به یقین روز بیست و دوم ماه جولای سال دو هزار و یازده میلادی در تاریخ نروژ هماره با رنگی سیاه تر از دیگر تیترها نوشته خواهد شد. روزی که حدود نود نفر قربانی ایدئولوژی کور و نابخردانه ی کسی شدند که تنها، مرگ و خون ریزی را راه حل پیشبرد نیات پلید خویش می دانست. نود نفر جان باختند تا چشمان جهان به روی دیگرِ تنفر و انزجار باز شود. افسوس و صد افسوس برای جان هایی که برای همیشه از کنار ما رفتند و افسوس که هنوز هم این ماجرا در جاهایی دیگر و در زمانی دیگر تکرار خواهد شد و باز هم دریغ که همگان برای چند روزی اندوه بر دل خواهند داشت و اشک بر گونه، اما چرخ روزگار وادارشان می کند که فراموشی پیشه کنند تا راه برای تکرار تراژدی باز بماند. این را می گویم چون بار اول نیست که جهان و به ویژه اروپا شاهد چنین فجایعی می شود. در دهه ی اول دوهزار کشورهای اسپانیا و انگلیس با ترور مواجه بوده اند و همین موارد هم موجب شد که داوری مردم یک سویه شود و هرآنچه زشتی و پلشتی است را به مسلمانان و ارگان های وابسته به آن ها نسبت دهند. این رفتار چنان قوت یافت که حتا سخن گفتن از نیروهای راست گرای افراطی هم انگار که تابو شده بود و گوش شنوایی برای آن وجود نداشت. با کوبیدن مهر تروریست بر مسلمانان (در اینجا قصد دفاع از کردار زشت سازمان های تروریستی مسلمان را ندارم و در این مقال هم جای آن نیست) روی دوم سکه ترور که همانا نیروهای راست گرای افراطی در جامعه غرب هست، نیز به فراموشی سپرده شد تا تراژدی نروژ با نود قربانی رقم بخورد. این تراژدی باید درس بزرگی به سیاست مداران غربی بدهد که در آستین خود مار پرورش می دهند و فرصت سوزی می کنند.

در همین ماجرا به روشنی معلوم شد که زیر پوشش اسلام ستیزی چه نیت ناپاک و زشتی نهفته شده بود. معلوم شد که بی تفاوتی مقامات سیاسی و امنیتی نروژ و شاید در دیگر کشورها می تواند چه فاجعه و تراژدی غم انگیزی را به وجود بیاورد. «آندرس برینگ بریویک Anders Behring Breivik»  چهره ی ناشناخته ای برای پلیس نروژ نبوده است که در صفحات اجتماعی اینترنت از جمله تندروهایی بوده که مدام از روز رستاخیز و به جهنم فرستادن چپ گراها و مسلمانان حرف می زده. او چند بار به اداره ی پلیس فرا خوانده شده بوده است و پلیس هم از نقطه نظرات افراطی او باخبر بوده. اما تمرکز بر ترور توسط نیروهای افراطی مسلمان، موجب شده بود که راست گراهای غیرمسلمان فراموش شوند و آنها هم از این فرصت استفاده کرده، تراژدی اسلو را به وجود آوردند. می گویم آنها که به هیچ وجه قانع نمی شوم که او تنها بوده اگر چه در بازجویی های اولیه اعلام کرده که در انجام جنایت تنها بوده. به طور یقین کس یا کسانی او را تا لحظه ی آخر همراهی و همفکری کرده اند. به صفحه ی فیس بوک و وب سایت او به نام «مدارک document.no» مراجعه کنید تا از هولناکی اندیشه های پلید او آگاه شوید.

«آندرس برینگ بریویک» سه ساعت پیش از انفجار ساختمان نخست وزیری کتابی که موسوم است به “مانیفست ایدئولوژیک” و شامل هزارو پانصدوشانزده صفحه می باشد را از طریق اینترنت برای افراد خاصی از جمله رهبر حزب راست گرای فنلاند که در انتخابات چند ماه پیش برنده انتخابات شده بود، فرستاده است. اکنون نسخه ای از این مانیفست در اختیار دولت و تحلیل گران سیاسی و اجتماعی و فلسفی قرار گرفته تا مورد بررسی قرار گیرد. این کتاب یک ساعت پیش از انفجار ساختمان نخست وزیری که بیشتر وزارت خانه ها در آن قرار دارند، منتشر شده و دو ساعت پیش از انتشار کتاب آخرین صفحه و مقاله ی آن نوشته شده است: در آخرین مقاله آمده است که: “فکر می کنم که امروز جمعه، بیست و دوم ماه جولای سال دوهزار و یارده، ساعت دوازده و پانزده دقیقه، این آخرین مقاله من باشد که منتشر می شود”. همین حمله نشان می دهد که او با آگاهی کامل و عقلی سلیم دست به کشتار زده است و این تئوری که شاید از تعادل روحی برخوردار نبوده را رد می کند. حدود یک ساعت پس از انفجار که به شهادت عکس هایی که امروز دوشنبه در سایت تلویزیون سراسری نروژ منتشر شد، او نیز از کردار زشت خویش که فرو ریزی ساختمان نخست وزیری است در حال فیلم برداری بوده است، به جزیره ای می رود که اردوی تابستانی جوانان حزب کارگر نروژ در آنجا برگزار می شده و محلی است که هر ساله جوانان این حزب در آنجا گرد هم می آیند. در آنجا از گلوله هایی استفاده کرده که استفاده از آنها حتا در جنگ هم ممنوع می باشد. گلوله هایی که پس از شلیک و برخورد به هدف منفجر می شود و مثلا اگر به صورت اصابت کند، صورت را متلاشی می کند طوری که شناسایی چهره را هم دشوار می کند. (همین مورد موجب شده که تا امروز پلیس نتواند به طور دقیق نام جان باختگان را اعلام کند).

آن چه در نروژ روی داد، زنگ خطری است برای همه ی دنیا. برای آنانی که کردار و عملکرد پلشت و زشت خویش را پشت اسلام ستیزی پنهان می کنند و آنهایی که یک سوی سکه را مورد توجه قرار می دهند و سوی دوم سکه که راست گراهای غربی اند را به فراموشی می سپارند. زنگ خطری است برای همه ی کسانی که در اندیشه ی آینده ای بهتر برای همه ی آحاد بشر هستند. باید اشک نمی دانم شادی یا اندوه دختری را که بر خرواری از گل و شمعی که به یادبود همه ی جانباختگان در مرکز شهر برقرار شده بود، گونه می سایید را می دیدید؛ او ضمن اشک برای دوستان اش که قربانی تنفر راست گراها شده بود، لبخند می زد که خوشحال ام که این اقدام تروریستی توسط خارجی های انجام نشده است. این اندیشه فقط منحصر به این دختر جوان نبوده و نیست. نه تنها این ترور ناجوانمردانه که هر گاه در هر جای جهان اقدامی تروریستی انجام می شود، قلب میلیون ها انسانی که غربی نیستند و بنا به هر دلیلی در غرب زندگی می کنند به طپش می افتد که رفتار مردم با ما چه خواهد بود؟ نزدیکان خود من با هر کس که صحبت می کردم، خوشحال بود که این عمل زشت و کشتار فجیع به دست کسی انجام شده که غربی است. این موضوع چنان حساس بود که وزیر امور خارجه ی نروژ در صفحه ی فیس بوک خود نوشت: “مواظب داوری های خود باشید”. آخر تا زمانی که پلیس اعلام کرد کسی که در جزیره دست به قتل عام زده بوده است، نروژی است، نگاه مردم به خارجی ها و به ویژه مسلمانان چنان بود که گویا دشمن همه ی بشریت را در برابر خویش دارند. هراس و ترسی که در بین غیرغربی های مقیم نروژ بود به خاطر به وجود آمدن فضایی غیرقابل قبول بود؛ فضایی که دشمنی و تنفر را دو چندان می کرد و احتمالا می توانست به خشونت نیز کشانده شود. به همین خاطر هم پلیس نروژ شاید خیلی زود اعلام کرد فردی که در جزیره دستگیر شده است، نروژی است و آبی سرد به آتش خشم کسانی ریخت که می رفتند تا فاجعه ای دیگر را در کنار تراژدی مرگ نود بی گناه رقم بزنند.

سکه ای که یک رویش رادیکالیسم دینی است و سویه دیگر آن افراطی گرایی غربی با نام های گوناگون می رود تا انسان هایی را که در اندیشه ی نجات بشریت اند به راهی دیگر بکشاند تا شاید بشود برای بهتر زیستن همه ی انسان ها در کنار یکدیگر و به وجود آوردن جامعه ای چندفرهنگی گام هایی مؤثر برداشت. این را می گویم که در بخش اول مانیفستی که «آندرس برینگ بریویک» منتشر کرده و چهار بخش دارد، او در مورد چهار موضوع بحث کرده است؛ ۱ – رشد مارکسیسم، ۲ – استعمار اسلامی، ۳ – آگاهی و پیش بینی و ۴ – ساختار جدید جامعه.  در بخشی از کتاب هم آمده است که دشمن اصلی اسلام است اما هدف معینی که در گام اول باید با آن تسویه حساب کرد، مارکسیسم و همه ی کسانی اند که از جامعه ی متنوع و چندفرهنگی دفاع می کنند. در فرازی دیگر می نویسد: «فرهنگ مارکسیسم که ادامه ی مکتب فرانکفورت است سه مفهوم؛ سهمیه بندی، چندفرهنگی و تنوع و گونه گونگی را در اروپا پخش کرده است که همین سه مفهوم مانع پیشرفت مردم شده اند و نباید از نظر دورشان داشت. این مفاهیم موجب انهدام اروپا شده اند و راه را برای استعمار اسلامی باز کرده اند. با چنین اندیشه ای است که اردوی تابستانی حوانان حزب سوسیال دموکرات کارگر نروژ مورد حمله قرار می گیرد و نه مثلا مسجدی در شهر اسلو به هنگام اقامه ی نماز جمعه. (امید که چنین چیزی هم هرگز رخ ندهد).

در هفته های آینده بیشتر در مورد مانیفست «آندرس برینگ بریویک» خواهم نوشت تا با اندیشه ی کسانی مثل او نیز آشنا شویم.