نگاهی به چندضلعی ایران، لیبی، سوریه، ترکیه و غرب
چندضلعی ایران، لیبی، سوریه، ترکیه و غرب، شرایطی را رقم زده است که بار دیگر زمزمه ی حمله به خاک ایران را در ذهن غربی ها زنده کرده است و این بار از زبان “سارکوزی” این نغمه سر می گیرد که «شاید کسانی به ایران حمله کنند». برای همگان روشن است که این کسان، به احتمال قوی «اسرائیل» است با حمایت کشورهای غربی در پوشش ناتو یا حتا سازمان ملل.
اکنون پس از سقوط دولت دیکتاتوری «معمر قذافی»، که با گلوله ها، توپ و تانک، حملات بی امان هواپیماهای ناتو و حضور نیروهای مخالف قذافی به نتیجه رسید، چنان به نظر می رسد که کسانی خواب حمله به ایران را می بینند همان طور که در لیبی. به همین خاطر است که یک بار دیگر باید وقایع موسوم به «بهار اعراب» را به بررسی نشست و زنجیره ی سقوط دیکتاتورها را بازبینی کرد. باید نارضایتی مردم ایران، حرکتی که موسوم شده است به «جنبش سبز»، نیروهای مخالف جمهوری اسلامی درون و برون مرز و دخالت و نقش نیروهای خارجی را زیر ذره بین برد و با درس هایی از آنچه در کشورهای عربی گذشته است، با عقل سلیم و نه با احساسات و فریاد و شعار، این گذشته را چراغ آینده مان کنیم تا مبادا پای یک خارجی در کشورمان باز شود که دموکراسی را برای مان به ارمغان بیاورد.
در مقاله های پیشین نوشتم که در لیبی و سوریه به خاطر نداشتن پیشینه سیاسی نیروهای مخالف و نداشتن سابقه سیاسی احزاب، آنچه در حال شکل گیری است، باید با دقت ارزیابی شوند وگرنه همانی می شود که در سال ۵۷ در کشور ما رخ داد. سقوط «بن علی»، «حسنی مبارک»، «علی عبدالله صالح» و «قذافی» را نمی توان تصادفی اندیشید و با نهادن نام “بهار اعراب” بر آن به پایان اش رساند. جزیره ی ثباتی که «حسنی مبارک» برای منافع غرب به وجود آورده بود، حتا تا چند روز پیش از سقوط او، مورد حمایت غربی ها بود و از بلندگوهای غربی، از او خواسته می شد که با مردم مهربان تر باشد و به خواست های آنها گوش فرا دهد، نه اجرا کند. اما وقتی فشار مردم و حضور میلیونی شان در میدان تحریر عرصه را تنگ کرد، آنها از خواست مردم پشتیبانی کردند. در تونس هم هنوز در بر همان پاشنه ای می چرخد که پیش از این. کشتی شکسته هایی که پناهجویان تونسی را به کشورهای غربی و بویژه ایتالیا می رساند، شاهد این مدعا است. در تونس چون سنت مبارزاتی نبود، با رفتن «بن علی» انگار که همه چیز آرام شد و دموکراسی جایگزین استبداد و حکومت ظلم شد و عدالت بر آسمان این کشور گسترده. اما آیا تونس علیرغم پایداری و پایمردی مردم اش، به دموکراسی دست یافت؟ آیا غیر از تغییر چند مهره سیاسی اتفاقی خاص رخ داد؟ آیا بیکاری و فقر که بن مایه ی جنبش بزرگ مردم تونس بود، حل شده است و با این وجود فوج فوج مردم راهی کشورهای همسایه و غرب می شوند تا بلکه لقمه نانی و سرپناهی برای خود دست و پا کنند؟
در لیبی چه کسی می داند که کدام یک از رهبران سیاسی نیروهای مخالف تا دیروز چه می کرده است که امروز به ناگاه در رأس هرم قدرت جدید قرار می گیرد. کدام منافع، دولت های غربی را واداشته است که با تمام امکانات خود به طور محدود در کنار مردم لیبی قرار بگیرند که از جور و ظلم به تنگ آمده بودند؟ مگر همین دولت هایی که امروز از مردم لیبی حمایت می کنند تا یک سال پیش به دولت لیبی که «قذافی» رئیس دولت اش بود، کمک نمی کردند تا از ورود گرسنه گان سومالیایی و دیگر کشورهای آفریقایی به اروپا جلوگیری کند؟ مگر همین دولت ها نمی دانستند که «بن علی»، «مبارک»، «قذافی» و «عبدالله صالح» دیکتاتور هستند و با این وجود میلیاردها دلار به آنها کمک می کردند؟ بنابراین باید با چشمانی باز به منافع درازمدت کشورهای غربی در این کشورها نگریست و به بررسی شان نشست. تکلیف لیبی که روشن است؛ در هفته پیش در کنفرانسی که در پاریس انجام شد، سران کشورهای غربی به این نتیجه رسیدند که لیبی باید خیلی زود سقف صادرات نفت خود را به دو میلیون بشکه برساند تا مبادا قیمت نفت افزایش یابد و بحران اقتصادی درازمدتی را که در اردوگاه غرب خیمه زده است، عمیق تر از آنچه نتتتتببببببلآنچه هست بکند. مسئول شورای انتقالی لیبی در همین نروژ به روزنامه نگاران گفت: “همه ی کشورهایی که در کنار ما بوده اند و در پیروزی مردم لیبی بر دولت «قذافی» نقش داشته اند، در بهره برداری از امکانات نفتی لیبی، در صف مقدم قرار دارند”. رسانه های نروژ ضمن استقبال از این موضع، او را سیاستمداری کم تجربه و بی سیاست خواندند که چنین در یک کنفرانس خبری صحبت می کند.
اما، می رسیم به سوریه که متأسفانه جمهوری اسلامی هم در کنار کشتار مردم همراه و همگام است با «بشار اسد». این کشور هم مثل لیبی از سنت حزبی برخوردار نبوده و نیروهای مخالف به صورت خودجوش جنبش مردمی را به پیش می برند. چهره های شاخصی در میان مخالفان وجود دارند و باید که از آنها حمایت کرد. نویسندگان، روزنامه نگاران و هنرمندان سوری، بیش از همه در افشای وضعیت کنونی مؤثر بوده اند و کشتار بی امان دولت ضدمردمی «بشار اسد» را به گوش جهانیان رسانده اند. فقط ظرف ماه رمضان بیش از پانصد نفر در سوریه کشته شده اند. در سازمان ملل این کشتار از حمایت ایران، چین و روسیه برخوردار بوده است و دو کشور چین و روسیه حتا قطعنامه علیه سوریه را وتو کردند که یعنی کشتار آزاد است. این همان چراغ سبزی است که این دو کشور به حاکمان اسلامی ایران هم داده اند. وگرنه مگر می شود به این آسانی و در چند ماه هزاران نفر را به گلوله بست و جهان فقط به طور محدود دست به اعتراض بزند؟ غرب شاید هنوز کسی که بتواند امنیت مرزی سوریه با اسرائیل را تضمین کند، پیدا نکرده و به همین خاطر هم اجازه می دهد «بشار اسد» چنین علیه مردم خود دست به کشتار بزند.
در این میان اما نقش ترکیه و روابط اش با سوریه از یک طرف و تیرگی روابط با اسرائیل را نباید از نظر دور داشت. این را به این خاطر می گویم که اگر یادمان باشد، بخشی از اعراب خواهان دموکراسی از نوع آنچه در ترکیه می گذرد، بودند. اما جهان و اعراب گویا یادشان می رود که ترکیه چه رفتاری با کردهای خود دارد. فراموش می کنند که همین امروز نویسندگان و روزنامه نگاران ترک، اگر دست از پا خطا کنند و از خط قرمز تعیین شده که افشای وضعیت اسفناک مردم است، بگذرند، جز تخت شکنجه و درفش چیزی در انتظارشان نیست.
مثلث ایران، ترکیه و سوریه را باید در همین رابطه ظریف در نظر داشت و بررسی کرد. البته که سقوط «قذافی» لرزه بر اندام «بشار» انداخته و حاکمان بی کفایت ایران را هم نیز به فکر فرار از دام چاله ای انداخته که خود نیز برای خود کنده اند. به یقین سرنوشت «بشار» در آینده ی ایران تأثیری عمیق دارد. اما این تأثیر چنان نیست که مثلا بگوییم اگر «بشار» سقوط کند، دولت و حکومت اسلامی ایران هم سقوط می کند. چرا؟ چون نه مردم ایران و نه خود کشورهای غربی هیچ یک هیچ نزدیکی بین آنچه در کشورهای عربی رخ داده است با آنچه در ایران می گذرد نمی بینند. همسانی این دو کاملا متفاوت است. مردم ایران هم اکنون هم سازمان ها و احزاب سازمان یافته ای دارند که به دلایلی که جای آن در این مقال نیست، هنوز نتوانسته اند وحدت و یک پارچگی لازم در مردم ایجاد کنند. مگر درصد قلیلی که چشم به حضور نیروهای خارجی و ارمغان نامیمون شان به نام دموکراسی و آزادی اند، بقیه ملت ایران خواهان همبستگی نیروهای خارجی با مبارزات شان اند و نه دخالت و لشکرکشی. آن هم لشکرکشی از آن دست که جناب «سارکوزی» به آن اشاره می کند.
پس درس های آموخته از «بهار اعراب» را برای پیشبرد خواست های به حق مردم ایران برای دست یابی به آزادی، دموکراسی و عدالت به کار گیریم تا مبادا که بار دیگر به همان دره ای سقوط کنیم که در سال پنجاه و هفت. سقوط به دره ای که نه تنها همه ی آرمان های انسانی مان را مانند سنگ روی یخ کرد که منتهی شد به برقراری حکومت جهل و سیاهی.
* عباس شکری دارای دکترا در رشته ی “ارتباطات و روزنامه نگاری”، پژوهشگر خبرگزاری نروژ، نویسنده و مترجم آزاد و از همکاران تحریریه شهروند در اسلو ـ نروژ است که بویژه اتفاقات آن بخش از اروپا را پوشش می دهد.