ز فرش جهان شد چو باغ بهار
هوا پر ز ابر و زمین پر نگار (فردوسی)
آیین زنشاهی بازماندهای از جشنهای کهن ایران باستان است که ریشه در پرستش آناهیتا۱ ایزدبانوی آبها دارد. همچون بسیاری از جشنهای دوران باستان، آزادیخواهی و میل به برابری انسانها در تاروپود این رسم دیرینه نیز ریشه دوانیده است. یکی از نقاطی که همچنان آیین زن شاهی را پاس می دارند؛ روستای “اسک” از توابع لاریجان در البرز مرکزی در پیرامون بلندترین کوه ایران “دماوند” است. در روز جشن تمامی مردان باید از روستا خارج شوند و فرمانروایی در دستان زنان قرار میگیرد. شاید بتوان آن را آزمونی برای دموکراسی و مردمسالاری و برابری زنان و مردان در انجام کارهای مدیریتی نامید.۲
بوی خوش موسم اردیبهشت
باد گذر کرده ز سوی بهشت
اردیبهشت ماه را میتوان زیباترین زمان برای پای نهادن بر رشتهکوه سرفراز البرز نامید. در دامنههای قلههای سپید از انبوه برف، دشتی لبالب از شقایق سرخ و نهرهایی سرشار از آب گوارا در بر گرفته است. گویی دستان هنرمندانه نقاش طبیعت فرش زمردینی گسترده و تکههای یاقوت سرخ را در دل سبز آن جای داده است. آفتابی درخشان و آسمانی لاجوردی به میهمانی سایه لطیف ابرها آمدهاند و گهگاه آذرخشی درخشان از دل ابر سیاه با غرش خوفناک، لرزه بر دلها انداخته و آرامش را از آنها باز میستاند، اما لحظاتی چند قطرات روحبخش باران باور آرامش دوباره را دیگربار باز می گرداند و طبیعت دیگربار زنده میشود.
پس از باران چتر رنگینی از هفت رنگ در آسمان گسترانیده شده و چهچه پرندگان از این همه زیبایی شادی روستاییان را دوچندان می سازد. صدای بزبزکان تیزپا در میان مرغزارهای نورسته با آوای راک از دوردست در هم آمیخته و این سمفونی بیمانند با بغض های فروخورده آبشارها که گویی به فریادهای شوق آفرینی مبدل شده است، درهم میآمیزد.
گذر کن بر آن بام افراشته
که از برف لختی سبکبار نیست
نگه کن بر آن جویبار روان
که گویی به جز اشک کهسار نیست (بهار)
در این زمان است که مردمان کوهستان جشن زیبای “زنشاهی” خود را برگزار میکنند. این جشن زمان دقیقی ندارد و بسته به وضعیت هوا در یکی از روزهای تعطیلات پایانی هفته در اردیبهشت ماه برگزار میشود. در این روز و پیش از برخاستن خورشید تمامی مردان، به جز کودکان و کهنسالان فرتوت، باید از روستا خارج شده به مرغزار “اسکهوش” کوچ کنند. در آنجا دهانه گودالی همچون یک چاه عمیق درون گدازههای آتشفشانی دوران سوم زمینشناسی سرباز کرده است. مردان در این روز وظیفه دارند چاله را از برف، انبار کنند. از این رو این مراسم مردانه “برفچال” نامیده میشود.
در چنین روزی دهکده به دست زنان اداره میشود و ایشان باید تمام توان خود را برای گرداندن امورات آن به کار ببرند. در روز پیش از آن انتخاباتی برگزار شده و از میان زنان داوطلب یکی به عنوان “شاهزن” برگزیده میشود. داوطلبان این مقام باید جوان، زیباروی، خوشاندام، دلاور، خوشزبان، خوشمشرب بوده و از توان مدیریتی و اعتمادبهنفس بالایی برخوردار باشند. شاید این جشن کهنترین مراسم انتخاب ملکهزیبایی در جهان باشد.
شاهزن سال پیش نمیتواند برای یکبار دیگر داوطلب این مقام شود و باید میدان را برای رقابت دیگران باز بگذارد. همه زنان میتوانند در گروه داوران عضو شوند، اما بیشتر داوران، شاهزنان سالهای پیشین هستند. گروه داوران از میان تمامی زنان داوطلب، برترین را برگزیده و او را “شاهزن” مینامند.
بامدادان و پس از خروج مردان، همه زنان روستا با جامههای رنگین و زیبا، نغمهخوان، دستافشان و پایکوبان به در خانه او رفته و سه بار با آوازی شیرین و دلکش او را به بر تخت نشستن فرا میخوانند. پس از درخواست سوم وی با جامهای سرخرنگ و در حالی که کاملا آراسته است، خرامان در ایوان خانه نمایان میشود، شاهزن سال پیش، دیهیم را بر سر او گذاشته سپس ردای ارغوانی رنگ ویژه مقام شاهزنی بر روی شانههای این ملکه زیبایی جدید انداخته میشود.
لاله به شمشاد درآمیختند
ژاله به گلنار درآویختند (منوچهری)
شاهزن، نخست نگهبانان را برمیگزیند. از میان دختران روستا او سی نفر دختر بلندبالا، نیرومند، دلاور، نترس و کاردان را انتخاب میکند. مقام فرماندهی را، از میان ایشان، به یکی که از همه برتر باشد میدهد. ایشان جامهای همانند لباس رسمی سربازان دوران رضاشاه پهلوی پوشیده و گرزهای بزرگ چوبی در دست میگیرند. تنها مشخصه فرمانده ایشان، گرز نقرهفام اوست. نگهبانان سراسر روستا را زیر و رو میکنند و اگر مرد نگونبختی را بیابند او را به شدت مورد ضرب و شتم قرار میدهند. پیرمردان از کارافتاده و پسرکانی که در روستا ماندهاند باید در پستوی خانه نهان شوند و اگر در پشت پنجره دیده شوند، تنبیه خواهند شد. دو نفر از نگهبانان در مقابل پل ورودی روستا میایستند و جلوی ورود بیگانگان را میگیرند. در این روز حتی پلیس هم اجازه ورود به روستا را ندارد. تنها چند سالی است که به تعداد کمی از زنان غریبه اجازه ورود به روستا در این روز داده میشود. (که البته میهمانان اجازه تهیه عکس و فیلم نداشته و در صورت تخلف با ایشان برخورد میشود.)
شاهزن خرامان و سرافراز در میان سربازان خود و در میان زنان نغمهخوان و دست افشان روستا به کاخی که از پیش آماده شده است میرود. این کاخ از چند روز پیشتر آماده شده و عبارت است از سکویی بر فراز بلندی که سراپردهای از پارچههای رنگارنگ گرداگرد آن کشیده و تختی آذینبندی شده در میان دارد. در دو سوی این تخت هم دو صندلی برای وزیران شاهزن گذاشته شده است. چهار تن از نگهبانان بالابرز و نیرومند، بر چهار سوی اورنگ پادشاهی میایستند. با هلهله زنان روستا او بر تخت نشسته و زنان در درخشش روحبخش، آفتاب بهاری و نسیم جانبخش کوهستان تا ساعتی به دستافشانی و پایکوبی و نغمهخوانی گروهی پیرامون کاخ او میپردازند.۳
در آن بزم آراسته چون بهشت
گُلافشانتر از ماه اردیبهشت (نظامی)
برای این روز شاهزن دو وزیر برمیگزیند تا کارهای روستا را مدیریت کنند. یکی در سمت راست او نشسته و وزیر دست راست و یا خورشیدبانو نام میگیرد. دیگری که در سمت چپ او مینشیند وزیر دست چپ و یا ماهبانو را بر خود میگیرد. آن دو نیز جامههای سرخرنگ میپوشند، اما دیهیم و ردا ندارند. این دو وزیر عموما از میان داوطلبان مقام شاهزنی برگزیده میشوند.
فرمانهای شاهزن لازم الاجرا و اطاعت از او واجب است. اگر زنی سرپیچی کند، نگهبانان او را برعکس سوار خر بدون پالانی میکنند و دور روستا میگردانند و مسخره میکنند. از این رو هیچ زنی اندیشه تخلف را هم به مغز خود راه نمیدهد. تلاش شاهزن هم در اینست که از تنبیههای خفیفتری مانند پختن شیرینی و تهیه خوراکی برای زنان روستا استفاده شود.
نگهبانان سراسر روستا را در جستجوی مردان پنهان شده میکاوند. سرنگهبان هر نیم ساعت گزارش امنیت روستا را به شاهزن میدهد و اگر جانوری وحشی و یا مردی! به سمت روستا بیاید، نگهبانان به سراغ او میروند.
اینک گاه هنرنمایی زنان است. گروهی از زنان خوراکی دلچسب تدارک میبینند. تا آماده شدن ناهار، دیگران به نواختن موسیقی، آوازخوانی، شعرخوانی، دستافشانی، نغمهخوانی، پایکوبی میگذرانند. دمادم ظرفهای انباشته از تنقلات، آجیل، میوه و شیرینی است که پذیرای جمع می شود. سفره ناهار حدود دو ساعت پس از نیمروز گسترده میشود. پس از برچیدن سفره بازهم رقص است و شادمانی و همآوازی و شادکامی و این مراسم تا به گاه خفتن خورشید ادامه می یابد. آنگاه زنان به خانههای خود میروند تا برای جشنی دیگر و شادمانی دیگر مهیا گردند.
برخیز و مخور غم جهان گذران
بنشین و دمی به شادمانی گذران (خیام)
پس از فروخفتن آفتاب مردان اجازه دارند به روستا بازگردند. کسی به ایشان خوشآمد نمیگوید، شامی برای ایشان مهیا نیست و حق هیچگونه درخواستی ندارند!
پانویس ها:
۱ـ آناهیتا، ایزدبانوی آبها، که گردونه او را در آسمانها چهار اسب ابر و باران و ژاله و شبنم میکشیدند، یکی از بزرگ ایزدان پیش از زرتشت بود، و نیایشگاههای او در کنگاور (کرمانشاه) و بیشابور (فارس) هم اکنون نمایان است، در اوستا مورد ستایش بسیار بوده و هم مرتبه میترا (مهر) و اورمزد (اهورامزدا) قرار میگیرد.
۲ـ کوهستان از دیرباز واپسین سنگر فرهنگ ایرانی بوده است. فرهنگ ها و جشنهایی که از پس توفانهای ویرانگر تاریخ در دل کوههای تسخیرناپذیر برجای مانده است. جشنهایی مانند نوروزبل، آگرنوروژی، پیرشالیار، نورگون، و بسیاری دیگر که یادگار ایرانیان شادزی و آزادهای بوده که در این مرز پر هنر میزیستهاند.
۳ـ در زمانهای پیشین که پیشبینی وضع هوای ناپایدار بهاری امکان نداشت، در روزهای آفتابی سکویی بر بلندی و در روزهای بارانی حسینیه روستا را برای این مراسم برمیگزیدند. اینک با مراجعه به هواشناسان کوهستان، یک روز آفتابی را برای برگزاری این جشن باشکوه برمیگزیدند.