نگاهی به اطلاعیه انجمن قلم آذربایجان جنوبی (ایران)

همایون رضاوند

سردبیر محترم هفته نامه شهروند 

آقای حسن زرهی

 در شماره۱۳۳۷ صفحه ۱۳ اطلاعیه ای تحت عنوان جعلی {کنگره موسس انجمن قلم “آذربایجان جنوبی”(ایران)} به چاپ رسیده که آذربایجان این پاره تن ایران عزیز ما را به عمد “آذربایجان جنوبی” مرقوم داشته اندکه نامی جعلی و قلب تاریخ است. هدف اصلی این گروه تعیین‏ «چارچوب تاریخی و اجتماعی» خاص و نامی دروغین برای آذربایجان ایران است.

در پاسخ به این گروه و جهت آگاهی خوانندگان محترم شهروند اجمالا مطالبی را از نظر می گذرانم.

برای آن‏که نشان بدهیم هرگز در شمال و جنوب رودخانه ارس مملکت یا ایالتی یکپارچه به نام آذربایجان وجود نداشته است که با امضای عهدنامه‏های گلستان و ترکمان‏چای به دو بخش شمالی و جنوبی تقسیم شده باشد، راهی جز مراجعه به اسناد تاریخی از قدیم‌ترین زمان تا دوران تشکیل اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی‏ وجود ندارد.

“از سده دوم پیش از میلاد مسیح مورخان و جغرافی دانان یونانی و رومی: پولیپوس‏(تولد ۲۰۵ ق.م.)، استرابو-استرابون‏ (تولد ۶۳ ق.م)،  دیودور  سیسیلی‏ و پلینیوس‏ (سده اول میلادی)، آریان یوسف فلاویوس و دیونیس‏ (سده دوم میلادی) در آثار خود بخشی از سرزمین واقع در شمال رود ارس را آلبانیا و سرزمین واقع در جنوب آن رود را مادآتروپاتن. آتروگاتن نام برده اند. در نوشته های ارمنی نیز آلبانیا با ضبطهای ” آغوان”-آغوانک- و «آلوان» -آلوانک- آمده است و در کتیبه شاپور یکم ساسانی‏ (۲۴۱-۲۷۰ م) از آتورپاتکان و آلبانیا جداگانه یاد شده است و نیز آنانیا شیراکاتسی‏ (سده هفتم) و موسی کاگان کاتواتسی‏ (سده‌ی دهم) به ترتیب از آلبانیا و آلبانیای قفقاز یاد کرده ‌است و حد آن را شمال رود ارس نوشته‏اند”(۱).

“مؤلفان دوره اسلامی نیز دقیقاً از این دو منطقه با دو نام یاد کرده‏اند: ابن خردادبه‏ (متوفی ۳۰۰ هـ.ق) در المسالک و الممالک، ابن فقیه‏ (پایان سده سوم) در کتاب‏ البلدان، ابن حوقل‏ در صوره الارض، مقدسی‏ (نیمه دوم سده‌ی چهارم) در کتاب احسن‏ التقاسیم فی معرفه الاقالیم، اصطخری‏ (متوفی ۳۴۶) در مسالک و ممالک، یاقوت‏ حموی‏ (سده هفتم) در معجم البلدان، ابو الفدا (متوفی ۷۳۲) در تقویم البلدان، حمدالله مستوفی‏ (سده‌ی هشتم) در نزهه القلوب، اسکندربیگ منشی‏ (در عهد صفویه) در عالم آرای عباسی و نیز مؤلف برهان قاطع‏ (تألیف۱۰۶۲) همه اران (=آلبانیا) را کاملا جدا از آذربایگان (آذربایجان) ذکر کرده و رود ارس را مرز میان اران و آذربایجان خوانده اند”.(۲)

“دانشمندان روسی نیز تا پیش از تشکیل اتحاد جماهیر شوروی و رواج انواع‏ تحریفات در عهد استالین همه آلبانیا و آذربایجان را دو سرزمین جدا خوانده‏اند که از آن‏ جمله‏اند یانوفسکی‏ (مورخ سده‌ی ۱۹)، دورن‏، علی‏یف قفقازی، برخوداریان مورخ‏ ارمنی، بارتولد، کریمسکی و یامپولسکی در «دایره المعارف روسی»(چاپ ۱۸۹۰ در سن‏پترزبورگ پایتخت روسیه و لایپزیگ آلمان) نیز حدود آلبانیا و آذربایجان‏ با دقت کامل به شرح زیرین ذکر شده است:

و دریای خزر در شمال ارمنستان که رود کیروس (کر) مرز آن بود. ساکنان این(اویکسینس پونتس) آلبانیا نام باستانی سرزمینی است در شرق و جنوب قفقاز میان دریای سیاه”سرزمین همان مردم شیروان کنونی و جنوب داغستان هستند” در جلد سیزدهم همین ” دایره المعارف ” طول و عرض جغرافیایی قفقاز به دقت از۵.۴۶ تا۵.۳۸ درجه عرض شمالی قید شده و تصریح شده است که ” این سرزمین(قفقاز) از جنوب به رود ارس منتهی می گردد” در زیر عنوان آلبانیا به هیچ وجه از منطقه ای به نام آذربایجان و از مردمی به نام آذربایجانیان یاد نشده است، بلکه در سراسر این مجموعه ترکی زبانان قفقاز ” تاتار” نامیده شده اند. در جلد اول این “دایره المعارف” در زیر عنوان “آذربایجان” این چنین آمده است: “آذربایجان یا ادربیجان (سرزمین آذر – آتش به زبان پهلوی اتورپاتکان به زبان ارمنی ادربادکان) استان شمال غربی ثروتمند و صنعتی ایران است. آذربایجان از جنوب محدود است به کردستان ایران (استان اردیال) و عراق عجم (ماد) از غرب به کردستان ترکیه و ارمنستان ترکیه از شمال به ارمنستان روس و جنوب قفقاز که رود ارس آن را قطع می کند از شرق به استان گیلان در کرانه دریای خزر… مساحت آذربایجان ۱۰۴۸۴۰ کیلومتر مربع است… آذربایجان به عنوان استان مرزی و جایگاه ولیعهد ایران (چون عباس میرزا) از اهمیت فراوان برخوردار است.”(۳)

“عنایت‌الله رضا که همه این اسناد گران‌بها را به دقت گردآورده و به صورت علمی و بدون‏ هرگونه تعصبی آن‌ها را با شرح و بسط کامل مورد بررسی قرار داده ‌است از آن‌چه در «دایره‌المعارف روسی» (چاپ ۱۸۹۰ روسیه تزاری) درباره آلبانیا و آذربایجان آمده است، این‏ چنین نتیجه‏گیری می‏کند

۱- طول و عرض جغرافیایی قفقاز از طول و عرض جغرافیایی آذربایجان جداست و هرگاه به «دایره المعارف جدید شوروی» به نقشه سرزمین “آذربایجان شوروی” مراجعه کنیم می‏بینیم «جنوب این سرزمین در همان حد ۳۸/۵ درجه عرض شمالی است که با عرض جغرافیایی ارائه شده از سوی دایره المعارف امپراتوری روسیه یکی است.” با این‏ تفاوت که در دوران روسیه تزاری سرزمین شمال ارس و جنوب قفقاز نام آذربایجان‏ نداشت.

۲-در «دایره المعارف روسیه تزاری» از دو ارمنستان (ارمنستان ترکیه و ارمنستان روسیه) نام برده شده، ولی فقط از یک آذربایجان سخن رفته است و آن هم آذربایجان‏ ایران واقع در جنوب رود ارس است.

۳- بنا به نوشته همین دایره المعارف، سرزمین آذربایجان از شمال به رود ارس‏ محدود می‏گردد. پس معلوم می‏شود که سرزمین واقع در شمال این رود، آذربایجان نبوده‏ است.

۴- در «دایره المعارف روسیه تزاری» مساحت آذربایجان ۱۰۴۸۴۰ کیلومتر مربع‏ ذکر شده است و در «دایره المعارف جغرافیایی شوروی» (چاپ۱۹۶۰ مسکو)  مساحت‏ سرزمینی که اینک ” آذربایجان شوروی» یا «آذربایجان شمالی» نامیده می‏شود ۸۶۶۰۰ کیلومترمربع است و در همان صفحه مساحت آذربایجان ایران بیش از صدهزار کیلومترمربع نوشته شده است. «هرگاه شمال رود ارس «آذربایجان» نام داشت، آن‏گاه در«دایره المعارف روسیه تزاری» که اواخر سده نوزدهم میلادی انتشار یافت، باید مجموع مساحت آذربایجان حدود ۱۹۰ هزار کیلومترمربع می‏بود.»

۵- از سوی دیگر اظهار نظر بارتولد دانشمند و محقق سرشناس روسیه نیز درباره مرز اران و آذربایجان و زبان و نژاد ساکنان این دو منطقه قابل توجه است: «رود ارس که‏ اکنون آذربایجان ایران را از قفقاز جدا می‏کند در روزگاران کهن مرز قومی و نژادی‏ قاطعی بود میان سرزمین ایرانی ماد و سرزمین آلبانیا که بنا به نوشته ن.یامار اقوام آن‏ یافتنی بوده‏اند»، «تفاوت‌های قومی و نژادی میان آذربایجان و آلبانیای قفقاز حتی در دوره اسلام نیز برطرف نشد.»

۶- موضوع قابل توجه در این زمینه آن است که استرابو نیز مردم‏ مادآتروپاتن (آذربایجان واقع در جنوب رود ارس) را ایرانی و زبان‌شان را پارسی خوانده‏ است. بدین ترتیب آشکار می‏شود که براساس این اسناد و نیز با توجه به‏ اسناد موجود در وزارت خارجه ایران و روسیه تزاری که مهم‌ترین آن‌ها به نظر نگارنده این سطور، متن قراردادهای گلستان و ترکمان‏چای است، هرگز از تمام یا بخشی از سرزمین واقع در شمال رود ارس با نام «آذربایجان» یاد نشده است(۴).

پرسشی که پیش می‏آید آن است که باوجود این همه اسناد معتبر به چه سبب در اتحاد جماهیر شوروی، نام آذربایجان برای سرزمین اران برگزیده شد و اران را آذربایجان‏ شوروی نامیدند و اینک سال‌هاست که از آن منطقه با عبارت «آذربایجان شمالی» نیز یاد می‏کنند. اظهار نظر آکادمیسین بارتولد که خود سیاستمدار بوده و مدتی از عمرش را در وزارت خارجه روسیه گذرانیده، جالب توجه است. او می‏نویسد:

“نام آذربایجان برای جمهوری آذربایجان‏ [=آذربایجان شوروی‏] از آن جهت‏ انتخاب شد که گمان می‏رفت با برقراری جمهوری آذربایجان، آذربایجان ایران و جمهوری آذربایجان یکی شوند… نام آذربایجان از این نظر برگزیده شد.» وی سپس‏ درباره نام صحیح آذربایجان شوروی می‏افزاید: «هرگاه لازم باشد نامی برگزید که سراسر جمهوری آذربایجان‏ [=آذربایجان شوروی‏] را شامل شود، در آن صورت می‏توان نام اران‏ را برگزید.»

پیش از این نیز گفتیم که هواداران و مأموران دولت اتحاد جماهیر شوروی حتی در دوران حکومت یک‌ساله «فرقه دموکرات آذربایجان» هرگز از دو آذربایجان شمالی و جنوبی و یا ضرورت الحاق آن دو سخن نگفتند، ولی پس از آن‏که بساط فرقه دموکرات‏ آذربایجان با بازگشت ارتش سرخ از ایران برچیده شد و گروهی از پیش‌قراولان آن حزب‏ نیز به خاک اتحاد جماهیر شوروی پناهنده شدند در آن‏جا بنا به روایت عنایت‌الله رضا که خود حاضر و ناظر بوده است، مسائلی که در دوران حاکمیت فرقه دموکرات‏ آذربایجان صورت مخفی داشت پس از مهاجرت به اتحاد جماهیر شوروی صورتی علنی‏ یافت و جایی برای تردید باقی نگذاشت که قصد آن فرقه چیزی جز الحاق آذربایجان‏ ایران به «آذربایجان شمالی» نبوده است.

دو تلگرام و یک قطعنامه که از طرف سران فراری فرقه دموکرات آذربایجان ساکن در خاک اتحاد جماهیر شوروی در فاصله سال‌های ۱۳۲۷ تا ۱۳۲۹ صادر شده است، بی‏‌هرگونه پرده‏پوشی نشان می‏دهد که این فرقه مأموریتی جز تجزیه آذربایجان و الحاق آن‏ به اتحاد جماهیر شوروی نداشته ‌است و عنوان‌کردن آذربایجان شمالی و جنوبی تنها برای‏ توجیه این اقدام بوده است. اینک، آن اسناد:

از سوی کمیته مرکزی فرقه دموکرات آذربایجان تلگرامی به میرجعفر باقراف‏ نخست‏وزیر و دبیر اول کمیته مرکزی حزب کمونیست جمهوری شوروی سوسیالیستی‏ آذربایجان و عضو دفتر سیاسی کمیته مرکزی حزب کمونیست اتحاد شوروی (که پس از مرگ استالین به جرم همکاری و هم‌دستی با بریا رئیس پلیس مخفی شوروی‏ محاکمه و اعدام شد) مخابره شده است بدین مضمون (تأکید در هر سه‏ قسمت از عنایت‌الله رضا و نویسنده این سطور است):

رهبر عزیز و پدر مهربان رفیق میرجعفر باقراف

از تأسیس فرقه دموکرات آذربایجان که رهبری پیکار مقدس خلق آذربایجان در راه آزادی ملی و نجات قسمت جنوبی سرزمین زاد و بومی وطن عزیز ما آذربایجان‏ را که سال‌هاست در زیر پنجه‏های سیاه شوونیست‌های فارس دست و پا می‏زنند، بر عهده دارد، سه سال تمام می‏گذرد… سومین سال تأسیس این فرقه مبارز را به‏ کلیه علاقه‏مندان خلق آذربایجان و به شما که رهبر عزیز و پدر مهربان ما هستید، شادباش می‏گوییم. عده‏ای از اعضای فرقه، حکومت ملی و سازمان‏ فدایی‏ها… به قسمت شمالی و آزاد وطن خود مهاجرت کرده‏اند.»(۵)

در جلسه عمومی فعالان «فرقه دموکرات آذربایجان» به مناسبت پنجمین‏ سالگرد تأسیس فرقه مذکور، قطعنامه‏ای به تصویب رسید که در آن چنین آمده است

“از کمیته مرکزی فرقه خواستاریم که در مقابل توجه و کمک‌هایی که برادران‏ همخون ما به ویژه رهبر حزب کمونیست آذربایجان رفیق میرجعفر باقراف پس از مهاجرت به میهن خود آذربایجان شمالی نسبت به ما مبذول داشته‏اند، سپاسگزاری‏ کند.»

همین سران فراری فرقه دموکرات آذربایجان تلگرام دیگری نیز به همان میرجعفر باقراف مخابره کرده‏اند؛ بدین شرح

پدر عزیز و مهربان میرجعفر باقراف

“خلق آذربایجان جنوبی که جزء لاینفک آذربایجان شمالی است، مانند همه خلق‌های جهان، چشم امید خود را به خلق بزرگ شوروی و دولت شوروی‏ دوخته است.»(۶)

هرگونه اظهارنظر و تجزیه و تحلیلی را درباره این سه سند، زائد می‏دانم و آن را به‏ عهده خوانندگان گرامی می‏گذارم.

 

نظریه وجود آذربایجان یکپارچه در دو سوی رود ارس و تقسیم آن در اوایل قرن نوزدهم میلادی به دو بخش آذربایجان شمالی و آذربایجان جنوبی مطلبی‏ است دروغ که بی‏قید و شرط محصول کارگاه تاریخ‏نگاران دروغ‏پرداز شوروی در دوران استالین است.

به این موضوع بسیار مهم نیز همواره باید توجه داشت که این نظریه را تنها بدین‏ منظور بر سر زبان‌ها انداخته‏اند تا در درجه اول اذهان ایرانیان ساده و بی‌خبر را (که در چند دهه اخیر با موضوع تقسیم کشورهای کره و آلمان به دو قسمت شمالی و جنوبی و شرقی و غربی آشنایی دارند) ناخودآگاه برای الحاق آذربایجان به «آذربایجان شمالی» آماده سازند و لاغیر.

تاکنون افرادی که در بحث درباره آذربایجان، به نظریه یادشده تکیه کرده‏اند یا خود روس‌ها بوده‏اند یا «شمالی»ها! و یا معدود ایرانیانی نظیر سران فرقه دموکرات‏ آذربایجان. البته حساب برخی از هموطنان شریف ما اعم از آذربایجانی و غیرآذربایجانی که بی‌خبر از بازی‌های پشت پرده در سخنان خود از آذربایجان شمالی و جنوبی یاد می‏کنند، به کلی از سه دسته‌ی اول جداست و روی سخن ما دقیقاً با ایشان‏ است که آگاه باشند و از به کاربردن این عبارت نادرست نیز بپرهیزند؛ زیرا امید دشمن‏ چیزی جز این نیست که با طرح نظریه وجود آذربایجان یکپارچه و سپس تقسیم آن به دو بخش، اذهان را در ایران و دیگر کشورهای جهان برای الحاق آذربایجان به «آذربایجان‏ شوروی» آماده سازد.

در پایان به این دوستان و گروه های متوهم توصیه می کنم در این شرایط نابسامان وطن عزیزمان ایران نمک به زخمش نپاشیده و بیش از این خود را در نزد ملت ایران منفور ننمائید.

با احترام

۲۱ جون ۲۰۱۱

 

یادداشتها:

۱-۲-۳ مجله ایرانشناسی دکتر جلال متینی

۴-روزنامه آذربایجان شماره ی۸۱ / ۱۷ شهریور ۱۳۲۷ باکو( به نقل از آذربایجان و اران ص ۲۶۶)

۵- روزنامه آذربایجان شماره ۱۸۶ / ۱۹ شهریور ۱۳۲۸ باکو ( به نقل از آذربایجان و اران ص ۲۶۶ )

۶- همان روزنامه شماره ۲۱۳ / ۲۳ آذر ۱۳۲۹ باکو ( به نقل از آذربایجان و اران ص ۲۲۴ )

دکتر جلال متینی رییس دانشگاه فردوسی مشهد  استاد دانشگاه برکلی و کالیفرنیا و نویسنده و پژوهشگر ادبیات و تاریخ ایران و نویسنده چندین کتاب و مقالات بیشماری درباره تاریخ فرهنگ و ادبیات ایران می باشند.