زمینه ها  

شعر – به ویژه شعر عامیانه – از دیرباز سرور هنرها در میان مردم عربی است که در جنوب باختری ایران زندگی می کنند. واز آن جا که هنرمندان عرب را راهی به سالن های تئاتر نیست، اجبارا ” تمثیلیه ” یا نمایش های کوتاه خود را در مراسم عروسی اجرا می کنند. البته در روزگار گشایش سیاسی، گاهی مسئولان ارشاد اهواز تابلوی ” ورود عرب ممنوع” را از سر در ذهن خود بر می داشتند تا این “اکثریت ممنوع” هم به زبان خود نمایشی از توفیق الحکیم یا دیگر نمایش نامه نویسان عرب را به اجرا در آورند. اما هنوز که هنوز است این سالن ها عمدتا در اختیار اقلیت ” سرور زبان” است و ” دوزخیان روی زمین” را در آنها راهی نیست. در عوض، نخبگان این قوم را به زندان مخفی “سپاه یکم” در زیتون یا  به زندان بدنام کارون اهواز روانه می کنند تا در آن جا، تئاتر شکنجه  را بازی کنند. جالب آن که زندان بدنام کارون از محله بدنام اهواز یا به قول آل احمد از “نجیب خانه ” اهواز چندان دور نیست. والبته اکنون ساکنان آن نجیب خانه پس از بستن ظاهریش، در سطح شهر گسترده اند. وحتا کولیان نیز که زمانی حافظ موسیقی محلی بودند به این “نجیبان بدنام” پیوسته اند.   

نمایی از فیلم مستند ایران جنوب غربی

    

 

 

 قصه نویسی به زبان عربی در عربستان ایران (خوزستان) تاریخی طولانی ندارد وعمرش از دو سه دهه نمی گذرد. البته ژانر کلاسیک “حکایت” در تاریخ زبان و ادبیات مردم عرب اهواز وجود داشته است. ژانر ادبی “قصه” به همت شماری از نویسندگان واز جمله راقم این سطور پایه گرفت. پیش از آن چهره  بومیان عرب را فقط می توانستی به زبان فارسی و در آثار نویسندگان عربِ فارسی نویسی مثل عدنان غریفی ومسعود میناوی ببینی. و یا در آثار نویسندگان غیر عربی چون نسیم خاکسار و ناصر تقوایی و اندکی هم در رمان های احمد محمود.

 سینما – اما – حکایت دیگری دارد زیرا که فیلم سینمایی نیاز به وسایل و ابزارهای فنی و تکنیکی ویژه دارد و شخص علاقمند باید فنون آن را بیاموزد. پاره ای از سینماگران غیر عرب طی سال های گذشته به زندگی مردم عرب اهواز پرداخته اند که متاسفانه برخی از آنها خالی از رسوبات نژاد پرستانه نیست. نمونه اش فیلم “عروس آتش” به  کارگردانی خسرو سینایی است که  با اعتراض و واکنش شدید مردم عرب رو به روشد. نگارنده این سطور در همان هنگام نقد مفصلی  درباره این فیلم نوشت که در مطبوعات داخلی منتشر گردید. والبته فیلم از صحنه های زیبای هنری تهی نیست اما کارگردان ناسیونالیست اش از باز گویی حقیقت درباره مردم عرب اهواز – عمدا یا سهوا – خود داری کرده. من بارها از کارگردانان صاحب نامی که در آن دیار زاده شده اند خواستم تا آثاری سینمایی درباره بومیان عرب – که خود سال ها در میانشان زیسته اند – بنویسند، اما متاسفانه با پاسخ مثبت آنان رو به رو نشدم. یک بار ساختن فیلم سینمایی یا سریالی تلویزیونی از زندگی شیخ خزعل را با کیانوش عیاری در میان گذاشتم و از وی خواستم تا چیزی شبیه “سلطان صاحبقران” را درباره وی بسازد که پشت گوش انداخت. والبته معلوم بود که مایل نیست درباره این حاکم عرب اهوازی فیلم بسازد. نیز به واسطه یکی از دوستان به ناصر تقوایی پیشنهاد شد تا فیلمی درباره “حته” بسازد که آن دوست مشترک پس از مدتی به من گفت که ناصر دیگر از سنخ  فیلم های “صادق کرده” دور شده است و ساختن فیلم درباره “حته” چنگی به دلش نمی زند. وما در حسرت یک کارگردان عرب اهوازی بودیم تا کارهایی را که دیگران نمی خواهند یا دوست ندارند درباره عرب ها انجام دهند به انجام رساند.     

 جامعه عرب استان – اما – سربزنگاه به دادمان رسید. طبقه متوسط این جامعه طی سه دهه گذشته  تا جایی گسترش یافت که ما شاهد پیدایش روشنفکر اهوازی مدرنی هستیم که نجیب محفوظ ، جابری، ادونیس وعروی را می خواند و با آثار جورج طرابیشی و محمود درویش و فاطمه مرنیسی آشناست. از دامان این طبقه، شماری روزنامه نگار، مترجم، داستان نویس، تاریخنگار و هنرمند برخاسته اند. درباره خدمت مترجمان عرب اهوازی و ترجمه هایشان از عربی به فارسی، بعدها به تفصیل سخن  خواهم گفت. فقط این را بگویم که تاثیر کتاب ها و مقاله های ترجمه شده اینان طی سال های اخیر، مهر خود را بر عرصه فرهنگی کشور زده است. عکس این قضیه  نیز صادق است یعنی  معرفی ادبیات واندیشه معاصر ایران به جهان  عرب توسط  مترجمان عرب اهوازی.  

 در ده پانزده  سال گذشته، ما شاهد پیدایش نسلی از سینماگران عرب بودیم که زاده رودبارهای کرخه وکارون اند و در آن محیط  نشو و نما یافته اند و البته از محیط زندگی بومی خویش نبریده اند و با مردم خود نفس می کشند. این سینماگران  از سینمای پیشرو ایران – که برای خود جایی در جهان  باز کرده است – تاثیر می گیرند. اینان در قیاس با سینماگران پایتخت در شرایط دشوارتری کار می کنند و با فشارهای بیشتری رو به رو هستند.

 

ایران جنوب غربی کجاست؟          

 روز یک شنبه ۲۰۱۱ / ۶/۲۶ به  دیدن فیلم ” ایران جنوب غربی” رفتم که در دوازدهمین جشنواره فیلم های مستند “رای” به نمایش در آمد. من بودم و همسر و دخترم. جشنواره در دانشگاه لندن (یو سی ال) باعنوان:

 ۱۲th Ray International Festival of Ethnographic Film  برگزار شد.

 همان گونه که می بینیم این جشنواره، ویژه فیلم های مستند قوم نگارانه یا شناخت اتنیک ها و ملیت هاست. فیلم “ایران جنوب غربی” که در سال ۲۰۱۰ ساخته شده، در جشنواره “خلیج” دبی نمایش داده شد و در جشنواره فیلم جمهوری چک از آن تقدیر گردید و در جشنواره فیلم بارسلون، جایزه ویژه را ربود. همچنین  در جشنواره های ساراسوتای اسپانیا و آدیس آبابای اتیوپی و تهران نیز به نمایش در آمد.

 در دانشگاه (یو سی ال) لندن جمیعت زیادی برای تماشای فیلم آمده بودند، از جمله چند ایرانی، اما متاسفانه از همشهریان اهوازی، حتا یک نفر هم حاضر نبود.

این فیلم اساسا درباره ساکنان عرب بخش ایران تالاب “هور العظیم” است که در مرز ایران وعراق  قرار دارد. فیلم  با ترانه “یا هلا بحلو المعانی یا هلا” آغاز می شود که تاثیر عاطفی خاصی بر من داشت. این ترانه و سپس خود فیلم مرا به دوران نوجوانی و جوانی برد، در آن هنگام  که شیفته این تالاب و پرندگان و مناظر زیبایش بودم. این تالاب بزرگ که واقعا “عظیم” است در غرب شهر زادگاهم خفاجیه (سوسنگرد) واقع است.   

 من در مدت پنجاه دقیقه نمایش فیلم، در واقع در لندن نبودم بلکه در خفاجیه و بخش “رفیع” بودم که در حاشیه هور العظیم قرار دارد و فیلم را در آن جا به تصویر کشیده اند. این فیلم گرچه مستند است اما همسنگ یک فیلم داستانی است که به زندگی مردمان فراموش شده ای می پردازد که  تنها جرمشان دوری از پایتخت و عرب بودن آنان است. این همان مشکل اصلی است.  

 فیلم “ایران جنوب غربی” یک فیلم سیاسی نیست اما قهرمانان فیلم – اگر بتوانیم چنین اصطلاحی را به کار ببریم – گرفتار فاجعه ای هستند که پیش از آن که یک فاجعه زیست محیطی، اقتصادی یا اجتماعی باشد، یک فاجعه قومی است. بخشی از این فاجعه ریشه در ستم ملی دارد که دهه هاست در حق مردم عرب اهواز (خوزستان) اعمال می شود. درست است که صدام حسین نیز در یک اقدام جنایتکارانه بخش هایی از هور العظیم را خشکاند تا مانع پنهان شدن مخالفانش در باتلاق های آن شود اما در ایران هدف حاکمان تهران چیزی به نام اپوزیسیون در جنوب غرب ایران نیست بلکه آماج اینان، محو وجودی مردمان بومی این خطه است. واین کار یعنی عرب زدایی نه تنها در هور العظیم بلکه در جزیره صلبوخ و اهواز وآبادان و دیگر مناطق استان نیز صورت می گیرد.

 یه قول یکی از قهرمانان فیلم ” دیگر نه پرنده ای مانده است ونه آبی ونه ماهی”. فیلم بر روی بخش هایی از “هور” زوم می کند که توسط ماموران – سپاه و شرکت نفت – به آتش کشیده شده اند وعلف های  سوخته، جای نیزارهای بلند را گرفته است. آیا این تبلور عینی سیاست “زمین سوخته ” در مورد هموطنان عرب ما نیست؟ آیا بر این اعمال جز جنایت می توان نام دیگری نهاد؟ جنایت های محیط زیستی و ضد انسانی که در حوزه نفتی به اصطلاح “آزادگان” رخ می دهد، به خاطر آن است تا میلیاردها دلار به جیب شرکت های نفتی چینی برود و اینان با خیال راحت نفت را استخراج کنند و جیب خود و سپاهیان و روحانیان و سرمایه سالاران بوروکرات تهران را پر کنند. هیچ سازمان مدافع محیط زیستی هم  سخنی به اعتراض نمی گوید.

 یکی از قهرمانان فیلم آشکارا می گوید که مردم عرب بومی آن جا را در تاسیسات نفتی “آزادگان” استخدام نمی کنند و نیروی کار را از دیگر شهرها می آورند.

فیلم بر همزیستی سنت ومدرنیسم تاکید می کند و گاومیش داری و بقایای صنعت قدیم حصیر بافی را نشان می دهد. هم چنین، زنان هورنشین را می بینیم که پا به پای مردان کار می کنند: خانه داری، آوردن آب از رودخانه، گاومیش داری، وحتا ماهیگیری. 

 هفت سد را بر رودخانه کارون و دو سه تا را بر رودخانه کرخه ساخته اند بی آن که پیامدهای فاجعه بار آنها را بر اهواز و شهرهای تابعه بسنجند. خود کارشناسان ایرانی نیز از بنای این همه سد روی کرخه و کارون انتقاد نموده و آن را غیرکارشناسی قلمداد کرده اند اما هدف هاشمی رفسنجانی وهیات حاکمه از ساخت این سدها، قبل از آن که اقتصادی باشد سیاسی است. آماج آنان – همان گونه که نماینده مردم اهواز در مجلس ششم گفت – مردم عرب این استان است. اقلیت غیر عرب هم به خودی خود قربانی اقدامات ضد عربی رژیم تهران می شوند. به اینها، غصب هزاران هکتار از زمین های کشاورزان عرب در دو سوی ساحل کارون – از شوشتر تا محمره (خرمشهر) – جزیره صلبوخ، دشت جفیر ومنطقه شوش را نیز اضافه کنید.

 آماج همه  این طرح های اهریمنی، کندن روستاییان عرب از مناطقی همچون هورالعظیم است که هزاران سال است در آن زندگی می کنند و البته بهانه هم نفت است که بلای جان مردم عرب شده.

  فیلم می گوید که مساحت تالاب ( که یک سومش جزو خاک ایران و دوسومش از آن عراق است) از ۷۵۰۰۰۰ هکتار به ۱۰۰۰۰۰ هکتار کاهش یافته. حکومت ایران با خشک کردن ۷۵۰۰ هکتار برای استخراج نفت از حوزه “آزادگان” برنامه های ویران ساز ناشی از سد سازی را تکمیل کرده است.

 در یکی از صحنه های فیلم، پاسداری همه صید یک روزه یک گروه بومی را از آنان می گیرد. در رژیم قبل ژاندارم ها این کار ها می کردند و اکنون پاسداران انقلاب اسلامی ایران. دزد سر گردنه فقط جلد عوض کرده. وتازه اینها با مجوز سپاه پاسداران است که به صید می روند زیرا که سپاه پس از خاتمه جنگ ایران وعراق، همه عملیات صید ماهی و طیور را در دست گرفته است. هدف نهایی – اما – کوچاندن بومیان عرب از مناطق مرزی به شهرهای بزرگ است تا در “حلبی آبادها” ساکن شوند و فراگرد “پارسی سازی” شامل حالشان شود.

 در جایی از فیلم گفته می شود که ۳۰ روستای حاشیه “هور” که مردمانش از تالاب امرار معاش می کردند به ویرانه هایی بدل شده اند.

 فیلم “ایران جنوب غربی” گریزی هم دارد به توفان های شن وآلودگی  همیشگی هوای شهر اهواز تا نشان دهد که یکی از دلایل عمده این امر، خشک شدن آب های هور العظیم است. والبته این پدیده رنج آور  هفت سالی است که ادامه دارد اما حکومت تهران را کک نمی گزد و گویی جز نقل طلای سیاه به خزانه های تهران، وظیفه ای برای خود نمی شناسد تا در پرتو ویرانی خطه جنوب غرب ایران و بیماری و مرگ تدریجی مردمانش، پایتخت و چند شهر نورچشمی را آباد نگه دارد.

 گویا در سال ۲۰۰۱ برنامه محیط زیست سازمان ملل نسبت به وقوع فاجعه ای همچون فاجعه خشک شدن دریاچه اورال در هور العظیم هشدار داده بود و اکنون فیلم “ایران جنوب غربی ” به کارگردانی محمدرضا فرطوسی است که زنگ خطر را به صدا در می آورد. این فیلم به ما می گوید که بزرگترین فاجعه زیست محیطی تاریخ بشری، دارد در جنوب غرب ایران رخ می دهد.  

 در این جا مردم عرب در برابر ظلم انسان و ستم  طبیعت مقاومت می کنند تا در برابر محو و نیستی بایستند.