سال ۲۰۰۹، با استانداردهای کانادا، سال هیجان‌انگیزی برای سیاست این کشور به حساب می‌آمد در این‌جا نگاهی داریم به وضعیت پنج حزب اصلی کشور و

شهروند ۱۲۶۲ ـ پنجشنبه ۳۱ دسامبر ۲۰۰۹ 


 

سال ۲۰۰۹، با استانداردهای کانادا، سال هیجان‌انگیزی برای سیاست این کشور به حساب می‌آمد (برای ما که در کشورمان، ایران، تحولاتی تازه آغاز شده است و رژیم اسلامی آخرین نفس‌هایش را می‌کشد این البته خیلی به حساب نمی‌آید!). البته هیجان اصلی در اواخر سال قبل اتفاق افتاده بود که نخست‌وزیر محافظه‌کار، استفن هارپر، با کمک فرماندار کل کانادا، مجلس را چند ماهی تعطیل کرد تا جلوی تشکیل دولت ائتلافی لیبرال‌ها و نیودموکرات‌ها را بگیرد، اما پیامدهای آن به این سال پرتلاطم که خیلی‌ها انتظار داشتند شاهد برگزاری انتخابات باشد (و نبود) هم کشیده شد.

در این‌جا نگاهی داریم به وضعیت پنج حزب اصلی کشور و رهبران‌شان در سالی که گذشت:


 

حزب محافظه‌کار

به رهبری استفن هارپر


 

هارپر دیگر چه می‌خواست؟ سال پیش از این (۲۰۰۸) برای او بهترین سال‌ها نبود بویژه به خاطر بحران عظیم اقتصادی که تا دو هفته قبل از فرا رسیدن آن مدام می‌گفت: "خیالتان راحت باشد" و از این حرف‌ها و فرا رسیدن آن جلوی پروژه چند ساله سیاسی‌اش را که می‌رفت تا با کسب دولت اکثریت توسط او ختم به خیر شود، گرفت. او در اواخر سال قبل چنانکه گفتیم مجبور شد با کمک از نماینده ی ملکه، مجلس را تعطیل کند تا جلوی به قدرت رسیدن ائتلاف لیبرال ـ ان.دی.پی را بگیرد، اما سال جدید برایش فرخنده بود و موفق شد با بازی‌های خودش و البته به لطف رهبران مقابلی که چیز زیادی برای عرضه کردن نداشتند موقعیتش را حفظ کند. وقتی لیبرال‌ها تصمیم گرفتند به او رای عدم اعتماد بدهند، نیودموکرات‌ها و بلوک کبک، دولتش را حفظ کردند. چند هفته بعد از آن هم دیگر معلوم شد اوضاع آن دو حزب دیگر اینقدر خراب است که اگر کار را به انتخابات بکشانند، بعید نیست هارپر به دولت اکثریت برسد.

خلاصه محافظه‌کارها به رهبری هارپر سال خوبی را پشت سر گذاشتند. نه به این خاطر این که کار خیلی خاصی کردند. به این خاطر که با کابینه‌ای درجه دو، بحران‌ها و اقتضاحات متعدد از شکنجه‌‌ها در افغانستان تا واکسن آنفولانزا در کشور، دولت اقلیتی که در هیچ کدام از شهرهای مهم کشور یک نماینده هم ندارد و فقدان هرگونه برنامه برای آینده‌ی کشور، باز هم موفق شدند در قدرت بمانند و محبوبیت خود را در نظرسنجی‌ها به قدری حفظ کنند که اپوزیسیون جرات فراخواندن انتخابات نداشته باشد.


 

حزب لیبرال

به رهبری مایکل ایگناتیف


 

ایگناتیف عملا از اوایل سال ۲۰۰۹رهبری حزبش را به عهده گرفت. او ابتدا رهبر موقت بود و در ۳۰ اپریل، کنوانسیون رهبری حزب در ونکوور برگزار شد تا بدون رقیب به رهبری برسد. بسیاری امیدوار بودند این استاد سابق دانشگاه آکسفوردرفته و هارواردرفته بتواند دوای درد حزب لیبرال باشد و افتضاحی را که در انتخابات ۲۰۰۸ و در زمان رهبری استفان دیان اتفاق افتاده بود جبران کند. اما از این خبرها نبود.

او از همان اول مورد حملات شخصی هارپر قرار گرفت که به مردم یادآوری کرد ایگناتیف همین‌که لیسانسش را از دانشگاه تورنتو گرفته، کانادا را رها کرده و بعد از یک عمر جهانگردی حالا از سر "کاریریسم" آمده کانادا تا به مهم‌ترین شغل کشور برسد. این حملات وقتی موثر واقع شد که ایگناتیف نشان داد انگار واقعا نمی‌داند می‌خواهد چه کانادایی به رای‌دهندگان ارائه دهد و سردرگم ظاهر شد.

او در ابتدای سال قرار ائتلاف با ان.دی.پی، را که در زمان دیان امضا شده بود، لغو کرد و این برای او شروع خوبی بود چرا که به رای‌دهندگان نشان می‌داد نمی‌خواهد به هر قیمتی نخست‌وزیر شود و شاید می‌خواهد چشم‌انداز جدیدی به کانادایی‌ها ارائه کند.

اما از آن پس، در این کار به کلی شکست خورده است. او البته خیلی اینطرف و آنطرف کانادا رفته و کتابی هم به نام "عشق واقعی میهن‌پرستانه" نوشته، اما هنوز چیزی به مردم نداده که آن‌ها را پشت او جمع کند و حتی اسم او را به اخبار بکشاند. به طوری که باید به جانِ جک لیتون، رهبر نیودموکرات‌‌ها،‌ دعا کند که وقتی ایگناتیف در تابستان، سوت انتخابات را کشید به هارپر رای اعتماد داد و دولتش را حفظ کرد. وگرنه اگر کشور عازم انتخابات شده بود، لیبرال‌ها شکستی به همان شکل زمان دیان می‌خوردند.

استفان دیان به این افتخار رسید که اولین رهبر تاریخ حزب لیبرال کانادا باشد که به نخست‌وزیری نرسید. باید دید ایگناتیف در سال آینده می‌خواهد چه کند که به افتخار "دومی" بودن این فهرست نرسد و لیبرال‌ها را از لقب "حزب طبیعی حاکم" بیشتر دور نکند.


 

حزب نیودموکرات

به رهبری جک لیتون


 

سال گذشته ان.دی.پی هم کنوانسیون خود را در ماه اگوست در هالیفکس برگزار کرد و با کلی زرق و برق به جک لیتون رهبر خود رای اعتماد داد، اما سخت است بخواهیم بگوییم لیتون سال خوبی را پشت سر گذاشته است. ان.دی.پی شاید در زمان او به توفیق‌های بسیاری رسیده باشد اما معلوم نیست از این‌جا به بعد چه کار بیشتری می‌خواهد بکند.

او در اواخر سال گذشته ائتلاف با دیانِ نامحبوب را انجام داد که به کاهش محبوبیت خودش انجامید. سال نو که شروع شد، ایگناتیف سر کار آمد و لیتون از آرزوی راه یافتن به کابینه باز ماند. بسیاری از بخش‌های چپ‌گراتر حزب او به ائتلافش با دیان اعتراض کردند و نزد عموم مردم نیز محبوبیتش به این علت که به نظر می‌آمد از موضعی اصولی دفاع نمی‌کند، کاهش یافت.

کنوانسیون هالیفکس به طرز نامعمولی به مجلس بیعت با او بدل شده بود و از طرفی تمام محتوای کنوانسیون به جای تعریف آینده‌ی حزب و سیاست‌هایش نوعی تلاش دن کیشوتی برای جادو جنبلی انتخاباتی بود که به رسیدن به قدرت منجر شود. در کنوانسیون نظر همه را در این مورد پرسیدند؛ از دار و دسته‌ی کارزار ریاست‌جمهوری اوباما تا هر رهبر ان.دی.پی که تابه حال موفق شده در انتخابات پیروز شود برای نمایندگان سخنرانی کرد. به نظر می‌رسد لیتون می‌خواهد به اصطلاح زور آخرش را بزند تا مگر این‌که رایش به جایی برسد تا با ائتلاف با لیبرال‌ها، ان.دی.پی را به دولت فدرال برساند.

وقتی در ماه تابستان،‌ ایگناتیف اعلام کرد دیگر به دولت هارپر رای اعتماد نمی‌دهد و اینگونه سوت انتخابات را کشید، لیتون به دولت هارپر رای اعتماد داد چون خودش خبر داشت با این عملکردی که داشته وضع خوبی در انتخابات پیدا نخواهد کرد، اما حاصل این کار این شد که تمام رسانه‌های کشور پر از کاریکاتورهای او شد که دست در گردن هارپر انداخته و اینگونه وضع آرایش باز هم بدتر شد. بخصوص این‌که سخت نیست بفهمیم پتانسیل‌های احتمالی رای به لیتون حسابی از هارپر و سیاست‌هایش متنفرند.

در چهار انتخابات میان‌دوره‌ای که برگزار شد، عملکرد ان.دی.پی آنقدرها هم بد نبود چون یک کرسی در بریتیش کلمبیا را حفظ کرد و در دو کرسی در کبک، نماینده‌های خوبی داشت (که نشان می‌دهد شاید در انتخابات بعدی موفق شود، تعدادی بیش از یک نفر کنونی را از کبک به مجلس بفرستد). اما رویهمرفته بعید است لیتون در انتخابات بعدی به نتیجه‌ی خیلی عجیب و غریبی برسد و پس از آن هم می‌توان حدس زد که لیتون رهبری حزبش را از دست می‌دهد.


 

بلوک کبک

به رهبری ژیل دوسپ


 

تحلیل بلوک کبک و میزان موفقیتش در میان سایر احزاب کانادایی کار آسانی نیست چرا که ماهیت هدف آن بسیار متفاوت از سایر احزاب است. بلوک کبکی‌ها تنها در ۷۵ کرسی استان کبک نماینده می‌دهند و هدفشان در واقع آژیتاسیون پارلمانی برای خواست استقلال کبک است. هدف مشخص‌تری که ژیل دوسپ، رهبر موفق حزب، بر آن تاکید می‌کند این است که جلوی تشکیل دولت اکثریت توسط محافظه‌کارها را بگیرند؛ بخصوص محافظه‌کارهای هارپری که به شدت مخالف "جدایی‌طلبان"‌ هستند. در پی انتخابات سال قبل هم آقای دوسپ گفت به اهدافش رسیده و "اگر بلوک کبک نبود امشب آقای هارپر دولت اکثریت تشکیل می‌داد".

بلوک هنوز ۴۹ کرسی خود را حفظ کرده و در انتخابات میان‌دوره‌ای آخر سال هم عملکرد خوبی داشت. به نظر نمی‌رسد این حزب به این راحتی پایگاه‌های خود را از دست دهد چون آن جمعیت وسیع کبک که طرفدار جدایی هستند به این حزب رای می‌دهند و از بین کسانی هم که شاید طرفدار جدایی نباشند بعضی‌ها ترجیح می‌دهند حزب فرانسوی‌زبان و "کبکی" خودشان را به مجلس فدرال بفرستند تا این‌که به یکی از احزاب فدرالیست رای دهند.

به نظر می‌رسد سال گذشته هم سال خوبی برای دوسپ و حزبش بوده باشد.


 



 

حزب سبز

به رهبری الیزابت می


 

همین‌که اصلاً هنوز اسمش را به عنوان یکی از احزاب مطرح می‌کنیم باید متشکر باشد چون خانم می سال گذشته با تصمیمی غیرسیاسی و شاید احساسی در حوزه‌ی خانگی خودش در نوا اسکوشیا نامزد شد تا علیرغم عدم شرکت لیبرال‌ها در آن حوزه جلوی پیتر مک‌کی، وزیر دفاع هارپر، شکست بخورد و نتواند به مجلس راه یابد و حزب سبز در مجلس بی‌نماینده بماند. این در حالی بود که سبزها در واقع تنها حزبی بودند که از انتخابات قبلی آرای بیشتری بردند و آرای حزب به نزدیک یک میلیون رسید. او در انتخابات بعدی هم می‌خواهد در حوزه‌ای در بریتیش کلمبیا، استان محل اقامتش، نامزد شود که احتمال انتخاب زیادی ندارد.

در ضمن  ۲۰۰۹ می‌توانست فرصت خوبی برای مطرح شدن بیش از پیش خانم "می" باشد چرا که کنفرانس سازمان ملل در مورد تغییرات اقلیمی در کپنهاگ برگزار می‌شد که محیط زیست را برای هفته‌ها به موضوع اصلی بحث در کشور بدل کرد اما او موفق نشد از این موقعیت به سود خود استفاده کند.

در زمان اعلام ائتلاف لیبرال و نیودموکرات‌ها در اواخر سال گذشته، خانم مِی هم گفته بود از بیرون پارلمان از آن حمایت می‌کند و قرار بود اگر دیان نخست‌وزیر شد او را به مجلس سنا منصوب کند تا اولین سناتور سبز کانادا باشد، اما بحران پارلمانی پیش آمد و اوضاع به سمت دیگری رفت تا این سئوال برای خیلی‌ها پیش بیاید که آیا می هرگز خواهد توانست در زمان رهبری خود یک کرسی برای حزبش فتح کند یا نه؟


 


 

احزاب انتاریو در سالی که گذشت


 

در سالی که گذشت شاهد تشدید قطب‌بندی سیاسی در انتاریو بودیم. دو حزب راست و چپ، محافظه‌کارها و نیودموکرات‌ها، رهبران جدیدی انتخاب کردند که اولی حزبش را بیشتر به راست برد و دومی بیشتر به چپ. از طرفی دولت استانی به رهبری مک‌گینتی هم غرق افتضاحات و بحران‌های مختلف بود و این نگاه‌ها را به این احزاب اپوزیسیون و رهبرانی که هنوز سالگرد یک سالگی‌شان را هم جشن نگرفته‌اند بیشتر جلب می‌کند. انتخابات بعدی انتاریو در سال ۲۰۱۱ است و باید دید این رهبران سوپرراست و سوپرچپ می‌توانند در میان بزرگ‌ترین بحران اقتصادی در صد سال گذشته حزب میانه‌ی سیاست انتاریو، یعنی لیبرال‌ها، را از قدرت بیرون کنند یا نه. قدر مسلم این است که سیاست در این استان دوره‌ی حادی را پیش رو دارد و کمی از بقیه کشور جلوتر است. در همین امسال هم شاهد وقایعی مثل اعتصابات طولانی کارگری (دانشگاه یورک، شهرداری تورنتو و ویندزور، سادبری، ممتحنان رانندگی، …) بوده‌ایم که در سایر نقاط به این شدت به چشم نمی‌خورد.


 

حزب لیبرال

به رهبری دالتون مک‌گینتی


 

لیبرال‌ها به زحمت می‌توانستند سالی به این بدی داشته باشند. افتضاحات مالی متعدد این حزب را در بر گرفت. افتضاح بر سر آژانس بهداشت الکترونیکی باعث شد دیوید کاپلان، وزیر بهداشت، استعفا دهد. در ضمن مثل روز روشن است که سیاست جدید مالیات مرکب فروش که لیبرال‌ها اتخاذ کرده‌اند به مذاق مردم استان خوش نیامده و از همین الان بسیاری درون حزب لیبرال بر خود می‌لرزند که این سیاست چه تاثیری بر انتخابات ۲۰۱۱ خواهد داشت.

لیبرال‌ها در پاسخ کسری بودجه بیش از ۲۰ میلیارد دلاری دولت هم تا به حال تعارف نکرده‌اند تا بدترین سناریوهای ممکن را پیش چشم مردم تصویر کنند: از "روزهای دالتون"، یعنی طرحی که در آن کارمندان دولت حقوق نگیرند تا خزانه‌ی دولت پر شود تا امکان خصوصی‌سازی ال.سی.بی.او (LCBO) و او.ال.جی (OLG) تا کاهش مخارج دولتی که تا همین امروز نتیجه‌اش بسته شدن انجمن‌های کمک به کودکان و … بوده است.

گل سرسبد سال لیبرال‌ها هم وقتی بود که در میان این همه بحران، معاون دست راست مک‌گینتی، جورج اسمیترمن، استعفا داد و نامزد شهرداری تورنتو شد.

مک‌گینتی و لیبرال‌ها سال سختی را پیش رو دارند. آن‌ها در این سال باید ۱) پس از افتضاحات مالی که چند میلیون دلاری به مردم استان ضرر زده اعتماد را به حزب برگردانند؛ ۲) مالیات مرکب فروش را،‌ که همه چیز را برای مردم گران‌تر می‌کند تا وضع کسب و کارها بهتر شود و "رقابتی‌"تر شوند، به نوعی به مردم بفروشد؛ ۳) به مردم توضیح دهد دقیقاً چگونه می‌خواهد کسری بودجه را برطرف کند.


 

حزب محافظه‌کار پیشرو

به رهبری تیم هوداک


 

حزب محافظه‌کار در طول امسال سه رهبر داشت: جان توری، باب رانسیمن (رهبر موقت) و بالاخره تیم هوداک که در کنوانسیون رهبری حزب در ۲۷ جون که در مارکهام برگزار ‌شد به رهبری حزب انتخاب شد.

محافظه‌کارها نمی‌خواستند به این زودی توری را کنار بگذارند، اما مجبور به این کار شدند.

جان توری نتوانسته بود به مجلس راه بیابد و حتی وقتی یکی از نمایندگان حزبش در مجلس در یکی از "حوزه‌های امن" استعفا داد، او در انتخابات میان‌دوره‌ای شکست خورد. همین باعث شد توری پایان بدفرجامی در رهبری حزبش داشته باشد و استعفا دهد و به فکر رقابت سال آینده برای شهرداری تورنتو باشد.

این‌گونه بود که توری استعفا داد و باب رانسیمن، رهبر موقت شد. چهار نامزد برای رهبری حزب پا پیش گذاشتند که رقابت اصلی بین دو نفر بود: تیم هوداکِ راست‌گرا که حمایت مایک هریس، نخست‌وزیر سابق و راست‌گرای استان را داشت؛ و کریستین الیوت، همسر جیم فلاهرتی (وزیر مالی دولت هارپر) که کمی معتدل‌تر بود و بیشتر به "عدالت اجتماعی" اعتقاد داشت. این هوداک بود که انتخاب شد و این نشان از حرکت بیشتر حزب به سمت راست دارد. نکته جالب حمایت پیگیر شخص مایک هریس از هوداک بود که نقش مهمی در انتخاب او داشت. محافظه‌کارها در واقع خیری از سیاست‌های معتدل‌تر توری و ایوز، دو رهبر قبلی حزب، ندیده‌اند و حالا می‌خواهند به سیاست‌های راست‌گرایانه‌تر هریس بازگردند.

هوداک تا حدودی موفق شده نام خود و حزبش را در رابطه با مخالفت با مالیات مرکب فروشِ لیبرال‌ها مطرح کند (او آن را "مالیات فروش دالتون" می‌نامد) اما او هنوز شش ماه رهبر اپوزیسیون نیست و خیلی زود است که عملکرد او را مورد قضاوت قرار دهیم.


 

حزب نیودموکرات

به رهبری آندریا هروات


 

آندریا هروات را اول از همه باید موفق دانست چرا که بر خلاف تمام پیش‌بینی‌ها موفق شد رهبری حزبش را به عهده بگیرد. در حالی که تمام بوروکراسی حزبی از پیتر تبنز، نماینده‌ی حوزه‌ی تورنتو ـ دنفورت، حمایت می‌کرد، این هروات بود که در کنوانسیون حزب در همیلتون در ماه مارچ با مطرح کردن گفتمانی چپ و کارگری به رهبری حزبش انتخاب شد. او از نیاز مقابله‌ی کارگری با بحران اقتصادی سخن گفت، از این گفت که "مدام به ما می‌گویند تطبیق بیابیم، اما ما حاضر به این "تطبیق یافتن" نیستیم" و "ما سوسیالیسم‌مان را دم در نگاه نمی‌داریم".

هروات سابقه‌ی کارگری بسیاری دارد: هم خانواده‌اش سندیکایی بوده‌اند؛ هم نامزد یکی از کارگری‌ترین حوزه‌های کل استان است؛ و هم در دانشگاه درس مطالعات کارگری خوانده است. او خودش نیز "ایدئولوژی طبقه کارگر" را پیش‌برنده‌ی کارش می‌داند. او البته پیش از این به طور مشخص چپ‌تر از بقیه نبود، اما اخیرا با مطرح کردن این‌که "سوسیالیست" است خود را بسیار چپ‌تر از رهبری قبلی حزب قرار داده است. هوارد همپتون، رهبر قبلی حزب، عضو کابینه‌ی سابق باب ری بود و هرگز حاضر نبود خود را سوسیالیست بنامد، اما هروات از این تصویر فاصله دارد، چهره‌ی جدیدتری است و می‌گوید می‌خواهد حزبش را بیشتر بین کارگران و مهاجران و جوانان بسازد.

او در جریان انتخابات میان‌دوره‌ای حوزه‌ی سن پل موفق شد کارزار پرشوری را انرژی کند که مدتی بود از نیودموکرات‌های این استان ندیده بودیم. هروات می‌خواست انتخابات را به رفراندومی بر سر مالیات مرکب فروش بدل کند. البته در انتخابات مذکور تنها ۲۵ درصد مردم شرکت کردند و لیبرال‌ها به آسانی پیروز شدند اما حضور هروات روشن بود.

با این حال او هنوز راه درازی پیش رو دارد و می‌توان گفت با وجود شور و شوقی که کارش را با آن شروع کرد، نتوانسته از ۹ ماه دوران رهبری‌اش برای مطرح کردن بیشتر نام خودش و حزبش به عنوان آلترناتیو استفاده کند. او مثلا فرصت داشت از کنوانسیون فدراسیون کارگران انتاریو، که در نوامبر برگزار شد و در آن سید رایان (رئیس اتحادیه کارگران دولتی کانادا) به رهبری انتخاب شد، استفاده کند تا نام حزبش را بیش از پیش مطرح کند اما به توفیق چندانی در این کار نرسید.

عملکرد هروات در سال آینده در ارائه آلترناتیو به مردم نشان می‌دهد که آیا او می‌تواند وضع حزبش را بهبود بخشد یا خیر؟