دیدن تصاویری که مردانی تشنه‌ی خون و انتقام را نشان می‌دهد که با شوق به پیرمردی گرفتار وحشیانه حمله می‌کنند و او را مورد آزار جنسی قرار می‌دهند تمام شوق پیروزی و سقوط دیکتاتور را به شک و یأس تبدیل می‌کند. بی‌شک آن که تخم جنایت و دیکتاتوری را می‌کارد حاصلی بهتر از این برداشت نمی‌کند، اما این گردونه‌ی خشم و خشونت چیزی جز بازتولید دیکتاتوری و وحشت را به بار نمی‌آورد.

معمر قذافی آن جوان انقلابی که با ملی کردن نفت و با خلع ید از شرکت‌های بزرگ نفتی به قدرت رسید در گردونی باطل نخوت و دیکتاتوری فرو رفت و سرانجامی شوم برای خود و کشورش به ارمغان آورد و اکنون کشوری جنگ زده، مردمی خشمگین و رشد نیافته مانند فرزندان پدری مستبد و نادان که از یوغ اسارت رها شده‌اند گیج و سرمست پیروزی عربده می‌کشند و خون می‌طلبند و کشورهای ثروتمند که به بهانه‌ی آزادسازی و دموکراسی بر سر چاه‌های نفت خیمه زده‌اند بر این خون‌خواهی قرون وسطایی نظاره می‌کنند و مجری‌های تلویزیونی‌شان با لبخندهای مضحک بر این جشن خون و خشونت صحه می‌گذارند.

در لیبی پس از قذافی نخستین قربانیان زنان هستند. مصطفی عبدالجلیل رییس شورای ملی انتقالی لیبی که دست‌پرورده‌ی دیکتاتوری بود و منصبی چون وزارت دادگستری قذافی را در کارنامه دارد اکنون با پشتوانه‌ی ناتو به قدرت رسیده است و اولین هدیه‌اش به زنان لیبیایی آزادی چند همسری ست!

بی‌شک تمام این‌ها چیزی از مسئولیت‌های قذافی و نظام دیکتاتوری‌اش نمی‌کاهد که اگر در این ۴۲ سال اینقدر که به پزهای‌اش و محافظان خوش قد و بالای‌اش می‌رسید به رشد فرهنگی و سیاسی جامعه یاری رسانده بود و با گسترش آزادی‌ها و مدرنیته سطح فکری جامعه را بالا آورده بود اکنون خودش اسیر همان جهلی نمی‌شد که خود پرورانده بود. دیکتاتورها همه را کوتوله می‌خواهند تا خود بر فراز باشند غافل از این که با دستان خود گور خویش می‌کنند و مار در آستین می‌پرورانند.

دیکتاتورها وقتی مردم را در جهل و بی‌خبری نگه می‌دارند و خاک در چشم مردمان می‌پاشند و دیده‌ها را کور می‌کنند تا فقط شخص دیکتاتور را ببینند و از دنیا بی‌خبر باشند روزی اسیر همان نابیناهای بی‌فرهنگی می‌شوند که در مکتب خویش پرورانده بودند.

دیکتاتورها وقتی تاریکی و سکوت و مرگ را بر جامعه حاکم می‌کنند فقط مردمان را فریب نمی‌دهند خود نیز فریب می‌خورند و سرانجام سر از چاه تنگ و تاریکی در می‌آورند که خود و نظام‌شان کنده‌اند.

افغانستان، عراق و اکنون لیبی کمترین درسی که برای ما داشته باشد این است که راه نجات هرگز از طریق نیروهای نظامی خارجی هموار نمی‌شود. آمریکا و متحدان‌اش نشان دادند تنها هنرمندی‌شان بمب و جنگ و آدم‌کشی ست و در اداره‌ی امور کشورها اگر هم بخواهند ناتوان هستند. نزدیک به دو میلیون کشته حاصل ده سال جنگ در افغانستان و عراق است و اکنون لیبی ویران شده به دست مردان مسلح و خشمگین و متفرقی افتاده است که نمی‌دانند چه می‌خواهند و قهرمان‌شان جوان مخبط و آدم‌کشی ست که هنرمندی‌اش در شلیک به سر پیرمردی اسیر و مضطرب و زخمی ست.

 

و ما هم کم و بیش در چنین وضعیت شومی بسر می‌بریم و باید بدانیم نه خدایی در آسمان نه شیطانی بر روی زمین هیچ‌کدام نمی‌توانند سرنوشت ما را تغییر دهند مگر این که خودمان بخواهیم و سررشته‌ی امور را به دست هیچ کس نسپاریم، هیچ کس را تا ماه بالا نبریم و روز بعد در حضیض ذلت ننشانیم. متاسفانه روند حوادث آینده‌ی شومی را برای کشورمان در دورنما قرار می‌دهد. ماجراجویی‌های سیاسی، بسط دیکتاتوری و رشد روزافزون کیش شخصیت و نخوت قدرت از یک سو و ترویج خشونت و اعدام در انظار عمومی و جشن‌های پرچم‌سوزان و عربده‌های اعدام باید گرددها از سوی دیگر و عمیق شدن فاصله‌ی طبقاتی و به فقر و فاقه کشیده شدن بخش وسیعی از مردم همه و همه تنها حاصل‌اش تعمیق خشونت‌طلبی ست.

دیکتاتورها با از بین بردن فهیم‌ترین مخالفان خود خشن‌ترین‌ها را به قدرت می‌رسانند، زیرا برای جان سالم از دیکتاتوری به در بردن باید خشن بود، باید خشن‌تر از دیکتاتوری بود تا زنده ماند و دوام آورد و این همان بذری ست که دیکتاتورها می‌کارند و ای کاش این دود فقط به چشم خودشان فرو می‌رفت و این آتش فقط دامن خودشان را می‌گرفت دریغ و درد که در نهایت این مردم هستند که آسیب می‌بینند و این جهان است که به سوی پرتگاه می‌رود.

کاش این هشدارهای پی‌درپی، سرنوشت عراق و افغانستان و لیبی و چند وقت دیگر سوریه، از خواب‌گران بیدارمان می‌کرد. امیدی به عبرت گرفتن دیکتاتورها نیست، آنان پی‌گیرانه و مستمر راه را تا غایت دوزخ پی‌می‌گیرند و همواره خود را تافته‌یی جدا بافته می‌دانند و درست در اوج قدرت ناگهان به حضیض ذلت سقوط می‌کنند. اما مسئولیت روشنفکران و آزادی‌خواهان این است که با زدودن تفرقه‌های فرقه‌یی و خودبزرگ‌بینی‌های کودکانه راه چاره‌یی بیابند و بدانند این کار سترگ و عبور کردن از این گردونه‌ی دشوار از دست هیچ گروه و حزب و تشکیلاتی برنمی‌آید و تنها و تنها در سایه هم‌اندیشی جمعی و همکاری عملی و متشکل میسر است. جوانان باید بدانند تنها با کار اجتماعی حقیقی و غیرمجازی در عرصه‌ی کار و زند‌گی می‌توانند آرمان‌های انسانی را به جامعه ببرند و اجازه ندهند کفتارها و مُردخوارها در پس تلاشی درونی حکومت زمام امور را در دست گیرند و یک شبه از گور درآیند و برتخت نشینند و دوباره بساط دیکتاتوری با نامی جدید و رنگ و بویی تازه گسترده شود. آینده‌ی هر کشوری نه در سقوط دیکتاتورهای‌شان نیست که در چگونگی سقوط این دیکتاتورها ست. جشن مردمان آزاد ناآگاه سخت بی‌دوام است و پشت این هلهله‌های شادی سوز و گداز عزایی تازه به کمین نشسته است. آنچه امروز می‌کاریم فردا درو خواهیم کرد. خوش‌بینانه به فکر بهار نباشید بهار فقط گل و میوه به ارمغان نمی‌آورد علف‌های هرز را هم به بار می‌نشاند که هیچ حاصلی ندارند مگر خشکاندن ریشه سروهای آزادی. فردای خود را امروز بسازیم وگرنه فردای‌مان می‌شود حسرت امروز را خوردن.