قطع نامه ی شورای امنیت سازمان ملل برای دفاع از غیرنظامیان کشور لیبی موجب شده است که کشورهای آمریکا، فرانسه و انگلیس به طور گسترده در حمله های هوایی علیه نیروهای وفادار به قذافی شرکت کنند. برای تصویب این قطع نامه کشورهای فرانسه و انگلیس در همکاری نزدیک و هماهنگ توانستند توافق کشورهای زیادی در دفاع از جان غیرنظامیان لیبی را به دست بیاورند و به این ترتیب قطع نامه ی ۱۹۷۳ به تصویب شورای امنیت رسید تا نیروهای ناتو بتوانند سیاست گذار کشورهای قدرت مند جنگ طلب باشند آن هم با نام دفاع از جان مردم بی گناه. هدف قطع نامه ی شورای امنیت سازمان ملل چنان که ذکر شد نجات جان غیرنظامیان و بی گناهان لیبی بود در برابر حملات زمینی و هوایی وفاداران قذافی. این حرکت به ظاهر انسان دوستانه اما تبدیل شده است به حمایت از نیروهای مخالف قذافی. نیروهایی که کمتر در موردشان چیزی می دانیم؛ دقیقا روشن نیست که این نیروهای شورشی چه کسانی اند، چه می خواهند و به دنبال کدام هدف یا هدف هایی دست به شورش زده اند. آنچه مثل روز روشن است این که آن ها از سوی نیروهای غربی موسوم به ناتو حمایت می شوند.

نمایندگان بریتانیا و آمریکا به قطعنامه علیه لیبی رای مثبت می دهند

 

ـ به دنبال شناسایی فرانسه، شورشیان به فاصله کوتاهی، در بن قاضی اقدام به تأسیس بانک ملی کردند. تأسیس این بانک با حمایت یکی از بانک های انگلیسی به نام HSBC امکان پذیر شده که این بانک انگلیسی نیز پیش از این هم در امور دارایی های لیبی نقش بزرگی داشته و در آفریقا هم با مؤسسات مالی همکاری نزدیک دارد و آنها را پشتیبانی می کند.

ـ کمی بعدتر هم شورشیان اقدام به تأسیس یک شرکت ملی نفت کردند که بتوانند با شرکت های بین المللی برای قراردادهای بهتری وارد معامله شوند.

ـ اخیرا هم آقای “راسموسن” دبیرکل پیمان نظامی آتلانتیک شمالی موسوم به “ناتو” در سخنانی گفته است که کشورهای عضو ناتو موظف به شرکت در بازسازی لیبی بویژه در امور نظامی و پلیس می باشند.

تحولات یاد شده در بالا منتهی به پرسش های اساسی ای می شوند. کمک های انسانی گویا پوششی است برای اهدافی کم ارزش تر. کمیسیون تحقیق در انگلیس به این نتیجه رسید که دولت وقت انگلیس به دروغ وارد جنگ با عراق شده بود تا کنترل بر منابع نفتی و طبیعی عراق را از دست ندهد. اکنون جنگ در لیبی هم بیش از انتظار شورای امنیت سازمان ملل پیش رفته و گام هایی برداشته شده که موجب شک می شود و اهداف دیگری در ذهن هر تحلیل گر بی طرف خانه می کند؛ مثلا تغییر دولت در لیبی همان گونه که در عراق رخ داد. گمانه زنی های دیگری مثل منابع نفت لیبی، پایگاه برای نیروهای ناتو هم می تواند عامل جنگ در لیبی باشد. همه ی این پنداشت ها نمی توانند دور از واقعیت باشند.

لیبی از جمله کشورهای آفریقایی است که از منابع غنی نفت و گاز برخوردار است که این ذخایر طبیعی در کنار هزینه ارزان و ظرفیت جذب نیرو و سرمایه، هر قدرقدرتی را برمی انگیزاند تا برای دخالت در لیبی خود را محق بداند. دولت لیبی در شرایط معاملات نفتی اش چنان سخت گیر است که این کشور در عرصه ی بین المللی از دشوارترین کشورها برای عقد قرارداد نفتی محسوب می شود. این موقعیت زمانی شدیدتر و جذاب تر می شود که خاورمیانه دوران ضعف را سپری می کند و دولت چین هم قدرت رقابتی اش در منطقه را هر روز افزایش می دهد. بنابراین، باید هم، استراتژیسین های آمریکایی چشم اندازشان را به افق دور آفریقا بچرخانند. نفت را نمی شود از نظر دور داشت و برای دست یافتن به آن هر چیز را هم می شود بهانه کرد. برای رسیدن به این مقصود، اخیرا وزیر دفاع آمریکا فاش کرد که نیروهای کوماندویی ویژه ای برای آفریقا اختصاص یافته است که مقر و پایگاه اصلی آن ها اکنون در آلمان است چرا که هیچ کشور آفریقایی حاضر به جای دادن این نیروهای ویژه در خاک خود نبوده است.

قطعنامه ی شورای امنیت سازمان ملل با پشتیبانی اتحادیه عرب به تصویب رسید که در آن عربستان سعودی نقشی بلامنازع داشت. عربستان سعودی از سال ۱۹۶۹ که قذافی قدرت را در دست گرفت، با دولت لیبی مشکلاتی داشته است. لیبی، نماینده ی نوعی از جمهوری است در بین کشورهای عربی که توأمان جمهوری است با ناسیونالیسم عربی. این نوع ناسیونالیسم هم معمولا با استقبال بخشی از کشورهای عربی مواجه است بدون در نظر گرفتن این که دولت لیبی با هدایت قذافی چه جنایاتی انجام داده و عملکرد نادرست او تا چه اندازه غیرانسانی بوده است. اکنون پرسش اساسی این است که حمایت بی چون و چرای اتحادیه عرب با سرکردگی عربستان، آیا توافقی پنهانی بین آمریکا و عربستان بوده که از یک سو سعودی ها بتوانند بدون هیچ گونه مانعی وارد خاک بحرین شوند و از طرف دیگر قطعنامه ی ۱۹۷۳ در مورد لیبی با اکثریتی چشم گیر، چنانچه خواست آمریکا بود، به تصویب برسد؟

برخورد دوگانه ی غربی ها با بحرین و لیبی هم نشان از دروغ و تزویر دارد. بحرین دولت نفتی است در جزیره ای سرشار از نفت در شرق کرانه های عربستان سعودی با رفاه مناسب و مردمی که تقریباً از سواد برخوردارند و درصد تحصیل کرده هایش هم نسبت به جمعیت اش کم نیست. نیروهای مخالف در بحرین را مسلمانان شیعه که اکثریت جمعیت را شامل می شوند و سنی های لیبرال تشکیل می دهند. برخلاف مخالفان دولت لیبی، در بحرین مخالفان به خوبی سازماندهی شده اند و برای آینده نیز برنامه دارند. خواست اصلی مخالفان هم برپایی کشوری است با سیستم مشروطه ی پادشاهی. در بحرین پادشاه این کشور که هوادار آمریکاست، اجازه داد نیروهای نظامی سعودی وارد خاک بحرین شوند و به نوعی آن را اشغال کنند. اکنون هم می شود بحرین را یکی از استان های عربستان سعودی به حساب آورد. رژیم بحرین به تظاهرکنندگان در راهپیمایی های آرام و صلح جویانه شلیک می کند، مخالفان را دستگیر و زندانی می کند و حتا پزشکان و پرستارانی را که اقدام به معالجه ی مخالفان کرده اند، تحت پیگرد قرار داده و دستگیر و زندانی می کند. در صورتی که خواست مخالفان دولت بحرین که دستیابی به حکومت مشروطه سلطنتی دموکرات است، می تواند زنگ خطر و تهدید سیاسی باشد برای کشور همسایه که عربستان سعودی است و به همین دلیل هم بی محابا با نیروهای مخالف دولت بحرین در ستیز می باشند. از سوی دیگر هم در طول سالیان متمادی هرگز اقدامات غیرانسانی، نقض حقوق بشری و تظلمی که بر مردم بحرین می رود مورد انتقاد فرانسوی ها، انگلیسی ها و آمریکایی ها نبوده است، چنانچه در عربستان هم در بر همین پاشنه می چرخد.

قذافی بعد از سال ها جنایت، به ناگاه در جرگه ی دوستان دولت های غربی قرار گرفت و حتا در فرانسه، انگلیس و آمریکا به او چون حیوانی اهلی شده می نگریستند. این کشورها بعد از از سرگیری روابط شان با لیبی، معامله با این کشور را هم در پیش گرفتند که از جمله فروش اسلحه به قذافی بوده است بی آن که در نظر داشته باشند، قذافی، این حیوان اهلی شده، هنوز هم مدیریت حکومت و رژیمی دیکتاتوری را بر عهده دارد و خود نیز مستبد است. اکنون، این کشورها علیه سلاحی در جنگ اند که خودشان به قذافی فروخته اند! در زمستان سال ۲۰۱۱ اما باز هم به ناگاه دولت لیبی شیطانی و دیوصفت شد. پرسش این است که آیا کشورهای غربی با توجه به تجربه ی کشورهای مصر و تونس، مرکز توجه خود را لیبی قرار دادند تا بتوانند در شمال آفریقا جای پای به دست آمده را حفظ کنند؟

با وجود آن که دلایل زیادی برای نارضایتی و شورش در لیبی وجود دارد، اما درگیری این کشور نمی تواند به ستیز بین قذافی و نیروهای مخالف محدود شود. باید اقرار کرد که در لیبی شاهد جنگی تمام عیار از نوع داخلی اش هستیم که قدرت های جنگی غرب هم یکی از طرفین دعوا را حمایت و پشتیبانی می کند. بحران لیبی هم پیچیده تر و دشوارتر از آنچه پیش بینی می شد، شده است و هم طولانی تر از مدتی که تخمین زده شده بود. انتظار چنین می رفت که رژیم قذافی به زودی سقوط کند. دولت لیبی هم در کنار قذافی هم سازمان یافته تر و هم قوی تر از آنی است که گمانه زنی شده بود. این در حالی است که نیروهای مخالف هم ضعیف ظاهر شده اند و هم نابسامان. در واقع اگر نبود کمک های نظامی و بهداشتی و مالی کشورهای غربی، خیلی وقت پیش نیروهای مخالف قذافی شکست خورده بودند. در چنین شرایطی، خطر یک جنگ درازمدت بعید هم نیست.

یکی از راه حل ها برای سازمان ناتو این است که عقب نشینی کند که این کار خود نیز از نظر پرستیژ، شکست بزرگی برای کشورهای عضو سازمان آتلانتیک شمالی، ناتو به حساب می آید. راه حل دیگری که پیش رو است، اشغال لیبی و احتمالا اقامتی درازمدت در این کشور است که همین نیز خود می تواند ناآرامی در بین مسلمانان جهان را دامن بزند. راه حل سوم نیز شاید این باشد که کشور لیبی به دو قسمت تقسیم شود که بخشی از آن تحت حمایت کشورهای غربی باشد و در منطقه ی شرق لیبی قرار دارد. این اقدام نیز خود خالی از خطر نیست که می تواند موجب ناآرامی و خشونت های بی امانی در سال های متمادی باشد. این راه حل آخری با توجه به این که مسلمانان تندرو در بخش شرقی لیبی از قدرت زیادی برخوردارند، باید بررسی شود.

ناآرامی های لیبی نشان داده است که جنگ یکی از راه حل های سیاسی خارجی است. در این مورد نه تنها آمریکا، که فرانسه و انگلیس نیز بی تقصیر نیستند. این سه کشور در سال های اخیر نه تنها شهرت و محبوبیت خود را از دست داده اند که نفوذشان در بیشتر مناطق جهان نیز کاسته شده است. هر سه کشور در شرایط فعلی از اقتصادی ضعیف برخورداند و هزینه های سنگین جنگ برای آنها محدودیت هایی ایجاد می کند. آمریکا با توجه به حضور جنگجویان اش در افغانستان و عراق، خواهان این است که در لیبی کشورهای اروپایی حضور چشمگیر داشته باشند اما تحت فرمان و کنترل آمریکا آن هم از طریق ناتو. تاکنون، آلمان خود را از جنگ دور نگه داشته و ترکیه هم بیشتر نقش میانجی را به عهده گرفته است. آمریکا علاقمند است که سازمان ناتو را به عنوان ابزاری برای پیشبرد سیاست های خود، آن هم در منطقه ای که اصلا حیطه ی عملیات کشورهای ناتو نیست، استفاده کند.  مورد اخیر خود نیز می تواند عاملی باشد برای درگیری های کلامی در بین کشورهای عضو ناتو از یک طرف و احتمالا جدایی بعضی از اعضا از سوی دیگر. آخر بعضی از کشورهای قدرت مند ناتو، هیچ جذابیتی برای شرکت در جنگ لیبی از خود نشان نداده اند و موردی هم برای این کار نمی بینند.

کلام آخر این که کشورهای کوچکی مثل نروژ، جایی که من اکنون زندگی می کنم، اگر در چنین جنگ هایی شرکت می کنند، چنان می نمایند که برای حمایت از قدرت سازمان ملل و شورای امنیت است. اما گذشته از این که من و قدرت مداران نروژی چه می گوییم و چگونه می اندیشیم، یک چیز به قول هم سن و سال های من در روزهای گذشته، واضح و مبرهن است و آن این است که سازمان ملل در این روزها صحنه ی سیاست است آن هم سیاست کشورهای قدرت مند تا از طریق آن بتوانند علاقمندی های شان را به کرسی بنشانند. مصوبه های امروز سازمان ملل و شورای امنیت بر سیاست کشورهای بزرگ و قدرت مند و علاقه مندی های شان تکیه زده. تصمیم های سازمان ملل و شورای امنیت براساس مدیریت و سودمندی آن برای کشورهای بزرگ به تصویب می رسد که این روزها برای نقطه نظرهای مردم جهان حتا پشیزی ارزش قائل نیست. این مورد نیز شامل قطع نامه ی ۱۹۷۳ که دفاع از غیرنظامیان لیبی را با حمله هوایی تصویب کرده است، می شود.

 

 

* عباس شکری دارای دکترا در رشته ی “ارتباطات و روزنامه نگاری”، پژوهشگر خبرگزاری نروژ، نویسنده و مترجم آزاد و از همکاران تحریریه شهروند در اسلو ـ نروژ است که بویژه اتفاقات آن بخش از اروپا را پوشش می دهد.