حوزه های ایرانی نشین انتاریو کانادا کدامند؟ پاسخ به این سئوال بسیار دشوارتر از آن است که بعضی ها فکرش را می کنند. مثلا گرچه شاید حواس خیلی هایمان به حوزه های شمالی تورنتو و منطقه ی یورک باشد، اما هیچ خبر دارید که در حوزه ی “تورنتوی مرکز”،که نویسنده ی این سطور هم در آن زندگی می کند، فارسی یکی از ۱۰ زبان اولِ ساکنان است؟یا حوزه های متعددی در اسکاربوروی تورنتو که ایرانیانِ مقیم آن شاید خانه های ویلاییِ چند اتاق خوابه نداشته باشند و در عوض در آپارتمان های کوچکِ آسمان خراش های کرایه ای زندگی کنند، اما بخشی مهمی از جامعه ی ایرانی این کشور را تشکیل می دهند. بنابراین پوشش انتخابات در “تهرانتو” برای شهروند بسیار فراتر از تمرکز روی چند حوزه ی انتخاباتی در “کریدور یانگ” است و همین است که مشاهده می کنیم تلاشِما برای ارائه پوشش کامل انتخابات فدرال در تمام زوایای آن بوده است و نه فقط تمرکز روی مناطق یا مسائلی که برای بخشی از جامعه ی ایرانی حائز اهمیت است. گرچه تلاش کردیم گزارش های بیشتری از نامزدها تهیه کنیم ولی با امکانات محدود ما امکان پذیر نشد. دو گزارش زیر مربوط می شود به نامزدهای حوزه ‌‌ی ریچموند هیل و ویلودیل.

 ***

 حصرِ ریچموند هیل

سرباز یونانی محافظه کار به دنبال فتح قلعه ی لیبرال 

دفتر انتخاباتی منه گاکیس در ریچموندهیل

 

 تام فلاناگان، از مشاوران ارشد سابق هارپر، آن را به استراتژی جنگِ مائو تسه تونگ تشبیه می کند: محاصره ی شهرها از طریق دهات.

منظور آقای فلاناگان از این تشابهِ طنزآمیز استراتژی حزب محافظه کار برای کسب کرسی در منطقه ی تورنتوی بزرگ است. محافظه کاران که ۱۲ کرسی تا رسیدن به دولت اکثریت فاصله دارند امسال نیرو و توان بسیاری را صرف احتمال پیشروی در حومه های اطراف تورنتو کرده اند. آن ها که در هیچ یک از سه شهر بزرگ کشور (مونترال، تورنتو و ونکوور) یک کرسی هم ندارند می خواهند با کسب کرسی های اطراف تورنتو (که فی الحال چندتایی شان را در اختیار دارند) یواش یواش به دل شهر بزنند. این البته همگام با دیگر استراتژی محافظه کاران برای کسب رای جوامع قومی است که تاکنون به حزب لیبرال تعلق داشته اند.

و اگر یک جا باشد که این دو استراتژی در نزدیکی با هم پیوند خورده اند آن ریچموند هیل است: شهری در شمالِ تورنتو که با حدود ۵، ۶ درصد جمعیت ایرانی و نماینده ی ایرانی آن در مجلس استانی برای ما ایرانیان نام آشنا است. البته علاوه بر ایرانیان قریب به ۲۵ درصد جمعیت این حوزه چینی و حدود نیمی از آن از اقلیت های مشهود هستند.

سندی از حزب محافظه کار که به نشریات درز کرده نشان می دهد که این حوزه و نماینده ی لیبرال آن، برایان ویلفرت، یکی از آن حوزه هایی است که حزب حاکم آن را هدف گرفته است.

در نگاه اول جای ویلفرت قرص و محکم به نظر می رسد. خودش می گوید اصلا نگران این نیست که رقیبش که باشد و نتیجه ی روز رایگیری را تنها تاییدی بر کارهایی می داند که بین دو انتخابات انجام داده است.

ویلفرت دقیقاً از آن دست سیاستمدارانی است که می شود گفت سر جایشان کنگر خورده و لنگر انداخته اند. او بیش از ربع قرن (یعنی بیش از سن نویسنده ی سطور کنونی)است که در انتخابات متعدد، انتخاب شده. اولین بار در سال ۱۹۸۵ به شورای شهر ریچموند هیل راه یافت و از سال ۱۹۹۷ تاکنون هم در مجلس فدرال است. به عنوان منتقد دفاع ملی حزبش در سطح کشوری شناخته شده است و در حوزه اش هم طرفدار بسیار دارد. خودش همیشه می گوید، چنانکه در مناظره ی روز جمعه هم گفت، در «کسب و کار خدمات مشتری» است. منظورش این است که شیوه ی انتخاب شدنش رسیدگی به خواسته های مردم ریچموند هیل است. ما ایرانی ها که عادت داریم او را کنار دکتر مریدی ببینیم از اقداماتش در رابطه با جامعه ی ایرانی هم خوب خبر داریم: از تلاش هایش برای آزادی سعید ملکپور (که خودش آن را از مهم ترین تلاش هایش برمی شمرد) تا بردن لایحه ای به مجلس کانادا برای به رسمیت شناختن عید نوروز.

 با این تفاسیر تعجبی نیست که خودش هم جای خودش را خیلی محکم تصور می کند. در گفتگو با استار می گوید: «۳۰ سال است در همین خانه زندگی می کنم، به همین مغازه ها میروم. مردم برایان ویلفرت را می شناسند.»

و حتی آدام ده ویتا، مهندسِ ۳۵ ساله که نامزد ان دی پی در ریچموند هیل است، هم به استار می گوید: «راستش را بخواهید انتظار من انتخاب مجدد ایشان است.» (حرفی که آدم را یاد نظام های دیکتاتوری می اندازد که نامزدها در آن از پیش میگویند انتظار پیروزی رقیب را دارند!) و حتی اعتراف می کند که فقط در انتخابات شرکت می کند تا یارانه ی ۲ دلار برای هر رای را برای حزب بگیرد.

 قلعه ی قرمز در محاصره ی آبی ها

اما شاید وضع آقای ویلفرت به آن خوبی هم که فکر میکند نباشد.

مثلا به این واقعیت توجه کنید که از سال ۲۰۰۰ (که در آن سال با ۵۹ درصد آرا پیروز شد) حمایت از او مدام پایین و پایین تر رفته و به جیب محافظه کاران ریخته شده. در سال ۲۰۰۸ او برای اولین بار از کسبِ اکثریت بازماند و تنها ۴۶/۹۹ درصد آرا را به خود اختصاص داد. محافظه کاران در انتخابات قبلی چونگسن لئونگ، کسب و کاردارِ چینی، را سراغ او فرستادند که بیش از ۳۵ درصد آرا را به خود اختصاص داد (و در این انتخابات به سراغ مارتا هال فیندلی در ویلودیل رفته.)

از طرف دیگر، ریچموند هیل را در حال حاضر می توان قلعه ی قرمزِ لیبرال ها دانست که با حوزه های آبی رنگِ محافظه کاران احاطه شده. دو تا از معروف ترین محافظه کاران، پیتر کنت و جولیان فانتینو، به ترتیب نمایندگان تورن هیل و وان، دو طرفش را گرفته اند و پل کالاندرای محافظه کار هم که در انتخابات قبلی تملکووسکیِ لیبرال را با حدود ۵۰۰ رای اختلاف شکست داد، اوک ریجز ـ مارکهام را در اختیار دارد.

هارپر در این انتخابات نامزدی را دنبال ویلفرت فرستاده که به نظر نمی آید به این راحتی ها آماده ی شکست باشد: کاستاس منه گاکیس، که متولد کانادا است و ۱۰ سال رئیس جامعه ی یونانیِ تورنتو بوده است.

با او قرار می گذارم و ظهرِ روزِ دوشنبه ی همین هفته(۱۸ اپریل) به دفترش که روی خیابان یانگ، جنب سوپر عرفان، واقع شده، سر می زنم. منه گاکیس به گفتگو با شهروند اینقدر اهمیت داده که منتظرمان شده و امروز حتی داوطلبانش را تنها گذاشته و دنبال زدن در خانه ها نرفته است.

اولین دفتر حزب محافظه کار است که در طول این انتخابات به آن سر می زنم و دنبال چند تا کلیشه هستم که یک جورهایی پیدا می کنم. مثلا اینکه سگِ پاکوتاه و پشمالویی مدام توی دفتر چرخ می زند و یکی دو تا از کسانی که در دفتر پیدا می شوند اعضای خانواده ی کاستاس هستند. گیل، دختر جوان برادرزاده ی او است که به تلفن هایش جواب می دهد و همسرش، ماریا، هم همانجا است. هر دو می گویند همیشه از «خانواده شان» حمایت می کنند.

 سرباز یونانی تبارِ محافظه کاران

منه گاکیس متولد مونترال است و ۲۶ سال است که در مارکهام، در فاصله ی ۲ کیلومتری ریچموند هیل، زندگی میکند. ۱۵ سال عضو هیئت مدیره و ۱۰ سال رئیسِ «جامعه ی یونانی های تورنتو» بوده. می گوید: «من رهبر محلی هستم، در جامعه ام خوب می شناسندم و به عنوان هماهنگکننده ی شورای هلنی های جهان در کانادا، که ۴۰۰ هزار عضو دارد، انتخاب شده ام.»

۲۵ سال است که شرکتی لجستیکی در ریچموند هیل اداره می کند و به «لطف خدا و اقتصاد خوب»کسب و کارش اکنون ۶ برابر شده و در برمپتون برقرار است. «تجربه و مهارت های کسب و کار» را به همراه «۲۵ سال خدمت داوطلبانه» (از جامعه ی یونانی تا شورای پلیس تورنتو تا شورای کمک به افراد نابینا و ناشنوا و تا باشگاه امپایر) از دلایل شایستگی خودش می داند و می گوید خدمت در پارلمان برای او «پیشرفتی طبیعی» است: «۵۲ سالم است و ۲۹ سال است ازدواج کرده ام. فرزندانم در دانشگاه هستند. این کار را دارم به دلایل درستی انجام می دهم. چون وقت خدمت به کشور رسیده.»

تعریف می کند که گرچه کارهایش به دلیل ماهیت غیرانتفاعی آن همیشه غیرسیاسی بوده اند، «ارزش هایم همیشه محافظه کار بوده اند و همیشه به محافظه کاران رای داده ام.»

البته شکی نیست که در جایگاهی که منه گاکیس داشته تنه اش کم به تنه ی لیبرال ها نخورده. خودش می گوید دوست خوبِ جان منلی، وزیر دارایی دولت لیبرال پل مارتین، بوده است و از او «حمایت کامل» به عمل آورده است. گزارشی در تورنتو استار از این می گوید که به شدت علیه تصمیم دولت هارپر برای به رسمیت شناختن مقدونیه (که دولتِ یونان با نام آن مخالف است) اعتراض کرده و حتی تظاهراتی در این مورد در پارلمان هیل سازمان داده گرچه همان گزارش هم می گوید که چند ماه پس از آن اعتراض کمک مالی قابل توجهی به کمپین انتخاباتی تونی کلمنت، وزیر یونانی تبار دولت هارپر، ارسال کرده است. (گزارش البته حرف های دیگری هم زده که پایین تر به آن اشاره میکنیم.)

از او می پرسم که به عنوان رئیس جامعه ی یونانی ها چطور بین تمام علایق سیاسی دنبال رای است، از حزب محافظه کار تا لیبرال تا حتی حزب کمونیست یونان (که قدیمی ترین حزب صحنه ی سیاسی این کشور است و ۲۱ کرسی در پارلمان دارد و در کانادا هم طرفدار کم ندارد). می گوید: «اول از همه اینکه کمونیست ها در اینجا حضور بسیار کم و تقریبا هیچی دارند.» بلافاصله به سازمان دموکراتیک یونانیان کانادا اشاره می کنم که عملا سازمان طرفداران حزب کمونیست یونان در کانادا است. میگوید: «اسمشان را شنیده ام اما گروه بسیار کوچکی هستند و فعالیت های چندانی ندارند.»

بعد میگوید آدم «بسیار شاخصی» در جامعه ی خودش هست و نامزدی اش مورد برخورد «بسیار مثبت» رسانه های یونانی و «کسانی که مرا می شناسند» قرار گرفته. و بعد می گوید: «جامعه در کل از کسی از اعضای خودش حمایت می کند. یونانی به آدمِ یونانی رای می دهد. همین هم با عقل جور در می آید.»

منه گاکیس میگوید علت حمایتش از محافظه کاران «کاری است که آن ها برای اقتصاد می کنند و برنامه شان برای برخورد سفت و سخت با جرم و جنایت» است. از منه گاکیس، که با اشارات مکررش به «پروردگار» و تسبیحی که روی میزش هست شکی در مذهبی بودنش نیست، میپرسم آیا محافظه کاری اجتماعی حزب و مثلا مخالفت احتمالی با مواردی مثل قانونی بودن سقط جنین و ازدواج هم جنس گرایان نقشی در حمایتش از حزب داشته یا نه. «نه» خفیفی می گوید و می افزاید «کارهای دولت محافظه کار» و «ایدئولوژی دولت محافظه کار» علت حمایت او است: «پایین نگاه داشتن مالیات ها، ایجاد شغل، امن تر ساختن خیابان ها، تمرکز روی خانواده ها، دانشجویان، سالمندان، اینها چیزهایی است که برای من بسیار مهم است.»

به تلاش های حزب هارپر برای کسب رای در جوامع قومی که اشاره می کنم جواب خیلی محکم و سرراستی میدهد. منه گاکیس می گوید تمام احزاب دنبال هر جایی که بتوانند رای جمع کنند هستند و می گوید کاری که حزبش می کند هیچ تفاوتی با کاری که لیبرال ها و بقیه قبلا کرده اند ندارد: «تمام احزاب مشارکت های ارزشمند جوامع مولتی کالچرال به طور کلی را می بینند. در تورنتوی بزرگ یادم هست مل لستمن، شهردار سابق، در سخنرانی خود می گفت هر روز ۱۵۶ لهجه در تورنتوی بزرگ صحبت می شود. ما می خواهیم با تمام کانادایی ها ارتباط برقرار کنیم. نمی دانم مردم چطور میتوانند این را چیزی منفی جلوه دهند.»

 هم یونانی، هم کانادایی

برایم جالب است که این فردِ متولد کانادا که تمام عمرش را در این کشور زندگی کرده چطور به ادعای خودش زبانِ یونانی را به خوبی انگلیسی صحبت می کند. می گوید: «والدینم در یونان به دنیا آمدند. آن ها با کشتی به کانادا آمدند. مادرم، که پنج ماه پیش فوت شد، در سال ۱۹۵۶ و پدرم در سال۱۹۵۷. ازدواج آن ها قراردادی بود و در آن روزها خبری از دنبال هم رفتن نبود. تا لحظه ی آخر زندگی مادرم عاشق هم بودند. ارزش های سنتی خانوادگی، سخت کوشی، کودکان و آموزش و پرورش و وحدت خانواده برایشان مهمترین چیز بود. خانه مان همیشه پر از عشق و محبت و ارشاد صحیح بود.» میگوید پدر و مادرش می خواستند کاستاس و بقیه ی بچه ها «اعضای قابل اتکا و شریک در جامعه ی کانادا» باشند، اما در ضمن برایشان خیلی مهم بوده که «ما زبان و میراث و فرهنگ یونانی را یاد بگیریم… که هویت مان را حفظ کنیم و درک کنیم از کجا آمده ایم.» از این می گوید که پدرش، که اکنون شش ماه سال در یونان است و شش ماه در کانادا، هر وقت در کانادا است با افتخار از یونانی بودنش می گوید و هر وقت در یونان است با افتخار از کانادایی بودنش.

خود منه گاکیس هم البته می خواهد همین رسم را ادامه دهد گرچه کار راحتی پیش رو ندارد. نه فقط به دلیل معمولِ گذشت نسل ها که به این دلیل که خانواده ای «یگانه» دارد: «همسرم کانادایی است و بچه هایم را از گواتمالا به فرزندی پذیرفته ایم و هدیه ای از سوی خدا هستند.»

 گزارش جنجالی تورنتو استار: شایعه یا واقعیت؟

روز چهارشنبه ی هفته ی قبل تورنتو استار گزارشی جنجالی در مورد منه گاکیس منتشر کرد. در این گزارش می خوانیم:«کاستاس منه گاکیس هنگام استعفا از سمتش به عنوان رئیس جامعه ی یونانیِ تورنتو در سال ۲۰۰۹، مرکز فرهنگی نیمه ساز و آمالِ یونانیان تورنتو را رها کرد.»

گزارش در ادامه تعریف می کند که نامزد امروز محافظه کاران بین سال های ۱۹۹۹ تا ۲۰۰۹، ۳ میلیون دلار از دولت های فدرال و استانی پول گرفته تا «مرکز فرهنگی هلنی»، ساختمانی با نزدیک به ۷۵۰۰ متر مربع مساحت، را در تقاطع الزمیر و واردن بسازد، اما پس از ۱۲ میلیون خرج ساخت و ساز (که به ادعای استار مملو از «مشکلات طراحی و ساختاری»بوده است) عاقبت مرکز افتتاح نشد و ساختمان نیمه کاره در اوایل امسال به قیمت ۷/۶ میلیون دلار به فروش رفت. این اطلاعات را نیکونا جورجکاپولوس، رئیس کنونی انجمن مذکور، به خبرنگار اتاوای استار داده است. جورجکاپولوس در ضمن گفته جامعه ی یونانی تورنتو اکنون بی پول شده و شاید مجبور شود ۲ میلیون دلار به کوئینزپارک و ۱ میلیون دلار به اتاوا پس دهد. یکی از روسای سابق جامعه ی یونانی، جورج جکاس، انگشت اتهام را بیشتر هم پیش برده و می گوید: «خیلی ها در جامعه ی ما آقای منه گاکیس را علت مشکلات مرکز و وضعیت بد مالی انجمن می دانند.»

آقای منه گاکیس،که به گفته ی استار حاضر به مصاحبه با آن روزنامه نشده است، به من می گوید گزارش این روزنامه ی شهیر کانادا، «به کلی مزخرف است.» او می گوید: «آن ها از کسی نقل قول آورده اند که جمعا ۱۶ روز رئیس جامعه ی یونانی بوده است.» و می گوید این حرف ها ارزش «وقت و تلاش های»من را ندارند.

اما نکته ی کمی بودار این است که به سرعت موضوع را عوض می کند و می گوید: «مردم انتخابات نمی خواهند. آن ها از وضع اقتصاد راضی اند. نمی خواهند رشد اقتصادی، مالیات های پایین و ایجاد شغل متوقف شود.»

 رای ایرانی ها به یونانیِ محافظه کار؟

لابد خودش هم می داند که در ریچموند هیل خیلی ایرانی ها، از جمله به مدد تلاش های دکتر مریدی، طرفدار حزب لیبرال هستند. اما لابد پچ پچ هایی هم که نشان می دهد بعضی ایرانی های لیبرال در این انتخابات شاید دنبال هارپر بروند شنیده‌.

این است که خیلی دوست دارد مستقیم با جامعه ی ایرانی صحبت کند: «جامعه ی ایرانی بخش بسیار قابل اتکا و پویایی از ریچموند هیل است. می دانم که ارزش های جامعه مان بسیار شبیه به هم است… و جامعه ی کسب و کارهای کوچک در ریچموند هیل  اگر به خاطر سخت کوشی های ایرانیان نبود به موفقیت امروز آن نمی بود.» تعریف می کند که در همین نزدیکی های دفترش فردی ایرانی را دیده که به زحمت انگلیسی صحبت می کرده. «مرا یاد عموی خودم و پدر خودم انداخت. بلافاصله او را شناختم چون مثل خانواده ام بود.»

منه گاکیس می افزاید: «می دانم که سنتاً ترجیح رای خودشان را دارند. وعده ی من به جامعه این است که نه فقط در روز انتخابات که هر روز سال برایتان کار می کنم و زندگی را به لطف خدا برای هر خانواده بهتر می سازم.»

میگوید کنی، وزیر مهاجرت هارپر، تلاش های بسیاری برای بهبود وضع مهاجرت انجام داده و او با او یا هر کس دیگری که وزیر مهاجرت بعدی باشد رابطه ی خوبی برقرار خواهد کرد تا وضع وحدت خانواده ها را راحت تر سازد.

به شوخی  از رقابت های همیشگی یونانی ها و ایرانی ها که می گویم، منه گاکیس در می آید: «آن منطقه ی دنیا تاریخی بسیار غنی دارد. فکر کن که کانادا تازه در سال ۱۸۶۷ کشور شده و ایران آن موقع چندین سال کشور بوده؟ واقعا گهواره ی تمدن است!»

حالا باید دید این یونانی تبارِ محافظه کار که در گفتگوهای دیگرش مدعی شده اصلا خبری از استراتژی خاصی از سوی حزب برای فتح شهرهای اطراف تورنتو ندارد می تواند از ریچموندهیل راهی مجلس شود یا لیبرال ها این کرسی را حفظ می کنند.

****

یک روز با مارتا

مارتا هال فیندلی، نماینده ی لیبرالِ ویلودیل، در راه انتخاب مجدد

 ویلودیل از آن محله هایی است که اثبات ایرانی نشین بودنش نیازی به مراجعه به هیچ عدد و آماری ندارد. هر کس کوچکترین تماسی با جامعه ی ایرانی داشته حتماً تا به حال سری به سالن شهرداری سابق نورت یورک و میدان مل لستمن زده است. از ایستگاه متروی نورت یورک سنتر که پیاده می شوی پچ پچ صدای فارسی همه جا شنیده می شود.

از مترو پیاده می شوم و به سوی شمال حرکت می کنم تا به دفتر کمپین انتخاباتی مارتا هال فیندلی برسم. از دور چهره ی خندانش روی تابلوها پیدا است و البته چهره ی خودش هم، که تقریبا همانقدر خندان است، خیلی دور نیست چون زیر یکی از همان تابلوها ایستاده و با یکی از ساکنان آپارتمانی در آن سوی خیابان، آقای محمد که ایرانی بودنش را خیلی زود می فهمم، صحبت می کند. محمد می گوید بین ان دی پی و لیبرال ها دو دل است، اما از ترس هارپر می خواهد به دومی رای بدهد. او هم یکی از کسانی است که اگر به مارتا رای دهد دست به «رای استراتژیک»زده، دشمن همیشگی ان دی پی و دوست همیشگی لیبرال ها در این نظام انتخاباتی. محمد از مارتا می پرسد که چرا حزبش با ان دی پی متحد نمی شود تا جلوی هارپر را راحت تر بگیرند؟ مارتا پاسخ می دهد: «باید همه بتوانیم با همدیگر کار کنیم. ما در بعضی موارد با ان دی پی مخالفیم و در بعضی موارد با محافظه کاران موافقیم. باید بتوانیم با هم در مورد مسائل مشخص همکاری کنیم.» محمد با نگرانی از نظرسنجی هایی که نشان می دهد هارپر امکان پیروزی بالایی دارد می گوید، و پاسخ می شنود: «تنها آماری که مهم است در روز انتخابات است»و چند تا آرزوی دیگر برای شکست هارپر که در این جا خواست مشترک او و محمد است، میکند.

از همین چند جمله می توان خیلی راجع به مارتا هال فیندلی فهمید. نماینده ی ۵۱ ساله ی لیبرال، که پیش از حضور در مجلس جرات کرد اتوبوسی سر هم کند و دور کشور راه بیافتد و نامزد رهبری حزب لیبرال فدرال شود، حسابی تلاش می کند خودش را فراپارتیزان نشان دهد. مثلا می داند که من طرفدار ان دی پی هستم (گرچه هنگام پوشش انتخابات آن را بروز نمی دهم) و پیش من همیشه به یادم می آورد که در حزب نیودموکرات هم دوست کم ندارد. اسم بعضی نامزدهای محافظه کاران (مثل کریس الکساندر، سفیر سابق در افغانستان و نامزد کنونی حزب حاکم در آژاکس-پیکرینگ) را که می آورم سعی می کند حرف های مثبتی راجع بهشان بزند. یادم هست که قبلا برایم از برخی سیاست های دولت محافظه کارِ مالرونی تعریف کرده. فردای روز مناظره ی رهبران او را دیده ام و نظرش را که می پرسم صادقانه از نقاط ضعف و قوت ایگناتیف می گوید.

مارتا می گوید همین فراحزبی بودنش است که باعث شده حرفش پیش وزرای محافظه کار هم برد داشته باشد و مثلا حرف های او با جیسون کنی بوده که باعث شده وضع سفارت کانادا در ایران وضع بهتری پیدا کند.

کلا ایرانی های این ایرانی نشین ترین حوزه ی شهرِ تورنتو گرچه عموماً از او حمایت کرده اند، اما این اواخر بین بعضی هایشان نارضایتی هایی هم پیش آمده، حتی در بین خود لیبرال های شاخص حزب در این منطقه. خیلی از آن ها به کل ماجرای انتخاب مارتا برمیگردد که ظاهرا مورد خوشایند برخی نبوده است. او در سال ۲۰۰۴ در حالی در لحظه ی آخر نامزد حزبش در حوزه ی آرورا ـ نیومارکت شد، که نامزد قبلی لیبرال ها ناگهان از مواجهه با بلیندا استروناک، که به خاطر نامزدی اش برای رهبری حزب محافظه کار فدرال از شهرت خاصی برخوردار بود، کنار کشیده بود. مارتا، که در آن هنگام هنوز کیلومترها دورتر از شلوغی های تورنتوی بزرگ در سیمکو کانتی زندگی می کرد، شجاعانه در آن انتخابات شرکت کرد و استروناک تنها با اختلاف کمتر از ۷۰۰ رای پیروز شد (و البته سال بعد حزب عوض کرد و لیبرال شد و در انتخابات بعدی از سیاست کنار رفت). در سال ۲۰۰۸، مارتایی که پیش از آن با نامزدی برای رهبری حزبش شهره ی خاص و عام شده بود، پس از بازنشستگی جیم پترسون، نماینده ی دیرین ویلودیل، نامزد حزب در این منطقه شد بدون این که با فرد دیگری رقابت کرده باشد. این ظاهراً باعث شده بعضی ها حس کنند مارتا از ناکجاآباد روی سر ویلودیل افتاده بدون اینکه با آن ها مشورتی کرده باشد، اما مارتا به من می گوید که انجمن حزب لیبرال در ویلودیل با قطع نامه ای به اتفاق آرا نامزدی او را تایید کرده است.

انتقادات بعضی ایرانی ها البته به این موضوع محدود نمی شود. بعضی ها انتظار دارند او به حکم نمایندگی ویلودیل، نماینده ی ویژه ی ایرانی ها هم باشد، گله می کنند که چرا در خبرنامه اش به اندازه ی کافی اخبار جامعه ی ایرانی را درج نکرده یا چرا دو سال است در مراسم چهارشنبه سوری که سالیانه در ویلودیل برگزار می شود شرکت نمی کند. (طرفه آن جا که اولین بار که نویسنده ی این سطور مارتا را از نزدیک دیدار کرد در همین چهارشنبه سوری ویلودیل در سال ۲۰۰۹ بود که مصادف با جشن یک سالگی انتخاب او به پارلمان هم بود.)پاسخ‌‌ های کتبی مارتا به سئوال هایی در این مورد را در گزارشی دیگر راجع به تلاش محافظه کاران برای کسب رای در جامعه ی ایرانی می خوانید، اما وقتی پنج شش ساعت را با او بگذرانید معلوم می شود که این وکیلِ بین المللی سابق خوب متوجه مساله ی ایران هست گرچه شاید از این پچ پچ هایی که در آخر به نفع حزب محافظه کار تمام می شوند، دل خوشی نداشته باشد، اما این گلایهکه او به اندازه کافی به مسائل مربوط به ایران اعتنا نمی کند شاید آنقدرها هم پربیراه نباشد وقتی در ماشین نشسته ایم می گوید: «بعضی ها می خواهند ما مشکلات موجود در ایران را حل کنیم. از اینجا ما نمی توانیم این کار را بکنیم!»

رابطه ی مارتا با جامعه ی ایرانی و سایر جوامع قومی ویلودیل انصافا خوب است. او در این انتخابات از معدود افراد کل کشور است که تنها با دو رقیب روبرو است (می گوید نماینده ی حزب سبز به دلیل اشتباهات در پر کردن فرم ها از دور خارج شده). هر دوی این رقبا نیز از جوامع قومی مهم منطقه هستند: ان دی پی، مهدی ملاحسنی را معرفی کرده (که در مقاله ای دیگر بیشتر از او گفته ایم) و محافظه کاران، چئوسونگ لئونگ، بیزینسمنِ مشهور چینی که قبلا هم نامزد حزب در ریچموند هیل بود و از این رو لابد ایرانی های زیادی را می شناسد.

با این همه دم در که می رویم و از مردم منطقه که پرس و جو می کنیم به نظر نمی آید بجز پچ پچ هایی که در بعضی دالان ها می شنویم، شانس مارتا به طور جدی زیر سئوال رفته باشد. حتی آن لیبرال های ناراضی هم در آخر  می گویند به حزب لیبرال رای خواهند داد، یا فوقش به عنوان اعتراض پای صندوق ها نمی روند.

رئیس کمپین مارتا دختر جوان کره ای به نام کارول است که مثل خودش می گوید فراپارتیزان است. او که خودش در مرکز شهر، در حوزه ی ترینیتی- اسپاداینا، زندگی می کند، می گوید در آنجا هم با اینکه از الیویا چاو، نماینده ی نیودموکرات کنونی، خوشش می آید به کریستین اینس، نامزد لیبرال ها، رای خواهد داد.

 

پارلمانترِ خوش رو

راستش را بخواهید شخصاً معمولا ادعای فراحزبی بودن را با شک و تردید بسیار نگاه می کنم. آن را بیشتر نشانه ی فرصت طلبی می دانم تا نشانه ی خواست«همکاری». اما هر چه بیشتر با مارتا، که شبِ جشن نوروزی شهروند با او و مایکل پرو، نماینده ی استانی ان دی پی، هم میز بودم، وقت می گذرانم بیشتر متقاعد می شوم که هر چه باشد کارش را خوب بلد است و خوب با مردم ارتباط برقرار می کند.

دم در خانه ها که می رود وقتی کسی خانه نیست روی کارتی که بر جا می گذارد می نویسد «متاسفم که ندیدمتان» و اسمش را امضا می کند. از مردم که حرف جالبی می شنود آنرا یادداشت می کند. خیلی ها را شخصاً به یاد می آورد و وقتی کسی مساله ای را با او مطرح می کند فورا برای پیگیری به کارمندهایش اطلاع می دهد. این است که خیلی ها به قول معروف بند دلشان را برایش باز میکنند.

میگوید: «بیشتر حرف ها در این انتخابات خیلی شخصی است. مثلا خیلی ها کلمات خیلی قوی منفی علیه هارپر به کار می برند. باورت نمی شود چند نفر به من گفته اند او دیکتاتور است.»

در آپارتمان بلندی در بی ویو و استیلز که در خانه ها را می زنیم کمتر فرد ایرانی را می بینیم. یک خانم نقاش ایرانیِ ارمنی را می بینیم که می گوید به مارتا رای می دهد. خانم دیگری هست که ۱۰ سالی است به کانادا آمده و می گوید امسال به فکر رای دادن به محافظه کاران است. با مارتا ۲۰ دقیقه ای پای صحبتش می نشینیم و به من میگوید آن رای دهنده هر تصمیمی که بگیرد او بسیار تحت تاثیر اطلاع و «درگیر» بودنش قرار گرفته، موضوعی که خودم خوب می دانم همیشه در مورد مهاجرین صدق نمی کند.

صحبت به بازی های قومی محافظه کاران که می رسد می گوید قطع خدمات نهادهای غیر انتفاعی در تورنتوی بزرگ و مساله ی تایید مدارک خارجیان از نارضایتی ها عمده ی مردم است. می گوید هارپر بخصوص در جوامع یهودی خیلی «تفرقه» ایجاد کرده است: «موضعشان در حمایت از اسرائیل به شدت یکطرفه است. متاسفم که سیاست خارجی را برای سیاست داخلی به کار می برند.»

صحبت از افتضاح سند محافظه کاران که صحبت از آرای «بسیار قومی» می کرده می شود. برایم تعریف می کند که با دو نماینده ی لیبرال در این مورد شوخی می کرده اند: ناودیب بینز، نماینده ی سیک مذهب و عمامه به سرِ برمپتون و بوریس ورزنسکی، نماینده ی لهستانی و اکراینی تبارِ اتوبیکو. مارتا می گوید به شوخی گفته: «بوریس تو فقط قومی هستی اما ناودیب خیلی قومی است!»

و همین صراحتِ لهجه و لحنِ صمیمانه ای که البته زیرکانه است، بهتر از هر چیزی مارتا را تعریف می کند.

هر اتفاقی که در سطح ملی و محلی بیافتد بعید می دانم که مارتا مشکلی در ورود مجدد به مجلس داشته باشد. سئوال اینجا است که اگر ایگناتیف دولت تشکیل دهد او کدام سمت کابینه را به خود اختصاص می دهد؟ اینجا است که شاید برای اولین بار پاسخی دیپلماتیک می شنوم: «در حال حاضر من نامزد نمایندگی ویلودیل در مجلس فدرال هستم و بس.»

  

مارتا هال فیندلی در دفتر انتخاباتی اش در ویلودیل

آرش عزیزی: وقتی رسیدم مارتا داشت با یک ایرانی حوزه انتخابیه اش صحبت می کرد

منه گاکیس در دفتر انتخاباتی اش