دربارۀ توقف انتشار روزنامۀ آیندگان
۳۱ـ۲۳ اردیبهشت ۵۸
بیستم اردیبهشت ۵۸ براى همکاران روزنامۀ آیندگان و بسیارى خوانندگانش با ضربهاى شدید آغاز شد. رادیو از صبح زود به اطلاع مىرساند امام گفتهاند دیگر این روزنامه را نخواهند خواند. گرچه روش جارى از قدیم این بود که اخبار مهم داخلى و خارجى را براى بخش خبرى ساعت ۲ بعدازظهر بگذارند و بخشهاى کوتاه قبل و بعد براى خبرهاى محلى و استانى باشد، صادق قطبزاده انگار پیروزى بر روزنامۀ خوانندگان دانشگاهى و ادارى و شهرى را جشن مىگرفت و شکست حریف و پیروزى خویش را از بوق رادیو جار مىزد.
در روزى به آن پنجشنبهاى مجال بحث نبود که آنچه قرائت مىشد فتوا، نظر شخصى یا بهاصطلاح حکم حکومتى است. کافى بود به ماشین چاپ روزنامه چند ضربۀ محکم وارد شود. امکانات امروزى که بتوان از سر خیابان چند کامپیوتر آکبند خرید وجود نداشت. حتى بدون صدمات شدید و بمب بنزینى و غیره، تعمیر آن دستگاه هاى باستانى با کمک اوراقچى، ریختهگر، قطعهساز و تراشکارهاى میدان شوش مدتی طول میکشید. مخاطراتِ شخصى انگار فکر اعضاى تحریریه را زیاد مشغول نمىکرد. تا رسیدن به سال ۶۰ راهى در پیش بود.
خطر در درجۀ اول متوجه ابزار ظریف و آسیبپذیرِ کار تلقى مىشد که بدون آنها روزنامهاى وجود نمىداشت. اما سایهاى سنگین بر اوضاع و احوال افتاده بود: جروبحث بر سر تعداد آرا و رأىدادن و ندادن و موافقت و مخالفت نمىتواند خیلى به درازا بکشد و روند سیاسى طبیعى این جامعه جاروکردنِ طرفداران شمارش آرا و اتکا به سنـّتِ بیعت است.
در تحریریۀ آیندگان به این نگرانى توجه مىشد که روزنامه حتى اگر نخستین قربانى هر تغییرى باشد نباید عامل چرخشى ناگهانى در فضاى سیاسى شود. اینکه تا چه حد بتوان دربارۀ پدیدهها بدون تأثیر مستقیم بر آنها نظر داد جاى بحث دارد. درهرحال، در میان قلمزنان حرفهاى که فعال سیاسى نبودهاند برخی مفیدتر میدانند به نظارت دقیق و فعالانه اکتفا کنند.
گرچه روز پیش از تعطیل براى کارکنان روزنامههاى صبح، تعطیل است، اعضاى تحریریه به دفتر آمدند. تا ظهر شُور کردند و قرار شد فعلا دست نگه دارند. مدیر حروفچینى، نمونهخوان و ماشینچى ارشد چاپخانه هم به جلسه دعوت شدند و این نظر را تأیید کردند که چنانچه خواست صریح آقاى خمینى تعطیل روزنامه باشد مقاومت در برابر آن قابل بحث نیست. درهرحال، تا سنجش تلقى هیئت دولت و نظر نهایى بیت، براى پرهیز از درگیرى در برابر دفتر روزنامه و حوادثى که یقیناً پاى اهل قلم و دوات گذاشته مىشود، کار صحیح این است که فعلا در نیاید.
عصر همان روز شوراى سردبیرى و اعضاى ارشد تحریریه در خانۀ فیروز گوران (”غول کوچولو”، عضو شوراى سردبیرى، که سه ماه بعد کراواتش را در زندان جمهورى اسلامى هم باز نکرد و از این نظر در شمار عجایبالمخلوقات است) دیدار کردند و تصمیم گرفتند روز شنبه فقط یک صفحه توضیح منتشر کنند. اعضاى شوراى سردبیرى فرداى آن روز، عصر جمعه، در چاپخانه روى متنى (به این قلم) توافق کردند و به چاپ سپردند.
نمىتوان با اطمینان گفت سبب تغیّرى که به امام راحل نسبت دادند، اگر واقعیت داشت، چه بود. شاید بر سر مصاحبۀ ایشان با لوموند بود. پرسشهاى اریک رولو، گزارشگر روزنامۀ فرانسوى، و پاسخها را ابوالحسن بنىصدر ترجمه کرده بود و ویراستاران آیندگان مانند همیشه با دقت کوشیدند در چاپ متن خبرگزارى رسمى جاى کوچکترین خردهگیرى نماند.
معمولاً باید حتى احتمالات را هم در نظر مىگرفتیم. یک بار وقتى ناصر شهلا، از اعضاى فعال و باهوش تحریریه، متن خبر خبرگزارى رسمى از نطق آیتالله خمینى خطاب به پاسداران کرج را به میز شوراى سردبیرى داد، به او گفتم انتخابش براى تیترهاى اصلى و مکمّل حرف ندارد اما به احتمال قوى به سبب همین حُسن انتخاب در دنیا صدا خواهد کرد و در اینجا پاى آیندگان را به طرز خطرناکى وسط مىکشند. دو جملۀ مهم اینها بود: ”اگر نهضت ما شکست بخورد و مکتب ما دفن شود هیچکس نمىتواند بیرونش بیاورد” و”چه کنیم تا مثل قضیۀ هیتلر نشود که محتاج به خودکشى شد.” در فرهنگ ایران و کلا مسلمانهاى خاورمیانه، با هیتلر بهعنوان قهرمان ناکام همدلی نشان مىدهند: بندۀ خدا خیلى زحمت کشید اما شکست خورد چون کم روس و یهودى و کمونیست و اینگیلیسى کشت؛ اگر بیشتر کشته بود پیروز مىشد. در اروپا که طرز فکر مردم جور دیگرى است، احتمال داشت تیتر را از آیندگان نقل کنند و باز جنجال به پا شود. بعد وزارت ارشاد میناچی و تلویزیون قطبزاده نعل وارونه مىزدند، وانمود مىکردند آنها هم معتقدند هیتلر آدم بدى بوده، و در بوق مىکردند کار جسارت خودفروختگان قلمبهمزد به جایى رسیده که امام را با او مقایسه کنند و، العیاذبالله، بگویند برود خودکشى کند. و تلویزیون ادعا مىکرد بازار تعطیل شده، و غائله راه مىانداخت.
انتخاب صحیح البته جملۀ دوم براى تیتر و اولى براى عنوان فرعى بود اما ارشاد و تلویزیون کینهتوزانه در کمین بودند. ترتیب را برعکس کردیم. کار درخشان مىتوانست سبب هلاک شود و ما گرچه در آن سنوسال به مرگ فکر نمىکردیم، زیاد هم عاشق شهادت نبودیم.
این هم جاى توجه دارد که نشریه به همان اندازه دیدنى است که خواندنى. کافى است جاى تیتر و سوتیتر، یعنى اندازۀ حروف، را عوض کنى تا تأثیر مطلب دگرگون شود. پس از آن وقایع، نگارنده توانست شوراى سردبیرى را قانع کند تیتر بزرگتر از ۲۴ سیاه نه لازم است و نه زیبا.
در پى قتل مطهرى، آیتالله خمینی در مصاحبه با لوموند گفت “چپگرایان در این جنایات هیچ دخالتى نداشتهاند؛ عمّال آمریکا در جریان این ترورها خود را پشت سازمان مذهبى دروغین فرقان پنهان کردهاند.” منظور البته این نبود که چپگرایان بىتقصیرند؛ این بود که چنین عنوانى اساساً قلابی است.
در مصاحبه نکتهاى ناهمخوان با گفتههاى پیشین و بعدى ایشان دیده نمىشد. در پیام اول مهر ۵۷ از پاریس خطاب به دانشجویان هشدار داده بود عمّال آمریکا خود را پشت پوشش سازمانهاى بهاصطلاح چپ و چپگرا و چپنما پنهان مىکنند و در ایران چنین گرایشهایى ریشۀ واقعى ندارد. و در مصاحبه با اوریانا فالاچى، مهر ۵۸: “کمونیستهاى آمریکایی و چپهاى قلابى براى برهمزدن آرامش دستدردست ضدانقلاب دارند.”
اعتراض شاید به علنىشدن گروه فرقان بود. برملاشدن این واقعیت که طلبههایى هفتتیر برداشتهاند تا وقایع دهۀ ۲۰ را تکرار کنند یعنى رقابت و بلکه شکاف عمیق در صفوف مؤمنان، و طبیعى بود امام راحل میل نداشته باشد چنین خصومتهایى زنده شود. فرقان بر عقاید على شریعتى تأکید مىکرد و یکى از مشاجرات نهچندان قدیمى، تحریم شریعتى از سوى شمارى از علما بود که به نظر آنها او به تشیّع پشت کرده و طرفدار پیوستن پیروان این مذهب به صفوف اکثریت قاطع مسلمانان است. حالا مریدان قربانى ِ فتوا یکى از فتوادهندگان را کشته بودند.
آیتالله خمینى نه تنها با آن فتوا موافق نبود بلکه بدون نظر مثبت و قدرى خطاپوش ایشان نسبت به شریعتى بینهایت بعید بود اسم سخنران فقید روى خیابان و بیمارستان گذاشته شود. در آبان ۵۶ ضمن تشکر از پیامهاى تسلیت درگذشت فرزندش مصطفى از نجف به اصحاب دیانت توصیه کرد با اهل دانشگاه با ملایمت رفتار کنند. اشاره به تکفیرى بود با امضاى بیش از ۴۳ تن از روحانیون علیه شریعتى. طبیعى بود حالا پس از استقرار حکومت اسلامى، میل نداشته باشد آن بگومگوهای خونین زنده شود.
شامگاه ۱۱ اردیبهشت، شاید حوالى ساعت ۹، کسى از پشت تلفن به تحریریۀ آیندگان گفت از سوى گروه فرقان صحبت مىکند: ”ما مطهرى رئیس شوراى انقلاب را کشتیم.” همین گروه ِ تاآنزمانناشناخته ماه پیش مسئولیت قتل سرلشکر قـَرَنى، رئیس ستاد ارتش، را به عهده گرفته بود اما اطلاعاتى دربارۀ آن در دست نبود.
اعضاى تحریریه تا ساعاتى پس از نیمهشب با هر مقامى که در شهر یافت شد تماس گرفتند تا دربارۀ واقعه و ماهیت این گروه اطلاعاتى به دست بیاورند. از جمله، سرتیپ مجللى، رئیس شهربانى، تلفن زد که پیغام تماس روزنامه را در راه خانه با بىسیم اتومبیل به اطلاع او رساندهاند، و آخرین اخبار مربوط به ترور را به روزنامه گفت. همین طور برخى مأموران کمیتهها که در محل واقعه حاضر شدند و در جریان بودند. حروفچینان چاپخانه تا ساعتى پس از نیمهشب منتظر ماندند تا اعضاى تحریریه سر در بیاورند چه کسانى چه کسى را کشتهاند و چرا.
در چاپ دوم، به جاى سرخطهاى درشت خبرهاى مراسم روز کارگر، چهار کلمۀ “مرتضى مطهرى ترور شد” با حروف بسیار درشت جاى گرفت. سى دقیقه پس از نیمهشب از بیمارستان طرفه اطلاع رسید آیتالله زندگى را بدرود گفته، و تا ساعت یک بامداد از مقامهاى دولت تنها داریوش فروهر، وزیر کار، خود را به بیمارستان رساند. پیدا بود مقامهاى دولت سخت وحشت کردهاند و تقریباً هیچکس، به بیان امروزى، ”در دسترس نمىباشد.”
اعضاى شوراى انقلاب ظاهراًً پس از پایان جلسهای از منزل یدالله سحابى بیرون مىآمدند که گلولهاى در جمجمۀ آیتالله نشست. سخنگوى دولت، عباس امیرانتظام، اظهار بىاطلاعى کرد که مطهرى رئیس شوراى انقلاب بوده یا نه. درهرحال، قرار بین خودشان این بود که اسامى اعضاى شوراى انقلاب اعلام نشود.
صبح روز بعد در چند جا از جمله فایننشیال تایمز چاپ لندن، نام گروه ضارب به کلمهاى معادل چرخدستى و فرغون ترجمه شده بود که نشان مىداد همکاران ایرانى گزارشگران خارجى تا ضربالاجل مخابرۀ خبر براى دسترسى به اطلاعات دقیق زیر چه فشارى بودهاند. روزهاى بعد هم دنبال خبر دربارۀ ترور “پرُفسور ماتاهارى” مىگشتند.
برخى کتابهاى مطهرى که روزهاى بعد به دست ما رسید براى ارتقاى معلومات اهالى گلوبندک البته بد نبود. اطلاعاتش از فرهنگ غرب عمدتاً متکی بود به مطالب مجلههاى عامهپسند ایران، حرفهاى اخوان مسلمین و چند کتاب قدیمى، بدترجمه شده و ناقص. عنوان مکتب ادبیـ هنرى رئالیسم را براى روش علمیـ فلسفى به کار مىبرد، و حرف آلفرد هیچکاک را شاهد مىآورد که زن هرچه پوشیدهتر باشد براى مردها خواستنىتر است.
اواخر دهۀ ۴۰ بازاریان متعهد قصد داشتند مجلۀ زن روز را به سبب مطالبى دربارۀ حقوق و آزادى زنان تحریم کنند و حتى مانع عرضۀ آن روی دکۀ روزنامهفروشی شوند. آهنفروشى بازارى به نام حاج مهدیان که در کارهاى ساختمانى ِ مصطفى مصباحزاده، صاحب مؤسسۀ کیهان، بود مطهرى را به او معرفى کرد تا در مجلهاش مقالاتى در زمینۀ زن از نظر اسلام بنویسد.
نگارنده سالها بعد نوشت: “ما هم نمىدانستیم فرقان چیست یا کیست. اما در تحریریۀ بیستسى نفرىِ معتبرترین روزنامۀ کشور، اسم مرتضى مطهرى هم به گوش کسى نخورده بود. صبح روز بعد که کتابهاى آیتالله به دستمان رسید، دیدیم او هم چیز زیادى دربارۀ دنیاى ما نمىدانست و حرف چندانى براى خوانندۀ ما نداشت. ما در دو قاره، در دو سیّاره، در دو عصر و در دو فرهنگ متفاوت زندگى مىکردیم، اما اتباع یک کشور واحد بودیم. حالا دعوا بر سر این بود که از میان این همشهریهاى روحاً دور از هم که نه زمینهاى مشترک دارند و نه چشماندازى یکسان، حکومت آتى نمایندۀ علایق و فرهنگِ کى باشد.”
طى روزهاى بعد، یکى دو سازمان سیاسى برخى اعلامیههاى فرقان را در اختیار آیندگان گذاشتند. پس از چاپ درخواست دریافت اطلاعات بیشتر در روزنامه، جزوهها و اوراقى از سوى خود گروه فرقان به دفتر آیندگان رسید.
گزارش یک صفحهاى دربارۀ فرقان به طور کاملا تصادفى در همان شمارهاى چاپ شد که مصاحبه با لوموند. در گزارش پیدا بود فرقان تقریباً با همه کس و همه چیز مطلقاً مخالف است ــ با دخالت روحانیون در دولت، با چپ، با ملیّون، با کل مطبوعات و البته با آیندگان. نِحلهاى از قماش خوارج که هر اقتدارى جز حاکمیّت خدا را رد مىکند. اینکه خدا چگونه در اختلافات افراد حکمیّت مىکند، لابد با قوىترین شمشیر، و از آنجا که هر شمشیرى کـُند مىشود و زنگ مىزند، پس تنازع و قِتال و گردنزدن را پایانى نخواهد بود. آنارشیسم بیش از آنکه نوعى عقیده باشد، برخوردى است عاطفى و طغیانگرانه به جهان و مسائل جامعه. تفاوت مکتب فرقان با آنارشیسم در این بود که آنارشیستها مفهوم خدا را هم نوعى اقتدارِ اینجهانى براى تحمیلِ سلطه مىدانند. با توجه به آشفتگى ذهنى ِ مزمن انسان آریاییـ اسلامى، تعجبى ندارد آنارشیستِ خداپرست هم در این مملکت اختراع شده باشد.
خشم فرقان بخصوص ازاین بابت بود که مطهری “به جنبش توحیدی خلق مسلمان مستضعف ایران در رژیم طاغوت” پشت کرده و در برابر شریعتی موضع گرفته است. بازرگان را هم گناهکار می دانست که در کتاب امام و زمان، شریعتی را به “تفرقهافکنی و ضربهزدن به جنبش ملت ایران” متهم کرده است.
فرقان تا اواخر همان سال بیش از نیم دوجین پانزدهخردادىکشت. رفتهرفته ماجرا از پرده بیرون افتاد و روشن شد مطلب آیندگان ”دروغ محض” نبود. اعضایش را به دام انداختند و تیرباران کردند. تعیین اینکه در چه ترورهایى واقعاً دست داشتند و چه قتلهایى به گردن آنها افتاد تا، همچنان که در نظام قضایی جمهورى اسلامى رایج است، پروندههایى مختومه شود و دعواهایى مکتوم بماند، بر عهدۀ محققانى خواهد بود که زمانى به اسنادى محکمتر از روایات شفاهى دسترسى داشته باشند.
گاه روایت شفاهی هم غنیمت است. صادق طباطبائى، دومین سخنگوى دولت موقت، به یاد مىآورد:
روزنامه آیندگان مطالب تحریکآمیز و تخریبکننده زیادى مىنوشت که فضا را بهشدت مسموم مىکرد. من به خاطر وظایفى که در مجموعه دولت داشتم یک روز خدمت امام رسیدم و ضمن صحبت به روزنامه آیندگان و مطالب آن اشاره کردم و گفتم که اگر موافق باشید اعلام کنم شما روزنامه آیندگان نمىخوانید. امام گفتند: «نه دروغ نگو چون که من روزنامه آیندگان را مىخوانم.» عرض کردم از قول شما نمىگویم. باز پاسخ دادند: «فرقى ندارد. باز هم حرف تو دروغ است چون من این روزنامه را مطالعه مىکنم.» باز گفتم: «شما که مىبینید اینها چه عملکردى دارند و در این اوضاع و احوال چگونه عمل مىکنند.» پاسخ دادند:«شما بهعنوان دولت کار خودتان را انجام بدهید اما از طرف من و به استناد من نباید حرفى گفته شود یا اقدامى صورت گیرد.»
نمىدانیم پس از آنکه بالاخره در بوق کردند”از این پس هرگز نمىخوانند”، امام راحل به خواندن آیندگان ادامه داد یا نه، اما تردیدى نیست ایشان پرخوان بود. احمد خمینى سال ۶۱ گفت:
امام تا بنىصدر بود و روزنامهها هم به آن صورت بود تمام روزنامهها را مىخواندند، چنان دقیق ایشان اعلامیهها را مىخواندند، اعلامیههایى را که مىآمد، نشریاتى را که بود، واقعاً دیگر گاهى چشمهایشان درد مىگرفت…. امّا بعد از اینکه جریانات تمام شد (و به قول امام مىگفتند: «دعوا تمام شد، دیگر روزنامهخواندن فایدهاى ندارد») دیگر ]فقط[ همان تیترها را مىخواندند.
میتوان گفت اعتراض به روزنامه دلیل مشخص یا فقط یک دلیل نداشت. اعتبار آیندگان حاصل اعتبار خوانندگانش بود، خوانندگانی که، در صحنۀ سیاسی، در مقابل قدرت اقلیت سریعاً روبهصعود، مانعی تلقى مىشدند که باید هرچه زودتر صاف شود. بعدها اشارات دیگرى دیده شد که مطبوعات مستقل، به عنوان زبان درسخواندۀ شهرى، تا چه اندازه اسباب نگرانى بود و آیندگان را تا چه حد وزنه میدیدند و بستنش را حیاتی میدانستند.
در اسفند ۵۹، زمانى که پانزدهخردادىها مصمم شدند دعوا را یکسره کنند اما آیتالله خمینى در صلاحبودن عزل بنىصدر تردید داشت، اکبر رفسنجانى به ایشان نوشت:
بعد از پیروزى معمولا ما مسامحههایى داشتیم و جنابعالى مخالف بودید. اما نظرات شما را با تعدیلهایى اجرا مىکردیم. شما اجازۀ ورود افراد تارکالصلوه یا متظاهر به فسق را در کارهاى مهم نمىدادید، شما روزنامه آیندگان و . . . را تحریم مىکردید. [نقطهچین از اصل متن است]
اما اینکه آیندگان واقعاً از سوى شخص امام راحل تحریم شد جاى بحث دارد. متن خبر رادیو این بود: “آنچه روزنامۀ آیندگان دربارۀ عوامل دست اندرکار شهادت استاد مطهرى نوشته است دروغ محض است. این روزنامه که از اول انقلاب تاکنون همیشه نقش انحرافى داشته است برخلاف مصلحت مسلمانان بوده، مورد تأیید مسلمانان متدین و انقلابى نبوده و نیست و امام فرمودهاند که این روزنامه را از این پس هرگز نمىخوانند.”
انتساب کلا شفاهى بود. در این باره هیچگاه دستخطى انتشار نیافت و توضیح داده نشد اشاره به “آنچه دربارۀ عوامل دست اندرکار شهادت استاد مطهرى نوشته است” مشخصاً به مصاحبه، به گزارش تحقیقى یا به مطلبى دیگر برمىگردد.
این هم که شمارۀ جنجالی کِى به قم رسید، کِى خوانده شد، کِى نظر داده شد و آن نظر کِى براى پخش در ساعات اولیه صبح به دست مجریان رادیو رسید جاى بحث دارد. چاپ چندصدهزار نسخه روزنامه با دستگاهى قدیمى و قراضه از نیمه شب تا نزدیک سحر طول مىکشید. سهمیۀ شهرستان صبح زود ارسال مىشد و بقیۀ نسخهها در تهران روى دکه مىرفت. روشن نیست آیا مضمون اعلامیه را با تلفن به اطلاع آیتالله رساندند و تأیید گرفتند، یا از داخل روزنامه خبر داشتند چه مطالبى در دست چاپ است و برنامه را شبانه مهیّا کرده بودند، یا برنامه از مدتها پیش آماده بود و منتظر فرصت بودند همه را در برابر عمل انجامشده قرار دهند. آن روزها استنباط غالب این بود که قطبزاده صحنهگردان اصلى ِ تبلیغات علیه مطبوعات است.
بخش دوم هفته آینده
از کتاب در دست انتشار داستان آیندگان آذر ٨٩
سایت نویسنده:http://www.mghaed.com/