هر گرایش فکری و از هر قشر و طبقه ای فرو رفته است و در پرتو حکومت خون و جنون ولایت فقیه، هیچکس از زندان و شکنجه و اعدام و تجاوز بی بهره نمانده است. تنها جائی که تبعیض درکار جمهوری اسلامی نیست حذف مخالفان و آزار و شکنجه و اعدام آنان است.
پس اگر زندانیان سیاسی، اعدامی ها و شکنجه شدگان را چنین طیف وسیعی از ملت ایران تشکیل می دهند آیا ضروت ندارد که تمامی مدعیان دفاع از این آسیب دیدگان برای بازداشتن حکومت اسلامی از جنایت بیشتر دست به اقدام مشترکی بزنند؟ و خام خیالی نیست که پنداشته شود جانور خون آشام جمهوری اسلامی، با صدور چند اطلاعیه ای پراکنده و طومار امضای گزینشی کسانی که از نظر این رژیم خود مجرم محسوب می شوند، دست از شکنجه و اعدام زندانیان سیاسی برخواهد داشت؟
چندی پیش مجمع عمومی سازمان ملل متحد برای هشتمین سال متوالی با اکثریت آراء نقض حقوق بشر را در ایران محکوم کرد. شورای امنیت این سازمان نیز در ارتباط با فعالیت های مشکوک اتمی جمهوری اسلامی برای چهارمین بار این رژیم را محکوم نمود. حتماً به خاطر دارید که احمدی نژاد رئیس جمهور منتخب خامنه ای در جواب صدور این قطعنامه ها چه گفت: «آنقدر قطعنامه صادر کنید که قطعنامه دانتان پاره شود» !
وقتی رژیمی با جامعه جهانی چنین سخن می گوید آیا می توان انتظار داشت که این رژیم با صدور چند پیام و اطلاعیه و طومار امضای مجزا آنهم از جانب اپوزیسیونی که از نظر جمهوری اسلامی خود “مجرم” است و هرگاه دستش به هرکدام از آنان برسد با زندان و شکنجه و اعدام از آنان پذیرائی خواهد کرد، تن به عقب نشینی دهد؟!
نیروی عظیمی برای مقابله با سیاست سرکوب و شکنجه و اعدام جمهوری اسلامی در خارج از کشور وجود دارد که اگر این نیرو فقط برای این منظور، می گویم فقط برای این منظور و بر روی این منظور یعنی دفاع از زندانیان سیاسی و قطع شکنجه و اعدام های جمهوری اسلامی نه چیزی بیشتر از آن، تأکید می گذارم چون تنها فراخوانی که می تواند اپوزیسیون هزار دسته ایرانیان خارج از کشور را به گرد خود جمع نماید همین است. در این فراخوان است که گروه های معتقد به خودی و غیر خودی و عوامل جمهوری اسلامی که ۳۰ سال بر روی ایجاد تفرقه در میان ایرانیان خارج از کشور میلیون ها دلار سرمایه گذاری کرده اند، شناخته خواهند شد. آری اگر چنین اقدام مشترکی در میان اپوزیسیون خارج از کشور شکل بگیرد و برای آن ستاد مشترکی از نمایندگان تمامی نهادهای حقوق بشری و احزاب و گروه های سیاسی به وجود آید آنگاه خواهید دید که چگونه سقف مبارزه اپوزیسیون خارج از کشور از صدور اطلاعیه ها و طومارهای پراکنده در محکوم کردن اعدام و شکنجه و یا تقاضای آزادی این یا آن زندانی سیاسی را کردن فراتر خواهد رفت. فقط چنین ستادی است که قادر خواهد بود کارزاری جهانی را برای آزادی زندانیان سیاسی ایران و قطع شکنجه و اعدام و سنگسار سامان دهد. اگر چنین امری تحقق بپذیرد آنگاه خواهیم دید که سازمان ملل متحد و کشورهائی که مدعی دفاع از حقوق بشراند مجبور خواهند شد که به گونه ای دیگر با حکومت فاشیستی جمهوری اسلامی برخورد نمایند و همچنین این امر سرآغازی خواهد بود برای گشوده شدن پرونده ی ۳۰ سال جنایت سیستماتیک جمهوری اسلامی . پرونده ای با نام “جنایت علیه بشریت”.
حال باید منتظر ماند و دید که آیا اپوزیسیون خارج از کشور قادر است که به ندای زندانیان سیاسی ایران و همه نیک اندیشانی که اندیشه ای بجز خیر و صلاح ایران و ایرانی در سر ندارند پاسخ مثبت خواهد داد و حداقل در این مورد مشخص، از لاک فرقه گرائی بیرون خواهد آمد یا خیر؟
۲۵ دی ماه ۱۳۸۹ ـ۱۵ ژانویه ۲۰۱۱