مهدی خزعلی، فرزند آیتالله ابوالقاسم خزعلی، در یکی از تازهترین مطالبِ خود، شرحی مختصر از دیدار اخیرش با موسوی اردبیلی رئیس قوه قضاییه دههی شصت در ارتباط با کشتار تابستان شصت و هفت نگاشته، که از پارهای جهات قابل تأمل است. وی پرسش دربارهی کشتار تابستان ۶۷ را پس از بیست و سه سال پای جسارت خود میگذارد:[جسارت کرده و از اعدام های سال ۶۷ میپرسم، با کمال تعجب میبینم که رئیسِ وقتِ قوه قضا هم میگوید:”من مخالف بودم!” حتی سه بار نامه نوشتم، فرمودند:”که این ها دروغ میگویند و سر موضع هستند”، من عرض کردم:”من به این مطلب نرسیدم” فرمودند: “ما رسیدهایم!” و نهایتاً با حکم خاص به افراد خاص کار انجام شد!
من در آن اعدام ها دخالتی نداشتم] (۱) آنچه از معنای “عرض کردم” و “فرمودند” گفتنهای بالاترین مقام قضایی کشور به دست میآید آنکه مخاطب موسوی اردبیلی در مکاتبات ادعاییاش شخص خمینی میباشد. اردبیلی در آستان نود سالگی چونان دیگر کارورزان نظام اسلامی با انگشت یهودایی نشانِ قاتل میدهد، اما خامدستانه شراکتِ خود در قتل انکار میکند. حرمت میشکند و دستانِ آلودهاش را به خون میشوید. دستکم میتوان از بالاترین مقام قضایی در سیاهترین دورانِ تاریخ معاصر به مناسبت موقعیت سابقاش توقع داشت، چرتکه انداخته و به ما بگوید خونبها و “دیه” دستِکم چهار هزار جانِ جوان که به لطف “امام امت” از ایران دریغ و بر خاکپشتههای اسلامی شیار شد، چند است.؟ شاید سی سکه ناقابل نقره. لیک یهودا شدن در حکومت مرگفروشان نیز شهامتی میطلبد که ایشان فاقد آن است. (۲) گیریم سه بار نامه نوشتهاید و فرمودهاند اینها دروغ میگویند. گیریم عرض کردهاید “من به این مطلب نرسیدهام” و فرمودهاند “ما رسیدهایم”. معنای سرراست این حرف آن است که مجازات سرموضعی بودن در نظام قضایی که شما بر مسندش تکیه داده مرگ بوده است. همین اظهار نظری که با لکنتِ زبان همیشهتان بیان کردهاید نشان از آن دارد که مشکلِ بالاترین مقام قضایی نه با نفسِ اعدام به ویژه اعدامِ سرموضعیها که بر سر نحوهی اجرا بوده است. آقای اردبیلی! میخواهم چند تن از این سرموضعیها را حضورتان معرفی کنم. فدایی خلق جهانبخش سرخوش، تنها چندماه از حکمش باقی مانده بود. وی در یکی از همان بیدادگاههای سال شصت توسط حکام منتسب شما به تحمل کیفری چند ساله محکوم شده و با تحمل کیفر حکماش رو به اتمام بود. فرزندش انتظارِ آغوش کشیدن پدر در سر داشت. حجت الاسلام جنابِ مرگفروش (حسینعلی نیری) با وی معامله سرموضع کرد. جهان یکی از دارهای شش ردیفهی حسینیهی گوهردشت نصیب برد. شما بدن گرمِ جهان را داخل یکی از کامیونهای یخچالدار حمل گوشت انداخته و شبانه و دزدانه وی را در یکی از گورهای جمعی خاوران پنهان کردید و فرزندش را تا همیشهی هنوز داغدار پدر. این نمونه تنها سهم کفار بود، اما بشنوید از حکایت دیگر. به عنوان یک نیمهجان، شهادت میدهم زیردستان و منسوبین شما با برخی مجاهدان اعدامی سال شصت و هفت چونان فرشاد اسفندیاری و مصطفی مردفر که جای مهر بر پیشانی داشته و نماز شبشان در زندان ترک نمیشد همین معامله روا داشتند. جخ خانوادهی ایشان نمیدانند فرزندانشان را شبانه در کدام گورستان پنهان کردهاید. و شما با چه وجدان آسودهای دروغ میگویید آیتالله! بیتردید با وقوع انقلاب اسلامی، اگر بتوان چند ویژگی برای ظهور “خمینیسم” و فکر وی قائل شد، همانا دروغ را باید مهمترین دستآوردِ آن به شمار آورد. مقتدای شما دروغ را به یکی از بنیان های نظامِ اسلامی بدل کرد و اخلاق را در میانِ جانشینان و مریدانش از جمله شما به کالایی نایاب. خمینیسم تجلی نابِ ماکیاولیسم در دورانِ مدرن شد. وی در پایبندی عملیاش به “هدف وسیله را توجیه میکند”، نیکولو ماکیاول نظریهپرداز و سیاستمدارِ قرنِ پانزدهم ایتالیایی را فرسنگها پشتِ سر گذاشت و بذرِ دورویی را در زمینِ مساعدِ ایرانی کشت کرد. هرجا از دستش برآمد و توانست دین را قربانی سیاست کرد. به راستی دیانت وی عین سیاستش بود. او به همراه پیروانِ صدیقی چون شما، از زمانِ فریبِ بزرگ تا امروز، هر چه توانست دروغ گفت. از فردای یارکشی انقلاب که با فریب ندا در داد: مارکسیستها در ابراز عقیده آزادند. تا دوزخ سالِ شصت و هفت، که سریت و دروغ بنیان اش بود. نمونه بارز این وفاداری به دروغ، جنابعالی هستید. آفتابِ لبِبامی به نامِ آیتالله العظمی موسوی اردبیلی.
جمعه هفتم مرداد ماه ۶۷ زندان گوهردشت: در این روز با قطع تمامی کانالهای ارتباطی پروژه محارب کشی کلید خورد. یک هفتهی تمام مجاهد کشتید و شبانه با کامیونهای یخچالدار در گورستانها و مکانهایی هنوز نامشخص پنهان کردید. از زیر دربِ بند، صدای گنگ و مبهم خطیب نماز جمعه گوش آزار بود. یادتان هست حضرت عظما؟! اگر فراموش کردهاید نشانی سرراستتر ارائه دهم.
جمعه چهاردهم مرداد ۶۷ زندان گوهردشت: این را دیگر حتماً یادتان نرفته. شما خطیب نماز جمعه بودید. امت همیشه در صحنه در تأئید فرمایشتان عربده میکشید “منافق مسلح اعدام باید گردد.” محرم نزدیک بود و بازارِ شومآوایی آهنگران گرم. سمفونی نکبتآلود “به کربلا میرویم.” بر مانده جانهایمان آوار میشد. خون بر در و دیوار گوهردشت شتک میزد. فردای آن روز به تاریخ پانزدهم مرداد ماه در توضیح بیان نماز جمعهتان در رادیوی دولتی ایران فرمودید: “قوه قضاییه در فشار بسیار سخت است که چرا اینها اعدام نمیشوند باید از دم اعدام شوند. دیگر از محاکمه و آوردن و بردن پرونده محکومان خبری نخواهد بود” حدودا سه هفته محاربکشی و مجاهدکشی کردید. یک هفته ای نفس چاق کرده و خاوران را مهیای پذیرایی از ملحدین و چپها. از پایان هفته اول شهریور چپکشی آغازیدن گرفت. حضرت آیتالله! نهم شهریور هیچ خاطرتان هست؟ من که از یاد نبردهام. در این روز برای نوبت دوم مقابل هیئت مرگ قرار گرفتم. شما آنروز ریاست جلسهای را عهدهدار بودید که خبرش اینگونه منتشر شد: “روز نهم شهریور سال شصت و هفت شورای عالی قضایی به ریاست آیت الله موسوی اردبیلی از کلیه دادگاهها و دادسراهای انقلاب خواست که در مورد گروهکهای محارب و ملحد با قاطعیت عمل کنند و در برخورد با آنها سعی شود “اشداء علیالکفار” باشند.” به کارگیری توامان “محارب و ملحد” به هنگامی که کار محاربین را ساخته بودید تنها نظر بر ملحدین یا همان کفار داشت که باید در مقابلشان “اشداء” رفتار کرد. که کردید، و شما دروغ میگویید آیت الله! بعدتر و به هنگامی که دستانتان را از این “فتح الفتوح” به هم مالیده و تسبیح چرخان، چایتان را هورت میکشیدید، موقتاً دستور برچیدن دارها و خون شویی صادر کرده و در مصاحبه با برنامهی خبرِ شامگاهی رادیو ایران به تاریخ نوزدهم آذر ماه شصت و هفت با صراحت اعلام کردید: “ما فرصت داده بودیم که اینها (اعدامیان) در لیست عفو قرار گیرند، اما آنها نه تنها از این فرصت استفاده نکردند، بلکه در زندان هم دست به تحریک زدند.” و البته در مرام و قاموس شما زندانی که نخواهد از “فرصت عفو” استفاده کند، حکمش اعدام است! حضرت آیتالله من شهادت به ناراستیتان داده و شما را متهم به دروغگویی میکنم. در یکی از مهمترین اسناد ننگین مخالفکشی که توسط سید احمد خمینی یکی از قاتلین اصلی انشاء شده، آمده است: “پدر بزرگوار حضرت امام مدظله العالی پس از عرض سلام، آیت الله موسوی اردبیلی در موردِ حکمِ اخیرِ حضرتعالی (دستور قتلعام) درباره منافقین ابهاماتی داشتهاند که تلفنی در سه سئوال مطح کردهاند”
آنگونه که از سند فوق استنتاج میشود شما حتا زحمت جابهجا شدن و دیدار حضوری با مقتدایتان را بر خود هموار نکرده و تلفنی به طرح سه سئوال اکتفا کردهاید. از جمله ابهامات و سئوالاتِ تلفنی و نه نوشتاری شما از احمد خمینی آنکه: “در مورد رسیدگی به وضع منافقین آیا پروندههای منافقینی که در شهرستانهایی که خود استقلال قضایی دارند و تابع استان مرکز نیستند باید به مرکز استان ارسال گردد یا خود میتوانند مستقلا عمل کنند” این رفتارِ شما چنان خشمی در آیتالله منتظری انباشت، تا بازتابی اینگونه در خاطرات تنها معترض تاکنونی اعدامها در چرخهی قدرت برجای نهد: “من به آیتالله موسوی اردبیلی که آن زمان رئیس شورای عالی قضایی بودند پیغام دادم: مگر قاضیهای شما اینها را به پنج یا ده سال زندان محکوم نکردهاند! مگر شما مسئول نبودی؟ آن وقت تلفنی به احمد آقا میگویی که اینها را مثلا در کاشان اعدام کنند یا در اصفهان؟ شما خودت میرفتی با امام صحبت میکردی که کسی که مثلاً مدتی در زندان است و به پنج سال زندان محکوم شده و روحش هم از عملیات منافقین خبردار نبوده چطور ما او را اعدام کنیم؟! مگر اینکه جرم تازهای مرتکب شده باشد که بر اساس آن جرم او را محاکمه کنیم”(۳)
در نظام اسلامی همه دروغ میگویند مگر آنکه خلافاش اثبات شود. نگاهی گذرا به برخی اظهارنظرهای مسئولان نظام در ارتباط با کشتار تابستان ۶۷ شهادت بر این مدعا میدهد.
خامنهای: ایشان (خامنهای) آمد قم پیشِ من با عصبانیت گفت: از امام یک چنین نامهای گرفتهاند و میخواهند اینها را تندتند اعدام کنند. گفتم : چطور شما الان برای کمونیستها به این فکر افتادهاید؟ چرا راجع به نامه ایشان در رابطه با اعدام منافقین چیزی نگفتید؟ گفتند: مگر امام برای مذهبیها هم چیزی نوشته؟! گفتم: پس شما کجای قضیه هستید، دو روز بعد از نوشته شدن، آن نامه به دست من رسید و این همه مسائل گذشته است، شما که رئیس جمهور این مملکت هستید چطور خبر ندارید؟! حالا من نمیدانم ایشان آیا واقعا خبر نداشت یا پیش من این صحبتها را میکرد.” (۴)
نتیجه: خامنهای در جریان اعدامها قرار نداشته است.
مهدی کروبی: من از اعدامهای سال شصت و هفت مطلع نبودم. شصت و هفت را باید در یک بستر تاریخی دید و اینکه چه مقدار امام در آن نقش داشته است. مطمئن نیستم در زندان ها چه اتفاقی افتاده است، چه کسانی آمر بودهاند یا اینکه آیتالله خمینی مطلع بوده. (۵)
نتیجه: کروبی، در جریان اعدامها قرار نداشته است.
میرحسین موسوی: نظرتان در باره اعدامهای سال شصت و هفت چیست؟ چرا از من میپرسید. بروید این سئوال را از مسئولین قضایی بپرسید. […] “گفته میشود در زمانی که آن اعدامها صورت گرفت من نخست وزیر کشور بودم و کاری نکردم! باید توجه کنیم که مسئله تفکیک قوا در کشور از ابتدای انقلاب وجود دارد. میتوانید از من راجع به عملکرد قوه مجریه در دوران جنگ سئوال کنید و من با شفافیت، صراحت و صداقت پاسخ خواهم داد. نمیشود بدون نگاه به موقعیتها، ظرفیت زمانی و وقایع مختلف این سئوال از من پرسیده شود. سئوال مربوط به من را بپرسید، حتما پاسخ خواهم داد” (۶)
نتیجه: میرحسین از اعدامها مطلع نبوده است (نقش نداشته است).
زهرا رهنورد: آقایان موسوی و خامنهای از کشتارهای سال ۱۳۶۷ آگاهی نداشتهاند. (۷) نتیجه: میر حسین و کروبی و خامنهای از اعدامها مطلع نبودهاند.
آیتالله موسوی اردبیلی: من مخالف بودم. من در آن اعدامها دخالتی نداشتم. نتیجه: اردبیلی نه تنها مخالف اعدامها بوده بلکه در اعدامها نقش هم نداشته.
محسن کدیور: اشتباهی(؟!) که در سال شصت و هفت اتفاق افتاد آن بود … وزیر اطلاعات وقت که صحنهگردان اصلی بود، رفت این اجازه (اعدامها) را از رهبر انقلاب گرفت. نتیجه: صحنهگردان اصلی محمدی ریشهری بوده است. که رفته رهبر انقلاب را گول زده است.
اردشیر امیرارجمند: آقای مهندس موسوی در آن هنگام نخست وزیر بوده و عضو قوه قضائیه نبودهاند. بنا به گفته خودشان بیخبر بوده و حتی تقاضای تشکیل هیات تحقیق داده بودند. ولی این تقاضا نیز کفایت نمیکند. من این سئوال را از مهندس موسوی پرسیدم که با توجه به اینکه مطلع نبودید، چرا پس از اطلاع استعفا ندادید؟ ایشان ظاهراً استعفا داده بودند ولی همچنان سرکار بودند.(۸) آقای امیرارجمند البته روغن ریخته را خرج امامزاده میکنند. بر آقای امیرارجمند دانسته است که دلایل استعفای مکتوب میرحسین موسوی در اوج کشتارها به تاریخ چهاردهم شهریور شصت و هفت هر آنچه بوده باشد دفاع از حقوق مخالف در آن دخیل نبوده. مگر خود شما مدعی نیستید که موسوی از اعدامها مطلع نبوده؟ پس چگونه وی به موضوعی که از آن بیاطلاع بوده اعتراض داشته. درگیری وی با خامنهای به تمامی در چرخهی قدرت قابل توضیح میباشد. اساس گفتمان غالب در آن دوران بر سر دفاع از حقوق مخالف نبوده. موضوع نزاع دو جناح در دههی شصت مطلقا حقوق بشر نبوده. دلایلی چون: رابطه با آمریکاییها از پنج کانال توسط لاریجانی. تماس بدون اطلاع دولت با نخست وزیر ژاپن. عملیات تروریستی برونمرزی در مکه و لبنان و … از طریق دورزدن دولت و با هدفِ “تجزیه اقتدار مشروع و قانونی دولت” موضوع نزاع آن روز بوده است.(۹) آقای امیرارجمند، “اطلاع نداشتم” گفتنِ کادرهای درجه اول نظام در خوشبینانهترین حالت تنها میتواند محدود به معادل معنای “در تصمیمگیری شراکت نداشتم” تعبیر شود و نه مطلع نبودن از اصل ماجرا. آنهم در جایی که عناصر درجه دوم و سوم نظام همچون عطاء مهاجرانی پس از ۲۲ سال معترف به دانستن و سکوت میشود: “همه ما که در برابر کشتار جوانان در سال ۱٣۶۷ ساکت ماندیم گمان میکردیم شرایط جنگ و تهدید خارجی میتواند مجوزی برای چنان جوانکُشی باشد، که در تاریخ ما کمتر نظیری برای آن میتوان یافت”. (۱۰)
سخن آخر: تمامی کسانی که از اعدامهای سال ۶۷ مطلع بودند و به هر دلیل مقابل آن سکوت کردند به میزان سهم موقعیتشان در جنایت مشارکت داشتهاند. هیچکس و مطلقا هیچکس دست کم پس از پنجم فروردین ۶۸ و انتشارِ نامه آیتالله منتظری در بی بی سی نمیتواند مدعی شود “خبر نداشتم” هیچ یک از کاربهدستانِ دیروزین نظام و از قدرتواماندهگان امروز که با نرمتنی به نقد کشتار ۶۷ پرداختهاند نقد را به حوزهی اخلاق تسری ندادهاند. هیچ نقدی از جایگاه خود آغاز نشده است. هیچیک از حکومتیان دیروز تیغ به صورت نکشیده، و وجدان هیچیک از آن جنایت زخمی نشده است. و همچنان مبنای تمامی انتقادات به کشتار تابستان ۶۷ یک سر سیاسی جلوه میکند. “می خور که شیخ و حافظ و مفتی و محتسب/چون نیک بنگری همه تزویر میکنند.”
پانویس ها:
۱- نگاه کنید به “باران” وب سایت مهدی خزعلی
۲- “یهودا” یکی از دوازده حواری مسیح، با دریافتِ رشوهای معادل سی سکه نقره، مسیح را به حاکمان یهودی رم فروخت. به واسطهی این خیانت، عیسی مسیح بر صلیب شد. سپس یهودا با پوزش از عمل خائنانهاش سکه برگرداند و خود را حلقآویز کرد” نقلِ به معنی. انجیل متی
۴و۳- نگاه کنید به خاطرات آیتالله منتظری چاپ ناشران اروپا
۵- نقل به معنی. نگاه کنید به مصاحبه کروبی با نیویورکر
۶- نگاه کنید به جلسات و نطقهای انتخاباتی، میرحسین موسوی در دانشگاه مازندران و کرمان.
۷- نگاه کنید به مصاحبه زهرا رهنورد با خودنویس
۸- نگاه کنید به امیرارجمند. جنبش سبز متکثر و خشونت گریز است. تارنمای جرس
۹- برای اطلاع بیشتر نگاه کنید به استعفای کتبی میرحسین موسوی به تاریخ چهاردهم شهریور شصت و هفت. تارنمای “انقلاب اسلامی در هجرت”
۱۰- نگاه کنید به عطاءالله مهاجرانی “ای آتش افروخته در بیشه اندیشهها” تارنمای جرس
برای تماس با نویسنده: tabestan67 @ hotmail . com
آقای اصلانی اگر با نوشته های آقای خزعلی آشنا باشید می دانید که ایشان با طنز خاصی می نویسند، و وقتی می گویند جسارت کرده و از اعدام های سال ۶۷ می پرسم، منظورش واقعا جسارت کردن از نظر خودش نیست و از دید طرف مقابل این را جسارت به معنی پررویی، می خواند