به بهانه ی انتشار مجدد «”آقای پان” و احوالاتش»*

«“آقای پان” و احوالاتش»، نوشته ی کوتاه علیرضا نابدل، امروز مانند زمان انتشارش در تیرماه سال ۱۳۴۵، همچنان می درخشد. این نوشته، همراه با اثر بلندترش «آذربایجان و مسئله ی ملی» (۱۳۴۹) و شعرش «کوردستان»، داستان مبارزه بر سر”مسئله ی ملی” در ایران را بازگو می کند، روایت پر از خشونتی که نه تنها به پایان نرسیده، بلکه  آینده ی تاریک تری را تصویر می کند.[۱] در این سه نوشته، نه آثاری پراکنده، تصادفی و مستقل، بلکه دیدگاهی متمرکز اما در حال تلاش و رشد را می بینیم. این آثار پنجره ای هستند بر سیر تحولات سیاسی سالهای ۴۰ و چکیده ای از جهان بینی، چشم انداز و عمل سیاسی یک شخصیت انقلابی که در پیچ و خم مبارزه برای ایجاد دنیایی نو به ترسیم چشم اندازی می پردازد که تحقق آن آرزوی مردم ستمدیده ی دنیا است.

دهه ی ۴۰ دوران تحولات مهمی در ایران، خاورمیانه و سراسر دنیا بود و نسل جدیدی از مبارزان در تلاش راهیابی برای تغییر شرایطی بودند که گذشته به آنها تحمیل کرده بود: تلاشی نوین برای تغییر وضع موجود و ساختن دنیائی فارغ از ستم و استثمار. نابدل در آغاز همین دهه مبارزه ی سیاسی و فکری را شروع کرد و ده سال بعد (۱۳۵۰) در درگیری با رژیم دستگیر شد و به زودی اعدام شد. نوشته ی «“آقای پان” و احوالاتش»، به طورعلنی، در روزنامه ی مهد آزادی تبریز منتشر شد. این روزنامه محتوایش بیشتر اخبار و آگهی های محلی تبریز وآذربایجان بود اما، با ابتکار گروهی از روشنفکران و فعالان چپ تبریز از جمله صمد بهرنگی و بهروز دهقانی و علیرضا نابدل و با همراهی ناشر آن، شماره ی جمعه را با عنوان آدینه به بحث های سیاسی و فرهنگی و روشنفکری اختصاص می داد.  مهد آزادی- آدینه مانند بسیاری از نشریات استانها در سطح کشور پخش نمی شد. من در سال های ۱۳۴۴ تا ۱۳۴۶ در مهاباد بودم و برای مدتی در دبیرستان تدریس می کردم، و از طریق یک همکار و دوست آذربایجانی که با گروه صمد و بهروز و علیرضا رابطه داشت با فعالیت آنها آشنا شدم و دو یا سه نوشته درباره ی فولکلور کُردی با نام مستعار میکائیل آرامیان برای آدینه نوشتم.

کم توجهی به «“آقای پان” و احوالاتش» جای تأمل است.  جستجوی من در اینترنت برای پیدا کردن آن به نتیجه نرسید. در چند جا اشاراتی در حد یکی دو جمله به آن شده است، اما از خود نوشته اثری نیست.  در سال ۱۳۵۵، فتوکپی آن را به نشریه ی رزم دانشجو (نشریه ی تحقیقی سازمان دانشجویان ایرانی در آمریکا) سپردم و در آنجا برای بار دوم منتشر شد (شماره ی ۲، دوره ی دوم، سال اول، مرداد ۱۳۵۵، صص ۷۳-۷۵)، اما تا جایی که می دانم (و واضح است که همه ی منابع چاپی را ندیده ام) در جای دیگری تجدید چاپ نشده است. حتی «آذربایجان و مسئله ی ملی» نیز در منابع اینترنتی در دسترس نیست.

در مبارزه با رژیم شاه، نابدل مانند سایر فعالان آذربایجانی و کرد و دیگر ملیت ها با مسئله ی ستم ملی مواجه بود. در بین ملیت های ایران، ستم ملی بسیاری را به عرصه ی مبارزه ی سیاسی می کشاند. مبارزه با ستم ملی در دوران رضا شاه و بعد از آن بویژه در آذربایجان و کردستان در جریان بود، و تجربه ی حکومت ملی آذربایجان و جمهوری کردستان (۱۳۲۵) بر دوش آذربایجانی ها و کردها سنگینی می کند. در این دو جنبش ملی کمتر مسئله ای بدون برگشت به این تاریخ مطرح می شود. اما در سالهای ۴۰ نسل جدید فعالان و روشنفکران با مسائل جدیدی روبرو بودند و پاسخ های جدید می طلبیدند. گذشته نه تنها پاسخگوی حال و آینده نبود، بلکه برای گسست از محدودیت های آن می بایست به نقد آن پرداخت.  نابدل در«آذربایجان و مسئله ی ملی» به تلاش نسل جدید مبارزان برای راهیابی در این سال ها اشاره کرده است.  یکی از عواقب ستم ملی، جدا کردن و در تقابل گذاشتن مردم ایران بر اساس تفاوت های ملی است. در جنبش ملی، تضاد اصلی در جامعه ی ایران تضاد بین ملت ها تلقی می شود و در این میان تضاد بین ملت فارس و ملت های تحت ستم عمده می شود، اما نابدل معتقد بود که در ایران چندملیتی، که زندان ملیت ها است، «شووینیسم ملت حاکم و ناسیونالیسم افراطی ملیت های تحت سلطه دو جنبه تضاد واحدی را تشکیل می دهند. تنها پرولتاریاست که در شرایط بسیج تمام نیروهای انقلابی خلق قادر است از عهده حل این تضاد برآید و هر دو جنبه آنرا متقابلاً نابود سازد. محو ناسیونالیسم افراطی هر ملیت به طور عمده به عهده پرولتاریای همان ملت است.» [۲]

نابدل خودش به مبارزه علیه هر دو جریان ـ شووینیسم ملت حاکم و ناسیونالیسم افراطی ملیت های تحت سلطه ـ پرداخت. مقاله ی «“آقای پان” و احوالاتش» نقد یکی از گروه های نازی ـ فاشیست ایران به نام «حزب پان ایرانیست» است که در سال های ۴۰ به صلاحدید رژیم شاه بار دیگر در عرصه ی سیاسی- حکومتی فعال شده بود. این حزب به تبلیغ نژادپرستی «آریائی» و بویژه سامی- ستیزی (بویژه عرب ستیزی) و ترک ستیزی می پرداخت، در مجلس شورای ملی کرسی گرفته بود، و در روزنامه اش که عنوان فاشیستی- نازیستی خاک و خون (blut und boder) را حمل می کرد به تبلیغ فاشیسم می پرداخت.[۳]  نابدل دراین نوشته پان ایرانیسم، پان ترکیسم، پان عربیسم و پان اسلامیسم را گونه هائی از فاشیسم تلقی می کند. پان ایرانیست ها، خشمگین از افشاگری نابدل، به دستگاه امنیتی رژیم یادآوری کردند که در دوران باشکوه سلطنت آریامهری نباید به کمونیستها اجازه داد که به مقابله با خرافات آریائی و فاشیسم آریائی بپردازند. به زودی مهد آزادی- آدینه توقیف شد.

جای تعجب نیست که پان ترکیست ها نیز نابدل را طرد می کنند و با زبان و مفاهیم نژادپرستانه او را “ترک ستیز” و “ارمنی نواز” می نامند، «آذربایجان و مسئله ی ملی» را «کتاب ضد صمدیسم» قلمداد می کنند، و ادعا می کنند آن را یک فارس (حمید اشرف) نوشته است گوئی که یک ترک نمی تواند و نباید کارنامه ی جنبش ناسیونالیستی را به نقد بکشد.[۴]  نابدل در این کتاب ضمن افشاگری از اِعمال ستم ملی توسط نظام شوینیسم فارس به نقد خط مشی و سیاست فرقه ی دمکرات آذربایجان سالهای ۴۰ می پردازد و از رهبران آن به عنوان «فرقه ای-توده ای های خرشچفی» انتقاد می کند. او به «گرایش نوین نسل جدید [آذربایجانیها] به زبان و ادبیات ملی که واجد خصلت آگاهانه طبقاتی بود» اشاره می کند و می نویسد که رژیم برای مقابله با آن به اقداماتی دست زد از جمله راه بازکردن برای واردکردن مطبوعات و صفحه ی موسیقی از آذربایجان شوروی. و سپس ادامه می دهد که «در واقع با رشد رویزیونیسم و احیاء فرهنگ بورژوازی در شوروی  دیگر هیچ خصوصیت “خطرناکی” در مطبوعات ادبی آن کشور یافت نمی شد، تا نیازی به جلوگیری از ورود آن باشد… » (ص ۳۲).  نابدل تاکید بر همسوئی خط مشی فرقه و حزب توده و دولت شوروی در حفظ وضع موجود می کرد و نشان داد که رژیم شاه برای مقابله با رادیکالیسم نسل جدید آذربایجانی ها به استفاده از این روند ناسیونالیستی نیز متوسل می شد. در مقابله با چنین سیاستی، نابدل رهائی از ستم ملی را در سرنگونی رژیم و در رهائی همه ی خلق های ایران تحت رهبری پرولتاریای ایران جستجو می کرد (ص ۴۰).

پان ترکیست ها به جای اینکه ثابت بکنند شوونیست و فاشیست نیستند  نابدل را متهم به ترک ستیزی و حتی صمدستیزی می کنند. اما آرزوی نابدل، که به صراحت و بارها بیان شده است، رهائی همه ی زحمتکشان و خلق های تحت ستم بود. این آرزو در شعر «کوردستان» به شیوه ای هنری- سیاسی ترسیم شده است.  نابدل، که خودش به عنوان یک آذری از ستم ملی رنج می برد، چگونه می توانست ترک ستیز یا صمد ستیز باشد؟ اگر پان ترکیست ها دلیل وجودی خود را با نفرت از خلق های ارمنی و کرد و فارس و گرجی و روس و عرب تعریف می کنند، نابدل موجودیت خود را در عشق به آزادی خلق ها و وحدت آنها برای ریشه کن کردن ستم ملی و استثمار طبقاتی می یافت. به این ترتیب، تضاد بین پان ترکیسم و جهان بینی نابدل همه جانبه است، تضادی است بین دو سیاست، دو فرهنگ، دو طبقه، دو ایدئولوژی، دو اخلاقیات، دو فلسفه، و دو گفتمان. آنچه در این میان بیش از همه چشمگیر است تضاد بین نفرت و عشق است. از گفتمان پان ترکیست ها، نفرت از ارمنی و کرد و فارس می بارد (شعار آنها «فارس، کورد، ارمنی ـ آذربایجان دشمنی» است) و چشم اندازشان پاکسازی قومی و ژنوسید است.  این پاکسازی تنها قومی نیست و مثل هر مورد دیگر ایدئولوژیک نیز هست و مبارزان ترک نظیر اسماعیل بشکچی و علیرضا نابدل و حتی صمد بهرنگی را هم در بر می گیرد. [۵]  نابدل، به گفته ی غلامحسین ساعدی که از طریق صمد با او آشنا شده بود، «چه شباهت غریبی داشت با خود صمد در عشق به زبان مادری و مهم تر از همه درباره ی مسئله ی ملیت ها و ستم دیدگی آنها. زیاد می نوشت کم چاپ می کرد، یک بار جُنگ پرباری را در تبریز راه انداخت که یک شماره بیشتر اجازه ندادند، منتشر شود. شعرهای ناب می نوشت به زبان مادری، و ایکاش همه ی آنها امروز یک جا جمع می شد و منتشر می گشت…» [۶] اما علاقه به خلق ترک برای نابدل، برخلاف پان ترکیست ها، مستلزم دشمنی با سایر خلق ها نبود. برعکس، از آنجا که دل در گرو رهائی همه ی خلق های ایران بسته بود، به مبارزه ای که در آن سالها در کردستان در جریان بود دل بسته بود و تلاش کرد که با آن پیوند برقرار بکند ـ تشکیل کمیته ی انقلابی حزب دمکرات کردستان و شروع مقاومت مسلحانه ی مبارزانی چون سلیمان معینی، شریفزاده و ملا آواره. شعر «کوردستان» بیانگر احساسات و آرزوهای او در رابطه با این مبارزات است. در این بیان شاعرانه، کردستان بیگانه نیست، بخشی از خود او است و گوشه ای از مبارزه برای رهائی همه ی خلق های ایران.  و این چیزی است که برای نژادپرستان قابل درک نیست. هنگامیکه نابدل «آذربایجان و مسئله ی ملی» را می نوشت این جنبش مدتی بود شکست خورده بود و خودش با گروهی دیگر از رفقایش در تدارک مبارزه ی مسلحانه علیه رژیم شاه بود. در این شرایط، در ارزیابی این تجربه نوشت:

«…ایده آلی که خرده بورژوازی ـ این اکثریت قاطع مردم شهرنشین کردستان را می توانست جلب کند ـ بخصوص با توجه به تاثیر عظیم جنبش ملی خلق کرد عراق ـ آزادی کردستان بود، اما آیا دسته هائی از انقلابیون ناسیونالیست که صرفاً به پشتیبانی پراکنده خرده بورژوازی شهری دل بسته بودند تحت این شعار و با استراتژی آزادکردن یک ناحیه خاص به شیوه های دفاعی و آنهم بدون سازماندهی توده ای می توانستند با آغاز عملیات چریکی دهقانان کردستان را به خود جلب کنند و به گسترش عملیات خود به حد یک جنگ توده ای امیدوار باشند؟ اساساً آیا هنگامی که شعار آزادی ملی در چارچوب یک ولایت به عنوان شعار اساسی از جانب انقلابیون ناسیونالیست مطرح می شود بدون اینکه با مبارزه طبقاتی پرولتاریا و دهقانان سراسر کشور در پیوند نزدیک باشد و به صورت جزئی از آن در آید حتی در صورت رشد، سرنوشتی بهتر از آنکه در عراق و بیافرا داشت می تواند داشته باشد؟» (ص ۳۰).

در اواخر دهه ی ۴۰، که عده ای از انقلابیون آذربایجانی چون نابدل به مبارزه ی مسلحانه در سازمان چریک های فدائی خلق پیوستند، نسل جدید مبارزان کرد هم، در جستجوی گسست از احزاب و شیوه های سنتی مبارزه بودند. انشعاب در جنبش کمونیستی بین المللی به رهبری حزب کمونیست چین که کودتای ۱۹۵۶خروشچف را به مثابه ی به قدرت رسیدن بورژوازی قلمداد می کرد چشم انداز انقلاب را تا حدی روشن کرده بود، اما هنوز راه انقلاب پر از فراز و نشیب بود. افق روشن بود، اما دوراهی ها و چند راهی ها فراوان.  نسل جوان روشنفکران و فعالان کرد نیز در جستجوی راه بودند. در جنبش کردستان ایران، به دنبال شکست مبارزه ی سال های ۱۳۴۷-۱۳۴۶، عده ای از انقلابیون تشکیلات نوینی را بنیان نهادند که اسم آن ـ کومه له:  سازمان انقلابی زحمتکشان کردستان ایران ـ بیانگر جدائی فکری و سیاسی و تشکیلاتی از حزب دمکرات کردستان ایران بود. در کردستان عراق در مقاومت مسلحانه ای که در سال ۱۳۴۰ شروع شده بود و هدفش کسب خودمختاری بود، روسای عشایر و فئودال با روشنفکران شهری کنار هم قرار گرفتند، اما بعد از چند سال از هم جدا شدند. اما تبلیغات فاشیستی پان ایرانیست ها درکردستان ایران تاثیری در نسل جدید مبارزان کرد نکرد و آنها به جای درگیرشدن در سیاست نژادپرستی به مبارزه ی طبقاتی روی آوردند.  برخلاف ایران، در کردستان عراق از مدتی پیش گروه کوچکی از ناسیونالیست های افراطی مشغول تدوین و تبلیغ فاشیسم نوع خودی بودند. خاک و خون (سال چهارم، شماره ۵۲۱، یکشنبه ۲۲ تیرماه ۱۳۴۸، ص ۴) درباره ی شرکت رهبر این گروه در «کنگره بزرگ حزب پان ایرانیست در اروپا» می نویسد:

«آنگاه سرور جمال نبز هم میهن کرد آنسوی مرز، به نشانه ی وحدت و یگانگی همه ی تیره های نژاد ایرانی آغاز به سخن کرد. سرور جمال نبز که یکی از چهره های درخشان در میان مبارزان کرد آنسوی مرز می باشد و امروز در اروپا نبردی همه جانبه علیه عناصر ضد ایرانی دارند، از همبستگی جداناشدنی همه تیره های نژاد ایرانی سخن گفتند، در چهره ی وی و سخنان او بود، که همه ی رزمندگان، تحقق پان ایرانیسم را به گونه ی بارز به چشم دیدند و به گوش شنیدند.»

اگر چه خرافات آریائی در جنبش ملی کردستان عراق همیشه حضور کم رنگی داشته است، این گروه نژادپرست هیچوقت نتوانست پایه ی اجتماعی پیدا کند. با وجود این، از گفتمان پان های ایرانی و کرد و ترک روشن می شود که چه آینده ای برای خلق های منطقه تصویر کرده اند: ژنوسید، پاکسازی قومی، زبانکشی، و فرهنگ کشی «غیرهمنژادان». اگر از دهه ی ۴۰ به امروز، به آغاز دهه ی ۹۰، برگردیم، می توان دید که چه در ایران چه در سراسر منطقه (ترکیه، قفقاز، عراق) «سیاست هویت» در لباس دین و ملیت و قومیت حضور گسترده دارد. دو قطب اصلی کشتار و ویرانی یعنی ارتجاع (بنیادگرائی دینی و ملی) و امپریالیسم دست در دست هم و گاهی در تقابل با هم دنیا را به کشتارگاه مردم ستمدیده تبدیل کرده اند. اگر در سال های ۴۰ بحثی بر سر مرز آذربایجان و کردستان مطرح نبود، در سال های اخیر جنگ سردی بین جناح های افراطی ناسیونالیسم آذری و کرد در جریان بوده است ـ جنگ بر سر تعیین مرز منطقه ی کردنشین و ترک نشین در آذربایجان غربی. این جنگ سرد، که چیزی جز مصلحت طبقات استثمارگر نیست، به آسانی می تواند به جنگ گرم تبدیل بشود. هرلحظه که رژیم اسلامی یا هر فرد و گروه مرتجعی لازم بدانند می توانند کشتار ۱۳۵۸ نقده را با شلیک چند گلوله و به راه انداختن موج نفرت قومی در سطحی به مراتب وسیعتر تکرار کنند. در چنین اوضاعی که شبح  پان بر فراز آذربایجان و کردستان در جولان است، می توان نوشته های نابدل و خطوطی را که ترسیم کرده است به عنوان آلترناتیوی در مقابل سیاست ژنوسید و پاکسازی قومی مطرح کنیم. اما لازم است به گذشته ی قبل از نابدل هم برگردیم.

 پروژه ای که رژیم رضا شاه برای تقسیمات اداری (استان ها و شهرستان ها) اجرا کرد برای پان ترکیست ها مقدس است. آنها مدیون شاهان قاجار و عثمانی و پهلوی هستند که بخشی از سرزمین های کردنشین را در استان آذربایجان قرار دادند و آماده اند که از طریق پاکسازی قومی این پروژه را تکمیل کنند، اما این تقسیمات نه در گذشته نه در حال ربطی به منافع خلق های آذری و کرد نداشته است. این تاریخ، یعنی تاریخ مرزسازی و حکومت کردن از طریق تفرقه اندازی، تاریخ خلق های ترک و کرد را رقم نمی زند، بلکه تاریخ شاهان و سلاطین بشرستیز است.  این دو خلق هنگامی که در سال ۱۳۲۵ فرصتی یافتند در غیاب شاهان و سلاطین اعمال حاکمیت بکنند، تاریخ دیگری ساختند.  در سال ۱۳۲۵، در دوران حکومت ملی آذربایجان و جمهوری کردستان، این میراث شاهان، مسئله ی حدود و ثغور کردستان و آذربایجان، مطرح شد، اما هر دو حکومت از طریق مذاکره مسئله را حل کردند. در طول این یکسال، دولت های ایران و ترکیه و عراق، با رهنمودهای انگلستان و آمریکا، تلاش کردند که برای سرنگونی دو حکومت خودمختار جنگ کرد و ترک را براه بیندازند اما موفق نشدند. در واقع حکومت ملی آذربایجان نه تنها به جنگ کردستان نرفت بلکه، با وجود مشکلات اقتصادی و سیاسی خودش، از هیچ کمکی به جمهوری کردستان دریغ نکرد: برای مثال، قبل از برقراری ایستگاه رادیو در مهاباد، بخش کردی رادیو تبریز نقش رادیوی جمهوری کردستان را بر عهده گرفت؛ در عرصه ی آموزش و پرورش، حکومت آذربایجان به دانش آموزان و دانشجویان کرد بورس تحصیلی داد و عده ای برای تحصیل عازم تبریز شدند؛ در زمینه ی چاپ وکاغذ و نشریات و کمک نظامی هم به همین ترتیب رفتار شد. این همزیستی و همسوئی در روزنامه های آذربایجان و کوردستان، ارگانهای رسمی دو حکومت، به روشنی منعکس شده است. در سایر عرصه ها، در روابط غیر حکومتی، نیز دو خلق ترک و کرد در نهایت مودت و احترام همزیستی می کردند. این تاریخِ کوتاه و رنگین، تاریخ طولانی تر و ننگین همه ی نژادپرستان و فاشیست های دیروز و امروز را نفی می کند.

 تجربه ی تاریخی ۱۳۲۵ نشان می دهد که وجود مرز مسئله نیست و سیاست انقلابیِ ناظر به منافع اکثریت مردم هرگز آنرا به مسئله تبدیل نمی کند و هرگاه به هر دلیلی به مسئله تبدیل شود به سهولت قابل حل خواهد بود، اما اینکه حکومت ملی آذربایجان چنین سیاستی در پیش گرفت نیز تصادفی نبود. این سیاست و پراتیک و مولفه های آن  نیاز به توضیح دارند، توضیحی که برای شرایط امروز هم واجد اهمیت است. اگر به نابدل برگردیم، می بینیم که او بین فرقه ی دمکرات و شوروی در دو مقطع تاریخی ۱۳۲۵ و سال های ۱۳۴۰ تفاوت هایی قائل بود، با وجود این برای بعضی از دست آوردهای سال ۱۳۲۵ از جمله سیاست و پراتیک همبستگی دو خلق و دو حکومت خودمختار اهمیت کافی قائل نمی شد. این پراتیک در درجه ی اول مرهون جهانبینی و درایت پیشه وری، شخصیت برجسته ی جنبش کمونیستی ایران و رهبر فرقه، بود. پیشه وری در جنبش جنگل و بنیانگذاری جمهوری شوروی گیلان شرکت کرد و از دید او مسئله ی اصلی خلق های ایران سرنگونی نظام سلطنتی و تاسیس حکومت شورائی در سراسر ایران بود. در انجام چنین پروژه ای حکومت هایی چون گیلان و آذربایجان می بایست نقش پایگاه انقلاب را داشته باشند نه نقش قلعه ای برای حکومت یک قشر و طبقه ی استثمارگر. و این چیزی غیرممکن نبود. بعد از سرکوب انقلاب مشروطیت، مقاومت انقلابیون در تبریز با کمکی که از انقلابیون قفقاز و روسیه دریافت کردند باعث در هم شکستن محاصره ی شهر شد و آذربایجانی ها برای نجات انقلاب راهی تهران شدند و قوای شاه و نیروی قزاق روسیه را بار دیگر درهم شکستند. پیشه وری به چنین تاریخی تعلق داشت، هم سازنده ی آن و هم ساخته شده ی آن بود.

روابط حکومت ملی آذربایجان و جمهوری کردستان، در درجه ی دوم، تحت تاثیر سیاست شوروی بود. اگر چه شوروی در پشتیبانی از دو حکومت، سیاست فرصت طلبانه و رفرمیستی را دنبال می کرد، اما آگاهانه مانع دامن زدن به اختلافات ملی و قومی و مذهبی و قبیله ای و دینی می شد. هدف شوروی تجزیه ی ایران، الحاق آذربایجان، یا دسترسی به “آبهای گرم خلیج” نبود. اینها خیالبافی های ناسیونالیست های ایرانی و سروران آمریکائی و انگلیسی آنها است. شوروی در جریان حمله ی آلمان نازی چنان درهم کوبیده شد که سلطه ی خود را بر کشور به زحمت تامین می کرد و حتی اگر آذربایجان یا تمام ایران را به آن اهدا می کردند توانائی نگهداری آن را نداشت. تلاش شوروی در چند سال بعد از جنگ حفظ مرزهای خود و کشورهای اروپای شرقی و مقابله با پروژه ی محاصره ی اردوگاه نوپای سوسیالیستی توسط آمریکا بود. در این شرایط تاریخی، برنامه ی حمایت شوروی از دو حکومت خودمختار نه ناشی از سیاست گسترش انقلاب بود و نه نتیجه ی سیاست جهانگشائی بلکه بخشی از تلاشی بود برای حفظ بقای خود در دنیای بعد از جنگ، در شرایط یورش امپریالیسم تازه نفس آمریکا و استفاده از دو جمهوری برای معامله کردن با آمریکا و انگلیس. سیاست شوروی در مقابله با امپریالیسم  نه کمک به انقلاب بلکه در بسیاری موارد ممانعت از آن بود. شوروی در پروسه ی زدوبند با امپریالیسم آمریکا، حزب کمونیست یونان را که کشور خود را، در طی یکی از مهمترین جنگ های پارتیزانی از سلطه ی فاشیست ها آزاد کرده بود، وادار به خلع سلاح کرد، دخالتی که منجر به قتل عام کمونیست های این کشور شد. در چنین شرایطی، در سال ۱۳۲۵، حذف سلطه ی رژیم پهلوی از آذربایجان و بخشی از کردستان  در سایه ی حضور شوروی در شمال ایران نمی توانست این دو بخش ایران را به پایگاه انقلاب جهت سرنگونی سلطه ی ارتجاع شاهنشاهی تبدیل بکند. در حالیکه شرایط تاریخی تکرار تاریخ مشروطیت (تبدیل آذربایجان به پایگاه انقلاب) فراهم بود، حضور شوروی و خط مشی رفرمیستی آن و تبعیت حزب توده و فرقه ی دمکرات آذربایجان و حزب دمکرات کردستان از این سیاست نه تنها مانع انقلاب در ایران به شمار می رفت، بلکه شکست پروژه ی خودمختاری را هم رقم میزد.

نابدل زنده نماند که «پیروزی» جنبش ملی کردهای عراق را ببیند ـ اینکه رهبران کرد در سایه ی دخالت مداوم آمریکا در عراق و به دنبال دو جنگ آمریکائی ۱۹۹۱ و ۲۰۰۳  بالاخره «حکومت منطقه ای کردستان» را برپا کردند؛ اینکه بخش های مهمی از کردستان مدت بیست سال است از سلطه ی رژیم بعث خارج شده است، اما به پایگاه اقتصادی، سیاسی و نظامی ایران و ترکیه و آمریکا و اسرائیل تبدیل شده است؛  اینکه نیروهای مسلح حکومت کرد به تظاهرات خیابانی شلیک می کنند و مردم بی سلاح را می کشند؛  اینکه نیروهای ویژه به استودیوی تلویزیون حمله می کنند و آنرا ویران می کنند؛ اینکه نیروهای امنیتی کردی و نیروهای مسلح مخصوص تعلیم یافته ی آمریکا و اسرائیل جزو افتخارات حکومت کرد هستند؛ اینکه خشونت بر زنان در سطح وسیعی گسترش یافته است؛ اینکه رهبران سیاسی مستقر در کوه، رهبران نیروی پیشمرگه، به محض خروج صدام از کردستان به شهرها برگشتند، و ماشین دولتی آماده ی حزب بعث را در آغوش گرفتند و دستگاه حکومت غیرخودی را به حکومت خودی تبدیل کردند؛ اینکه حکومت کرد از همان خمیره ی حکومت های غیرکرد ساخته شده؛ اینکه اکثریت مردم کردستان، مردم زحمتکش و نیز قشرهای متوسط و زنان و جوانان، در شرایطی بسیار دشوار بسر می برند و شورش علیه وضع موجود همه جا شروع شده است.  نابدل هیچیک از اینها را ندید اما هنگامی که در آغاز زندگی سیاسی و روشنفکری کوتاه خود می گفت مسئله اصلی طبقه است نه ملیت و خون و نژاد، تمام این عواقب را پیش بینی می کرد. او وجود ملت و مسئله ی ملی را نفی نمی کرد، اما تاکید می کرد که دو راه متفاوت برای حل این مسئله در پیش است و این راه حل ها طبقاتی هستند.

 پانویس ها:

* مطلب علیرضا نابدل “آقای پان” و احوالاتش را  اینجا بخوانید.

[۱] برای متن ترکی و ترجمه ی فارسی شعر «کوردستان» نگاه کنید:

http://azernews.org/text.aspx?code=%20858

برای متن ترکی و ترجمه ی کردی شعر، به یکی از سایت های زیر نگاه کنید:

http://ruwange.blogspot.com/2010/05/blog-post_24.html

http://kurdishperspective.com/print.php?id=961

http://www.hawler.in/morew.php?id=1048&nooser=130

آقای یعقوب ظروفچی، خواننده ی آذربایجانی، این شعر را در قالب موسیقائی اجرا کرده است:

A song for Kurdistan in Azerbaijani Turkish

http://www.youtube.com/watch?v=ABTeRij99cE

[۲] علیرضا نابدل، آذربایجان و مسئله ی ملی، چاپ تیرماه ۱۳۵۲، ۴۰ صفحه، بدون محل چاپ و نام ناشر، صص. ۳۹-۴۰.

 [۳] برای توضیح مختصری در مورد «خاک و خون» نگاه کنید:

“Blood and soil,” Wikipedia, http://en.wikipedia.org/wiki/Blood_and_soil

برای دیدن نمونه ی تبلیغات نازیستی پان ایرانیست های امروزی واستفاده آنها از سواستیکا نگاه کنید به:

http://www.khakokhoon.blogspot.com/

 [۴] برای مثال نگاه کنید به نوشته ی «پروفسور زهتابی با شناختی که از علیرضا نابدل داشت….» در

http://oxtay-turkce.blogspot.com/2007/01/blog-post.html

 [۵] اسماعیل بشکچی، جامعه شناس ترک، زندگی سیاسی و آکادمیک خود را وقف دفاع از حق تعیین سرنوشت خلق کرد و برسمیت شناختن ژنوسید ملت ارمنی کرده است.  او بخاطر دفاع از حقوق ملی کردها، بارها به اتهام نقض «تمامیت ارضی» ترکیه و نقض اصل «تجزیه ناپذیری ملت ترک» محاکمه شده و به ۱۱۵ سال زندان محکوم شده که هفده سال آنرا در فواصل مختلف و در زندانهای مختلف گذرانده است. برای اطلاع بیشتر به این منابع مراجعه کنید:

 Martin van Bruinessen, “Ismail Beşikçi: Turkish sociologist, critic of Kemalism, and kurdologist” http://www.let.uu.nl/~martin.vanbruinessen/personal/publications/ismail_besikci.htm

 

American Association for the Advancement of Science, “Scientists clash with the state in Turkey: Four Case Studies; 4. Ismail Besikci, Sociologist,”  http://shr.aaas.org/scws/cs4.htm

 

[۶] غلامحسین ساعدی، «رویارو یا دوش به دوش»، کتاب جمعه، سال اول، شماره ی ۶، ۱۵ شهریور ۱۳۵۸، صص. ۱۴ و ۱۶.

 

 

* دکتر امیر حسن پور استاد دانشگاه تورنتو است.

مطلب نابدل در مهد آزادی ـ آدینه

خاک و خون روزنامه پان ایرانیست ها

علیرضا نابدل