فرح طاهری

گلوریا یزدانی را در جشن روز زن کانون به آذین، ۵ مارچ ۲۰۱۱ دیدم. پشت میکروفن رفت و دقایقی از زن و وضعیتش گفت. همانجا بروشورهای نمایش “طنین ترانه های آزادی زن” کار او را دیدم.

یک زن تازه نفس ایرانی در عرصه ی نمایش تورنتو برایمان جالب بود. در دفتر شهروند با او به گفت وگویی کوتاه نشستم. روزهای نزدیک به اجرا، سر کارگردان و بازیگر و نویسنده ی نمایش باید خیلی شلوغ باشد.

گلوریا زن جوان، زیبا و بسیار خوشرویی ست. با شور و احساس حرف می زند. از او می پرسم تازه به کانادا آمده؟ می گوید: نه، من دهه ی هشتاد در سن دوازده سالگی به کانادا آمدم، اتاوا بودیم، بعدها ده سال از کانادا دور بودم، و حالا دو سال و نیمه که برگشتم.

 گلوریا از شروع کارش در عرصه ی نمایش و بازیگری می گوید: همان سال اولی که به اتاوا آمدم، کارهای هنری را در مدرسه شروع کردم. هنوز انگلیسی بلد نبودم که تصمیم گرفتم در یک مسابقه ی فن بیان شرکت کنم. اسمش مسابقه ی سخنوری در سطح مدارس ناحیه بود. معلم ها که می دیدند زبان من خوب نیست زیاد مایل نبودند که من شرکت کنم ولی از طرفی فکر می کردند اگر جلویم را بگیرند احساساتم جریحه دار میشه، برای همین خیلی با احتیاط پذیرفتند، ولی پدر و مادرم پشتم بودند و حمایت می کردند. من هم یک شعر انگلیسی در مورد فقر که در تبلیغی در تلویزیون برای بچه های گرسنه مرتب پخش می شد را حفظ کردم با یک متنی که با کمک پدر و مادرم در مورد فقر و گرسنگی در کشورهای جهان بود، نوشتم و رفتم روی صحنه و خواندم. کانادایی هایی که نمی دانستند فقر و گرسنگی چیه، همه داشتند گریه می کردند. آخرش جایزه ی اول مسابقه را به من دادند و تشویقم کردند که ادامه بدم. در کنارش برام کلاس تقویتی فشرده زبان انگلیسی گذاشتند. بعد از شرکت در کلاس ها عضو تئاتر شهر اتاوا شدم و شروع به بازیگری کردم. در کنارش باله ی مدرن کار کردم با یک گروه باله و بعد در دانشگاه رایرسون با گروه تئاتر رایرسون کار می کردم.

 

از گلوریا می پرسم خارج از کانادا چه می کرده؟ می گوید:”در ده سال گذشته در خیلی از جاهای دنیا روی صحنه بازی کرده ام و یا کارگاه های آموزشی تئاتر برگزار کرده ام مثلا در امارات، سوئیس، رومانی، آذربایجان، قزاقستان، آمریکا و  حالا هم اینجا در کانادا..

او در مورد بهترین نمایشی که کار کرده می گوید: نمایشی به زبان انگلیسی در اسرائیل به روی صحنه بردم که هم کارگردان و هم بازیگرش بودم و از آن خیلی استقبال شد. نمایشی بود نوشته ی زنی از انگلستان، کار تحقیقی جالبی کرده بود درباره ی طاهره قره العین و فلورانس نایتینگل. برای نویسنده جالب بود که دو زن یکی از شرق و یکی از غرب همزمان از آزادی زن دفاع کرده اند. فلورانس نایتینگل را شما به عنوان پرستاری می شناسید که در جنگ کریمه از سربازان پرستاری می کرد، ولی مبارزه ی اصلی او با دولت انگلیس برای آزادی زنان بود. چون آن زمان خانواده های مرفه اجازه کار به دخترانشان نمی دادند و باید در سن بخصوصی با یکی از همترازان خودشان ازدواج می کردند، ولی فلورانس گفت که نمی خواهد ازدواج کند و شروع به کار کرد و در بیمارستان های انگلیس آن زمان (نیمه ی قرن ۱۹) انقلابی ایجاد کرد و بعد هم که در جنگ کریمه به جبهه ها رفت که ما تصویر آن زن فانوس به دست را در ذهن داریم که بالای سر سربازها می رفت. طاهره هم که در همان دوران (نیمه قرن ۱۹) زندگی می کرد، زنی بود که برای اولین بار در جمع مردان حجاب را از سرش برداشت و گفت که وقتش رسیده تساوی بین زن و مرد را همه درک کنند. زنی بود که آزاده زندگی کرد و حق انسانی اش را از زندگی گرفت، گرچه در این راه به شهادت رسید.

 

گلوریا پس از برگشتن به کانادا دو سال و نیم زمان می خواست تا با دو پسرش سرگرم باشد و حالا که بچه ها بزرگتر شده اند، دوباره دلتنگ صحنه شده است. صحنه نمایش علاقمندان واقعی اش را معتاد خود می کند، دیگر نمی توانی به راحتی از آن دل بِکَنی.

شروع می کند به آگهی زدن برای تشکیل یک گروه هنری. چند ماهی ست که گروه هنری پردیس را راه انداخته، گروهی دوازده نفره که اتفاقا پسر دوازده ساله اش هم در همین گروه است.

می گوید: این گروه به منظور به صحنه بردن این نمایش تشکیل شده و به امید نمایش های بیشتر در آینده و بزرگتر شدن گروه… شاید دوستان دیگری بخواهند در برنامه های آینده ی گروه شرکت کنند.

از او می خواهم که از نمایش “طنین ترانه های آزادی زن” بگوید.

“این نمایشنامه نوشته ی خودم است که در آن از اشعار قره العین، فروغ فرخزاد و مهوش ثابت استفاده کرده ام.”

شما نام قره العین و فروغ فرخزاد را به عنوان شاعر شنیده اید، ولی به احتمال زیاد مهوش ثابت را نمی شناسید. به گلوریا می گویم، اگر من هم در خبرها غوطه نمی خوردم شاید او را نمی شناختم.

مهوش ثابت یکی از هفت مدیر بهائیان ایران است که اسفند سال ۸۶ در مشهد دستگیر و زندانی شده و به بیست سال زندان محکوم شده و در حال حاضر در زندان رجایی شهر کرج است.

از دیگر ویژگی های نمایش می گوید: این کار اولین کاری ست که نوشته و کارگردانی و بازیگری خودم در کاناداست. این نمایش ۱۲ بازیگر دارد. زبان نمایش فارسی ست. بعضی ها آماتور هستند و بعضی ها حرفه ای تر کار می کنند.

نمایش داستان زندگی یک زن است، داستانی ساده و به دور از پیچیدگی. مروری بر کودکی تا بزرگی اش، ولی عاقبت تلخی داره. می خواهم نشان دهم چه چیزهایی باعث میشه که زندگی کسی نابود شود. اینکه فقر فرهنگی می تواند باعث نابودی یک زندگی و یک جامعه شود.

می گویم، پس با یک نمایش غم انگیز سروکار داریم، می گوید: داستان ناراحت کننده است، ولی پیام نمایش، پیام امید است. یعنی بازگو کردن قصه ای تلخ به این منظور که بچه های ما و بچه های بچه های ما قصه های قشنگ تری را بازگو کنند.

گلوریا یزدانی از دیگر ویژگی های این نمایش می گوید: “در این یک ساعت و بیست دقیقه نمایش موسیقی، رقص و آواز و ترانه خوانی داریم. آقای علی کرمی دف می زند. او تازه از ایران آمده و با اینکه خیلی جوان است (۲۳ساله) هفت سال است که دارد با اساتید بزرگ کار می کند و کارش عالی ست. آوازخوانمان خانم مریم تومرایی ست که از خواننده های خوبی ست که سی بی سی هم با او مصاحبه کرده است…”

به او می گویم، پز سی بی سی را نده، من هم در شهروند با او مصاحبه کرده ام.

و البته طبیعی ست که نداند، زیرا در کانادا نبوده.

گلوریا ادامه می دهد:”رقص هم مریم ظهوری اجرا می کند که رل یک فرشته را بازی می کند. خودم نقش نرگس ـ  زنی که داستان او روایت می شود ـ را بازی می کنم. سارا اسکندریان نقش جوانی های مرا بازی می کند. چهار نوجوان هم در این نمایش هستند.”

 

گلوریا بین هنر و سرگرمی تفاوت قائل است. “از نظر من هنر با سرگرمی فرق می کند. یک نفر می رود روی صحنه به منظور سرگرم کردن مخاطب، ولی هنر به نظر من چیزی ست که فرهنگ ساز است. برای داشتن یک جامعه ی سالم ما به یک فرهنگ غنی احتیاج داریم و فرهنگ را هنر می تواند غنی کند. مبارزات سیاسی و اجتماعی هرچقدر هم مهم و پرمحتوا باشند ثمره ای نمی رسانند مگر اینکه از نظر فرهنگی هم آن جامعه غنی باشد. بنابراین منظور من از روی صحنه بردن این چنین نمایش هایی برای غنی تر کردن فرهنگمان است…. ما اگر واقعاً اعتقاد داریم که همه ی مردم یک سان اند مثل بنی آدم اعضای یک پیکرند… یعنی اگر زندگی شخصی دردناک است باید برای من و شما هم آن زندگی دردناک باشد یعنی ما هم آن درد را حس کنیم. انتظاری که ما از بیننده هامون داریم اینه که فکر کنن چرا باید دنیای ما طوری باشه که یک مادر بین فرزند دختر و پسر فرق بگذاره؟ چرا یک مادر پسرش را طوری بزرگ کنه که آن پسر حس برتری نسبت به زنان داشته باشه، بنابراین من یک نگاه نقاد به فرهنگ خودمان و منطقه دارم، و البته می دانم که همه هم این طور نیستند، ولی ما به آنهایی می پردازیم که چنین فکر و رفتار می کنند.

 در پایان گفت وگویمان، گلوریا از افرادی که مایلند برای همکاری های آینده به گروه هنری پردیس بپیوندند، خواست که با او تماس بگیرند.

نمایش طنین ترانه های آزادی زن روز جمعه ۲۲ اپریل ساعت ۸ شب در مرکز هنرهای نمایشی ریچموندهیل(۱۰۲۶۸ خیابان یانگ بالاتر از میجرمکنزی) اجرا خواهد شد.

گلوریا در نقش نرگس در طنین ترانه های آزادی زن بازی می کند