نامه خوانندگان

 آقای آرش خارابی، با تشکر از زحمت شما و انتقادهایی که از نامه های اینجانب (در شهروند۱۳۴۳) کرده بودید. انتقادهایی با هدف بازدارندگی و نه سازندگی شما حاکی از این است که نامه های قبلی من را با دقت نخوانده اید. اگر با دقت خوانده بودید جواب چند پرسش شما در نامه های قبلی ام آمده بود. اگر با دقت خوانده بودید هیچگاه به من لقب استاد نمی دادید. لقب استاد! آنهم در همان نامه ای که مدعی شده اید که بیش از من می دانید و من به اندازه شما نمی دانم در تناقض است! سایر پرسش های شما و تجزیه و تحلیل های شما نشان از این دارد که نه تنها نامه های من را با دقت نخوانده اید، بلکه ترجمه های قرآن را نیز با دقت نمی خوانید و حتی در جایی قرآن را به سلیقه خود ترجمه کرده اید که با ده ترجمه فارسی موجود هم معنا نیست. به یاد دارم که در یکی از نوشته های شما خطاب به من چنین آمده بود که:آقای صادقی عزیز، نگارنده (یعنی آقای آرش خارابی) قرآن را نه فارسی و نه انگلیسی بلکه به عربی می خواند (البته قرآن یک ترجمه کاملاً نیم بند فارسی دارد که توسط اعراب عربستان سعودی انجام شده، به علاوه نگارنده از فرهنگ لغات گوگل استفاده می کند!) ـ شهروند ۲۵ مارچ ۲۰۱۰″ که بعد از آن، به شما اطلاع دادم که برخلاف اطلاع شما قرآن بیش از ۱۰ ترجمه فارسی دارد و توسط آقایان (الهی قمشه ای، آیتی، بهرام پور، خرمشاهی، صادق تهرانی، انصاریان، فولادوند، مجتبوی، معزی، خرمدل، مکارم شیرازی و چند تن دیگر) ترجمه شده است که خود شما معترف بودید که از وجود آنها مطلع نبوده اید، یعنی آنچه که شما نمی دانسته اید ولی من مایل بودم که شما و امثال شما بدانید! یا شاید بتوان گفت آنچه که روحانیون نیز می دانسته اند و نمی خواسته اند که شما و امثال شما بدانید! یکی دیگر از اهداف این نامه ها تشویق خوانندگان به مطالعه ترجمه های قرآن است. برخلاف تصور بسیاری از مردم از جمله شما که به آنها القا شده که برای مطالعه قرآن و یا ترجمه های آن باید فارغ تحصیل از حوزه های علمیه و دانشگاه های الهیات بود و یک عمر طول می کشد تا قرآن و تفسیرهای آن را مطالعه کرد، قرآن برای همه مردم است، از عوام تا عالمان و دانشمندان. ترس و واهمه یا تنبلی از مطالعه ترجمه های قرآن را باید کنار گذاشت، قرآنها را باید از حالت تنها دکوری در منازل و منحصر به سفره هفت سین، مراسم عقد و عروسی، جزیی از قباله ازدواج و مهریه عروس خارج کرد، قرآن ها را باید به دست گرفت و شروع به مطالعه آنها کرد. خدا می داند چند تن از عروس خانم هایی که یک جلد قرآن را به عنوان مهریه خود قبول می کنند تا چه حد از ترجمه های آن آگاه هستند! و چند تن از دامادهایی که قرآن را به عنوان مهریه پیشنهاد می کنند از ترجمه های آن اطلاع کامل دارند؟ آیا تابه حال از خود پرسیده اید که چرا در طول تاریخ چند صد سال بعد از اسلام، بزرگان ادبیات فارسی مثل: حافظ، سعدی، مولانا، فردوسی و غیره هیچکدام اقدام به ترجمه کامل قرآن نکرده بودند. گویا سعدی، حافظ و چند تن دیگر به زبان عربی نیز تسلط کامل داشته اند ولی آیا ترجمه فارسی قرآن از سعدی یا حافظ و سایر نویسندگان قدیمی دیده می شود؟ این فقدان ترجمه های قدیمی چیزی جز منع علمای اسلامی در طول صدها سال از ترجمه قرآن به فارسی نبوده است.  

 

در مورد پرسش شما در مورد آیه ۳۸ سوره احزاب و ۷۸ بقره، اشتباه شما در این است که نامه قبلی من را با دقت نخوانده اید. من اشتباه شما را در مورد ترجمه این دو آیه به خوبی متوجه شده ام و بسیار مایلم که توضیح لازم را به شما بدهم و جواب پرسش های شما را در مورد ترجمه سوره ها و آیه های قرآن با کمال میل خواهم داد، در صورتی که شما جواب چند پرسش من را از قبل بدهید. اول اینکه، آیا شما تشهد خود را با اطلاع کامل از اسلام داده اید یا نه؟ اگر تشهد خوانده اید، مسلمان سنی هستید و یا شیعه اثنی عشری دوازده امامی؟ آیا شما عضو یکی از مراکز ایرانی اسلامی فعال در کانادا هستید یا خیر؟ میزان تسلط شما بر قرآن چقدر است؟ تعبیر و درک خود شما از آیه ۳۸سوره احزاب چیست؟

ولی فعلاً چند مطلب غیر قرآنی شما را جواب می دهم. در مورد مطلب پنجم شما که اینچنین شروع شده بود، “آیا روش منطقی برای دریافت پاسخ سئوال های تخصصی طرح مستقیم آنها در مجامع مرتبط با آن (مثلاً دینی و یا مکانیکی) نیست؟” بهتر است در این مورد اجازه بدهیم که خوانندگان خود قضاوت کنند که آیا مقایسه شما بین پرسش از یک استاد مکانیک از طریق رسانه ها (مثل روزنامه تورنتو استار) و پرسشی در ارتباط با حکومت اسلامی روحانیون از مراکز اسلامی از طریق رسانه ها (هفته نامه شهروند) قابل قیاس هست یا خیر؟ در مقایسه، من معتقدم که رابطه انسان به دین و مذهب همانند رابطه او به سلامتی بدن و روان او و متأثر بر جامعه است. دین و مذهب با علم مکانیک بسیار متفاوت است. هیچ استاد مکانیکی قصد حکومت بر مردم را ندارد! ولی روحانیون ایرانی و کانادایی قصد حکومت بر مسلمان و غیر مسلمان را دارند. در حال حاضر بر بیش از ۷۵میلیون ایرانی مسلمان و غیرمسلمان دارند حکومت می کنند. به آنها حکم می کنند که چگونه لباس بپوشند. چه نشریه ای و چه مقاله ای را بخوانند، به چه وب سایت هایی دسترسی داشته باشند، با چه کسانی جنگ و جهاد کنند و غیره. آیا روحانیون کانادایی می توانند مدعی شوند که آنها از حکومت اسلامی روحانیون ایران مجزا هستند؟! اگر مجزا نیستند چرا این را هیچگاه اعلام نکرده و نمی کنند! پس حکومت روحانیون بر مردم ایران، این اجازه را به کوچک و بزرگ و از دانشمند و روشنفکر تا بیسواد می دهد که به هر وسیله ممکن از آنها سئوال کنند و همه روحانیون را مسئول هرگونه بی عدالتی، تخطی و تخلف و خودکامگی حکومت روحانیون ایران از احکام اسلام بدانند، حال آن روحانی ساکن کانادا باشد یا ایران. اگر چنین سئوالاتی تاکنون در مورد مسایل مذهبی و حکومت اسلامی از طریق رسانه ها خطاب به روحانیون مطرح نشده چه ایرادی دارد که از حالا به بعد مطرح بشود؟ کما اینکه شاهد بودیم که در مورد احکام مربوط به مفسدفی الارض و محارب با الله از روحانیون آیت الله صانعی و دستغیب از طریق رسانه ها سئوال شد و این روحانیون بدون عذر و بهانه جواب لازم را از طریق رسانه ها به مردم رساندند. جواب این روحانیون در طی نامه ای از من به شهروند شماره ۱۲۷۸ آپریل ۲۰۱۰آمده بود و شاید شما نخوانده بودید. توجه داشته باشید که نقش روحانیون از زمانی که خود آنها تصمیم گرفتند که حکومت کنند عوض شده است. به روحانیون قبلاً ملا گفته می شد، (ملا به معنی استاد و آموزگار) ولی خود این آقایان تصمیم گرفتند که از نقش استاد و آموزگار فاصله بگیرند و به حکومت بپردازند و لقب خودشان را از ملا به روحانی عوض کردند.

دیگر اصلاً برایم مهم نیست که پاسخی از مراکز ایرانی اسلامی فعال در کانادا و روحانیون آنها دریافت نکرده ام و اینرا در نامه های قبلی به خوبی بیان کرده بودم و شاید شما نخوانده بودید. روحانیون کانادایی و مدیران مراکز اسلامی با سکوت خود به من و امثال من جواب دادند که بله حکومت اسلامی روحانیون همین است که آقای جنتی می گوید و انجام می دهد. حکومت اسلامی روحانیون همین است که ولایت فقیه دارد انجام می دهد و بر آن نظارت می کند. حکومت اسلامی روحانیون همین است که روحانیون دارند انجام می دهند. با این تفاصیل روحانیون کانادایی چه جوابی می توانند برای من داشته باشند؟

لطفاً اجازه بفرمایید همان هایی که سئوال ها خطاب به آنها مطرح شده بود (روحانیون کانادایی) جواب بدهند که چرا پاسخ نداده اند! شما چرا به جای آنها جواب می دهید؟ و هدفی «سیاسی _ رسانه ای» را برای آنها بهانه تراشی می کنید! شما چرا آب پاکی روی دست آنها می ریزید و رفتار آنها را توجیه می کنید؟ آیا انسان های زنده وکیل و وصی می خواهند!؟ آیا شما از جانب روحانیون این مراکز وکالت دارید؟ و یا از نزدیکان و دوستان شما عضو این مراکز هستند و شما به تشویق آنها دست به قلم می برید؟ به آنهایی که این بهانه را برای عدم پاسخ در گوش شما زمزمه کرده اند، بد نیست شما نیز در گوش آنها زمزمه کنید که استاد مرحوم دکتر بهشتی (یکی از ملاها، قبل از اینکه روحانی بشود) گفته بود که بهشت را به بها دهند نه به بهانه! آیا این بهانه های آنها مورد قبول (الله) است؟! آقای خارابی ممکن است توضیح بدهید که منظور شما از سیاسی ـ رسانه ای چیست؟ آیا فقط در کانادا دین روحانیون از سیاست آنها جداست؟

در مورد مطلب ششم شما”از کجا آمده است و به کجا می رود؟”: این پرسش شما بازهم گواه بر این است که نامه های قبلی من را به درستی نخوانده اید، اگر خوانده بودید هدف من را در نامه های قبلی به خوبی متوجه می شدید، بیان آنها تکرار و دوباره نویسی است.

و اما آنجا که گفته اید که “نشریه شهروند به واسطه نامه های من مقالات گوناگون دیگری را نمی تواند چاپ کند” این حاکی از محبوبیت بسیار بالای این نشریه در بین مقاله نویسان است. تصمیم به زمان چاپ مقاله ها به عهده من نیست، شاید دلیل آن اینست که یک نشریه به جهت اینکه کارش راحت تر باشد مطالبی را از روی اینترنت کپی می کند و مدیریت نشریه دیگری مثل شهروند به مطالب اصلی و کپی نشده بیشتر اهمیت می دهد. آیا بهتر نیست در این مورد به خوانندگان محترم شهروند اختیار بدهید که خودشان تصمیم بگیرند که چه مطلبی را بخوانند و چه مطلبی را نخوانند. خوشبختانه خوانندگان شهروند از طیف متفاوتی هستند. آیا خوانندگان دارای فهم و شعور نیازی به من و شما دارند که برای آنها تعیین تکلیف و دیکته بکنیم که چه مطلبی را بهتر است در نشریه مورد علاقه آنها بنویسند و یا ننویسند. بگذاریم خوانندگان خودشان حد و حدود آزادی مطبوعات ایرانی ـ کانادایی را تعیین کنند. آیا قیچی سانسور مطبوعات حکومت اسلامی روحانیون ایران را در اینجا نیز می خواهید به کار بیندازید؟

در مورد صفحات و ظرفیت هفته نامه شهروند. منهم با شما کاملاً موافقم. همیشه امیدوارم که تعداد ایرانی هایی که به دار فانی می پیوندند و خانواده های عزادار ایرانی هر هفته از هفته قبل کمتر باشد، زیرا زمانی که تعداد آگهی های وفات و تسلیت شهروند بیشتر می شود بعضی مواقع نامه های من با چهار یا پنج هفته تأخیر چاپ می شود و چندین مورد چاپ نشدند و منهم از ادامه آنها صرف نظر کردم. اگر دقت کرده بودید حدود چهار الی پنج ماه نامه ای ننوشته بودم. یکی از دوستان شما به نام سعید، در وب سایت شهروند در انتهای نامه شما از شهروند انتقاد کرده که نامه ای که یکی از دوستان وی برای شهروند ارسال کرده بوده به چاپ نرسید. بد نبود همان نامه را برای سایر نشریه های ایرانی و یا آگهی نامه های ایرانی می فرستاد و آنوقت عکس العمل آنها را نیز می دید، آنوقت در مورد مدیریت شهروند قضاوت می کرد!

البته کسبه محترم ایرانی بخصوص مشاورین املاک ایرانی که بیشترین سهم را در آگهی های تجاری دارند می توانند در حل این مشکل موثر باشند. کانادایی ها یک ضرب المثل دارند که می گوید “تمام تخم مرغ ها را در یک سبد نگذارید” اما ما می بینیم که بیشتر این مشاورین املاک همان آگهی های تکراری را هفته به هفته به همان نشریه هفته قبل می دهند و برای همین می بینیم که تعداد صفحات یک نشریه بسیار بیشتر از دیگری است و حتی کیفیت برخی تبلیغ ها بسیار پایین است. اگر مشاورین املاک و یا سایر کسبه یک هفته یک آگهی را به یک هفته نامه و هفته بعد به هفته نامه دیگری و در طی یک ماه به چند هفته نامه مختلف بدهند شاید این مشکل را حل کنند و باعث بالا رفتن سطح کیفیت مطالب این هفته نامه ها بشوند! تا وضعیت این چنین است برخی از این نشریه ها نیازی به استخدام گرافیست های متبحر و یا گزارشگرها و نویسنده های با تجربه ندارند.

امیدوارم که توضیحات کافی باشد، بقیه جواب های مرتبط با قرآن را بعد از دریافت جواب چند پرسشم از شما با کمال میل خواهم داد. با اجازه شما و خوانندگان در آینده به احکام اسلامی در سوره بقره ادامه می دهیم.