تحریم انتخابات حق مسلم و پیام معنادار سیاسی تمام افراد و نیروهایی است که از امکان مشارکت سیاسی در ایران محروم هستند و رای به روحانی یا هر عامل دیگر نظام جمهوری اسلامی را با ارزش های اخلاقی و سیاسی خود در تضاد می بینند. با این مفروض این نوشته نه به رد موضع تحریم به طور کلی که به نقد مواضع آن دسته از دوستان مدافع تحریم می پردازد که منافع مشترک خود با بیش از ۱۸ میلیون ایرانی رای دهنده را نادیده می گیرند و آنها را به دلیل مشارکت در انتخابات و ابراز خوشحالی در خیابان ها بعد از اعلام نتایج مورد نکوهش و سرزنش قرار داده و متوهم، فراموشکار و فریب خورده می نامند. به عقیده نگارنده عملکرد اکثریت مردم در انتخابات ۲۴ خرداد امسال نه تنها ریشه در توهم ندارد، بلکه بالعکس نشان دهنده عمق آگاهی، صبوری و هوشیاری سیاسی آنها است.
یک ـ در صورت عدم مشارکت میلیونی مردم در انتخابات، قطعا یکی از اصول گرایان به عنوان رییس جمهور انتخاب می شد ( قالیباف یا ولایتی در خوشبینانه ترین حالت و جلیلی در بدبینانه ترین حالت). طبیعتا با به روی کار آمدن هر یک از این اصول گرایان، شکاف بین حکومت و مردم بیشتر از پیش می شد و حکومت به سمت سقوط نزدیک تر می گردید. سقوطی که احتمالا با شتاب بسیار زیادی نیز اتفاق می افتاد.
دو ـ سرنگونی نظام جمهوری اسلامی بی شک خواسته اکثریت کثیری از ۱۸ میلیون ایرانی است که در انتخابات روز جمعه شرکت کردند. برای بسیاری از آنها اما واضح است که تحقق ناگهانی این خواسته در نبود یک اپوزیسیون متشکل از نیروهای سیاسی مردمی، قابل اعتماد، با برنامه، عدالت طلب و متعهد به استانداردهای اولیه حقوق بشری می تواند خسارات فراوان و عواقب ناگوار بسیاری را به همراه داشته باشد.
سه ـ تا به امروز عدم ظهور چنین اپوزیسیون متشکلی در عرصه سیاسی ایران آحاد این جامعه را به این نتیجه رسانده است که:
– سقوط ناگهانی رژیم به احتمال زیاد با بی برنامگی، سردرگمی، هرج و مرج مطلق و هزینه های بسیار جانی و مالی همراه خواهد بود
– احتمال شکل گیری نظامی مطابق با خواسته های آزادی طلبانه و عدالت جویانه مردم بسیار کم خواهد بود و در نتیجه هزینه خیزش انقلابی با نفع حاصل از آن (هنوز) توجیه ندارد.
چهار ـ در این وضعیت و با توجه به تورم، فقر، محرومیت گسترده، نگرانی از ادامه تحریم ها، خطر جنگ، خفقان فزاینده و پیش روی گستاخانه تندروترین و سرکوبگرترین نهادهای نظام، اکثریت جامعه به این نتیجه رسیده است که:
– به انتخاب بد در برابر بدتر تن در دهد؛
– به کسی رای دهد که اگر خواست های آنان را نمی تواند نمایندگی کند دستکم نقطه تلاقی آنها و حکومت گردد؛
– فرصت های بیشتری برای تجدید قوا و ایجاد بسترهای لازم مدنی و سیاسی برای عبور از جمهوری اسلامی و برقراری یک نظام دموکراتیک و ملتزم به حقوق بشر برای خود کسب کند.
پنج ـ بی تردید عدم شرکت گسترده مردم در انتخابات می توانست منجر به بر سرکار آمدن تندروهای نظام جمهوری اسلامی، تعمیق شکاف میان ملت و حاکمیت و تسریع فروپاشی نظام شود. اما منفعت حاصل از این حرکت جمعی به سمت سقوط و فروپاشی در زمانی که تشکل ها، احزاب و جنبش های مردمی فرصت و توان شکل گیری، گفتمان سازی، نیرویابی و طرح برنامه های منسجم اقتصادی سیاسی نداشته اند چه می تواند باشد؟ و به طور کلی مردم با اتکا به کدام نیروهای سیاسی و با توجه به چه چشم انداز سیاسی باید هزینه ی سنگین حرکت های سرنگونی طلب را بدهند؟
شش ـ آیا مردمی که این معادله هزینه منفعت را درک می کنند، آگاه نیستند؟
مردم دقیقا چه کرده اند؟ آنها در نبود یک اپوزیسیون مستقل برنامه دار و قابل اعتماد، ولی فقیه و نیروهای اقتدارگرا را با حضور و پافشاری خود به عقب رانده اند و با بغض در گلو رفته اند و یکی از کاندیداهای رژیم را انتخاب کرده اند که انتقادی ترین موضع را در بین کاندیداهای موجود اتخاذ کرده است. کاندیدایی که زیر فشار بخش عظیمی از جامعه به ناچار حرف از آزادی بیان زده، به لزوم آزادی حصرشدگان و زندانیان سیاسی اشاره کرده، اسم شجریان را در صدا و سیما به زبان آورده، از امنیتی شدن فضای دانشگاه ها انتقاد کرده، وعده تشکیل وزارت زنان و تدوین منشور حقوق شهروندی را داده، و به بهانه حضور و پیروزیش شعارها و صداهایی زنده شده که تا همین چند هفته قبل ممنوعه و جرم مطلق بوده است.
هفت ـ اما آیا این انتخاب به این معنی است که عموم رای دهندگان اعتقاد دارند که این عامل کهنه کار امنیتی نظام، رئیس جمهور مطلوب آنهاست؟ خیر.
آیا این به این معنی است که آنها نمی دانند دست او نیز به خون مردمان آزادیخواه ما آغشته است؟ خیر.
آیا به این معنی است که آنها اکنون دچار توهم شده اند که وعده های این کاندیدا که تنها بخشی کوچک از مطالبات آنهاست اکنون به آنها دو دستی تقدیم خواهد گردید؟ خیر.
از میان فعالان اجتماعی و سیاسی کدام یک از ما است که امروز بعد از سی و اندی سال حکومت خونین جمهوری اسلامی و تجربه ی دوره ی موسوم به دوم خرداد ندانیم که برای تحقق هر پیشرفت به ظاهر کوچک در ۴ سال آینده باید مبارزه کرد و هزینه داد و نمی توان با خوشبینی و خوش خیالی دل در گرو وعده های رییس جمهوری آن هم با سوابق امنیتی آقای روحانی بست.
هشت ـ شادی امروز ما از این روست که تحمیل خواست های تحول خواهانه به شخص روحانی توسط ۵۱ درصد از شرکت کنندگان از یک سو و تحریم انتخابات به منزله رد کلیت نظام از سوی ۲۷ درصد واجدین شرایط رای از سوی دیگر، توانسته است نظام را چند قدم به عقب براند و احتمال ایجاد فرصت هایی نسبی برای تنفس، تقویت، گسترش و پیروزی نیروهای تحول خواه در جامعه را بالا ببرد؛ نیروهایی که در ۴ سال گذشته شدیدا سرکوب شده اند، حبس های سنگین گرفته اند و یا به تبعید رانده شده اند. تقلیل این پیروزی نسبی به انتخاب شدن شخص روحانی، نادیده گرفتن بستر اعتراضی است که رخداد های انتخاباتی ۸۸ و ۹۲ در متن آن صورت گرفته و همراه شدن با گفتمان حکومتی است که سعی دارد مشارکت سیاسی مردم را به حضور در پای صندوق رای محدود کند، آن را از اعتراض و محتوای سیاسی تهی سازد و از بسط و گسترش آن در ۴ سال پیش رو به عرصه ها و ساحت های دیگر سیاسی از شبکه های اجتماعی، مطبوعات و دانشگاه گرفته تا کارگاه، کارخانه و خیابان جلوگیری نماید.
نه ـ در تحرکات و انقلاب های اجتماعی- سیاسی، پرداخت هزینه های “غیرعادی” توسط مردم “عادی” جامعه عموما متناسب است با آینده ای که این مردم می توانند برای خود با توجه به تنوع و توازن نیروها و رهبران سیاسی موجود تصور کنند. می توان تصور کرد که در سال ۸۸ اگر مردم عمیقا و قلبا و منطقا به موسوی و برنامه سیاسی اصلاح طلبان برای آینده جامعه اعتقاد و باور داشتند، هزینه بیشتری پرداخت می کردند، کشته های بیشتری می دادند و حتی تا تغییر رژیم در خیابان می ماندند. اما آنها نماندند چون اصلاح طلبان حکومتی و برنامه و کارنامه سیاسی شان پرداخت هزینه های بیشتر را نمی توانست توجیه کند. نیروی سازمان یافته دیگری هم در صحنه سیاسی حضور نداشت که بتواند اعتماد مردم را جلب کند، اعتراضات آنها را هدایت کند و طرحی روشن برای فردای بعد از فروپاشی ارکان جمهوری اسلامی ترسیم کند. در چنین شرایطی مردم مسیر درست و منطقی را در پیش گرفته اند. درد طولانی شدن زمان تغییر و مبارزه مدنی را به جان خریده اند تا زمانی که جایگزینی قابل اعتماد در افق سیاسی کشورشان بیابند. این هراس و پرهیز عموم مردم از خطر افتادن از چاله ای به چاهی یا از چاهی به چاه دیگر را نمی توان ناآگاهی، غفلت یا حماقت نامید.
ده ـ جامعه ایران پر است از درد و رنج و فاجعه – از اعدام های گسترده دهه ۶۰ و قتل عام زندانیان سیاسی در تابستان سال ۶۷، تبعیض گسترده و سیستماتیک علیه زنان، سرکوب و کشتار نویسندگان و دگراندیشان و نقض حقوق اولیه اقلیت های مذهبی، قومی و جنسی گرفته تا محدودیت های شدید آزادی های اجتماعی، غارت اموال عمومی، فقر مطلق، محرومیت وسیع، فساد اداری و شکاف های عمیق طبقاتی. با این اوصاف نقدی اگر باشد متوجه نخبگان و سازمان های سیاسی است که با وجود کارنامه ی سیاه جمهوری اسلامی و نارضایتی عمیق در تمامی سطوح جامعه تاکنون نتوانسته اند در جهت ترسیم گزینه های بدیل، تشکل یابی و اعتماد سازی در میان مردم جامعه گام های مثبت بردارند. باشد که در ۴ سال پیش رو بتوانیم منافذ شوق و امیدی که امروز باز شده است را به فرصت هایی برای ائتلاف گسترده میان نیروهای متکثر تحول خواه (اعم از مدافعان یا مخالفان تحریم)، برای گسترش نهادهای اجتماعی و تشکل های سیاسی و برای طرح و پیگیری مصرانه اعتراضات و مطالبات دموکراسی خواهانه و عدالت طلبانه، تبدیل کنیم.
*رها بحرینی وکیل و از فعالان حقوق بشر است.