justice-H

 اشاره:                                                                                                                                           

این کوتاه نوشته مترصد این است که فراسوهایی از رئالیسم را در ساحت وجدان و علم و اندیشه بشری، در چشم اندازی از فلسفه حقوق رهگیر بوده و حدود تعامل و تکالیف دولت را در قبال ملت در چشم اندازی واقع گرایانه به تصویر بکشد.

کهنه دفترِ همیشه نو بیانِ فلسفه حقوق و بایگانی پر از رمز و راز تاریخ گواه اند که آزادی و آزادی خواهی همیشه بخشی از هویت و تمایلات جوامع انسانی بوده است که در مسیر تأمین آن از هیچ تلاشی حتی برافراشتن بیرق جنگ های خانمان سوز، دریغ نورزیده اند. مردم آزاده همیشه عنصر معنا بخش به جامعه و حکومت ها بوده اند که آنها را برای دسترسی آسانتر به اهداف متعالی خود بنا نهاده اند. به واقع، جامعه و حکومت، فرزند فکری اندیشه های انسانی است که به هر سازه ای در اجتماع و جهان پیرامون معنا بخشیده است. مردمان مختلف از زمانی که بارقه های لزوم قرارداد اجتماعی و همزیستی مسالمت آمیز را در عرصه حیات گروهی خود مشاهده نمودند، در انقلابی فراگیر، دروازه هایی برای ورود به تمدن گشودند و حیاتی متمرکزتر و نظام مندتر در کنار گروه های هم نوع خود رقم زدند. در این سیکل، مردم و دولتمردان اقترانی قهری یافته اند که طی آن دیگر هیچ یک بدون دیگری قدرت و قابلیت تداوم و حیات ندارند. با این وجود، هیچ وقت نمی توان تقدم اصالت و رأی مردم را بر حکومت و دولتمردان انکار نموده و بدان به دیده اغماض نگریست. مردم چون باور داشتند مدیریت امور اجتماعی مشترکشان نیازمند وجود یک نهاد فدراتور و سیاستگذار است، وارد عرصه انتخاب شده و با رأی خود، حیات را به فرزندی نورسته به نام دولت ارزانی داشتند. بنابراین، سراسر تاریخِ قدرتِ دولت و دولتمردان، یک عاریه محض از عقاید و اندیشه های نیکوخواهی مردمان و ذات دیگرخواهی آنان است. لذا، فلسفه و رسالت نخستین خلق دولتها، رتق و فتق هر چه مسالمت آمیزتر و انسانی تر روابط و مسائل مختلف زیستگاه های گروهی می باشد. بر این اساس، دولت واقعاً مخلوق مردمانی است که سعادت را در پرتو انسجام و یک مدیریت حقوق بشریِ فصل الخطاب، جستجوگر بودند. بنابراین، علقه و پیوستگی دولت و مردم پاره ای از هویت حقیقی جوامع است.

هم اکنون، بحث این است که بر هم کنش این دولت و دولتمردان حاکم بر آن و مردمان بانی آن، به چه نحوی است؟ فی الجمله، مردم اصالت تاریخ اند، که صلح و دوستی و زندگی صادقانه در کنار هم را ممهور به مهری از ابدیت ساخته اند. این مردم، دولت را به وجود آوردند تا؛

۱ـ صادقانه وکیل و مقام فصل آنها باشد.

 ۲ـ بذر اختلاف و تفرقه در میان آنها را در نطفه خاموش سازد.

۳ـ برای پیمودن راه پیشرفت و ترقی آنها، رهبر و راهنما باشد.

۴ـ در جستجوی اعتلای تاریخ و تمدن و فرهنگ آنها باشد.

۵ـ آسان ساز نقشه حیاتشان باشد.

۶ـ و تا عدالت و آزادی را در پرده ای دیگر، برای آنها پیام آور و بسترساز باشد.

بنابراین، مردم به دولت بسان یک ابزار راقم آرامش بیشتر می نگریستند که هیئت و هویتی انسان منشانه دارد و تمام قدرت آن، استعاره و عاریه ای از قدرت های ذره ای فرد فرد خودشان است که به سادگی هم قابل باز پس گیری است. لذا، بنا نهادن آن را ریسک تلقی نکرده و حتی راقم دستاوردهای ارزشمندی می پنداشتند که تحقق جملگی آرمان شهرهای اخیرالذکر در لوای آن، کم از هزاران های آن جلوه می کند. عطف به این پنداره ها، غایت توقع و انتظار مردم از دولتمردان و حاکمان و رهبر خود، در قالب «تلاش راستین و صادقانه در راه جامه عمل پوشانیدن به رویای جامعه سالم، شاد، دوستانه و برخوردار از متولیان لایق و راستخواه» جلوه می کند که به نظر می رسد در ازمنه مختلف جبر تاریخ غالباً آن را حلقه ای مفقود در ذات و خلقت فرزندی به نام دولت معرفی می کند.

به هر حال، دولت وظیفه دارد در راه عینیت یافتن ارزش های جوامع انسانی تلاش نموده و خود را بدانها مزین سازد. از جمله این ارزش ها، ثبت ابدی ارزش مساوات و برابری در تقویم زندگانی است. دولتی که حقیقتاً برخاسته از بطن تفکرات جامعوی مردم باشد، لزوماً مدافع این ارزش هاست. لذا مثلاً یک دولت «پلوتوکرات» که کالبدی متشکل از ثروتمندان دارد، نمی تواند چندان به مصائب خیل عظیمی از مردم آگاه باشد. چنین دولتی اصلاً متوجه شکاف مالی و طبقاتی مردمان خود نخواهد بود و هرگز هم صادقانه در راستای کمرنگ سازی آن تلاش نخواهد کرد. شاید حداکثر ادعای آن را بی شرمانه بر زبان آورد و با مکر و فریب بر زخم ملت مرهم نهد، زیرا دولتی که متکی بر ثروتمندان باشد، نمی تواند دولتمردان زر و سیم خواهی را در اکناف خود نبیند. این دولت شاید مکارانه خود را پر از خالی ثروت و تمکن مالی جلوه دهد که غالباً هم چنین است، اما حقیقتاً تداوم قدرت خود را در برخورداری از حمایت اغنیاء ذی نفوذ، ساختارشکن و ضابطه گریز و در فقر قرار دادن خیل مردم آزاده خواهی می داند، که جنگ برای نان و غذا به سادگی آنها را محکوم به ابتعاد و دوری از محیط نقد و واکاوی سیاست و کارهای دولت می سازد. فریادِ تاریخ رساست که در بهشت حاکمان و دولتمردان زراندوزِ کهنه پوش، چه بسیارند مردمان فقیر، گرسنه و بی سوادی که از باخت بازی ناعادلانه خود با رویای دولت مردمی، عقده ها در دل دارند.

علاوه بر این، مردم در آغاز در بین خود تفکر و مشورت نموده و به اتفاق آراء به دولت رأی دادند و این سازه را بنا نهادند. این گفتمان مشارکتی ایشان حکایت از سامانی ارزشی و درون گروهی دارد که امروزه از ثمرات پیشرفته آن به حزب یاد می شود. حقّا که مهمترین چارچوب برای مشارکت و مدخلیت مردم در امور دولت و حکومت، وجود نظام حزبی است، آنهم حزب هایی حقیقی که هرگز اسیر و مقهور توان هژمونیک دولت و حکومت مستقر نشده و استقلال رأی و عمل ملموس داشته باشند. حزبی بودن و حزب گرایی، رکنی فطری و غیر قابل انکار از هویت و شخصیت انسانی است که انکار آن، اعتراف به نپیمودن مدرسه فکر و اندیشه و سیاست و ندانستن چرایی حکومت و سیاست است. بی شک دولت مکلف است حزب گرا بوده و به مردم فرصت حزبی رأی دادن را بدهد و معترف به احترام و منزلت همه احزاب حتی حزب های مخالف خود باشد، چرا که مردم ذاتاً، عقلاً و اخلاقاً دمکرات اند و برقراری دمکراسی بخشی از تاریخ درخشان و انکارناپذیر آنهاست و ریشه در استبداد ستیزی فطری آنها دارد. اظهر من الشمس است که حزب ستیزی یک دولت، قهراً بذر استبداد را خواهد کاشت و بی اعتنایی حاکمان را به تمایلات فطری مردم و تلاش در راستای کسب اصالتی مقدم و چیره بر اصالت مردم را به تصویر می کشد. واقعاً بیراه نیست که انکار ارزش و ضرورت وجود احزاب مختلف و موازی هم را که به گفته بر حق “ماکس وبر” فرزند دمکراسی اند، عین دیکتاتور منشی و جهل به الفبای حقوق و روابط مردم و دولت در فلسفه زندگی گروهی بنامیم. فراموش نکنیم، به قول “فرانسیس فوکویاما”، در کتاب “پایان تاریخ”، دمکراسی و لوازم آن با آغاز و انجام حیات انسانی تلاقی یافته است و این دو تاریخی همزاد هم دارند. به هر حال، تحکیم و تثبیت یک نظام حزبی، بخشی دیگر از تعهدات و تکالیف ازلی و ابدی دولت در قبال ملت است.

مضاف به اینها، دولت مکلف است همیشه و در چارچوبی استثنا ناپذیر در برنامه ها، کارها و سیاست های خود در جامعه، با مردم صادق باشد. لذا اگر شکستی حاصل شده است، اگر نقض غرضی صورت گرفته است، اگر جسارتی به مردم شده است، اگر نادانی و جهلی بروز داده شده است، اگر آزمون دیپلماسی، خطا شده است، اگر اقتصاد، از انسجام و مدیریت خارج شده است، اگر فرهنگ، چپاول گری خودی پیدا کرده است، اگر دزد خانه دولت، خودی است، اگر جوان مملکت رو به تباهی است، اگر زنان حماسه ساز و شیرزاد ملت، برای نان و غذا به یغمای فساد و قمار حیثیت رفته اند، اگر خاک کشور، آماج دست اندازی اغیار و بیگانگان قرار گرفته است، اگر تاریخ مردم، ویرانگری نامشروع از خون خود پیدا کرده است، اگر اصراف در مغزها و سرمایه های انسانی، قانون کشور شده است، اگر تباهی خردسالان، نوید نخبه کشی زودرس را سر می دهد، اگر تن پوش ملت، ممهور به مهرِ اصالت بیگانگان است، اگر ادبیات و گفتمانی ناشایست نسبت به عام و خاص اتخاذ شده است، و اگر تا اگرهای اینچنینی بیشمار دیگری صورت گرفته است، دولت باید اینقدر باشرف، عاقل و مردمی باشد که صریحاً بدون فوت وقت، صادقانه اعتراف و عذرخواهی کرده و راه تدبیر و چاره را در بین مردم به امتحان گذارد. بی شک اگر دولت ضعفی داشته یا شکستی حاصل کرده باشد، چنانچه رأساً خطاب به ملت بدان اعتراف نماید، امید آن می رود که مردمان همیشه با فرهنگ، پذیرای عذر و بخشایشگر خطا و اشتباه او باشند. لیکن اگر خطا و اشتباهی صورت گیرد و بدان اعتراف نشود و بعداً به هر طریقی کشف و افشا گردد، آنگاه کمتر کسی پذیرا و شنونده تقصیر و توجیهات آن خواهد بود. پس شایسته است دولت عاقلانه رفتار کرده و همیشه پیشگام حقایقی حرکت کند که ممکن است روزی به اجبار بدانها اعتراف کند. فراموش نکنیم، کتمان حقایق و دروغگویی، سرزمین بارور کننده و تکامل بخش بذر باختن شرافت و وجدان است. حداقل و حداکثر ندارد، همیشه مذموم اهل خرد است. مرز نمی شناسد، دست دزدی زدن به اعتماد، تلاش ها، زحمات، احساسات و تمایلات پاک مردم است. شاید “ژان ژاک روسو” که حاضر بود در راه آزادی جان خودش را فدا کند و حتی خود را شهید زنده راه آزادی می دانست، حق داشت و آینده بشر را دیده بود که می گفت؛ «هرگز به استقبال از دروغ و کورسوهایی از آنهم نروید، حتی اگر فرزند آزادی را به رشد و تکامل، پدر شود …». معهذا، تورق در تاریخ گویاست که عمق افزون و گستره وسیع عذرخواهی دولت و دولتمردان، شاخصی بنیادین از مردمی بودن آنها توصیف می گردد، که کمرنگی آن در هر جامعه ای حکایت از «توهم خویش صالح پنداری» حاکمان و دولتیان داشته و بارقه های همیشه محتمل تزویر و دروغگویی ایشان را به تصویر می کشد، که چه بسا بُرد وسیع یافته و وجود صالحان و پیام آوران تاریخ را استعاره ای از وجود خود پندارند.

وجهی دیگر از تکالیف دولت و دولتمردان بر محور توان مدیریت امور و صلاحیت تداوم آن ترجمان و انعکاس می یابد. در تمثیلی مضبوط و تاریخی، مردم همیشه شیرانی پنداشته می شوند که لیاقت و توان تدبیر امور خود و بسیاری از هم نوعان خود را دارند. حال، گاهی اوقات رأساً و مستقیماً مدیریت نموده و بعضاً از مجرایی غیر مستقیم و به واسطه به کار گیری منتخبان و نمایندگان خود به این حقیقت جامه عمل می پوشانند. در شق دوم، با تکالیف ابدی دولت مواجهیم که گویاست؛ دولت باید مدبرانه بر امور حکومت کند و لذا مادامی صلاحیت دارد که کفایت و تدبیری مستدام از خود بروز دهد. فراموش نکنیم، تجربه بشر گویاست که حاکمان و سیاستمداران بعضا، اهل خرد و بعضاً نا اهل و نابخرد بوده اند. در استعاره ای طبیعت شناختی از دولت ناهل به گوسفندی تعبیر می شود که به حکم قانون اتفاق و جبر روزگار بر خیل عظیمی از شیران، حکومت و رهبری یافته است. به هر حال، این مایه مسرت است که دولت مدیر و مدبر باشد و جمعیت شیران را گوسفندی رهبری نیفتد و گرنه شیران را شیر رهبر بودن، پاره ای از رؤیاهای همیشه جاوید بایگانی در تاریخ زندگی است.

اما هنوز ورقی دیگر از دفتر تعهدات دولت ها باقی مانده است. می دانیم که مردم صاحب حقیقی و معنا بخش سیاست و حکومت و سرزمین خود اند. حال اگر حکومتی بنا به هر دلیلی خطوط فکری ـ اعتقادی موازی و ناسازگار با اکثریت مردم خود پیدا کرد، فقط و فقط یک راه عقلانی و قابل دفاع در پیش خواهد داشت و آن اینکه، ناقوس بازپس دادن مشروعیت مقطعی خود و سازه های آنرا به مردم به صدا در آورد. هر اقدامی جز این، دروغ، تزویر، و حقیقتاً استبداد و دیکتاتورمنشی تفسیر خواهد گشت. مردم کارفرمایی همیشه متفاوت و منحصر به فرد هستند که هرگز دلیلی ندارند عدم تمایل خود را به تداوم همکاری و تبعیت و دنباله روی از سیاست های حاکمان خود توضیح دهند، بلکه این حاکمان و دولتمردان اند که بایستی در راستای جلب رضایت مردم و تداوم همکاری آنها اقدام و تلاش نمایند.

… و تاریخ چه زیبا منادی ست؛ «سلطنت زور و استبداد و دیکتاتورمنشی، روزی با انقلاب بنیان برافکن ملت آزاده مواجه خواهد شد، ولی انقلابی که خود همیشه آبستن احتمال بذرافشانی دوباره چنین سلطنتی و نهایتاً تصادم با چنین انقلابی است…».

*پژوهشگر، دکترای حقوق جزا و جرم شناسی، استاد مدعو دانشگاه اصفهان و دانشگاه علوم و تحقیقات