رودر رو با ابراهیم گلستان/ بخش اول

 نوشتن با دوربین

نشر اختران – چاپ اول ۱۳۸۴

مصاحبه کننده: پرویز جاهد

 پیش از آغاز:

اگر چه ابراهیم گلستان همیشه از گفت و گو با رسانه ها دوری کرده و در مجموع  طی شصت سال فعالیت هنری و ادبی(۱) تنها بیش از دو یا سه گفت وگو  از او در جایی به ثبت نرسیده، اما همین سخنان اندک او همواره بازتاب کم نظیری در میان اهالی هنر و ادبیات ایران داشته است. با این وجود، این همه توجه به گلستان بجز جذابیت های آثار هنری و ادبی او، دلیل دیگری هم دارد. در همین ابتدا گفته باشیم که توجه به ابراهیم گلستان توجه ای از جنس و رنگ پذیرش عموم یا شکل پر هیاهو ژورنالیستی آن نیست؛ گلستان همواره توجه دست اندرکاران جستجوگر و روشنفکران (هر چند او اعتقاد به حقیقت واژه روشنفکر در ایران نداشته و ندارد)  جدی در قلمرو سینما و ادبیات را  به خود جذب کرده است. دلیل این جذابیت ماندگار، رویکرد نخبه گرایانه آثار اوست که  توانستند او را بر کرسی معدود تاثیرگذاران سینما و ادبیات برتر ایران بنشانند. بی گمان تاثیرگذاری در چنان سطحی به نبوغ و خلاقیتی بازمی گردد که از سال های سی شمسی، متون آفریده اش فراتر از فهم و ذوق عموم، به سخت پسندترین مخاطب، یعنی به آینده نظر داشت. در چنین موقعیتی، خالق متن بی تردید نه هنرمند کشف شده عموم و محبوب آنان، که محبوب  جدی ترین هنرمندان است. با این درک، ابراهیم گلستان همواره فیلمساز فیلمسازان و نویسنده ی نویسندگان بوده است. و اما دلیل دیگر توجه و اهمیت گلستان در شخصیت او نهفته است. روحیه جدلی و چالشگر او با کلامی برنده و صریح در ترسیم شخصیت های هم دوره اش، و نقد بی پرده او نسبت به آثار فیلمسازان و نویسندگان؛ سویه ی دیگر این جذابیت است. فراسوی این روحیه نقاد که بسیاری تیزی و تندی آن را برنمی تابند، پیامی نهفته است که پرسشگر کتاب “رودر رو با ابراهیم گلستان”، در پیشگفتار کتابش به درستی بر آن انگشت می نهد: ” … اما شیوه ی برخورد گلستان از سوی دیگر دعوتی است برای نقدی سالم، شفاف و فارغ از ملاحظه کاری، مصلحت اندیشی و یا پنهان کاری معمول و رایج در جامعه ی ما.”

 

اما “نوشتن با دوربین – رو در رو با ابراهیم گلستان” حاصل چهار دیدار یک دانشجوی دوره دکتری است در تکمیل پایان نامه تحصیلی اش در دانشگاه “وست مینیستر” لندن با گلستان. گفت وگوها  در خانه ی گلستان در حوالی لندن، با شروطی که او در تحقق خواسته پژوهشگر، پرویز جاهد تعیین کرد (۲) در فاصله ژوئن ۲۰۰۲ تا دسامبر ۲۰۰۳ به طول انجامید. کتاب گفت وگو با گلستان فاقد نظم و توالی تاریخی رویدادهای زندگی اوست. این که فصل های کتاب از روند روز یا سال شمار زندگی گلستان خالیست، از سویی به جایگاه گفت و گو شونده و هم گفت وگوگر باز می گردد و از طرفی به موضوع و ظرفیت غیر حرفه ای این پژوهش دانشجویی.  با این وجود پرویز جاهد مهم ترین کارش آن است که توانست سخت ترین شخصیت هنری و ادبی ایران در رودر رویی با رسانه ها را به سخن گویی وادارد و بسیاری از ناگفته های او را به کاغذ آورد. اهمیت دیگر کار جاهد آن است که به هیچ وجه از توپ و تشرها و گفتار گاه  تحقیرآمیز گلستان (۳) دلسرد نشد و توانست در کمال خونسردی (و حتما علاقه)  به هدف پیش بینی شده ی  خود نزدیک شود. هر چند اقتدار گلستان، گفت وگوگر را به این سو و آن سو کشاند و در بعضی مواقع فکرش را به پرسش گرفت، اما در بسیاری از لحظات جاهد از دیدگاهش کوتاه نیامد و توانست کارش را با ایده مرکزی پژوهش خود دنبال کند. با این وجود پرویز جاهد علت ثبت ناپیوسته رخدادهای زندگی گلستان در کتابش را در “تداعی های معنایی و موضوعی در حرف های گلستان” می داند که “پیوستگی تاریخی ـ زمانی آن را بر هم می زد.” این کتاب بجز پیش گفتاری کوتاه و معرفی گلستان با عنوان “ابراهیم گلستان و آثار او” در چهار بخش، که در پی چهار دیدار صورت گرفته تدوین شده است. تلاش این قلم آن است تا برای آشنایی بهتر خواننده با یکی از مهم ترین نویسندگان و فیلمسازان پیشرو ایران، او را نه متناسب با فصل ها و آمده های صفحه ای کتاب، بلکه  زندگی هنری و جهان فکریش در روندی تقویمی  بازشناسد و تصویری از گفته های خود نویسنده از او ارایه دهد.

 

مشق ادبیات و سینما در مکتب خانواده

ابراهیم گلستان در سال ۱۳۰۱ شمسی در میان خانواده ای باسواد و متجدد و  البته جدا شده سنت، در شهر شیراز به دنیا آمد. پدرش صاحب روزنامه “گلستان” در این شهر و عمویش یک روحانی  با نفوذ  – آیت الله تقوی ـ  بوده است. گلستان نوشتن را در نشریه پدرش با مطالب ادبی در سال های پیش از ۱۳۲۰ و پس از شهریور بیست با نوشتن مطالب سیاسی، آغاز کرد. او اما پیش از نوشتن بسیار کتاب می خوانده و از جمله عاشق گلستان سعدی بود که این علاقه به تاکید وی به تاثیر پذیریش از زبان موجز نوشته های منثور سعدی، در نگارش داستان و مقاله های او انجامیده است. بجز کتاب خوانی  و مشق نوشتن در روزنامه گلستان، علاقه دیگر ابراهیم گلستان دیدن فیلم سینمایی بود: “من از شش سالگی مرتب فیلم می دیدم. دایی ام موظف بود که ما را هفته ای دو شب ببره سینما.”(ص ۹۷) در این فاصله گلستان به قول خودش همه جور فیلم را دید، و چیزی که برایش باقی ماند این بود که دیدن فیلم برایش به یک عادت زیبا و در عین حال آموزنده تبدیل شد. اما فراتر از آن، او سینما را بیش از هر درس خوانده سینمایی در دوره خودش، از روی صندلی تماشای فیلم فرا گرفت. بی گمان ابراهیم گلستان با هوش و استعدادی که داشت توانست از موهبت خانوادگی اش  به بهترین و با کیفیت ترین شکل بهره گیرد و در سایه همین موقعیت خانوادگی و استعداد بتواند در سال های پیش از ۱۳۲۰ دو زبان انگلیسی و فرانسوی را در حد گفتار و نوشتار  فرا بگیرد. پس از سال ۱۳۲۰ گلستان شهر شیراز را برای تحصیل در تهران ترک کرد و تحصیل دانشگاهی را نه در رشته ادبیات که بنا به تاکیدش “ادبیات که خواندنی نیست”بلکه در رشته حقوق آغاز کرد.”تازه حقوق را هم ول کردم. چرا که دیدم مرتیکه مزخرف می گه. داره برای من تعریف اقتصاد می کنه و من می دونم که دنیا خیلی از حرف های او جلوتر رفته… برای همین من ول کردم. من دانشگاه را تمام نکردم.”(ص ۱۰۱)

 

جذابیت سیاست و ترجمه متون مارکسیستی

گلستان پس از رها کردن تحصیل دانشگاهی به طور حرفه ای به سیاست رو آورد و در حزب توده که پس از شهریور بیست اعلام موجودیت کرد و سریع به حزبی فراگیر در میان تحصیل کردگان و کارگران و دهقانان تبدیل شد، پیوست. او در برابر این پرسش گفت وگو کننده که چه آرمانی را در سیاست دنبال می کرده می گوید:”آرمان چیه؟ من از این کلیشه ها فرار می کنم. من فقط می خواستم وظیفه ای را که وجدانم به من حکم می کرد اجرا کنم. من ابتدا برای روزنامه پدرم مقاله می نوشتم. بعد هم در تهران از سال ۱۳۲۳ شروع کردم به مقاله نوشتن و ترجمه کردن. دو کتاب اساسی مارکسیستی را ترجمه کردم که یکی اش “دیالکتیک” استالین بود و دیگری “اصول مارکسیسم” لنین بود. در حزب توده بودم و در روزنامه “رهبر” و پیش از آن “مردم” ارگان حزب مقاله می نوشتم. مسئولیت داشتم در آن جا. قسمت خارجی اش ابتدا دست من بود. بعد هم سردبیری روزنامه را به عهده گرفتم و آن را اداره کردم. بعد هم به مازندران رفتم و مسئولیت حزب توده در مازندران شرقی را داشتم.”(ص ۱۰۲)

 

گلستان در حزب توده  به تبع موقعیتش با افراد بسیاری روبرو شده و کار کرده است. او درباره هر کدام از آنان  و خاصه درباره احسان طبری بارها به صراحت سخن گفته است. پیش از آن که دیدگاه و شناختش را از حزب – که پس از چند سال از آن جدا شد – و آدم هایش، بیان کنیم  با توجه به آن همه مسئولیت و فعالیتش در چنان حزبی، پرسیدنی ست آیا  تعریف “آرمان سیاسی” او  فهمی جدا شده از زمان حضورش در حزب نیست؟ به عبارتی، آن چه امروز گلستان می گوید:”آرمان چیه؟ من از کلیشه ها فرار می کنم” به نظر نمی رسد با آن همه ترجمه و مسئولیت آن زمانی اش، درک و احساسش از آرمان این چیزی است که اکنون می گوید. چنان که در فعل جمله نیز معلوم است منطق درکش از آرمان، امروزی است و یا به عبارت درست تر، آرمان گریزی او ـ البته به درستی ـ می تواند در طول سالیان پس از جدایی از حزب، شکل گرفته باشد.

 

ابراهیم گلستان نه با انشعاب خلیل ملکی و تعدادی به قول او از بهترین مغزهای حزب توده، که پس از آن ماجرا و در پی تبعات خروج ملکی و اتهام زنی های حزب توده علیه او وگروه انشعابیون، از آن خارج شد. “داستان انشعاب. نه، من با آن ها مخالف بودم. و داستانش خیلی دراز است. حرف خلیل ملکی و طرفدارانش این بود که ما از حزب و کمیته مرکزی می آییم بیرون و انشعاب می کنیم و یک حزب دیگر درست می کنیم و وقتی روس ها ببینند که ما آدم های درستی هستیم و داریم مارکسیسم را درست تبلیغ می کنیم، ما را قبول خواهند کرد. اما مگر ممکن بود؟ این دستگاه یک ابزار دست شوروی بود، به کمونیسم چه ربط داشت؟ …  گفتند خلیل ملکی جاسوس انگلیس است. من هم یک کاغذ نوشتم به کمیته مرکزی … اگر این جاسوس انگلیس هست، تا پریروز که انشعاب نکرده بود آیا شما می دانستید که جاسوس انگلیس هست یا نه. اگر می دانستید چرا قبلا از حزب بیرونش نکردید. اگر نمی دانستید پس وضع دستگاه شما  خیلی خراب است که طرف باید خودش کاری بکند تا معلوم شود که جاسوس انگلیس است. این مزخرفات چیه که می گویید. استعفا کردم …”( ص ۱۰۷)

ادامه دارد

 

 ۱ـ گلستان بنا به گفته خودش طی تمام سال هایی که در خارج از کشور بوده از نوشتن بازنمانده و اکنون سه رمان  آماده چاپ دارد.

۲ – “برای گفت وگو چند شرط داشت: یکی این که هیچ عکس و یا تصویر ویدئویی گرفته نشود. مصاحبه ضبط نشود و بدون اجازه ی او در هیچ نشریه یا رسانه ای منعکس نگردد و آخر این که قبل از استفاده، برای اصلاح و ویرایش در اختیار او قرار گیرد. با همه ی شرایط او موافقت کردم، جز شرط مربوط به ضبط گفتگو.” ( ص ۱۰ کتاب)

۳ – در این کتاب گلستان بارها گفت وگو کننده را با این کلمات مورد خطاب قرار داده است: این حرف احمقانه است. چرا مزخرف می گی عزیز من. ص ۷۱ و  باز هم تقسیم بندی مهمل و کلیشه ای ص ۱۷۳….