نهضت آزادی پدیده ای ست شگرف در سیاست ایران. گلی که در مرداب روئید. بیش از آنکه اساسنامه و مقررات آن از این حزب مجموعه ای والا بسازد، اعضای آن هستند که آن را افسانه اخلاق و قانون مداری و پایبندی به اصول کرده اند، آنهم در جامعه ای که فرهنگ سیاسی آن سخت آلوده است و سیاستمداران متعهد و مسئول آن معدود. که استبداد دیرینه فساد را تا عمق جامعه برده و ضعف دویست ساله وابستگی و سرسپردگی به اجنبی را مرضی فراگیر کرده است و بی اصولی را بر فضای سیاسی کشور حاکم.

از راست: مهندس مهدی بازرگان، هاشم صباغیان، عباس امیرانتظام، ابرهیم یزدی سال ۱۳۵۷

در چنین فضایی است که نقش شخصیت ها بسیار بارز می شود و در اوجش حلقه های کوچکی می شوند از پاکان که رسالت آن را دارند که اسوه شوند و نمونه و فانوسی در شب تاریک و چراغی دریایی در جامعه ای توفان زده که امید را زنده نگه دارند و پاکی را پاسداری کنند به امید آنکه با حفظ آتش عشق و پاکی در آتشکده اخلاق و شرافت به انتظار فرصتی بنشینند که جامعه آماده شود و از این شعله های کوچک آتشی بر تمام جان جامعه بیفتد.

پایه گذاران نهضت آزادی چنان شرافتمندانه زیستند که با همه سرکوب ها و بی مروتی ها و تلاش ها برای بدنام کردنشان نسل بعدی خود را تولید کردند که هرچند اندک اما با همان خصلت و مرام. اگر بر تاریخ غمبار ایران،بویژه در دو سده گذشته نگاهی بیندازیم جمعی بدین پاکی حکم کیمیا دارد. از مهندس بازرگان و آیت الله طالقانی، دکتر سحابی، احمد علی بابایی، رحیم عطایی و یاران معدود دیگرشان تا نسل بعد و بزرگانی چون دکتر ابراهیم یزدی، هاشم صباغیان، عبدالعلی بازرگان، مهندس محمد توسلی و مهندس عزت الله سحابی و تا نسل کنونیشان که همان راه را می پیمایند چون عماد بهاور و فرید طاهری به انگیزه همین پاکی و شرافت است که عشق به وطن و سربلندی کشور را همیشه و همه جا از راه آزادی و دموکراسی می طلبند- فرزندان خلف دکتر محمد مصدق. به همین سبب از روزهای اول انقلاب مورد حمله انواع انحصارگرایان و اقتدارگرایان از راست تا چپ، از دینی تا عرفی قرار گرفتند. جامعه ای هیجان زده و خام طبع که تا چند قدمی پیش پایش را بیشتر نمی دید، و لذا بیشتر غم پیروزی انقلاب را داشت تا حفظ اصول اخلاقی یا احترام به قانون، اما برخلاف جو حاکم نهضت آزادی بر سر اصول ایستاد و از این رهگذر تازیانه ها خورد و زجرها کشید. گویند هر ماهی مرده ای در مسیر آب حرکت می کند، اما تنها ماهی قزل آلا است که بر خلاف مسیر آب می تواند شنا کند. شاهدی چند بیاورم از این پایمردی بر سر اصول و پرداخت هزینه بسیار بالا برای آنها:

دکتر ابراهیم یزدی (راست) و محمد توسلی

 

 

۱ـ در روزهای اول انقلاب که خون جلوی چشم عموم را گرفته بود و برای صدور حکم اعدام به زبان آیت الله خمینی در مورد تیمسار نصیری “کافی است احراز هویت شود” اینان از دادگاه گفتند و محاکمه علنی و حتی پیشنهاد تشکیل دادگاهی بزرگ در میدان امجدیه برای آقای امیرعباس هویدا. و استدلال آن بود که ما هرچه از فساد حکومت شاه بگوییم، دشمنیم و جهان با دیده ی تردید بر آن می نگرد، اما اگر نخست وزیر آن بگوید شاهدی است معتبر و غیرقابل انکار. اما آیت الله خلخالی به روایت خودش در کتاب خاطراتش لیستی از ۲۴ نفر داشت که می خواست اعدام کند و مانع بزرگ بر سر راه آن کار انقلابی اش را مهندس بازرگان و دکتر ابراهیم یزدی می دانست. وی سپس شادمانه از پیروزی خود می گوید که آیت الله خمینی در اولین دیدار اجازه اعدام بی محاکمه ۶ نفر را به او داد و پس از آن هم خود مابقی را اعدام کرد. و این مخالفت نهضت آزادی ها با اعدام ها اینان را در چشم بسیاری از انقلابیون و حتی دوستان قدیمی شان محافظه کار کرد، و یاد آن شعار را زنده کرد که “بختیار از مرز بازرگان فرار کرد”.

 

۲ـ زمانی که روزانه صدها هزار نفر از هر قشر و گروه و هر بینش سیاسی دینی و غیردینی و حتی ضددینی در جلوی سفارت آمریکا رژه می رفتند و فریاد “مرگ بر آمریکا” و “دانشجوی خط امام افشا کن، افشا کن” آنان گوش فلک را کر می کرد، نهضت اعلام کرد که گرفتن سفارت بر خطا است و چهره ی انقلاب را در جهان خراب خواهد کرد.

 

۳ـ با فتح خرمشهر، جهان مسحور فداکاری ملتی شده بود که با ایثار و جانفشانی دشمن خونخوار تا دندان مسلح را عقب رانده بود، لذا حامیان عراق چون عربستان سعودی حاضر به دادن غرامتی سنگین شدند. اما غرور و تکبر و خودبزرگ بینی چنان دامن جنگ آوران و رهبران سیاسی آنان را گرفته بود که سخن رهبران نهضت آزادی را مسخره کردند که می گفتند “غرامت را بگیرید و صلح کنید و مملکت را بسازید. صدور انقلاب از طریق ساختن کشور و نمونه موفق شدن است نه از راه جنگ و سرکوب و توسعه طلبی.”

 

۴ـ در اوج قدرت آقای خمینی و طرح ولایت مطلقه فقیه اش نه تنها علمایی چون آیت الله آذری قمی در تائید آن مدعی شدند که “ولی فقیه حتی می تواند توحید را متوقف کند”، بلکه چه بسیار چپ ها به امید آنکه آیت الله خمینی پوزه ی امپریالیست را بر خاک می مالد، از آن پشتیبانی کردند. اما این نهضت آزادی بود که کتاب “ولایت مطلقه فقیه” را منتشر کرد تا ثابت کند این نظریه نه تنها خلاف منافع و مصالح ملی بلکه مخالف آموزش های دینی و باعث مرگ آزادی است.

این نمونه و ده ها نمونه ی دیگر سبب شد که نه دولت را از آنان بگیرند، بلکه در مجلس هم به نمایندگانشان با گستاخی فحاشی و توهین کرده، و حتی به شخص مهندس بازرگان حمله کنند. مؤمنین بعد از نماز بر آنها لعن کردند و چپ ها هم به شیوه ی خود بر اینان لعن فرستادند و آنها را لیبرال و بورژوا خواندند. و حتی پاره ای از دوستان دیرینه شان در جبهه ملی، یا بیرون از آن، آنان را غیرانقلابی و محافظه کار خواندند و از آنان فاصله گرفتند.

آخرین جلسه شوراى مرکز نهضت با حضور مهدى بازرگان در منزل مهندس مسموعى، دى ماه ۷۳ ایستاده از راست: دکتر روحانى، مهندس هندى، مهندس توسلى، مهندس ابوالفضل بازرگان، عبدالعلى بازرگان، دکتر فرزدى، مهندس مسموعى نشسته از راست: دکتر یزدى، صدر حاج سیدجوادى، مهدى بازرگان، دکتر سحابى، مسکین، نوید اعلم، اشفاق، توسلى

اما این بزرگان بیدی نبودند که به این بادها بلرزند. کوه های استقامتی بودند که زیر بار فشار هزاران توفان هم گرده خم نمی کردند. من هر زمان در خلوت خود صادقانه می اندیشم، اعتراف می کنم که حتی نمی فهمم که چگونه دکتر یزدی، مهندس سحابی و پیشوای این هر دو مهندس بازرگان این همه بلا کشیدند و این همه تحقیر شدند و این همه نه تنها از دشمنان، که هر مبارزی انتظارش را می کشد، که از دوستان کشیدند و هم چنان استوار ایستادند و تلخ نشدند و از اصول خود به هیچ بهایی عدول نکردند. یکی در هشتاد سالگی بر بستر افتاده و با مرگ می ستیزد، در حالی که دخترش در غل و زنجیر است، و دیگری در سال های کهولت با ناراحتی قلبی و کلیوی مرتباً برای بازجویی برده می شود و با کمال بی شرمی او را زندان می کنند، و اجازه خروج و دیدن اولاد و معالجه اش را موکول به آن می کنند که بگوید از سیاست کاملا کناره گرفته است، گویی کوه را می توان به زانو درآورد.

بزرگانی چون سران نهضت آزادی آرمان های ملت ایران برای انقلابی  بودند که مدعی بود نه تنها ایران را سربلند می کند که معنویت را ،که جهان آن را گم کرده به آن نشان می دهد. به همین سبب نیز بسیاری هنوز خشمگینانه از اینان یاد می کنند و می گویند حضور امثال مهندس بازرگان بود که ملت را فریفت و در چاله بلکه چاه حکومت ولایی انداخت، بی آنکه در آینه خود را نظاره کنند که این بی اخلاقی و خشونت و جهالتی بود که ذهن ما را پر کرده بود حکومت ولایی را بر ما حاکم کرد. بیماری ای بود که در عمق جان ما در طی قرون ریشه دوانیده بود که حال بی مشاطه چهره می نمایاند. از این روی پس از سی سال بسیاری متوجه شده اند که آنچه بزرگان نهضت می گفتند دوای درد ما بود و نمی دانستند. آنجا که دبیر کل نهضت می گفت اولویت با اخلاق است و شرافت نه پیروزی انقلاب. انقلاب بی اخلاق به جای رشد و تعالی جامعه را به آنجا می رساند که جمعی با جن گیری دولت را می خواهند داشته باشند، و جمعی با کوبیدن بر طبل اطاعت کورکورانه و افتخار به ذوب در ولایت نفی وجود انسان و کرامت انسانی را کرده و به بردگی و زبونی افتخار می کنند، و جمعی از معجزاتی از مقام ولایت می گویند که هیچ یک از اولیا و انبیاء هم چنین منزلتی برای خود نمی شناختند.

چنین است که بت های خیالی بسیاری از ملت بار دیگر همین بزرگان شده اند و جامعه برای سالها که می آید یاد آنان را در خاطره نگه می دارد، تا با عطر یاد آنان، در منجلاب نفاق و جهالت و نامردمی ها، جان را زنده نگه دارند به امید آنکه  دگر بار سبز فراگیر شود و طراوت را به جامعه بازگرداند.

 

 

 

مهندس عزت الله سحابی که امروزه در بیمارستان در کما است