استاد ایرج افشار ایران شناس، نسخه شناس، تاریخ پژوه، محقق، استاد دانشگاه، نویسنده و روزنامه نگار برجسته ی دوران ما که بیش از سیصد جلد کتاب و دو هزار مقاله درباره ی ایران به چاپ رسانده است در ساعت دو بعد از ظهر روز چهارشنبه هیجدهم اسفند ماه ۸۹ در بیمارستان جم تهران دیده از جهان فروبست.

او فرزند دکتر افشار یزدی استاد دارالفنون و یکی از بزرگان فرهنگ ایران زمین در قرن حاضر بود که خدمات فراوانی مانند موقوفاتش در منطقه ی محمودیه ی تهران که اکنون مرکز ایران شناسی و موسسه ی لغت نامه ی دهخدا در آن استقرار دارند، از او به یادگار مانده است.

استاد ایرج افشار از باقی ماندگان نسل طلایی اندیشه و ادب بود که با علامه محمد قزوینی شروع گردیده و بزرگانی همچون فروزانفر، همایی، مینوی، زرین کوب و ….. را در بر می گرفت. در فقدان این انسان بی بدیل و استاد بی نظیر فقط می توان گفت:

“از شمار دو چشم یک تن کم

زنده یاد ایرج افشار تابستان ۸۸

وز شمار خرد هزاران بیش”

سخن گفتن از ابعاد مختلف زندگی و فعالیت های فرهنگی و پژوهشی استاد افشار کاری است بس دشوار که در این مختصر نمی گنجد، ولی به منظور ادای دین به پیشگاه آن انسان فرهیخته به بیان مختصری در این باب می پردازم.

سابقه ی آشنایی و ارادت صاحب این قلم خدمت استاد افشار به اواخر دهه ی چهل خورشیدی برمی گردد که در آن زمان دانشجوی دانشگاه تهران بودم و وی ریاست کتابخانه مرکزی و مرکز اسناد این دانشگاه را به عهده داشت. من که اغلب در اواخر هفته برای کارهای مطالعاتی و پژوهشی به آن کتابخانه مراجعه می کردم شاهد اقدامات ارزشمند وی در تشکیل مرکز ایران شناسی و ایجاد خدمات مدرن و پیشرفته در آن کتابخانه بودم که از تغییرات اساسی در سیستم های کتابداری و عرضه ی خدمات به مراجعان گرفته تا ایجاد فضای مناسب برای قرائت خانه را شامل می شد.

آنگاه سال های بعد که به فعالیت های فرهنگی و تحقیقاتی پرداختم با اقدامات گسترده ی استاد افشار در زمینه ی انتشار کتب مختلف  بویژه مجله های وزین “راهنمای کتاب”، “ایران شناسی” و “آینده” آشنا شدم و وسعت فکر و پشتکار گسترده و دقیق ایشان مرا همچون شاگردی علاقمند و عاشق به سوی خود کشاند و ارتباط نزدیکم با وی آغاز شد. از آن پس او برای من همه چیز بود؛ استاد، پدر، الگو، مرجع، راهنما، مراد و … به طوری که هر وقت در کارهای تحقیقاتی و پژوهشی احتیاج به راهنمایی، تهیه متون و نظرسنجی پیدا می کردم همیشه با گرفتاری ها و مشغله ی فرهنگی فراوانی که داشت این شاگرد کوچک را با روی باز پذیرا می شد و از هرگونه کمک و یاری دریغ نمی کرد.

به خاطر دارم راهنمایی ها و دقت های استادانه ی او باعث شد که من توانستم یک کار پژوهشی و قابل قبول بر روی زندگی ادبی و فرهنگی دو تن از سلاطین قاجاریه را به پایان برم و دیوان کامل اشعار فتحعلیشاه و ناصرالدین شاه قاجار را با تحقیقات و تعلیمات مناسب به چاپ برسانم. همچنین هنگامی که به تهیه ی اشعار “نورس دماوندی” اقدام کرده بودم، استاد افشار نامه ای برای مدیر کتابخانه ای در انگلستان برایم نوشت و توانستم از این طریق به آثار باقی مانده از این شاعر دسترسی پیدا کنم.

آخرین دیداری که با او داشتم در تابستان سال ۸۸ در منزل ایشان بود که ساعت ها در کنار آن استاد گرانمایه سپری کردم. من که همواره در محضر استاد با قلم و کاغذ حاضر می شدم، فیضی را که از گفته ها و صحبت های او می بردم یادداشت کرده و از آنها استفاده ی فراوان به عمل می آوردم.

حسن گل محمدی (چپ) در کنار استاد ایرج افشار تابستان ۸۸

حجم کارهای تحقیقاتی و انتشاراتی و همچنین فعالیت های فرهنگی و اداری استاد افشار آنقدر زیاد و گسترده است که پرداختن به همه ی آن در یک مقاله ممکن نخواهد بود. آنچه که علاوه بر این فعالیت ها از انسان فرهیخته ای همچون وی باقی مانده است سجایای اخلاقی و رفتاری اوست که به نظر این جانب نمونه ای بارز از انسانی عاشق، معلمی دلسوز و راهنمایی استاد بود. به همین علت سعی بر آن دارم که در این مختصر بیشتر به این گونه مطالب بپردازم و پاره ای از آنها را بازگو کنم.

استاد ایرج افشار انسانی بود به تمام معنی عاشق. عاشق سرزمین و مردم وطنش ایران. او نه تنها به فرهنگ و تاریخ سرزمین مادری اش عشق می ورزید، بلکه به طبیعت، کوه، بیابان، ده و آبادی های کوچک و بزرگ این سرزمین از دور تا نزدیک نیز علاقه ای وافر داشت. همیشه در جغرافیای آن در حال گشت و گذار و جستجو و یافتن بود. از معماری یک بنای کهن و قدیمی گرفته تا سنگ نوشته ای بر دیوار یا گوری و گفته ای یا خاطره ای در درون دل و ذهن پیرمردی یا پیرزنی. همیشه به دنبال گم شده اش بود. چه در لابلای اوراق خطی کتب قدیمی، چه در کوره راه های دور افتاده ی وطن. با رفیقان و همراهانی همچون منوچهر ستوده، اصغر مهدوی، احمد اقتداری، عباس زریاب خویی و یار همیشگی اش همایون صنعتی.

عرصه ی طبیعت و سیر انفاس و آفاق از او ایران شناسی برجسته و صاحب سبک ساخته بود. این حسن از همان اوایل جوانی در او وجود داشت. در سال ۱۳۳۰ خورشیدی عضو انجمن ایران شناسی به ریاست استاد ابراهیم پورداود و دبیری دکتر محمد معین شد و در سال ۱۳۳۱ اولین مجله در زمینه ی “فرهنگ ایران زمین” را منتشر ساخت. همکاران وی در تأسیس این مجله اساتیدی مانند محمدتقی دانش پژوه، منوچهر ستوده، مصطفی مقربی و عباس زریاب خویی بودند. در ادامه با تأسیس مرکز ایران شناسی در دانشگاه تهران در سال ۱۳۴۲ به ریاست آن منصوب گردید و به مدت نه دوره نیز دبیری کنگره ی تحقیقات ایرانی را از سال ۱۳۴۷ تا ۱۳۵۷ به عهده داشت.

مجموعه ی تحقیقات و مقالات وی درباره ی ایران شناسی و تألیف کتب و رساله های مختلف در این زمینه از وی استادی بی نظیر و ایران شناسی یگانه ساخته بود به طوری که حتی در زمانی که به علت مسائلی صلاح در انتشار مجله ای ندید به فعالیت های خود در زمینه های پژوهشی و نشر آثارش ادامه داد  و نتایج آخرین تحقیقات خود را نیز در مجله هایی نظیر “بخارا” و “نامه ی بهارستان” به چاپ می سپرد.

از دیگر خصوصیات این مرد بزرگ جهان بینی، سلوک و سعه ی صدر او بود. با همه صنف از افرادی که در حوزه ی فرهنگ ایرانی کار می کردند در تعامل بود. از دانشگاهیان تا محققان ایرانی و غیر ایرانی، دانشجویان و پژوهشگران جوان، افرادی که در حوزه ی نشر و چاپ کتاب و مطبوعات فعالیت داشتند، از حروفچین گرفته تا مدیر مسئول و سردبیر، ناشران مختلف و اهل کتاب، کتابدار و مسئولان کتابخانه های بزرگ و کوچک.

وی در کارهای تخصصی و شخصی خود دیدی گسترده داشت. از مطرح شدن، مصاحبه کردن و غوغاسالاری به دور بود. به طوری که بارها شخصاً به او اصرار ورزیدم که در رابطه با فعالیت هایش مصاحبه ای داشته باشیم، موافقت نکرد. بهترین راه برای خدمت به فرهنگ ایران را توجه محض و کار کردن با جدیت درباره ی مقوله های مورد نیاز جامعه ی دانشگاهی و پژوهشی کشور می دانست. از کلیه ی امکانات و توانی که داشت بویژه از ارتباطات داخلی و خارجی خود با اندیشمندان و محققان و پتانسیل های مالی شخصی برای پیشبرد کارهایش استفاده می کرد.

در مدت ۸۵ سال زندگی با عزت و احترام به هیچ گروه، دسته و حزب و سازمانی وابسته نشد و با هر نهاد، موسسه یا فردی که ارتباط داشت همه در جهت کارهای فرهنگی و کتاب بود. سعه ی صدر وی تا حدی بود که وقتی بعضی از نشریات به دلایل غیر مرتبط علیه او مطالبی نوشتند به هیچ وجه پاسخی به آنها نداد و در حالی که از امکانات مالی فراوانی برای زندگی کردن در خارج از کشور برخوردار بود، لحظه ای حاضر نشد خاک ایران را که عشق واقعی او بود، ترک کند.

در کارهای پژوهشی و نگارشی خود برنامه ریزی داشت و همواره به خواندن و نوشتن مشغول بود. هر کسی که برای انجام کاری به او مراجعه می کرد تا حد امکان کمک و مساعدت می کرد و هیچ گونه توقع و انتظاری نداشت. انسان دست و دلبازی بود. اخلاق و منش وی بزرگوارانه و با خضوع و تکریم بود. حافظه ای عجیب و شگفت انگیز داشت. حجم آثاری که از او باقی مانده آنقدر گسترده و متنوع است که بررسی آن احتیاج به یک پروژه ی تحقیقاتی و پژوهشی داشته و جا دارد که در آینده توسط پژوهشگران به عنوان یک الگو و نمونه ی انسانی محقق و تلاشگری موفق به آن پرداخته شود.

از مهمترین فعالیت های استاد افشار اقداماتی بود که او در زمینه ی نسخه شناسی، سندشناسی، انتشار اسناد و نگارش فهرست های مهم نسخه های خطی فارسی در دانشگاه ها و کتابخانه های مختلف ایران و جهان انجام داد. اکثر کتب و اسنادی که او انتشار داد مدارک و منابعی بودند که محققان و پژوهشگران برای انجام کارهای تحقیقاتی خود سخت به آنها نیاز داشتند به طوری که امروزه بدون استفاده از این منابع و مراجع هیچ محققی نمی تواند به تحقیق درباره ی تاریخ و فرهنگ ایران بپردازد.

تحقیقات و تتبعات وی تنها منحصر به تصحیح متون قدیم نبود، بلکه طیف گسترده ای از متون تاریخی، اسناد قدیم و جدید، متون کلاسیک فارسی از گذشته تا به امروز را شامل می شد به طوری که با انتشار کتب و اسنادی از تاریخ معاصر موجب شناخت بیشتر بسیاری از رجال سیاسی و ادبی اخیر نظیر تقی زاده، مصدق، محمدعلی فروغی، الهیار صالح، جمالزاده و حتی بزرگ علوی را فراهم ساخت.

وی در مقام تولیت بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار یزدی با همت و پشتکار فراوان از این مجموعه ی عظیم در جهت توسعه و ارزش گذاری به پژوهش های ایران شناسی در داخل و خارج از ایران و اهدای جوایز خاص به پژوهشگران برجسته ی بین المللی و همچنین در قالب انتشار کتاب های مستقل تحقیقاتی یا تحت عنوان مجموعه ی یادنامه ی دکتر محمود افشار، استفاده ی فراوان برد و به اهدافی که این مجموعه برای آن ایجاد گردیده بود با بهره برداری از امکانات و اعمال مدیریت علمی و پرتوان جامه ی عمل پوشاند.

در کارنامه ی اداری، اجرایی و مطبوعاتی این پژوهشگر بزرگ سردبیری مجله ی “سخن” از سال ۱۳۳۳ تا ۱۳۳۵ خورشیدی به صاحب امتیازی دکتر پرویز ناتل خانلری، سردبیری مجله ی “راهنمای کتاب” به صاحب امتیازی دکتر احسان یارشاطر، مدیر مسئول و سردبیری مجله ی “آینده”، رئیس کتابخانه ی ملی، رئیس کتابخانه مرکزی و مرکز اسناد دانشگاه تهران، تأسیس مجله ی کتابداری، رئیس مرکز ملی کتاب وابسته به کمیسیون ملی یونسکو، استاد رشته ی تاریخ در دانشکده ی ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران و تدریس در رشته ی کتابداری و موسس و عضو انجمن ایرانی فلسفه و علوم انسانی، عضو شورای اجرایی مرکز تحقیق و معرفی تمدن و فرهنگ ایران، عضو و دبیر هیئت اجرایی انجمن تاریخ، عضو هیئت امنای بنیاد فرهنگ ایران، عضو انجمن ایران شناسی اروپا، عضو افتخاری موسسه ی مطالعات آسیای مرکزی و غربی دانشگاه کراچی، عضو هیئت کارشناسی بنیاد اسلامی (لندن) عضو افتخاری انجمن مطالعات ایرانی (امریکا) و ده ها مسئولیت و فعالیت دیگر قابل ذکر است.

عناوین آثار و تألیفات گرانبار این استاد برجسته بسیار زیاد و قابل ذکر در این مختصر نیست. فقط به برخی از مهمترین آنها اشاره می شود:

فرهنگ ایران زمین در سی جلد، فهرست مقالات فارسی در ۷ جلد (این کتاب چهل سال از عمر وی را به خود اختصاص داده است و هرکسی که بخواهد در موضوعاتی که مربوط به ایران و زبان و فرهنگ فارسی است به پژوهش بپردازد از مراجعه به آن بی نیاز نخواهد بود)، پژوهش های ایران شناسی در ۲۰ جلد، گلگشت در وطن ۲ جلد، تاریخ عالم آرای عباسی ۲ جلد، عین الوقایع ـ اسناد و مدارک تاریخی دوران قاجار ـ نادره کاران ـ سوگ نامه ی نامداران فرهنگی و ادبی ۱۳۸۱ ـ ۱۳۰۴ ـ یادگارهای یزد ۲ جلد، گزارش ها و نامه های امیرنظام گروسی ـ ممالک و مسالک، خاطرات و تألمات مصدق، فرخ نامه ـ دایره المعارف قرن ششم، سیاست نامه ی ذکاء الملک فروغی، روزنامه ی خاطرات اعتمادالسلطنه، خاطرات الهیار صالح و صدها اثر ارزنده ی دیگر.

استاد ایرج افشار که دانش آموخته ی رشته ی حقوق از دانشگاه تهران و رشته ی کتابداری در اروپا بود در سال ۱۳۰۴ خورشیدی در تهران دیده به جهان گشود و در روز چهارشنبه هیجدهم اسفند ماه ۱۳۸۹ در سن ۸۵ سالگی روی در نقاب خاک کشید و در روز جمعه بیستم اسفند ماه طی مراسمی با شکوه با حضور بزرگان و اندیشمندان فرهنگ و ادب کشور، پیکرش در آرامگاه خانوادگی شان در بهشت زهرا به خاک سپرده شد.

فقدان چنین مرد بزرگی ضایعه ای جبران ناپذیر برای جامعه ی فرهنگی و پژوهشی کشورمان تلقی می گردد که سالیان دراز طول خواهد کشید تا جای این چنین استادی پر شود. هر یک از معدود افراد باقی مانده از نسل طلایی نوابغ ایرانی که به دیار باقی رهسپار می شوند این نگرانی را در دل هر علاقمند به فرهنگ ایران زمین ایجاد می کند که با رفتن این بزرگان چگونه می توان افراد شایسته ای جایگزین آنها کرد؟

این جاست که با دلی آکنده از غم سنگین، چاره ای جز زمزمه ی این سروده ی بجای استاد ملک الشعرای بهار برایمان باقی نمی ماند:

” دعوی چه کنی؟ داعیه داران همه رفتند

رو بار سفر بند که یاران همه رفتند

آن گرد شتابنده که در دامن صحراست

گوید: چه نشینی؟ که سواران همه رفتند

گر نادره معدوم شود هیچ عجب نیست

کز کاخ هنر نادره کاران همه رفتند

فریاد که گنجینه طرازان معانی

گنجینه نهادند به ماران، همه رفتند”

 

روانش شاد و مینوی باد.

تورنتو ۱۲ مارچ ۲۰۱۱