سرکوبها نتوانسته احساسات انسانی و دمکراتیک مردم را نابود کند
برای من و در ذهن من، نام حزب دمکرات کردستان (ایران) از دوران کودکی، با واژهگان تلاش و مبارزه همنشینی کرده است. حزبی که برای رسیدن به خواستههای مردمی پاک نهاد و صمیمی، قربانی ها داده و زخم ها برداشته است و با همهی پستی و بلندیی که در روند حیات این حزب وجود داشته است، دمی از تلاش برای رسیدن به آن چه مردم کرد میخواستهاند باز نایستاده است. قربانیان این حزب کم نبودهاند. از پایین ترین ردهی حزبی تا بالاترین آن، هر لایه، در راه ایده و باورهاشان از جان خود گذشتهاند. از جان باختن اعضای معمولی و پیشمرگ های این حزب در حملاتی که از سوی حکوت مرکزی ایران به آنها شده تا ترور هولناک رهبران این حزب در اتریش و آلمان به دست گرگصفتان فرمانفرماییی آخوندی، چیزی نیست که در یادها نمانده باشد.
حضور آقای هجری دبیرکل حزب دمکرات کردستان ایران در واشنگتن برای من فرصت دیدار با ایشان را در پی داشت. وقتی از طریق دوست مشترکی از ایشان درخواست ملاقات کردم فکر نمیکردم با گرفتاریهایی که دارد بپذیرد که به دیدنش بروم چه رسد که این دیدار به گفت و گویی خودمانی بیانجامد.
راستش را بخواهید من از ملاقات با رهبران سیاسی خاطرهی چندان خوشی ندارم. از همین رو در راه که به سوی محل ملاقاتمان میراندم با خود میاندیشیدم که با انسانی اخمو، بی حوصله و از ما بهتران روبه رو خواهم شد، اما با دیدن او و صمیمیتی که در رفتار و کلامش بود از طرز فکر خود خندهام گرفت و به این گفته که نباید در مورد هیچ کس پیشداوری کرد بیشتر ایمان آوردم. اما آیا پیشداوری کردن ذاتیی بسیاری از ما نیست؟
در میان همین گفت وگو بود که دریافتم ایشان با پیشهی آموزگاری زندگی اجتماعیش را آغاز کرده، در دانشگاه تهران ادبیات و زبانشناسی خوانده و با واژه و کلام انس و الفت دارد. وقتی شنید که من شیفتهی شاعر برجستهی کرد «شیرکو بیکهس» هستم و دلم برای دیدنش پر میکشد با چنان صمیمیتی مرا به کردستان دعوت کرد که هیچ فکر نکردم در برابر رهبر یکی از قدیمیترین حزبهای ایران نشستهام. انسانی خودمانی و خاکی. و هیچ اغراق نمیکنم اگر بگویمتان که یکی دو ساعتی را که در حضور او بودم برایم غنیمت بود. حاصل این دیدار گفت وگویی شد که در پی میآید. گفت وگویی که به قول عربها «الکلام یجر الکلام» بود و من برای پرسشهایم هیچ از پیش فکر نکرده بودم:
آقای هجری، من تا یادم میآید حزب دمکرات کردستان وجود داشته؛ منظورم این است که حزب، بیش از این که همنسلان من به دنیا بیایند در صحنه ی سیاسیی ایران حضور داشته است. در مورد حزب شما خواندهام و شنیدهام اما الان که حضور شما هستم خوش دارم تاریخچهی حزب دمکرات کردستان ( ایران) را از زبان بالاترین مقام این حزب بشنوم.
ــ من هم خوشحالم که فرصتی پیش آمده که باهم حرف بزنیم. صحبت از جزییات تاریخ حزب وقت میخواهد ولی می شود به طور خلاصه گفت: در سال ۱۳۲۱ حزب حیات کردستان که به زبان کردی میشود “ژیائهوی کورد” مخفف آن می شود: “ژ. ک.” به وسیله ی تعدادی از روشنفکران کرد ایرانی در منطقهی مهاباد و بخش هایی دیگر از کردستان با هدف آزادی مردم کرد به وجود آمد. این حزب سه سال بعد در سال ۱۳۲۴ منحل شد و حزب دمکرات کردستان بر پایه های این حزب تاسیس شد و یکی از تفاوت هایی که حزب دمکرات کردستان با حزب حیات کردستان داشت این بود که این حزب بیشتر ایرانی میاندیشید تا منطقهیی و کردی؛ و این زمانی بود که نیروهای بیگانه در جریان جنگ دوم جهانی بخشهایی از کشور ایران را تسخیر کرده بودند. مناطق ارومیه و مهاباد تا میرسید به منطقهی سقز، این مناطق تحت تسلط نیروهای شوروی بود. و تعدادی از موسسات رژیم شاهنشاهی که در مهاباد باقی مانده بود به دست مردم افتاد و در نتیجه در این منطقه هیچ موسسه و نیروی حکومتی باقی نماند. و مردم کرد که سال ها بود از جور و ستم حکومت های مرکزی و به ویژه رژیم پهلوی به جان آمده بودند و وجود تبعیضات آنها را متنفر کرده بود، موقعیت را مغتنم شمرده و به رهبریی حزب دمکرات تازه تاسیس شده اقدام به تاسیس «جمهوری کردستان» در مهاباد کردند. یعنی شهر مهاباد را به عنوان مرکز حکومت جمهوری کردستان تعیین کردند. دامنهی جغرافیایی این جمهوری محدود بود: از نقده و اشنویه گرفته تا مهاباد و تا میرسد به سقز. سقز در دست نیروهای انگلیسی بود. انگلیسی ها جنوب را اشغال کرده بودند و تا سقز آمده بودند. چهارچوب جغرافیایی حکومت کردستان بسیار مختصر و محدود بود ولی با همهی این محدودیت ها مردم کردستان به یکی از آرزوهای دیرینهی خود که تعیین تکلیف برای خودشان بود، رسیده بودند این موقعیتی بود برای کردها، از همین رو نه تنها روشنفکران کرد بلکه عمدهی مردم کرد از جمله تعدادی از کردها که از عراق آمده بودند به این جمهوری پیوستند و خدمات و تخصص خود را در اختیار همزبانان خود قرار دادند. این حکومت اگر دامنهی جغرافیاییاش محدود بود عمرش نیز کوتاه بود: زمانی کمتر از یکسال. پس از یکسال نیروهای حکومت ایران که برای سرنگونیی حکومت پیشهوری در آذربایجان آمده بودند، به مهاباد آمدند و حکومت کردستان را هم سرنگون کردند. ولی در این یازده ماه و چند روزی که حکومت کردستان در مهاباد بر سرکار بود توانست آنچنان اقدامات دمکراتیکی انجام دهد که آرزوی آن روزها و نوستالژیی ایجاد حکومتی آن چنینی برای مردم کردستان و دیگر مردم ایران، برای همیشه در دل کردها باقی مانده است. در آن مدت بسیاری از خواستههای مردم کرد مثل چاپ کتاب و مطبوعات به زبان کردی، تحصیل به زبان کردی و آزادیی بیان به طور کامل و همهی آن چه مردم در طی یک قرن گذشته برایش مبارزه کرده بودند، امکان پذیرفت. رفتار حکومت جمهوری کردستان با مردم بسیار دمکرات منشانه بود. پس از فروپاشیی این حکومت، حزب دمکرات کردستان از سوی حکومت مرکزی منحله اعلام شد و سران آن جمهوری از جمله پیشوا قاضی محمد که دبیرکل حزب دمکرات بود و حدود سی نفر از یارانش در شهرهای بوکان، مهاباد و سقز اعدام شدند. از آن پس حزب ما به یک حزب زیرزمینی تبدیل شد و مبارزات خودش را در شهرهای مختلف کردستان و مناطقی از آذربایجان در شرایط پلیسییی که رژیم مرکزی به وجود آورده بود، ادامه داد. از آن رو که این حزب آرزوهای دیرینهی مردم را به طور نسبی برآورده کرده بود، مردم از آن پشتیبانی کردند. این درحالی بود که در آذربایجان، بعد از فروپاشیی حکومت خودمختار آذربایجان، دیگر هیچ فعالیتی از آنان دیده نشد؛ چرا که آنها مورد حمایت مردم شان نبودند. حتا به گواه تاریخ، وآنگاه که ارتش ایران در حال پیشروی به سوی تبریز بود، مردم بر علیه آن ها قیام کردند. اما در مهاباد و در مورد حزب دمکرات این موضوع برعکس بود. اعدام سران جمهوری و فروپاشیی آن به دل مردم داغ گذاشت و الان هم نه تنها مردم کرد در کردستان بلکه در دیگر مناطق، به آن روزهای درخشان افتخار میکنند و از پیشوا قاضی محمد و بقیه ی سران آن حکومت به عنوان سمبل های مبارزات مردمی و قهرمانی یاد میکنند. امروز میبینیم که در کردستان عراق، موسسات فرهنگی و NGO های بسیاری که در خدمت مردم هستند به نام پیشوا قاضی محمد نامگذاری شدهاند. در سراسر کردستان هزاران کودک به نام پیشوا و بقیهی سران حکومت آن روز نامگذاری شدهاند. حزب دمکرات کردستان در واقع میراث دار راستین حزبی است که در آن روزها جمهوری را تشکیل داد؛ الان هم تلاش میکند یک حکومت خودمختار در منطقهی کردستان و در چهارچوب ایران به وجود بیاورد و آرزوهای دیرینهی مردم کردستان که سالها در تاریخ سینه به سینه نقل شده را باردیگر جامهی عمل بپوشاند.
پس از فروپاشی حکومت کردستان، شعار حزب تبدیل شد به دمکراسی برای ایران و خودمختاری برای کردستان. انتخاب واژهی دمکراسی به این مفهوم است که اهمیت دمکراسی و برپاییی آن سرلوحهی خواستهای ما، مردم کرد، میباشد. زیرا ما هر آنچه در صد سال گذشته کشیدهایم، از نبود دمکراسی بوده است. حالا در چهارچوب دمکراسی برای ایران، هدف این است که حکومت خودمختار برای کردها به وجود بیاید که مردم کرد در چهارچوب جغرافیاییی خودشان بتوانند امور خودشان را اداره کنند؛ و باز هم مثل زمان شاه یا خمینی آخوندی یا مکلایی، آقایی از تهران یا اصفهان نیاید استاندار آن منطقه بشود و با ما مثل صغیرهایی رفتار بشود که نیاز به قیم دارند.
حدود شش سال پیش در کنگره ی سیزدهم حزب، شعار ما تبدیل شد به ایجاد ایران دمکراتیک فدرال. یعنی اگر تا آن روز ما خودمختاری را فقط برای کردستان میخواستیم، حالا برای همهی ملیتهای ایران هم این حق را قایل هستیم. و براین باوریم که پیشرفت ایران و آرامش و صلح در ایران برای آینده و همیشه زمانی میسر خواهد شد که همه از حقوق مساوی برخوردار باشند و بتوانند حقوق دمکراتیک خود را در زمینههای زبان، فرهنگ، تاریخ و عقاید مذهبی داشته باشند؛ و این زمانی است که قدرت حکومت مرکزی تقسیم شود به مناطق فدراتیو. این گونه میشود امیدوار بود که ایران در آینده به سوی پیشرفت گام بردارد، زیرا میدانید که ما در ایران ملیتهای گوناگون، زبان گوناگون و فرهنگهای گوناگون داریم. به همین رو بایستی همه از حقوق مساوی برخوردار باشند. آن چه مسلم است و تجربه ی گذشته است، این است که در سراسر تاریخ نظام پهلوی و سی و چند سال حکومت جمهوری اسلامی این خواستههای دمکراتیک همیشه سرکوب شده و تفکر و اندیشه و توطئههای حکومت های مرکزی این بوده که با ممنوع کردن آموزش و تحصیل به زبانهای مادری و سرکوب اقوام ایرانی با ایجاد ایرانِ یک ملّیت، یک پرچم، و یک زبان میتوانند بقیه ملیتها را در داخل خود ذوب کنند. ولی می بینیم که این سرکوبها نتوانسته احساسات انسانی و دمکراتیک مردم را نابود کند. با رفتار حکومت مرکزی نه تنها اقوام مختلف در هم ذوب نشدند بلکه اراده ی آن ها برای رسیدن به خواستههای خویش راسخ تر شده است. من فکر می کنم هرچه سرکوب و فشار بیشتر باشد مقاومت ها بیشتر میشود.
اگر اشتباه نکنم، شما در کنگرهی حزبی سال ۲۰۰۴ به عنوان پنجمین دبیرکل حزب انتخاب شدید.
ــ درست است؛ اما این نکته را باید اصافه کنم که بعد از ترور زندهیاد دکتر قاسملو و در زمان دبیرکلیی زندهیاد دکتر شرفکندی من به عنوان جانشین ایشان انتخاب شدم. پس از این که ایشان هم در سال ۱۹۸۱ ترور شدند من برای مدت ۲ سال به عنوان دبیرکل برگزیده شدم. در کنگره ی بعدی یکی دیگر از دوستانمان به عنوان دبیرکل انتخاب شد و من هم به عنوان جانشین او انتخاب و کارم را ادامه دادم. دوباره در سال ۲۰۰۴ کمیته ی مرکزیی حزب مرا به عنوان دبیرکل انتخاب کرد.
در همان حدود یا کمی بعدتر، انشعابی در حزب شما پیش آمد و گروهی با عنوان حزب دمکرات راه خود را از شما که عنوان حزب دمکرات کردستان ایران را برای خود اختیار کرده بودید جدا شدند. دلیل این انشعاب چه بود؟ در این موقعیت که نیاز به اتحاد بیش از هر زمان دیگر لازم است انشعاب چرا؟ چه کمکی می تواند به حزب و اهداف آن بکند؟
ــ شاید پاسخ قطعی به پرسش شما، پیش آن گروه از رفقامان باشد که انشعاب کردند. اما برداشت من این است که برخی از این مشکلات که پیش میآید به خاطر نبود تمرین های دمکراسی است. گاهی عدهیی با انتخاب آزاد به شکل دمکراتیک مسئول کاری میشوند اما اگر همان روند و همان انتخاب آزاد بخواهد مسئولیت را از آنان بگیرد، آن وقت، مشکلات پیش می آید. این امر تازگی هم ندارد. شما این روزها شاهد قیام مردم بویژه در برخی از کشورهای خاورمیانه و آفریقا هستید چرا که در این کشورها پس از انتخاب روسای جمهوری ریاست خودشان را به ریاست مادامالعمر تبدیل کردهاند و به طور اسمی جمهوری هستند. مردم میخواهند انتخاب آزاد داشته باشند، اما به آن ها اجازه نمیدهند و کشت و کشتار پیش می آید. این مشکلات در حزب ما هم بوده است والا مشکل دیگری در کار نبود. عدهیی از دوستان ما که در کنگره ی دهم و یازدهم و دوازدهم رای آورده بودند و در اکثریت بودند، طبق قانون دمکراسی کارهای حزب را در اختیار داشتند و انجام وظیفه می کردند، اما وقتی وضعیت تفاوت پیدا کرد و همین دوستان با رای همان کنگره کنار گذاشته شدند، آن وقت راضی نبودند و شعارهایی هم دادند. می بینیم که پس از چندسال که از آن جریان میگذرد هیچ چیز تازهیی برای عرضه ندارند. در واقع مشکل اصلی همین بود.
نکتهی اساسی که در کنگره ی سال ۲۰۰۸ میبینیم، دگرگونی در شعار اصلی ی حزب بوده است. حزب شما همیشه در دورنمایی که ترسیم میکرد و شعار خودش هم بر همان اساس سر می داد، دمکراسی برای ایران و خودمختاری برای کردستان میخواست. ولی پس از آن کنگره و انتخاب شما به عنوان دبیرکل شعار و دورنمای حزب به شکل دیگر ترسیم شد: ایران فدراتیو دمکراتیک برای همه ی ایران. یا چیزی شبیه این . . . . چه تفاوت اصولی میان این دو دیدگاه وجود دارد؟
ــ واقعیت این است که ما وقتی شعار حفظ تمامیت ارضیی ایران را میدهیم و میخواهیم با دیگر ملیتهای ایرانی در چهارچوب جغرافیاییی ایران داوطلبانه همزیستیی مسالمت آمیز داشته باشیم، بایستی همه از حقوق مساوی برخوردار باشیم و گرنه بازهم تبعیض ایجاد میشود. از نظر سیاسی امروز امکان ندارد که یک ملیت از ملیتهای گوناگون ایرانی شکلی از حکومت داشته باشد که با دیگران متفاوت باشد. بنابراین ما هرچه برای کردها میخواهیم باید همان را برای بقیهی هموطنان ایرانی بخواهیم. ما خودمان را تافتهی جدابافته و برجستهتر از دیگر ملیتهای ایرانی نمیدانیم. در حقیقت تفاوت عمده یی که شعار جدید ما با شعار قدیمی که خودمختاری را برای کردستان میخواست، دارد، این است که در این شعار اندیشیدن در چهارچوب ایران خودنمایی میکند.
در بدو تاسیس حزب، هشت بند به عنوان منشور حزب معرفی شد. در طول این هفتاد و اندی سالی که از فعالیتهای حزب میگذرد چه تغییراتی در آن منشور پدید آمده است؟ موردی کم یا زیاد شده است؟
ــ در واقع هیچ تغییری در ذات منشور اولیهی حزب صورت نگرفته بلکه توسعه یافته و دلیلش هم تغییر زمان است. غیر از شعار خودمختاری، دیگر سیاستهایی که در طول یازده ماه و چند روز جمهوری کردستان اعمال شد، همانهایی است که ما امروز نیز خواستار آنیم. برای مثال یکی از خواستههای ما در حکومت خودمختاری کردستان در ایران فدراتیو این است که ادارهی سیاست خارجی از مسئولیتهای حکومت مرکزی است و ادارهی امور داخلی به عهده ی حکومت محلی. یا این که زبان مادری باید در مدارس تدریس شود و زبان مشترک هم باید باشد. این مسایل به جای خود باقی است. ما امروز بیشتر این مسایل را بر اساس قوانین علوم اجتماعی تئوریزه کرده و برای مردم توضیح می دهیم.
از نظر جغرافیایی، مناطق کردنشین بین کشورهای ایران، عراق، ترکیه و سوریه قرار دارند. با توجه به خواستهای مشترکی که کردها در مجموع با هم دارند آیا حزب شما با دیگر احزاب کرد در تماس است و هماهنگیهایی دارید یا این که هرکس به کار خویش مشغول است؟
ــ ما با همهی آنها در تماس هستیم و با هم تبادل نظر میکنیم. در جریان کارهای همدیگر هستیم اما در امور داخلی ی یک دیگر دخالت نمیکنیم. اگر لازم باشد با هم مشورت و هماهنگی می کنیم نظرات خودمان را به آنها میگوییم و نظرات آنهار ا میشنویم. اما در جزییات در کار هم دخالت نمیکنیم.
پس از اشغال عراق به وسیلهی آمریکا و سرنگونیی حکومت صدام تغییرات عمدهیی در کردستان عراق به وجود آمد. از جمله کردستان عراق به یک خودمختاری ی نسبی دست پیدا کرد. آیا فکر میکنید کارهایی که در کردستان عراق انجام می شود و روندی که در امر حکومتی در آنجا حاکم شده می تواند الگوی مناسبی برای آینده ی کردستان ایران باشد؟
ــ در کلیات چرا. کردستان عراق میتواند الگو باشد اما در جزییات فرقهایی هست بین شرایط در کردستان ایران و عراق. این تفاوت ها از نظر من بسته به موقعیتهای ویژه یی است که هرکدام از گروههای کرد دارند. موقعیتی که ما، کردهای ایران، داریم با موقعیت کردهای ترکیه و سوریه و عراق تفاوت دارد. اما در کل هدف همهی ما ادارهی محل به وسیله ی مردم و شرکت در ادارهی کل کشور است. از طریق قانون. در عراق این ایده هنوز کامل نیست. چون بخشهایی از مناطق کردنشین جزو استانهای دیگر هستند و رهبران آنها در حال گفت و گو هستند که این اشکال را رفع کنند.
در یکی دو سال گذشته تحولاتی در عرصه ی سیاسی ایران رخ داده است. از جمله جنبش دمکراسی خواهی مردم که پس از انتخابات سال ۱۳۸۸ جان گرفته و به جنبش سبز معروف شده است. خوش میدارم که موضع حزب را از زبان شما بشنوم.
ــ پیش از پاسخ ، باید عرض کنم که ما معتقد نیستیم که این جنبش از زمان انتخابات شروع شده است. چون در بسیاری از مناطق ایران جنبشهای مردمی برای رسیدن به خواستهای دمکراتیک از همان روزهای آغازین برپاییی جمهوری اسلامی آغاز شده است. ما در کردستان، در طی ۳۳ سال گذشته بیش از ده هزار نفر شهید دادهایم. در دیگر مناطق هم این گونه مقاومتها بوده است. در تهران همینطور، تعداد زیادی از روشنفکران، روزنامهنگاران و وکلا در زندانها هستند یا کشته شدهاند. اگر صحبت از جنبش سبز پس از انتخابات به میان بیاوریم، به نظر ما این جنبش در واقع سبزِ تنها نبود بلکه جنبشی بود که همه ی گروهها و آزادیخواهان در آن شرکت داشتند. طرفداران همهی طیفها در این جنبش هستند. جنبشی بود یا هست از همه رنگ منتها رهبری آن به دست آقایان کروبی و موسوی از جنبش سبز افتاد. جنبش سبزی که آنها میخواستند برگرداندن اعتماد ملی و بینالمللی به جمهوری اسلامی و فراهم کردن زمینههای دمکراسی به عقیدهی آنان در حفظ چهارچوب رژیم اسلامی بود. آنها هیچگاه این واقعیت را پنهان نکردند که جمهوری اسلامی در حال زوال است چون این دست اندرکاران این حکومت به گونهیی رفتار کرده که اعتبار جمهوری اسلامی ضعیف شده است. به قول آقای خاتمی که میگفت جمهوری اسلامی از ریل خارج شده و میخواهند آن را بر روی ریل برگردانند.
این بخش و آنهایی که این عقیده را داشتند، نه انقلابی بودند و نه مردمی و نه آزادیخواه. منتها بخش دیگری از مردم که این تجمعات را بهانه قرار دادند و یکی دو ماه نگذشت که شعارهای ساختارشکنانه سرداده و خواستهای خودشان را مطرح کردند، مرگ بر دیکتاتور گفتند. این ها دنبالهی همان حرکات اعتراضییی بود که از روزهای آغازین برپاییی جمهوری اسلامی به آن معترض بودند. ما از این بخشِ جنبش دفاع میکنیم و خود را جزو آنها میدانیم. اما با هر ایدهیی که بخواهد جمهوری اسلامی را سرپا نگه دارد و بخواهد توهم اصلاح رژیم را در میان مردم تقویت کند، مخالفیم و آن را تلف کردن نیروهای مردمی میدانیم. این گونه اندیشیدن را منحرف کردن مبارزات مردمی می دانیم.
یعنی شما هم قاطعانه براین باورید که جمهوری اسلامی قابل اصلاح نیست و باید از قدرت کنار گذاشته شود؟
ــ ما در حزب دمکرات کردستان، آن روزی که رفراندم ۱۲ فروردین ۱۳۵۸ برگزار شد، آن را تحریم کردیم و در آن شرکت نکردیم و اگر دقت کرده باشید می بینید که به دلیل تحریم ما در کردستان حداقل رای به آن داده شد. رهبران ما با تجارب سیاسییی که داشتند میدانستند که این حکومت خواستهای دمکراتیک مردم را برآورده نخواهد کرد. بنابراین ما از همان روز اول، مبارزه برای سرنگونیی رژیم را آغاز کردیم. به باور ما تجربه نشان داده که حکومت های ایدئولوژیک قابل اصلاح نیستند. چرا که عقیدهی خودشان را بهترین میدانند و فکر میکنند که کمال مطلق پیش آنهاست؛ و این مردم هستند که باید خود را با آنها منطبق کنند و متاسفانه میبینیم که پس از سی و سه سال پیش بینیی ما درست از آب درآمده است. جمهوری اسلامی همان کاری را میکند و همان حرفی را میزند که سی و سه سال پیش میزد. همان رفتاری ــ و حتا شدیدتر ــ نسبت به آزادیخواهان دارد که از آغاز داشت. هیچ تغییری نکرده است. همان اصلاح طلبان که در بین آنان شخصیتهای میهنپرست و آزادی خواه نیز وجود دارد، و تعدادی از آنها زندانیی سیاسی در زمان شاه بودهاند. اینها زحمت بسیار کشیدند و بسیار فعالیت کردند که بتوانند این حکومت را اصلاح کنند اما نتوانستند. تجربههایی مثل کوبا، کره ی شمالی و شورویی سابق به ما نشان داده است که حکومت ایدئولوژیک قابل اصلاح نیست بنابراین تجربه شدهها را نباید دوباره تجربه کرد. چون جز ریختن خون مبارزان هیچ فایدهیی ندارد. من فکر میکنم که دراین برهه ای که ما هستیم جنبش اصلاح طلبی به بنبست رسیده است و بیش از این پافشاردن در اصلاح رژیم فایده ندارد و دردی را دوا نمیکند فقط به رژیم مشروعیت میدهد. اصولا اصلاح طلبی و رفرم یکی از وِیژگیهای حکومت های دمکراتیک است. چون در حکومتهای دمکراتیک بحث و دیالوگ و احترام به عقاید مختلف وجود دارد. در یک بحث منطقی نقطه مشترک گروههای مختلف پیدا میشود، اما وقتی شما با حکومتی روبه رو میشوید که خودش را نمایندهی خدا میداند و آنچه میگوید را حرف خدا میداند ــ حرفی که به آشکار آخوندهای رژیم بازگو میکنند ــ چطور میخواهیم آن را اصلاح بکنیم؟ از همین رو ما فکر میکنیم تلاش در این راه فایده ندارد. اگر در سالهای نخستین این حرف را نمیشد باور کرد اما حالا دیگر همهچیز رو شده است.
نحوه ی تصمیمگیری در حزب به چه شکل است؟ از تشکیلات حزب بگویید.
ــ ما هر چهار سال یک بار کنگره داریم. کنگره بالاترین نقطه ی تشکیلات ماست که سیاست ها و برنامههای کلی و کلان را تصویب میکند. هر چهار سال یک بار، ابتدا کنفرانسهای حزبی در جاهایی که اعضای حزب سکونت دارند مثل آمریکا، اروپا و کردستان، تشکیل میشود. اعضا با رای مخفی نمایندههای خودرا برای شرکت در کنگره تعیین می کنند. آن گاه کنگره تشکیل می شود و روند کارها را در چهارسال گذشته می سنجد سپس سیاستهای چهارسال آینده را رقم میزند و کمیتهی مرکزی حزب و اعضای دفتر سیاسی را برای اجرای این سیاستها برای چهارسال آینده انتخاب میکند. به این ترتیب رهبریی حزب منتخب آزاد بدنهی حزب است. بخشی از کارهای حزب در ارگانهای تشکیلاتی توسط کادرهای حزب انجام میشود. در کشورهای اروپایی و آمریکا و کانادا این ارگان آشکار است اما در داخل کردستان این تشکیلات به خاطر مسایل امنیتی مخفی است. این تشکیلات کارهای مختلف حزبی را انجام میدهند.
مقر ادارهی مرکزی حزب در کجاست؟
ــ مرکز رهبریی حزب در کردستان عراق است و از آنجا کارهای حزب را اداره میکند.
با توجه به رابطه یی که دولت عراق با جمهوری اسلامی دارد و با توجه به این که شما یکی از عمدهترین مخالفان جمهوری اسلامی هستید، آیا محدویتی برای شما قایل نمیشوند؟
ــ از ابتدا که ما مراکز آشکار حزب را در بحبوحهی فروپاشیی رژیم صدام در کردستان عراق مستقر کردیم، عوامل جمهوری اسلامی بیش از ۱۵۰ نفر از فعالان ما را در داخل کردستان عراق ترور کرده اند. می دانید که جمهوری اسلامی همواره در فکر توطئه است. اما پس از تسلط آمریکاییها و از زمانی که آن ها امنیت عراق را به عهده گرفتند ترورهای جمهوری اسلامی صورت نمیگیرد، اما توطئه ها به شکلهای دیگری ادامه دارد. حکومت خودمختار کردستان هم به خاطر وجود ما و بقیهی احزاب اپوزیسیون کرد ایرانی که در عراق هستند خیلی تحت فشار است. میدانید که در طیی سه سال گذشته تقریباً به طور مداوم اطراف مرزهای ایران و عراق در داخل عراق از سوی ایران بمباران شده است، آبادیها و مزارع بسیاری نابود شده است و این به خاطر حضور ما و دیگر مخالفان جمهوری اسلامی در خاک عراق است. بتابراین هم ما، زیر فشار هستیم، هم حکومت خودمختار کردستان عراق. ولی خوب، این فشارها تاکنون قابل تحمل بوده یعنی نتوانسته مانع فعالیتهای ما باشد.
یکی از واژههایی که با نام و عنوان حزب دمکرات کردستان در ذهن من عجین و همنشین است، واژه ی «پیشمرگ» است. میدانم که در گذشته «پیشمرگها» به عنوان بازوی نظامیی حزب عمل میکردند. آیا هنوز هم این ارگان با همان وظایف در حزب هست؟
ــ بله، پیشمرگ ها وجود دارند، اما تنها برای دفاع از حزب و محافظت از مسئولین حزبی در داخل عراق است. ما ناچاریم از خودمان دفاع کنیم. وظیفهی دفاع از حزب با پیشمرگهاست و اگر نه ما با کسی مبارزهی نظامی نمیکنیم.
آیا کادر حزب حقوق میگیرند؟ اصلا اجازه بدهید این پرسش را این گونه مطرح کنم: هزینه هاتان را چگونه تامین میکنید؟ آیا از هیچ دولت خارجی کمک مالی دریافت میکنید؟
ــ کادر حزب به طور داوطلبانه کار میکنند. ما برای برخی از آن ها که نیاز دارند حداقل امکان زندگی را فراهم میکنیم. هزینههای ما از منابع مالیی حزب تامین می شود. منابع مالیی ما از طریق کمکهای مردمی و سرمایه گذاریهایی که حزب کرده، تامین میگردد. ما هیچ کمک مالی از خارجی ها نمیگیریم و تنها به منابع خودمان متکی هستیم.
ممکن است از تلخ و شیرین هایی که در خاطره دارید سخن بگویید؟
ــ تلخها زیادند. من بارها شاهد شهید شدن صمیمیترین مبارزان و همرزمان کردم بودهام. شهادت رزمندهی بزرگوار زندهیاد دکتر قاسملو تلخترین و گزندهترین واقعهیی است که من به خاطر دارم. تلخی ی شهادت دکتر قاسملو بیشتر از این روست که با از میان رفتن او انسانی فرهیخته و اندیشمندی نازنین از دست مردم ایران و کردها رفت. در این زمینه یک مقداری البته اشتباه خودمان هم بود. ما خیلی خوشباور بودیم. این ضایعه را هنوز پس از دهها سال نتوانستهایم جبران کنیم.
خاطرات خوش خیلی کم هستند. چون ما همیشه درگیر جنگ و زندان بودهایم. می توانم بگویم که خاطرهی خوش من آن بوده است که یک رزمنده که در زد و خورد آسیب دیده بود را آوردهاند در بیمارستان و ما شاهد معالجه و بهبود یافتن او بودهایم. یعنی می خواهم بگویم اگر هم خاطرهی خوشی باشد از این دست است. مثلا یکی از آن خاطرات که برای حزب ما خوشایند بود و جشن و سرور در پی داشت، موقعی بود که نیروهای صدام حسین به حلبچه حمله کردند و بمباران شیمیایی شد، حدود ۴۵۰ نفر از پیشمرگان، زیر آن حملات بودند. از یک طرف شیمیایی باران حلبچه بود و از یک طرف هجوم نیروهای جمهوری اسلامی. این ۴۵۰ نفر در بین این دو نیرو گیر کرده بودند ولی با یک جنگ قهرمانانه با جمهوری اسلامی و پس راندن آنها و با پاک کردن میادین مین خود را نجات دادند. این بزرگترین شادی بود برای ما؛ زیرا ما فکر میکردیم که اکثریت آنها از بین میروند. اما پیشمرگان ما نجات یافتند و نجات آنها برای ما شادی آور بود.
***
حرف هنوز بسیار بود، اما من که بیش از دو ساعت بود با آقای هجری گفت و شنید داشتم نمی خواستم وقت او را بیشتر بگیرم. برایش آرزوی موفقیت کردم و با او هنگام خوش گفتم.
در راه که به خانه بازمیگشتم شعر شاعر بزرگ کرد «شیرکو بیکهس» را با خود زمزمه میکردم:
اگر در روزی توفانی بمیری
بسا که روحات در تن ببری حلول کند
اگر در روزی بارانی بمیری
بسا که روحت در برکهیی حلول کند
اگر در روزی آفتابی بمیری
بسا که روحت در انعکاس پرتویی حلول کند
اگر در روزی برفی بمیری
بسا که روحت در تن کبکی حلول کند
اگر در روزی مهآلود بمیری
بسا که روحت در درهیی حلول کند
اما بدینگونه که میبینید:
من زندهام و
شعر برایتان میخوانم
با این همه دیر زمانی است
روحم در تن کردستان حلول کرده است.
۱۷ می ۲۰۱۱ ـ ویرجینیا