بهار که می رسد، نوروز که می شود، زمین که زمزمه ی زندگی سر می کند، زمستان و سوز سرما که رخت می بندد، دلهای در آرزوی آزادی ایران بر سر شوق و شور می آید.
از همین چهارشنبه سوری، بانگ آزادی ایرانیان از تهران و اهواز و گوشه گوشه ی ایران به گوش ایرانیان و جهانیان می رسد. نوروز نغمه ی زندگی و آزادگی در جان و جهان خویش دارد. در این سی و چند سال دیکتاتوری دینی دیر درنگ بر میهن ما نوروزی نبوده و نیامده که آرزو نکرده باشیم روز آخر استبداد باشد. حالا که نسیم آزادی در جای جای منطقه سر بر کرده است و دیکتاتوری ها یکی یکی از اریکه ی قدرت بر می افتند، مردم میهن ما همچنان در بند و بلای رژیم نابهنگام جمهوری اسلامی اسیرند.
نمی خواهم دل انگیزی و زیبایی نوروزی شما را به اندوه و آرزوی آزادی ایران گره بزنم. اما چه می شود کرد که روزگار بویژه در این سی و چندسال به مراد مردمان ما نبوده است. در حالیکه حاکمان جبار تهران برای آزادی مردمان دیگر منطقه دلسوزی و همدردی دروغین می کنند، به جوانان ایران که می رسند از هر دیکتاتور و دژخیمی خبیث تر و خونخوارتر می شوند. نوروز اما نوید روز و روزگار تازه است. نوید پایان زمستان و آغاز بهاران است. نوید گل و سبزه و سرزندگی است. و به پاسداران ستم باید گفت، شب دیکتاتوری آنان سرانجام به روشنی روز آزادی ایرانیان ختم خواهد شد.
نوروز که می رسد بوی بهار و برآمدن گل و گیاه که از زمین به زندگی ره می برد، آدم دلش هوای وطن می کند، هوای مردمان صبور و جسوری که جان می دهند تا جهانشان به از این شود که هست.
برای همین است که هنوز و همچنان به گل و سبزه و بهاران ایران باید سلام کرد، به زمین زندگی بخش باید دل بست، به روزگار نو شونده باید باور کرد.
کردار حاکمان امروز ایران با فلسفه نوروز در تضاد است. کوروش بنیان گذار سلسله ی هخامنشیان به سال ۵۳۸ پیش از میلاد این جشن مردمان را برای توجه به سربازان، پاک گردانی مکان های عمومی، و خانه های خصوصی و بخشش محکومان بنا نهاد، صفاتی که شباهتی به رفتار و کردار و منش دیکتاتورهای امروز ایران ندارد.
نوروز از میراث های مهم فرهنگی ماست. حکومت بسیار کوشید تا آن را از صحنه ی زندگی ایرانیان دور کند. آن را جشن مجوسان به گفته خویش خواندند، تا با پررنگ گردانی تضاد مسلمانی و نامسلمانی و نسبت دادن نوروز به زرتشتیان و نه همه ایرانیان بتوانند ملت مسلمان را برانگیزانند، اما نوروز و چهارشنبه سوری در فکر و فرهنگ و فراز و فرود تاریخ ایران از این بازیها بسیار دیده بودند و هر بار توانسته بودند از دست و دشنه ی دشمن جان سالم بدر برند. این بار نیز رژیم فرهنگ ستیز و فرهنگ گریز نتوانست بر نوروز پیروز شود، خلاف آن شد نوروز بر رژیم پیروز شد.
انگار منوچهری این چند بیت را برای عبرت همین حضرات سروده است:
آمد نوروز هم از بامداد
آمدنش فرخ و فرخنده باد
باز جهان خرم و خوب ایستاد
مرز زمستان و بهاران بزاد
……
نوروز بزرگم بزن ای مطرب نوروز
زیرا که بود نوبت نوروز به نوروز
بزن غزلی نغز و دل انگیز و دلفروز
ور نیست ترا بشنو از مرغ نو آموز
……..
و فرج الله رونی شاعر از نوروز به این زیبائی یاد می کند:
جشن فرخنده فروردین است
روز بازار گل و نسرین است
آب چون آتش عود افروز است
باد چون خاک عبیرآگین است
….
این غزل دلتنگانه ی “سایه” هم حرف و حدیث دل ما مهمانان نوروزهای غریبانه است شاید!
بیا که بار دگر گل به بار می آید
بیار باده که بوی بهار می آید
هزار غم ز تو دارم به دل، بیا ای گل
که گل شکفته و بانگ هزار می آید
…..
دلم به باده گل وا نمی شود، چه کنم
که بی تو باده و گل ناگوار می آید
…….
بهاران بر شما نویسندگان، خوانندگان، و پشتیبانان شهروند خجسته باد!