بر فراز شهر استانبول
بر فراز شهر استانبول
پرنده ای در مهتاب
چرخ زنان می نالد؛
شاید از تنگه ی بُسفر آمده
از بلندی های “سپیدار رومی”
نزدیک قلعه ی سنگی اوروسی
جایی که امروز، نیمروزان
سه برادر و چهار خواهر دریادل
کنار یکدیگر نشستند
در چهار گوشه ی میزی گسترده
زیر آسمان نیم ابری
و سفارش شمشیرماهی و اسکندرکباب
و دوغ و خوشاب دادند.
آنها از چهار گوشه ی جهان
گردهم آمده بودند
تا پس از مرگ پدرِ پدران
بار دیگر زیبایی لحظه های کودکی را
در گوشه ای نزدیک به وطن دریابند.
آه چه زیبا بود آسمان و دریا
سپیدارهای بلند و شکوفه های گیلاس
لقمه های پیشکشی خواهران و برادران
پچپچه ی آوازی دور اما آشنا
از رادیوی کهنه ی مهمانداران کرد
و باریکه راهی که از کنار داربست های پر گل
الاکلنگ ها و تاب کودکان
و سوغات فروشی های جهانگردان
پیچ می خورد و به بندرگاه باز می گشت.
آنگاه آنها سوار کشتی آرگو شدند
که از سفر جیسون و آرگونات
در جستجوی پشمینه ی زرین
به کرانه های گرجستان بازمی گشت
تا همراه با دعای خیر پیشگوی نابینا
از کنار دریای سیاه
چای نوشان و تماشاکنان
پشت به آسیا و رو به اروپا
به دنبال پرنده ی راهیاب
و بی هراس از خرسنگ های کشتی شکن
سراسر تنگه ی بُسفر را بپیمایند
و در جنوب خلیج “شاخ زرین”
در بندر “امین اونو” پیاده شوند
و پس از خرید مشتی شاه بلوط بو داده
و پرسه در بازار ادویه ی مصری
و تماشای مسجد “رستم پاشا”ی معمار “سنان”
با دو دُلموش کهنه ی زردرنگ
“گؤله گؤله” گویان و “گؤله گؤله” شنوان
به مهمانخانه ای نزدیک برج گالاتا بازگردند،
جایی که در مهتابی، مادرِ مادران
با گیسوانی سپید زیر نور ماه
بر صندلی چرخدار خفته بود
و خواب پسر از دست رفته اش را می دید.
۲۲ مه ۲۰۱۱
****
آشیانِ خالی
آنای پاکدین*
فرزندانش را به پرندگان نوبالی مانند می کند
که از آشیان پر کشیده اند
و او را در بیشه زاری پر سایه
تنها گذاشته اند.
برمی خیزم و به اتاقت می روم
و به پرده ی تاریک رایانه ات نگاه می کنم
که به پنجره ای می ماند
با کرکره های بسته.
آیا دوباره شب ها
با پچپچه ی رپ هایت
به خواب خواهم رفت
و صبح ها بیدار خواهم شد
با صدای نفس های بریده ات
آویزان از میله ی بالای در؟
کت چرمی ات را به تن می کنم
کفش های برق انداخته ات را می پوشم
و در آینه ی قدی به خود می نگرم
و تو را بر سکوی رقصگاهی شبانه می بینم
با میکروفنی بزرگ در دست.
نه! جوجه ی نوبال من
به پرنده ای خوشخوان تبدیل شده
که حتی در این آشیان خالی
می توانم آوای پر غرورش را
از جنگل های دور بشنوم.
۲۵ اکتبر ۲۰۰۹
Anne Bradstreet* (۱۶۷۲-۱۶۱۲) شاعر پاکدین(puritan) که همراه با شوهر و پدر و مادرش از انگلستان به نیوانگلند در آمریکا کوچید. اشاره ی من به شعری است از او با عنوان “در برخورد به کودکانش بیست و سوم ژوئن ۱۶۵۹”