فرهنگ و سیاست را نمی شود مثل هندوانه قاچ کرد!

رویا حکاکیان در ۲۷ مهر ۱۳۴۵ در خانواده‌ای فرهنگی به دنیا آمد. خانواده او از یهودیان شناخته شده و مورد احترام این جامعه بودند. مادر رویا، هلن نام داشت و پدرش حق‌نظر از اولین فارغ‌التحصیلان دانشکده افسری بود که بعدها شغل معلمی و مدیری را پیش گرفت.

او تحصیلات ابتدایی خود را در مدرسه ای یهودی به نام «مجد دانش» که  به مدیریت پدرش اداره می‌شد، آغاز می‌کند و در دیگر مدارس یهودیان در سطح شهر، تحصیلات خود را مانند سایر کودکان پی‌ می‌گیرد. او بعد از مهاجرت به اروپا و در نهایت مستقر شدن در نیویورک موفق به دریافت فوق لیسانس در رشته روانشناسی می شود.

رویا که از دوران نوجوانی به شعر و ادبیات علاقمند بود در مهاجرت نیز دست از این علاقه نمی شوید و همکاری با  مجله ادبی پر و نوشتن مقالات ادبی و نقدهای بسیاری در زمینه ادبیات  و نیز شعرها و رمان هایش حاصل این عشق و علاقه است. از جمله کتاب های شعر او می توان از “به خاطر آب” و  “نامی سزاوار نیایش” نام برد. رویا حکاکیان از جمله نویسندگان ایرانی در خارج از کشور است که فعالیت های نوشتاری و ادبی خود را محدود به زبان فارسی نکرده و نوشتن  کتاب خاطراتش در سال ۲۰۰۴  به نام «سفر از سرزمین نه» (journey from the land of No) و به زبان انگلیسی مخاطبان بسیاری از جامعه میزبان را به سوی او جذب و جلب کرد، اما کتاب دیگرش که در سال ۲۰۱۱ منتشر شد، داستانی کاملا متفاوت دارد؛ این کتاب به  ترور سران کرد حزب دمکرات کردستان توسط عاملان جمهوری اسلامی در سال ۱۹۹۲ در رستورانی در برلین می‌پردازد که به ماجرای میکونوس معروف است. حکاکیان درباره نوشتن این کتاب می‌گوید“باور نمی‌کردم که  هرگز کتابی با موضوع قتل و کشتن بنویسم، اما وسوسه ی نوشتن این کتاب وقتی به ذهنم رسید که یکی از نجات‌یافتگان این واقعه شبی مهمان خانه من بود. برای نوشتن این کتاب تحقیقات مفصل و همه جانبه ای انجام دادم و با اشخاصی که به نوعی با این ماجرا ارتباط داشتند مصاحبه کردم و در نهایت «قاتلان قصر فیروزه» (Assassins of the turquoise palace) متولد شد”، اثری مستند اما خلاقانه که دوباره استقبال و محبوبیت زیادی برای او به ارمغان آورد. این کتاب توسط ویراستار نیویورک تایمز به عنوان کتاب برگزیده سال انتخاب شد.

حکاکیان فعالیت  های روزنامه‌نگاری و  گزارش‌گری را در تمام این سالها نیز  به نیز صورت حرفه‌ای پی‌گرفته است،  و مقالاتش در نشریات نیویورک تایمز، وال استریت ژورنال، واشنگتن‌ پست و هافینگتن‌ پست منتشر می‌شوند. او همچنین در شبکه‌های تلویزیونی آمریکایی به عنوان برنامه‌ساز فعالیت دارد که در این میان می‌توان به همکاری او با شبکه «سی‌بی‌اس» در فاصله سال‌های ۱۹۹۷ تا ۲۰۰۲ و برنامه شصت دقیقه اشاره کرد.

رویا همچنین فیلم‌های متعددی هم با موضوعات اجتماعی و حقوق بشری ساخته است؛ «مسلح و معصوم»  یکی از معروف‌ترین فیلم‌های اوست که با حمایت یونیسف ساخته شده و درباره کودک‌سربازان است و راوی این فیلم رابرت دنیرو، هنرپیشه مطرح هالیوودی است که خود نیز در فیلم حضور دارد. فیلم‌ها و مصاحبه‌های رویا حکاکیان را می‌توانید در شبکه یوتیوب او  دنبال کنید.

گفت و گوی زیر که به صورت کتبی صورت گرفته به انگیزه ی حضور رویا حکاکیان در تورنتو برای شرکت در برنامه “عدالت ۸۸” است. این برنامه همین یکشنبه، ۱۷ سپتامبر ۲۰۱۷ در سالن ریچموندهیل سنتر ساعت ۵ بعدازظهر برگزار می شود.

شهروند ۱۶۶۴

از چه سالی و چرا به آمریکا مهاجرت کردید؟

ـ من ایران را در اواخر تابستان ۱۳۶۳ به همراه مادرم ترک کردم. تقاضای پدرم برای تمدید گذرنامه اش رد شد از این رو او در ایران تنها ماند و چهار سال بعد به ما ملحق شد. بیش از هر عامل دیگری آن جنگ لعنتی بین ایران و عراق بود که ما را از ایران راند. چهار سال از آغاز آن گذشته بود، اما هیچ امیدی به اتمامش وجود نداشت. وضع برای اقلیت های مذهبی نیز روز به روز بدتر می شد. من آن سال از دبیرستان فارغ التحصیل شده بودم و با توجه به موانعی که در راه کنکور بویژه بر سر راه اقلیت ها گذاشته بودند، امید چندانی برای ورود به دانشگاه نداشتم. در ضمن برادرهای من پیش از انقلاب برای تحصیل به آمریکا آمده بودند و با وجود جنگ برگشتن آنها ناممکن بود. همه این عوامل دست به دست هم دادند که من با دلی شکسته و ناخواسته ایران را ترک کنم.

به عنوان یک هموطن یهودی آیا هیچگاه در ایران احساس تبعیض کرده بودی؟ در یکی از مصاحبه هایتان در زمان دانش آموزی به تفکیک دستشویی ها برای مسلمانان و غیرمسلمانان اشاره کرده بودی، آیا این در همه ی مدارس مرسوم بود؟

ـ در آن سال های بعد از انقلاب که خمینی هنوز در مصدر بود و رژیم جوان بود و هنوز سلطه اش بر همه ابعاد سیاسی و اجتماعی تکمیل نشده بود، اقلیت های مذهبی مورد آزار ویژه یی قرار گرفتند. البته لازم به یادآوری است که در میان همه اقلیت ها بهاییان ایرانی بیش از هر گروه دیگری زیر ضرب بودند و صدمه یی که به آنان وارد شد و هنوز می شود با آنچه بر سر اقلیت های دیگر می رود قابل مقایسه نیست. با اینهمه، جامعه یهودیان ایران نیز گریبانگیر مشکلات فراوانی بود. بله در مدرسه ما توالت های مسلمان و غیرمسلمان را از هم سوا کردند. اما بچه ها و خاصه معلمان در برابر چنین رفتارهایی مقاومت می کردند و به این علامت ها چندان توجه نمی کردند. نمونه هایی این چنین کم نبود. مثلا دستوری صادر شده بود که مغازه دارانی که مسلمان نبودند، خاصه آنهایی که صاحب رستوران بودند یا به نوعی با خوراکی سرو کار داشتند، می بایست که غیرمسلمان بودن خود را به مشتریان اعلام کنند. این شد که آنان را وادار کردند تا پشت شیشه های مغازه شان بنویسند که این مغازه به وسیله یک غیر مسلمان اداره می شود و خوب این کار هیچ هدف دیگری نداشت جز دامن زدن به تبعیض مذهبی میان مردم.

چگونه شد که به مسائل سیاسی و حقوق بشری جذب شدید؟

ـ من لحظه یی در زندگی خود را به یاد نمی آورم که سیاسی نبوده ام. سال های بسیار حساس نوجوانی من در بطن انقلاب ۱۳۵۷ و پیامدهای آن شکل گرفت و برای من و بسیاری از هم نسلان من انقلاب مهمترین حادثه زندگی مان شد. البته خوب است که سیاسی بودن را هم در اینجا تعریف کنم. سیاسی بودن به نظر من این نیست که آدم به گروهی تعلق داشته باشد. سیاسی بودن یعنی آگاه بودن و با مسایل خطیری که در برابر مردم، خاصه آسیب پذیرترین آنان، قرار دارد درگیر بودن. پس از شکست انقلاب ۱۳۵۷ و متلاشی شدن سازمان ها و احزاب قدیمی، سیاسی بودن به نوعی توهین بدل شد. به طور نمونه در آمریکا گفتن اینکه آدم سیاسی است افت داشت. برای مدت مدیدی حرف شیک این بود که آدم بگوید که مشغول فعالیت فرهنگی است. انگار که فرهنگ و سیاست را می شود مثل هندوانه قاچ کرد. بعد که جنبش سبز قد علم کرد و نسل جوان و خاصه زنان در فضای سیاسی ایران روحی تازه دمیدند سیاسی بودن دوباره مد شد و همه سبزپوش شدند، اما تغییر جدی و ماندنی در هیچ جامعه یی بوسیله افرادی که دچار تب و لرز فکری می شوند و یکروز هیجان تظاهرات دارند و روز دیگر منزوی و دلشکسته در لاک خود فرو می روند اتفاق نمی افتد. برای یافتن چاره برای مهمترین معضل های جامعه و عصر خود باید با اعتدال و بلاانقطاع پی گیر و درگیر بود. در ضمن مهمتر از همه این است که من از صمیم قلب باور دارم که سیاسی بودن به معنایی که من از آن دارم یعنی زندگی را از روزمرگی در آوردن و حیات آدم را غنی کردن.

از نظر شما جنبش دادخواهی در چه مرحله ای ست و نقاط قوت و ضعف آن چیست؟

ـ مهمترین مانع در راه جنبش دادخواهی در خارج از ایران درک خطایی است که ایرانیان از میهن و میهن دوستی در ذهن دارند. برای بسیاری از ایرانیانی که در خارج زندگی می کنند میهن دوستی و ناسیونالیسم این معنی را پیدا کرده است که آدمیزاد ایرانی نباید از رژیم ایران بد بگوید و آبروریزی بکند. به نوعی حفظ آبرو بر راست گفتن و عدالت جستن غلبه پیدا کرد. هر جا جشنی و یا مراسمی هست که ایرانی ها و آمریکایی ها با هم در آن شرکت دارند حرف از کورش است و شکوه ایران باستان و تخت جمشید و عمرخیام. حال آن که میهن دوست بودن یعنی منتقد بودن وگرنه چرا روز تولد جدی ترین منتقد نیمه دوم قرن بیستم در آمریکا، مارتین لوتر کینگ، را در سراسر کشور جشن می گیرند؟

میهن دوست آن کسی است که پیشرو است و برای پیشرفت مردم و کشور خود در برابر کاستی ها آینه می گذارد تا بتواند آن کاستی ها را از بین ببرد. اگر ما ایرانیان خارج از ایران به پروژه عدالت خواهی در این چهارچوب نگاه کنیم همه چیز عوض می شود. دیگر عدالت خواهی موضوعی نیست که فقط به گذشته مربوط باشد و یا حوزه توجه اش متمرکز بر یک گروه بهایی یا زندانی و یا اعدامی باشد. در این نظرگاه تازه عدالت خواهی موضوع کار هر ایرانی است که می خواهد ایران دچار تحول شده و آینده یی به از این داشته باشد.

شما در مورد واقعه ترور سران حزب دمکرات کردستان در رستوران میکونوس رمانی نوشته اید، چرا این موضوع شما را جذب کرد؟

ـ بیش از هر دلیل دیگری داستان میکونوس به لحاظ روایتی، داستانی بسیار خارق العاده و جذاب است. قاتلان آن بسیار خبیث و اربابان آنان بسی خبیث تر از قاتلان و هر دوی اینها هیچ تردیدی در برحق بودن خود و قدرت و احاطه کامل خویش بر همه جنبه های این قتل نداشتند. حق هم داشتند که چنین تصوری داشته باشند زیرا که پیش از  این در مهار کردن پیامدهای همه جنایت های دیگرشان بسیار موفق بودند، اما زیبایی این داستان ویژه بودن افراد و شرایط ریز و درشتی است که در نهایت این قتل و دادگاه آن را به یک استثنای تاریخ تبدیل می کند.

اما سوای جنبه های جذاب روایتی میکونوس موضوع از یاد نبردن یکی از دغدغه های فکری من است. من از ۱۳۶۳ که ایران را ترک کردم دیگر به آنجا بازنگشتم و در شرایط حاضر قصد بازگشتن هم ندارم، اما این به معنی آن نیست که من حاضرم به هویت و گذشته و آنچه شاهد آن بوده ام پشت کنم. آدم چطور می تواند ادعای شرافت داشته باشد اگر حاضر باشد که وقتی به سبب مهاجرت امنیت خود را تامین می کند همه ی گذشته ناامن خود را به فراموشی بسپارد؟

توجه به مسائل حقوق بشری و سیاسی آیا خللی در کارهای ادبیتان ایجاد کرده است؟

ـ توجه به مسایل سیاسی و حقوق بشری زندگی من را بسیار غنی کرده است و به سبب آن فضای ذهنی ام نیز بسیار گسترده شده است.

در مصاحبه ای گفته اید شعرهایتان را به فارسی و داستان هایتان را به انگلیسی می نویسید، این تقسیم بندی برای چیست؟

ـ تقسیم بندی را من نکردم. تقسیم بندی را مهاجرت کرد. من از نوجوانی به فارسی فقط شعر نوشته بودم و به نثر کاری نداشتم. در آمریکا به عنوان ژورنالیست فقط نثر نوشتم و به شعر کار نداشتم. البته امروز از اینکه مجبور شدم یاد بگیرم که به انگلیسی نثر بنویسم بسیار خوشحالم چون فکر کردن و جمله ها را با نگاه انگلیسی شکل دادن و معنی را با قواعد انگلیسی عرضه کردن از من نهایتا نویسنده بهتری ساخت.

چه کسانی مخاطب ادبیات شما هستند؟

ـ مخاطبان من همه آنهایی هستند که از خواندن ادبیات خوب لذت می برند.

در حال حاضر روی چه پروژه و در کجا مشغول هستید؟

ـ من در حال تکمیل کردن کتاب شعرم به زبان فارسی و تمام کردن یک کتاب تازه نثر به زبان انگلیسی هستم.

همان گونه که می دانید کانادا از سال ۲۰۱۳ کشتار تابستان ۶۷ را جنایت علیه بشریت شناخته است و روز اول سپتامبر را به عنوان روز همبستگی با زندانیان سیاسی اعلام کرده است، آیا مشابه این مسئله را در دیگر کشورهای میزبان ایرانیان سراغ دارید؟

ـ تا آنجا که من می دانم کانادا از این بابت کشور بسیار ویژه و قابل تحسینی است.

در برنامه عدالت ۸۸ موضوع صحبت شما چیست؟

ـ قصد دارم درباره همین نکاتی که شما در مصاحبه به آنها اشاره کردید صحبت کنم.

با سپاس و به امید دیدار شما همین یکشنبه در تورنتو