در کشورهای برخوردار از تنوع قومی(۱) و زبانی، در تعیین زبان رسمی و زبان دوم و سوم بحث های زیادی صورت گرفته و نتایج متفاوتی حاصل شده است .
در برخی از کشورها، یکی از زبان هایی که تعداد زیادی از مردم کشور به آن صحبت می کنند، به عنوان زبان اصلی و رسمی انتخاب شده است مثل زبان فارسی در ایران. در بعضی ممالک زبان حاکمان که قسمتی از جمعیت کشور نیز به آن زبان صحبت می کنند به عنوان زبان رسمی تعیین و به بقیه ی اقوام موجود در کشور، تحمیل شده است مانند زبان روسی در اتحاد جماهیر شوروی سابق، البته ناگفته نماند که به بقیه ی ملیت ها اجازه داده شده بود که علاوه بر زبان روسی؛ زبان محلی خود را نیز به طور رسمی آموزش دیده و به آن مسلط شوند و یا زبان عربی در زمان حکومت صدام حسین که کردها و ترکمن ها نیز ناگزیر از فراگیری آن به عنوان زبان رسمی بودند.
در بعضی از کشورهای پیشرفته، تعدادی از زبان های مرسوم کشور به رسمیت شناخته شده و اجازه داده اند مردم به زبان محلی خود در مدارس و دانشگاه ها تحصیل و تدریس کرده، رسانه های جمعی نیز به همان زبان برنامه پخش نمایند، مثل کانادا که زبان انگلیسی و فرانسه، دو زبان رسمی و همتراز کشور بوده و حتی در مجلس شورای ملی، هر کس به زبان محلی خود مسائل را مطرح می کند، البته تعداد زیادی از کانادائی ها زبان دیگر کشور را نیز به خوبی می دانند. همچنین در کشور کوچک سوئیس، که زبان ۷۰ درصد مردم آلمانی، ۲۰ درصد فرانسه و ۱۰ درصد ایتالیائی است، هر سه در کشور زبان رسمی محسوب می شود و هر کس در محل خود در مدارس و دانشگاه ها به زبان مادری تحصیل می کند و با توجه به قدرت هر یک از زبان ها از نظر کتاب، فیلم و مجلات علمی و ادبی هیچ کس از حیث منابع، احساس کمبود نمی کند .
واقعیت اینست که کشور ما نیز یکی از کشورهای چند زبانه ی دنیاست. ابتدا بایستی از این بابت خوشحال باشیم که به علت وسعت کشور و همنشینی صمیمی قوم های مختلف در کنار هم، از نعمت بزرگ تعدد فرهنگ ها برخورداریم. کانادائی ها به خاطر پذیرفتن مهاجران کشورهای مختلف به خود می بالند و مرتب اعلام می کنند که کشورشان، سرزمین تنوع فرهنگ هاست و تمام فرهنگ ها در آنجا کنار هم رشد می کنند و از تغذیه ی فرهنگی یکدیگر تکامل می یابند و کشور نیز در آرامش، روز به روز توسعه می یابد. گاندی رهبر فقید هند در یکی از نطق های خود می گوید “دوست دارم دیوارهای خانه ام را به قدری کوتاه بسازید که نسیم تمام فرهنگ ها در آن بوزد ولی مایل نیستم توفان آنها فرهنگ مرا با خود ببرد” .
باید بپذیریم که تعدد زبانها نیز در کشور ما مثل سایر پدیده های فرهنگی نعمتی است و در صورتی که با آن درست و منطقی برخورد شود برکات زیادی خواهد داشت و در صورت عدم تدبیر و تنگ نظری، می تواند مشکل ساز باشد .
غرض از نوشته ی حاضر اینست که موضوع زبان و یا زبان های موجود در ایران و یا به طور دقیق تر زبان ملی یا زبان بین المللی را مطرح کنیم. در بحث حاضر سعی می شودکه موضوع کاملا دور از هرگونه تعصب مورد بررسی قرار گیرد تا نتیجه ی مطلوب حاصل گردد. برای این منظور دیدگاه های زیر مطرح می گردد تا توسط صاحب نظران، بیشتر مورد ارزیابی و مباحثه قرار گیرد و در صورت موافقت، نسبت به اجرای آن اقدام گردد .
زبان فارسی:
زبان فارسی یکی از زبان های ساده و شیرین دنیاست به طوری که انگلس در نامه ای به مارکس می نویسد که برای مطالعه ی هنر مشرق زمین ناچار شدم زبان فارسی را یاد بگیرم و این زبان را خیلی ساده و شیرین یافتم و نمی دانم چرا آنهائی که دنبال یک زبان جهانی هستند زبان فارسی را انتخاب نمی کنند و بعد اضافه می کند که تو نمی دانی اشعار حافظ را به زبان فارسی خواندن چقدر لذت بخش است .فارسی زبانی است که به آن، حافظ، سعدی و فردوسی شعر گفته است. مولانا اندیشه ها و فلسفه ی عرفانی خود را به زبان فارسی سروده است . نه تنها حکما و شعرای فارسی زبان، بلکه شعرا و ادبای سایر زبان ها نیز مانند نظامی، اقبال لاهوری، شهریار و….. برای گیرائی و حلاوت سخن از زبان فارسی بهره گرفته اند.
در مورد قابلیت های زبان فارسی شکی نیست و از اینکه این زبان مثل سایر زبان های دنیا باید به عنوان میراث مهم فرهنگی بشریت زنده و جاویدان بماند؛ خواست همه ی فرهنگ دوستان است.
زبان فارسی عامل وحدت ملی :
حالا می خواهیم ضمن تائید حلاوت و توانایی زبان فارسی، به موضوع اصلی این گفتار بپردازیم: بعضی ها معتقدند باید در ایران نیز مثل بعضی از کشورهای پیشرفته، به جای یک زبان؛ دو یا چند زبان کشور به عنوان زبان رسمی شناخته شود. برخی اعتقاد دارند که زبان هر قومی که در کشور اکثریت دارد به عنوان زبان رسمی انتخاب شود و بالاخره بعضی ها اصرار دارند که زبان فارسی عامل وحدت ملی است و مردم ایران با زبان فارسی با همدیگر ارتباط برقرار می کنند پس زبان رسمی کشور باشد.
در زیر دیدگاه های بالا مورد بحث و ارزیابی قرار می گیرد تا پیشنهاد مناسبی ارائه گردد .
امروزه زبان، تنها وسیله بیان احساسات و ارتباط با افراد یک قوم و حتی یک کشور نیست، بلکه زبان وسیله مهمی است برای آموزش، بهره برداری از دانش بشری و ارتباط با جهانیان که به وسیله آن می توان از نظریات و بینش های متنوع همنوعان خود مطلع شد و از طریق این تعامل در تمام عرصه های علمی، اقتصادی و اجتماعی ملی و بین المللی حضور فعال داشت و نقش خود را در کشور و دهکده ی جهانی به درستی ایفا نمود.
با توجه به مقدمه ی بالا باید بپذیریم که هیچکدام از زبان های قومی کشورمان امروزه نمی تواند این نقش را بازی کند و با توجه به اینکه زبان فارسی فاقد قدرت رقابت در عرصه جهانی است؛ انتخاب این زبان به عنوان زبان رسمی و ملی کشور این سئوال را بین سایر اقوام ایرانی ایجاد کرده و می کند که چرا زبان فارسی؟ چرا ترکی و یا کردی و یا زبان سایر قوم ها نه؟
گفتیم بعضی ها معتقدند که زبان فارسی عامل وحدت ملی است در صورتی که هژمونی زبان فارسی نه تنها عامل وحدت نیست، بلکه حاکمیت این زبان به طور عملی و روانی باعث دو تیرگی فارسی زبانان با سایر اقوام شده است، به طوری که عملا، آگاهانه و ناآگاهانه، زبان ها و لهجه های محلی سایر زبان ها به قدری تحقیر می شوند که ناچارا تعداد زیادی از خانواده های اقوام غیرفارس زبان، سعی می کنند کودکان خود را از زبان مادری که آموختن آن حق همه ی کودکان جهان است محروم سازند و با آنها به زبان فارسی صحبت کنند تا در آینده نه تنها مورد تمسخر دیگران واقع نشوند، بلکه در تحصیل، فعالیت های اجتماعی و سیاسی نیز هم تراز فارسی زبان ها شوند. این تغییر زبان محلی به فارسی را می توانید در اغلب نقاط کشور و حتی در مراکز خواستگاه های زبان های دیگر ایرانی نیز ملاحظه کنید. حاکمیت زبان فارسی باعث شده که مردم سایر زبان ها از ادبیات و کتابت زبان خود آگاهی کافی نداشته باشند و چون نه می توانند به زبان خود بخوانند و نه بنویسند حتی تلفظ خیلی از لغات زبان مادری خود را نیز متفاوت ادا کنند. از طرف دیگر اختلاط لغات فارسی با زبان های بومی باعث شده صحبت به زبان مادری نیز ناهمگون، ناموزون و ناخوشایند باشد؛ به طوری که خیلی از این کودکان به راحتی نمی توانند صحبت کنند و خواست خود را به خوبی ادا نمایند؛ به عنوان مثال هنگامی که با کودکان فارس زبان در تلویزیون مصاحبه می کنند آنان مطالب خود را بسیار روان و شیرین بیان می کنند در صورتی که همین مصاحبه وقتی با یک کودک ترک زبان چه به زبان فارسی و چه به زبان ترکی انجام می گیرد مطالب ناپیوسته، زمخت و ناخوشایند بیان می شود چون زبان و ادبیات فارسی مرتب در مدرسه، رسانه های صوتی، تصویری و نوشتاری به کار گرفته می شود و در نتیجه تکامل یافته و از تسلسل و حلاوت بیشتری برخوردار می شود، در صورتی که برای بقیه ی زبان ها این فرصت ها به این گستردگی فراهم نمی شود. پس می توان گفت که این یک ظلم آشکار در حق سایر زبان ها و متکلمان آنها در کشور است. پس آیا می توان با این بی عدالتی به وحدت ملی رسید؟
نگارنده ضمن اینکه تعیین زبان فارسی را به عنوان تنها زبان رسمی و ملی، عادلانه نمی داند، افزودن بر تعداد زبان های رسمی را نیز در عصر حاضر اصولی و منطقی تلقی نمی کند. اول اینکه یادگیری زبان های متعدد وقت و زحمت بیشتری می طلبد که اکثریت به آن رغبت نشان نمی دهند. دوم اینکه این امر سرمایه و امکانات زیادی نیاز دارد و به علت ناکافی بودن منابع علمی و ادبی قوی به زبان های ایرانی؛ نتیجه ی مطلوبی نخواهد داشت. پس چه باید کرد؟
جهت حل مشکل به صورت اساسی، عادلانه و مترقی، برای هر یک از اقوام ایرانی دو زبان پیشنهاد می کند. اول زبان مادری که هر کس در خانواده ی خود بدون زحمت و به راحتی از کودکی فرا می گیرد و سپس در مدرسه و حتی در صورت نیاز در دانشگاه نیز تدریس گردد تا هر قوم ایرانی با زبان و ادبیات خود کاملا آشنا و به آن مسلط گردیده و از آن لذت ببرد و این حق و آرزوی هر انسان و خواست ملی است که سازمان یونسکو نیز بدان تاکید می ورزد (زبان فارسی با انگلیسی، زبان ترکی با انگلیسی، زبان کردی با انگلیسی و زبان… با انگلیسی) در این صورت تمام زبان ها، فرهنگ ها و هنر همه ی اقوام ایرانی احیاء شده، توسعه یافته و محافظت می شوند. در صورت موافقت با این امر رشد و توسعه ی زبان های بومی بستگی به فعالیت و وظیفه شناسی نخبگان ادبی و هنری هر قوم دارد که برای بالندگی ادبیات و فرهنگ خود چقدر از خود مایه می گذارند. در این شرایط تمام آنهائی که تحدید زبان های محلی خود را بهانه ی مخالفت با حکومت های مرکزی قرار می دهند خلع سلاح شده و نخواهند توانست مزاحمت ها و مشکلات سیاسی ایجاد کنند، اتخاذ چنین رویه ای به امنیت ملی نیز کمک خواهد کرد .
لازم به یادآوری است که در کنار تدریس زبان محلی، می توان مثل بعضی از کشورهای پیشرفته امکانات یادگیری سایر زبان های کشور را نیز در صورت نیاز در بعضی مدارس و دانشگاه ها جهت علاقمندان فراهم کرد .
زبان دوم برای تمامی اقوام ایرانی زبان انگلیسی پیشنهاد می شود به اینصورت که در کنار آموزش زبان و ادبیات بومی، در مدارس و دانشگاه ها، تمام دروس علمی به زبان انگلیسی تدریس شود چنان که در بعضی ازکشورهای پیشرفته نیز این کار عملی شده است. به عنوان مثال در سوئد که یک کشور پیشرفته و متمدن دنیاست همزمان با زبان سوئدی، از دوره ی مهد کودک زبان انگلیسی را فرا می گیرند به طوری که هرکودک سوئدی به دو زبان تسلط می یابد، در صورتی که می دانیم سوئدی ها با توجه به فرهنگ و صنعت پیشرفته و منابع علمی به زبان سوئدی، ظاهرا نیازی به زبان انگلیسی ندارند، ولی شاید دنیای امروز و آینده را بهتر شناخته، درست تحلیل کرده و عمل می کنند .
در مورد زبان انگلیسی باید بیشتر سخن گفت چون نه تنها ما ایرانیان، بلکه اغلب سیاستمداران و متفکران کشورهای غیر انگلیسی زبان دنیا نیز در گذشته سعی داشته اند با توسعه و گسترش زبان انگلیسی مقابله کنند. از آن جمله جواهر لعل نهرو ، تاگور، فیلسوف نامی هند، تیتو رهبر یوگسلاوی سابق و … زبان اسپرانتو را به خوبی یاد گرفته بودند و با یکدیگر به این زبان مکاتبه می کردند، به طوری که زمانی در بین مردم جهان نیز اسپرانتو به سبب سادگی و مقابله با هژمونی زبان انگلیسی توسعه یافت و زبان ضد امپریالیستی لقب گرفت و حتی بعد از انقلاب۵۷ ایران در بعضی از مساجد، اسپرانتو به عنوان زبان محرومان و مستضعفان جهان برای علاقمندان تدریس شد، ولی واقعیت چیز دیگری بود. توسعه ی روز افزون علم، تکنولوژی و انتشار آن به زبان انگلیسی، عملا تمام زبان های دنیا را تحت الشعاع قرار داد؛ بعضی این واقعیت را به موقع پذیرفتند و بهره برداری کردند و برخی به آن همچنان مشکوک ماندند .
امروزه نباید به زبان انگلیسی به عنوان زبان مستکبران جهان نگاه کرد و از آن غافل ماند. در عصر حاضر زبان انگلیسی وسیله ی ارتباط جهانی است که ما نه تنها به وسیله ی آن می توانیم با تمام انسان های جهان مرتبط شویم، بلکه از تمام منابع علمی، ادبی و هنری دنیا که اکثرا به این زبان منتشر می شود استفاده کنیم و حتی نظرات، دیدگاه ها و تولیدات علمی، هنری و مذهبی خود را با همین زبان به جهانیان عرضه کنیم. باز تأکید می شود که زبان ارتباطی امروز جهان، زبان انگلیسی است و ما باید بدون تعصب برای رسیدن به اهداف خود از آن بهره گیریم، به طوری که علمای ما در گذشته از زبان علمی و ادبی آن روزگار که عربی بود بدون هیچ تعصبی استفاده می کردند و عربی را به خوبی یاد گرفته و به آن تسلط داشتند و مطالب علمی را به زبان عربی می خواندند و نظرات خود را به آن زبان منتشر می کردند. زمانی زبان فرانسه زبان متداول علمی شناخته شده بود و در مدارس و دانشگاه های ایران و اغلب کشورها تدریس می شد، ولی امروزه زبان انگلیسی جای همه ی زبان های متداول دنیا را گرفته است. پس ما می توانیم ضمن حفظ زبان مادری، زبان انگلیسی را به عنوان یک وسیله ی مهم ارتباطی یاد گرفته و به آن مسلط شویم. مسلما در آینده ی دور اگر زبان دیگری جایگزین زبان انگلیسی شود بالطبع، بدون تعصب امکانات یادگیری آن را فراهم خواهیم کرد و برای پیشبرد اهداف خود به آن مسلط خواهیم شد .
باز مایلم بیشتر به مزایای یک زبان مادری و یک زبان بین المللی برای کلیه ی اقوام ایرانی تاکید کنم .یادگیری عمومی زبان انگلیسی غیر از مزایائی که قبلا گفته شد، باعث می شود تمامی زبان های رایج کشور محترم و همتراز شمرده شود و هیچ فرهنگ و زبانی تحقیر نشود و عدالت در زبان باعث توسعه وفاق ملی گردد. بر خلاف نظر بعضی ها که تصور می کنند تنها انتخاب یک زبان سبب تقویت وحدت ملی می شود، امروزه در عمل می بینیم تجویز و تحمیل یک زبان از زبان های ایرانی نمی تواند عامل وحدت باشد، بلکه به جرأت می توان گفت که به یکی از مهمترین عوامل نفاق تبدیل شده و حتی می تواند ابزاری برای تحریک، تشنج و تجزیه تبدیل شود. در صورتی که در کشورهای دیگر مثل هند، کانادا و سوئیس شاهد هستیم که تعدد رسمیت زبان ها هیچگونه مشکل ملی و امنیتی به وجود نمی آورند و از طرف دیگر می بینیم علیرغم این که زبان جزیره ی کرس فرانسه با کشور مادر یکی است، ایرلندی ها زبان مشترک با انگلستان دارند و یا باسک ها در اسپانیا هم زبان هستند ولی همزبانی عامل وحدت آنها نشده است.
در صورت عمومی شدن یادگیری زبان انگلیسی در کشور، می توان انتظار داشت نشست ها و کنفرانس های ملی و بین المللی را به طور مرتب به زبان انگلیسی برای بهره برداری هموطنان برگزار نمود. مجالس ملی نظیر مجلس شورای اسلامی می تواند به زبان انگلیسی برگزار شود تا تمام اقوام ایرانی در بیان مسائل خود یکسان و همسطح قلمداد شده و بدین گونه عدالت در زبان حاکم گردد. (مسلما در زمان حاضر که همه ی اقوام ایرانی فارسی می دانند، تا جا افتادن زبان انگلیسی، مجالس مشترک ایرانیان به زبان فارسی برگزار خواهد شد ).
درصورت همگانی شدن زبان انگلیسی، دانشمندان، اندیشمندان، نویسندگان، هنرمندان و حتی اسلام شناسان برجسته ما به راحتی می توانند با جهانیان ارتباط تنگاتنگ و قوی داشته و نوشته های خود را در تیراژی خیلی بالا منتشر و نظرات خود را به طور فراگیر ارائه و تبلیغ نمایند.
جهان امروز را دهکده جهانی می نامند و زبان این دهکده، امروز بدون تعارف زبان انگلیسی است. هرکس و هر ملتی که زبان این دهکده را بهتر بداند و به آن مسلط شود، از امکانات مادی و معنوی آن بیشتر استفاده خواهد کرد و جایگاه مناسب خود را در آن پیدا کرده و وظیفه و نقش خود را به درستی ایفا خواهد نمود، در غیر این صورت، منزوی خواهد شد و از صحنه بازی کنار خواهد افتاد .
البته شاید بعضی ها فکر کنند که تدریس به زبان انگلیسی در سطح ایران از نظر اجرا امکان پذیر نیست در صورتی که امروزه با توجه به امکانات تکنولوژی موجود، می توان تنها از یک ویدئو و یک تلویزیون و تعدادی فیلم علمی آموزشی که به صورت اصولی و جذاب توسط متخصصان مجرب تهیه شده باشد استفاده کرد و آنها را در اختیار کلیه مدارس شهری و روستائی کشور از مرحله مهد کودک تا آخر دبیرستان قرار داد، بدین گونه عدالت در تحصیل نیز تا حدودی مراعات خواهد شد. در صورت نیاز و امکان می توان از کانال های تلویزیونی، اینترنتی و ماهواره ای هم بهره گرفت. بدیهی است که پس از سپری شدن دوره تحصیلی یک نسل(یک دوره ی تحصیلی همگانی)، نسل های بعدی کاملا به موضوع مسلط شده، زبان مادری و زبان انگلیسی به صورت عادی جایگاه خود را پیدا خواهد کرد .
خلاصه و نتیجه گیری
به طوری که اشاره شد، واقعیت جامعه نشان می دهد که امروزه تنوع و تعصب در عقاید و مذاهب نمی تواند مثل گذشته عامل تشنج در کشور ما باشد، ولی حاکمیت تنها یک زبان در کشور و تحمیل آن به کلیه اقوام ایرانی موجب نفاق و عامل تحقیر سایر زبان ها و فرهنگ ها می شود و در صورتی که امروز این موضوع در آرامش، عادلانه و باتدبیر، مطرح و حل نشود در آینده موجب برخوردها خواهد شد. امید است ما که طراح گفتگوی تمدن ها هستیم موضوع تعدد زبان ها را در کشور خود با بحث و گفتگو، متمدنانه حل کنیم .
اما در مورد زبان دوم، اگر تنبلی، تعصب خشک و عدم دوراندیشی و آینده نگری باعث شود که خود را امروز به زبان دهکده جهانی مسلح نکنیم و از همین امروز خود را آگاهانه آماده ورود به این دهکده نسازیم و فعالانه در آن شرکت نکنیم، فردا خواسته و ناخواسته زبان انگلیسی نیز به ما تحمیل خواهد شد و در آخر صف، با سستی و خفت، ورود به دهکده را تمنا خواهیم کرد تا دنباله رو این قافله شویم.
۱ – در این مقاله تمام ملیت ها و اقوام تحت عنوان قوم و مجموع مردم ایران یک ملت عنوان شده است.
“پاسخ نگارندۀ مقالۀ ” زبان مادری و انگلیسی بجای زبان فارسی
(مجید زاهدی )
ابتدا لازم میدانم از کلیۀ خوانندگان مقاله تشکر کنم که وقت گرانقدر خود را صرف مطالعۀ آن نموده اند. سپاس ویژۀ خود رابه منتقدین محترم
.تقدیم میکنم که نظر خود را نیز در مورد مقاله ابراز فرموده اند
:سعی میکنم بطور مختصر پاسخ خودرا به منتقدین گرامی در زیر ارائه دهم
آقای آیدین در دو سطر گفته اند که مقالۀ حاضرتشویق به تجزیه طلبی است
پاسخ : در جواب ، یک پاراگراف از مقاله را عینا نقل میکنم تا یاد آور شوم که مقالۀ حاضر نه تنها تجزیه طلبی را ترویج نمی کند بلکه
راه حلی برای پیش گیری ازآن ارائه میدهد. { عدالت در زبان باعث توسعه وفاق ملی میگردد. بر خلاف نظر بعضی ها که تصور می کنند تنها انتخاب یک زبان سبب تقویت وحدت ملی می شود، امروزه در عمل می بینیم تجویز و تحمیل یک زبان از زبان های ایرانی نمی تواند عامل وحدت باشد، بلکه به جرأت می توان گفت که به یکی از مهمترین عوامل نفاق تبدیل شده و حتی می تواندبه ابزاری برای تحریک، تشنج و تجزیه
{تبدیل شود
Haizem آقا یا خانم از زبان پارسی دفاع کرده و به قدرت رقابت فارسی با انگلیسی پرداخته است و بالاخره به عواملی که سبب سستی زبان فارسی شده اند، اشاره
.کرده است و در نهایت همانند شاه سابق ایران ، از ناراضییان خواسته است که از ایران بروند
پاسخ : انصافا مقاله تا جائی که اطلاعات نگارنده اجازه میداد ، زبان شیرین فارسی را تعریف و تمجید کرده بطوریکه از نظر بعضی ها اغراق
نیز شده است . همچنین نویسندگان و شعرای بزرگ غیر فارس زبان ایران ، در تقویت و توسعۀ زبان فارسی بیش از زبان مادری خویش
.کوشیده اند و از این بابت نیز خرسندند لذا ترجیح میدهند عوض قهر، همچنان ایرانی بمانند و به شکوفائی زبان های ایرانی یاری کنند
Aeresh آقا یا خانم
گفته اند که ما قوم نیستیم بلکه در ایران ملت های متعدد زیست میکنند
پاسخ : در مورد ملت تعاریف مختلفی وجود دارد . از یک دیدگاه هر یک ازترک ، فارس ، عرب و…را میتوان یک ملت تلقی کرد و در
تعریف دیگری ملت به مجموع انسان هائی اتلاق میشود که حکومت واحدی داشته باشند لذا از این نظر در مقاله بجای ملت های ایران ؛ ملت
ایران عنوان شده که بنظر نگارنده عنوان ملت واحد ایران ، بیشتر همبستگی و وحدت را نشان میدهد بطوریکه در تمام مبارزات ، مردم
.دوشادوش یکدیگر بنام ایران و ملت ایران در کنار هم بودند و هستند
در پایان باید از آقای دکتر ضیاء صدر الاشرافی تشکر ویژه ای بکنم که زحمت کشیده ضمن مطالعۀ دقیق مقاله ، مطالب و تذکرات ارزنده
:ای را ارائه نموده اند که در زیر به آنها اشاره میشود
.تذکر اول : در مورد کشور سویس به زبان چهارم یعنی زبان رمانش اشاره کرده بودند که یاد گرفتم و از این بابت متشکرم
تذکر دوم : در مورد اینکه آقای انگلس با تمام استعدادخودش نمی توانست در مدت کوتاهی زبان فارسی را فرا بگیرد و اشعار حافظ را براحتی
.خوانده و از آن لذت ببرد پاسخ : نگارنده در مقالۀ خود تنها از این نامه نقل قول کرده و قصدتایید و اصرار به صحت آن ندارد. چون این موضوع هدف اصلی این مقاله
.را تشکیل نمی دهدلذا از پرداخت بیشتر به این موضوع خوداری می کنم
تذکر سوم : در پاراگراف ششم با زیر عنوان ” زبان فارسی ” ؛ بدنبال ادعاهای انگلس ؛ به شعرائی نظیر حافظ ؛ سعدی … اقبال لاهوری اشاره
.شده که به نظر آقای صدر الا شرافی بعضی از این شاعران از نظر تاریخی با زمان زندگی انگلس مطابقت نمی کند
پاسخ : مطالب مربوط به شعرا که بدنبال ادعاهای انگلس آمده است جملگی از نگارنده میباشد و ارتباطی به انگلس ندارد ، ولی برای رفع ابهام
.بهتر بود نگارنده ؛ مطالب شعرا را در یک پاراگراف مجزا می آورد تا موجب اشتباه خواننده نشود
نظر و عقیدۀ شخصی آقای دکتر صدر الاشرافی : ایشان از نظر تاریخی به خوبی به زبان های سه گانۀ گذشتۀ ایران پرداخته واز آن نتیجه گرفته اند که : زبان انگلیسی بعنوان زبان علمی + فارسی زبان ارتباطی + زبان مادری استفاده شوند. یعنی سه زبان را با هم پیشنهاد کرده اند و برای جلوگیری از تبعیض و فرهنگ کشی از قول سید حسن تقی زاده نوشته اند که فارسی زبانان نیز مکلف شوند یکی از زبان های رایج را
.بعنوان زبان سوم یاد بگیرند
پاسخ : ابتدا بایدیاداور شوم که زبان های سه گانۀ گذشته کار کردهای متفاوتی داشته یعنی همۀ مردم مجبور نبودند که هر سه زبان را یا بگیرند بقول آقای صدر الاشرافی { بعد از اسلام تا قرن چهارم ؛ عربی ، زبان دین ، فلسفه ، علم و تجارت ، فارسی زبان دولت و کاتب ها و شاعران و ترکی زبان شاه و طبقۀ حاکم و قشون بود}پس با استناد به مطلب بالا نمی توان ادعا کرد چون در گذشته مردم ایران سه زبان میدانستند پس
.امروز نیز همان شیوۀ گذشته را پیشنهاد کنیم اضافه بر اینکه مسائل امروز ما با مسائل گذشته تفاوت های بسیار دارد
:اشکالات دیگری را که می توان بر پیشنهاد سه زبان وارد دانست
الف : یادگیری یک زبان اضافی ، کار ساده ای نیست و حد اقل این مشکل را مهاجرین بهتر لمس میکنند. بطوریکه بعد از ده ها سال زندگی در محیط زبان جدید و بکار گیری الزامی و مستمر آن نمی توانند ادعا کنند به آن زبان تسلط دارند و حتی خیلی از مردم با بکار گیری تنها یک
زبان مادری نمی توانند بدرستی از تمام ظرفیت ادبی آن بهرمند شوند و از میراث فرهنگی خود لذت ببرند، آن وقت چگونه یک ایرانی، زبان
.انگلیسی ، فارسی و زبان مادری را همزمان یاد بگیرد و به آنها مسلط شده و به راحتی از آنها بهره گیرد
ب : آقای صدرالاشرافی جهت رفع تبعیض و برابری پیشنهاد می کنند فارسی زبانان نیز مکلف شوند یکی از زبان های رایج را بعنوان زبان
.سوم یاد بگیرند تا با بقیه برابر شوند
پیشنهاد بالا از دیدگاه های مختلف قابل بررسی است : بر فرض یک نفر فارس زبان کدام یک از زبان های رایج ؛ ترکی ، عربی، کردی و
را یاد بگیرد و اصلا یاد گیری این زبان ها چه ضرورتی دارد وقتی شخص احساس نیاز نمی کند و علاقه ای نیز ندارد که وقت خود را
صرف یاد گیری آن کند. البته اگر کسی علاقه داشته باشد زبان های متعددی یاد بگیرد مانعی نیست ولی امروزه بعلت مشغله هاو امکانات
متنوع ؛ بیشتر مردم علاقه دارند عوض یاد گرفتن زبان های مختلف ( بویژه زبانهای کم کاربرد) وقت خود را صرف کارهای علمی، ادبی،
هنری و فعالیت های اجتماعی کنند . امروزه اگر فردی ناچار است وقت خود را صرف آموزش زبان دومی کند ترجیح میدهد زبانی را انتخاب
.کند که توانمندی او را در روابط بین المللی تقویت کرده و از اطلاعات جهانی بهره مند کند
ج : وقتی زبان سومی را به فارس زبانان تکلیف میکنیم این احساس به آدم دست میدهد که چون در حق ما غیر فارس زبانان ظلم شده و زبان
فارسی به ما تحمیل شده است پس زبانی از زبان های ایرانی را به فارس زبان ها نیز تحمیل کنند تا ظلم مساوی برابر عدل باشد در صورتیکه
.ظلم ، ظلم است. غرض حل مشکل موجود است پس پیشنهاد سه زبان، امروزه نه منطقی است نه قابل اعمال و اجرا
در پایان نگارنده مجددا دو زبان مادری و انگلیسی را پیشنهاد میکند زیرا منطقی ، عملی ، ضروری و عادلانه به نظر می رسد و اصولا فارس
.زبان های هم وطن منصف ما نیز نه تنها مخالف نخواهند بود بلکه از مزایای آن بطور مساوی با سایرهم میهنان خود بهره مند خواهند شد
با تشکر مجید زاهدی
۱) Zaban e Parsi dar khane ye khod dar zadgah e khod dar khastgah e khod hozur darad az dirbaz be derazna ye tarikh e tamaddon, bad ya khub e an be torko arab rabti nadarad va dar andaze ye anha nist ke nazar bedahand ke aya in zaban bayad vojud dashte bashad ya na!
۲) zaban e parsi tanha zabani’st ke tavanaiy e reghabat ba englisi ra darad, inke in zaban sost shode ast tanha be angize ye chiregi e tork o arab dar ghaleb e regim e islami bar Iran e konuni’st .
۳) shoma be jaye sanjesh Iran ba swiss ya canada behtar ast darbare ye jomhuri e
Alan( azarbaijane ja’li) va torkiye sohbat konid.
۴)khoshbakhtane darvazeha ye Iran baz and, har ankas ke nakhorsand ast behtar ast rakht e safar barbandad. IRAN ra be IRANI vagozarid.
ba salam, maghalaye jalebi bod ma ghom nistim balke dar iran melat ha zist mikonand doste aziz
باسلام ، مقالۀ قابل تأمل آقای دکتر مجید زاهدی را خواندم ، سه تذکر یا تکملۀ کوچک و یک ابراز عقیده در مورد آن دارم:
۱- ایشان نوشته اند
در کشور کوچک سوئیس، که زبان ۷۰ درصد مردم آلمانی، ۲۰ درصد فرانسه و ۱۰ درصد ایتالیائی است، هر سه در کشور زبان رسمی محسوب می شود و هر کس در محل خود در مدارس و دانشگاه ها به زبان مادری تحصیل می کند و با توجه به قدرت هر یک از زبان ها از نظر کتاب، فیلم و مجلات علمی و ادبی هیچ کس از حیث منابع، احساس کمبود نمی کند .
– تذکر اول: در ضمن در کشورسویس متوجه شدند که اقلیت کوچکی بزبانی بنام “رومانش”که شاخه ای از زبان لاتین است سخن میگویند
چون دموکراسی یعنی: ( آزادی و برابری که برابری بمعنی رفع تبعیض جنسی، زبانی و دینی) است و استثناء بر نمی دارد ، زبان “رومانش” نیز رسمی است و روی اسکناس سویس میتوان آنرا هم در کنار سه زبان مورد اشارۀ آقای دکتر مجید زاهدی مشاهده کرد
۲-ایشان نوشته اند:
زبان فارسی یکی از زبان های ساده و شیرین دنیاست به طوری که انگلس در نامه ای به مارکس می نویسد که برای مطالعه ی هنر مشرق زمین ناچار شدم زبان فارسی را یاد بگیرم و این زبان را خیلی ساده و شیرین یافتم و نمی دانم چرا آنهائی که دنبال یک زبان جهانی هستند زبان فارسی را انتخاب نمی کنند و بعد اضافه می کند که تو نمی دانی اشعار حافظ را به زبان فارسی خواندن چقدر لذت بخش است
.فارسی زبانی است که به آن، حافظ، سعدی و فردوسی شعر گفته است. مولانا اندیشه ها و فلسفه ی عرفانی خود را به زبان فارسی سروده است . نه تنها حکما و شعرای فارسی زبان، بلکه شعرا و ادبای سایر زبان ها نیز مانند نظامی، اقبال لاهوری، شهریار و….. برای گیرائی و حلاوت سخن از زبان فارسی بهره گرفته اند.
تذکر دوم:
چون مبنا بر نقدعلمی اندیشه ها است و نه نقل و قبول آن ، نخست بنظر میرسد فرد چند زبان دانی چونانگلس (در زبانهای اوروپائی و احتمالا عبری) در مورد فهم اشعار سعدی و بخصوص حافظ و مولوی در زبان فارسی ادعای بی پایه ای را مطرح می کند: اوحد اکثر لغات را در مقابله با ترجمه تطبیق خواهد کرده و میتواند بفهمد، نقل قول بی پایه او را از نظر نقد علمی با احتمال بنا به مصلحتی آقای دکتر مجید زاهدی کامل ننوشته اند: او ادعای حیرت انگیز و برخلاف منطقی را بعد از آن می آورد که بنا بر آن: اگر خط عربی نبود جند روزه فارسی را یاد میگرفت!!!بنظر میرسد چون افعال بسیط فارسی ۲۷۷ عدد است ( فرانسه: ۱۲۰۰۰۰) انگلس گمان میکرده که دانستن آن افعال اندک یعنی دانستن زبان فارسی! حال آنکه لغات مرکب فارسی همگی سماعی هستند و تنها از راه گوش و فقط در متن جمله( هر نوآموزی) باید آنها را فرا گیرد! مثلا از واژۀ “سر” هفتصد(۷۰۰) فعل مرکب ساخته شده که جز با سعی وافرو در زمان طولانی کسی نمی تواند معانی آنها را بفهمد: “سر انداختن” اصطلاحی صوفیانه است و ربطی به انداختن سر(گردن زدن جلاد) ندارد، از”سرسری گرفتن ” نمتوان معنای “شل ” گرفتن را فهمید و…در مورد لغات مربوط به دست و پا و چشم و گوش و …هم اوضاع بهمین منوال است
برای فهمیدن حافظ و مولوی فرد با استعدادی چون انگلس حد اقل پنج سال باید کار مداوم کند ، نیکلسون یک عمر برای مولوی گذاشت!
بنظر میرسد بخش زیر افزودۀ خود آقای دکتر مجید زاهدی است بر جملۀ انگلس:
فارسی زبانی است که به آن، حافظ، سعدی و فردوسی شعر گفته است. مولانا اندیشه ها و فلسفه ی عرفانی خود را به زبان فارسی سروده است . نه تنها حکما و شعرای فارسی زبان، بلکه شعرا و ادبای سایر زبان ها نیز مانند نظامی، اقبال لاهوری، شهریار و….. برای گیرائی و حلاوت سخن از زبان فارسی بهره گرفته اند
تذکر سوم: انگلس در ۱۸۲۰ متولد و در ۱۸۹۵ در ۷۴ سالگی در گذشته است، لذا او نمی تواند اقبال لاهوری (۱۸۷۷ تا ۱۹۳۸) و محمد حسین شهریار(۱۹۰۶ تا ۱۹۸۸) را بشناسد
اقبال در سال مرگ انگلس ۱۸ ساله بود و استاد شهریار نیز ۱۱ سال بعد از مرگ او متولد شده است
میخواستم این مطلب را خصوصی به آقای دکتر مجید زاهدی ایمیل کنم اما سرکار خانم لیلی مجتهدی مرا راهنمائی به نوشتن در اظهار نظر ها ی هفته نامه شهروند فرمودند که ممنونشان هستم، غرض از این بیان آنست که مغرضین و عیب جویان، پیام اصلی مقاله را به مصداق عکس شعر سعدی هفتاد هنر آقای دکتر مجید زاهدی را بخاطر یک عیب یا نقص کوچک ممکن است نادیده بگیرند
———————
و اما نظر یا ابراز عقیدۀ شخصی
ایران همواره در طول تاریخش کشوری بود با سه زبان اداری { از ایلام: (سومری+ اککدی + ایلامی)+ کتیبه های هخامنشی: (بابلی+ ایلامی + پارسی باستان) و عصر اشکانی و ساسانی: ( یونانی+ آرامی+ پهلوی ) بعد از اسلام: از قرن چهارم هجری (عربی زبان دین، فلسفه، علم و تجارت / فارس زبان دولت و کاتب ها و شاعران / ترکی زبان شاه و طبقۀ حاکم و قشون) }، امروز نیز با توجه به تعریف سیاست که: عمل به ممکنات است
انگلیسی زبان علمی + فارسی زبان ارتباطی + هر زبان مادری در محل خود زبان اول آموزش الفباء به نوباوگان و تحصلات بعدی در کنار دو زبان دیگر باشد و بقول سید حسن تقی زاده : فارسی زبانان نیز مکلف باشند که یکی از زبانهای رایج را بعنوان زبان سوم یاد بگیرند تا به این روحیۀ دفاع از تبعض عریان و فرهنگ کشی نقطۀ پایان گذاشته شود
با تشکر مجدد از آقای دکتر مجید زاهدی
ضیاء صدرالاشرافی
.
tashvigh baraye tajziyetalabi !!! jaye taasofe… khijalat bekeshed va az gozashte dars begerid