نحوه فرار بی دست وپاترین سرباز هخامنشی به خارج از کشور، سازمان های جاسوسی جهان را در بهت و حیرتی عمیق فرو برده است. این سرباز نیم وجبی، که به نوشته بی بی سی، در حراج کریستی لندن به قیمت ۵۸۰ هزار و۵۰۰ پوند به فروش رسید، به ظاهر بی دست و پاست، اما از صد تا آدم دست و پا دار مثل من و شما زبل تر است، چون توانسته بدون گذرنامه و بلیت و پرداخت عوارض خروج از کشور، سوار هواپیما شود و خود را به لندن برساند.

خروج بی سروصدا و مخفیانه این نصفه سرباز هخامنشی، آنچنان ماهرانه صورت گرفته که حتی جاسوسان مشهور جهان نیز انگشت به دهان مانده اند.

جمیزباند، جاسوس نجیب، خوش قیافه و محبوب دنیا، دیشب در حالی که دستش را محکم دورکمر دوست دخترش حلقه کرده بود که مبادا سرباز هخامنشی او را قر بزند، به این سرباز گفت:

بابا تو دیگه کی هستی!

یک جاسوس روسیه نیز که سال گذشته در بیمارستان لندن مقداری اورانیوم غنی شده را به جای نمک روی ماست و خیارش ریختند و بخوردش دادند نیز از آن دنیا برای رئیس جمهور روسیه پیغام فرستاد و گفت آقا این ایرانی ها را اینقدر دست کم نگیر، وقتی یک سرباز بی دست وپا و سنگی آنها می تواند به این راحتی از مرز فرار کند، ببین دست و پا دارهاشون چه جوری فرار می کنن، بنابر این مواظب باش از تور به ظاهر محبت آمیزی که پهن کرده ای نگریزند!

بر اثر تحقیقاتی که خبرنگار ما در تهران انجام داده است این سرباز مادرمرده پس از آنکه می شنود مقبره کورش را به آب بسته اند دوزاری اش می افتد و به خودش می گوید وقتی با کورش چنین کاری می کنند تکلیف من بی دست و پا دیگر روشن است، بنابر این از غفلت ماموران استفاده کرده، چون علوم سربازی و جنگاوری می دانسته سینه خیز خود را به در خانه یکی از کله گنده ها می رساند و می گوید آقا، زندگی من در خطر است، ترا به جان هر نوع اسکناس و ارزی که دوست داری قسمت می دهم، جان من را نجات بده!

آن مرد مهربان، از دیدن سربازی که نه زبان درست و حسابی بلد است و نه دست دارد و نه پا، دلش ریش ریش می شود و محض رضای خدا او را باندپیچی می کند، روی صندلی چرخدار می نشاند، و با وردی که می خواند چشم وگوش و دهان و دست و پای ماموران فرودگاه را می بندد و سرباز سنگی را برای یک عمل جراحی فوری، به بیمارستان کریستی! لندن اعزام می کند.

در این میان یک تاریخ نویس نیمچه معروف هم در یک بحث تلویزیونی چشم بسته غیب گفت و اظهار داشت: سربازان هخامنشی به شجاعت و دلیری مشهورند و این سرباز هرگز به پای خود از میدان جنگ، یعنی موزه ایران باستان فرار نکرده چون دست و پا نداشته، بنابراین مسلم است که یک نفر دست او را گرفته! و از مرز رد کرده است.

تاریخ نویس مورد بحث که مرتباً چشمهایش را می مالید که ببیند خواب است یا بیدار، فرضیه عجیبی را مطرح کرد و به مجری تلویزیون گفت بعید نیست اون دختر خوشگله که چندی پیش جزء ملوانان انگلیسی زندانی بود و سپس آزاد شد، دل این سرباز را ربوده و با تعریف از دیدنی های لندن بخصوص حراج هایش، او را به ثروتمند شدن و فرار از ایران تشویق کرده باشد، اما در لندن قبل ازآنکه دست آن دختر به این سرباز، یا دست این سرباز به آن دختر برسد، رندان او را اسیر و در حراج کریستی ، به نصف قیمت فروخته اند.

این تاریخ نویس که از شدت حیرت مرتب پشت دست خودش می زد و نوچ نوچ می کرد گفت، فرار مغزها از ایران را دیده و شنیده بودیم ولی فرار سربازهای سنگی را دیگر نخوانده و نشنیده بودیم و با افسوس از مجری تلویزیون می پرسید یعنی همه دارند از این مملکت فرار می کنند؟

وی که ول کن قضیه نبود و هی پشت سرهم اظهارنظر می کرد با افسوس می گفت:

اگر هخامنشیان برای مردن عجله نمی کردند و هنوز زنده مانده بودند، الان می توانستیم هرکدام از آنها را به قیمت میلیاردها دلار بفروشیم ها؟!

اما یکی دیگر از شرکت کنندگان در این میز نه چندان گرد، با بی حوصله گی به اوگفت ولمون کن بابا با این اظهارنظرهایت. شاید اگر سربازهای هخامنشی زنده مانده بودند، الان شب به شب تلفن می کردند به تلویزیون صدای آمریکا و می گفتند آقا من یک مجروح جنگی هستم. هفتاد درصد ازکارافتادگی دارم و ماهی شصت هفتاد هزار تومان مستمری می گیرم، در حالی که فقط دویست وپنجاه هزار تومان کرایه خانه باید بدهم. به پرزیدنت بوش بگوئید حقوق من را اضافه کند، این مثلا پادشاه که به داد ما نمی رسد!


محاکمه برق آسا


به گزارش سایت پیک ایران به نقل از فعالان حقوق بشر، یک آقائی بدون حضور وکیل مدافع و هیأت منصفه به طور غیرعلنی و در کمتر از پنج دقیقه محاکمه شده است.

آدم کیف می کند وقتی می بیند تشریفات یا به قول امروزی ها بوروکراسی و کاغذ بازی در کشورش به این سادگی از بین رفته است.

یک نگاه به نحوه محاکمه در دنیا حال آدم را به هم می زند. حتی گاهی دو سال و سه سال طول می کشد تا به اصطلاح مراحل قانونی یک پرونده روند تکمیلی خود را طی کند و بعد دادگاه، وکیل مدافع، هیات منصفه و برو بیا و سئوال و جواب، حال متهم را می گیرد، تازه خیلی وقتها آخرش باز هم طرف محکوم می شود چرا که مثلا ثابت می شود که آدم کشته .

آدمی که جرمی کرده باشد از قیافه اش معلوم است، دیگر محاکمه ندارد! اگر به محض اینکه وارد دادگاه شد محکومش کنند، به نفع خود اوست، چون زجر نمی کشد و هرشب خواب آشفته نمی بیند که فلان روز رئیس دادگاه چه خواهد گفت و وکیلم چه جوابی خواهد داد و من چه باید بگویم…

خدا پدر و مادر مخترع این نوع محاکمات را بیامرزد که وقت مردم را تلف نمی کند!



ایرانی ها کوتاه و روس ها بلند قد شده اند


نمی دانم مترهای امروزی با مترهای سابق فرق کرده است یا قد من کوتاهتر شده؟

تا چند سال قبل مثل بچه آدم می ایستادیم کنار دیوار، متر چوبی و تاشوئی را که داشتیم باز می کردیم و خودمان را اندازه می زدیم و وقتی چشممان به رقم ۱۷۶ می افتاد می گفتیم هزار ماشااله، یک کمی اسفند دود می کردیم و می رفتیم پی کارمان!

حالا همان متر چوبی که عمری در انباری خانه ما خورده و خوابیده، عوض آنکه به پاس آنهمه محبت و پذیرایی، قد ولی نعمت خود، یعنی بنده را ده سانت بلند تر نشان بدهد و حرمت نان و نمکی را که در خانه ما خورده است نگه دارد، قد من را ده سانت هم کمتر نشان می دهد! یعنی ۱۶۶سانت. ببینید چه دورانی شده که حتی این موجود چوبی هم ده سانت از حق ما را می خورد.

آخر من که پارچه نیستم که آب رفته باشم. این ده سانتی را که کمتر نشان می دهد کجا رفته؟

از دوستی پرسیدم فلانی می دانی چه بلائی سر ده سانت از قد و بالای نازنین من آمده؟ و او با خنده جواب داد، حتماً توی اسباب کشی از نوجوانی به دوران جوانی گم کرده ای!

حدسی که خودم می زنم این است که این مسئله باید به کم شدن سهم ما از دریای مازندران ارتباط داشته باشد! که البته در چنین صورتی باید قد همه ایرانی ها کمتر و کوتاهتر شده باشد؟

تازگی ها قد خودتان را اندازه گرفته اید؟ امتحان کنید و ببینید آیا درصدی از قد و قواره شما هم مثل سهمتان در دریای خزر کمتر شده است؟

می دانید من ازکجا به روس ها و ارتباط کوتاهی قد با کم شدن سهم مان در دریای مازندران شک کرده ام؟ در همسایگی ما یک خانواده روس از اهالی قزاقستان یا قرقیزستان(دقیقش را نمی دانم) زندگی می کنند که سلام وعلیکی هم با ما دارند.

اینها یک دختر هفده هیجده ساله دارند که پارسال اینقـــــــــــــده بود، یعنی ازمن هم کوتاهتر، وحالا ماشااله هزارماشااله اینقــــــده شده. تقریباً ۱۸۰ سانت.

بلند شدن قدش سرش را بخورد، از وقتی پوتین و آن سه چهار تا خرده رئیس جمهور اطراف دریای خزر رفتند به ایران و با دست پر بازگشتند، نه به سلام من جواب می دهد و نه به نامه های عاشقانه ام!

حتماً فکرمی کند چون من یکبار ازدواج کرده ام از دور مسابقه خارج شده ام در حالی که حتی یک رئیس جمهور حق دارد دو بار در انتخابات شرکت کند. من که یک مرد ایرانی هستم که تکلیفم روشن است و شرعاً و قانوناً حق دارم حداقل چهار تا زن رسمی داشته باشم.

بدیهی است که این دختر اگر فارسی سرش می شد و درباره علم صیغه چیزی خوانده یا شنیده بود یا اگر می دانست طبق قانون جدیدی که در جریان تصویب است، مرد ایرانی می تواند حتی بدون اجازه همسرش دوباره ازدواج کند، نظرش در مورد من عوض می شد!



ابرقدرت ها دارند شرمنده مان می کنند!


درخبرها آمده بود که بریتانیای سابقاً کبیر هم در اوایل سال ۲۰۰۸، یک ناوهواپیما بر به خلیج فارس می فرستد.

برای آنکه این ناو تنها و غریب نباشد و رندان آن را انگولک نکنند و مثلا زنگ در ناو را نزنند و فرار کنند، یک ناوشکن، یک کشتی نظامی، دو مین روب و سه کشتی پشتیبانی جنگی نیز این ناو را همراهی می کنند و چه کار خوبی هم می کنند، خلیج فارس ناامن است وکار از محکم کاری عیب نمی کند.

آدم یاد آن داستان شیرین تاریخی می افتد که ذکر آن خالی از لطف نیست.

نوشته اند که شاه قاجار از حاکم یکی از شهرها خواسته بود چند هزار جنگجو برای شرکت در یک جنگ بزرگ به مرکز بفرستد.

پس از مدتی حاکم به شاه تلگراف کرد که قبله عالم، بفرموده، چهارهزار مرد جنگی با تفنگ و فشنگ کافی آماده نبرد هستند، اما چون راه ها ناامن است، دو تا ژاندارم به اینجا بفرستید که این چهار هزار جنگجو را به سلامت به مرکز برساند!

این نکته گفتنی است که سخنگوی وزارت دفاع بریتانیا گفته است اعزام این ناو و متعلقاتش، یک ماموریت عادی است و ربطی به ایران ندارد، اما روزنامه دیلی تلگراف خودشان خبر داده است که اعزام ناو بریتانیائی به این آب های حساس، ممکن است با زمان تعیین کننده مقابله غرب با ایران تقارن پیدا کند.( همان داستان قسم حضرت عباس و دم خروس)

اما خودمانیم آمریکا و انگلیس و فرانسه دارند حسابی شرمنده مان می کنند و داروندارشان را در خلیج فارس در اختیارمان می گذارند!


نوبت طنزنویس هاست


با اولین مطلبی که شهروند هفته گذشته از من چاپ کرد، حسابدار سایت ناگهان سه چهار میلیون دلار پول ریخت به حساب من.(یک هفته است دارم میشمرم و هنوز تمام نشده، فقط خدا می داند که چقدر است!) .

روزی که رفتم بانک و موجودی خود را پرسیدم، خشکم زد. آقا چنان وحشتی مرا گرفت که تمام بدنم شروع کرد به لرزیدن. هرچه دعا بلد بودم خواندم و به خودم فوت کردم و گفتم یا ابوالفضل خودت به داد من برس، من که بلد نیستم اینهمه پول را چه جوری خرج کنم!

تمام هفته را با این نگرانی به سر بردم که الان است که تلفن کنند و بگویند اشتباه شده پول را پس بفرست تا بالاخره امروز در بی بی سی خواندم که بیش از یک میلیون آمریکائی می خواهند آقای استفن کولبر، طنزپرداز را به ریاست جمهوری انتخاب کنند و خیالم راحت شد که اشتباهی نشده !

بله، بالاخره نوبت طنزپردازها شده که دنیا را اداره کنند و سردبیر سایت که یقیناً از پشت پرده سیاست خبر دارد، پیشدستی کرده و به حسابداری دستور داده جلوجلو، دم بنده را توی بشقاب بگذارند!

انصافاً هم گردانندگان جدی جهان، کار دنیا را به مسخره گی و به پرتگاه جنگ جهانی سوم کشانده اند.

آن وضع برمه است، این وضع عراق، آن وضع پاکستان است و آن وضع افغانستان.

آن وضع لبنان است و آن وضع فلسطین، ایران را هم که خودت برو و ببین.

واقعاً پوتین و بوش و سرکوزی چه گلی به سر مردم دنیا زده اند؟ شاید ما طنزپردازها شوخی شوخی دنیا را روبراه کردیم، کسی چه می داند؟!


توضیح لازم :


هفته گذشته درمطلبی تحت عنوان (کتاب عامل اشاعه فساد) نویسنده از قول یک زن و شوهر تریاکی نوشته بود که تریاکهای امروزی همه اش قره قوروت است.

سخنگوی وزارت صنایع سودمند و دست ساز ضمن تکذیب این مطلب نوشته است که این خبرکذب محض است چون قره قوروت بسیارگرانتر از تریاک است و هیچ تولید کننده ی ابلهی نمی آید قره قوروت به این گرانی را قاطی تریاک به این ارزانی و فراوانی کند!

خواهشمند است این توضیح را طبق قانون مطبوعات که فقط این جور وقتها باید رعایت کرد، در همان صفحه و با همان حروف درج کنید و دستور بدهید همانهائی که خبر قبلی را خوانده اند این توضیح را هم به زبان خوش بخوانند وگرنه دیگه هیچی!