زنان در سراسر تاریخ با ظلم و ستم روبرو بوده اند. در واقع ظلم به زن به قدمت تاریخ است. با ورق زدن صفحات تاریخ و مرور اعصار گذشته به روشنی می توان این اجحاف و تبعیض را مشاهده کرد. زن پس از پشت سر گذاشتن دوران مادرسالاری ـ دورانی که بنا بر تحقیقات پژوهشگران انسان شناس، زن از قدرتی مرکزی و بنیادی برخوردار بود و به دلیل قدرت خلاقه و توانایی اش در تولد فرزند، همچون الهه ای پرستش می شد ـ انگار کالایی بود که فقط به درد خرید و فروش می خورد، جنس دوم بود و از آن بدتر، در لفظ عامیانه ایران، ضعیفه بود و با او همچون مادون مرد رفتار می شد؛ حق دارایی و اموال و سرمایه نداشت؛ از حق رأی و انتخاب همسر محروم بود، حتی در پاره ای جاها با مرگ همسر، حق حیات از زن خود به خود سلب می شد.
بدیهی است که در عصر حاضر، زنان با مبارزات خود و با پشت سر گذاشتن فراز و نشیب های طاقت فرسا و مداوم توانسته اند پاره ای از حقوق انسانی خود را به دست آورند، اما حتی در قرن حاضر که ما شاهد پیشرفت های عظیمی در زمینه های گوناگون علمی، صنعتی، فنی، هنری، ادبی و سایر حوزه های انسانی بوده ایم، هنوز زنان راهی بسیار طولانی در پیش رو دارند تا به آن برابری و تساوی حقوقی که شایستگی آن را دارند، دست یابند و این حقیقت را در همه سطوح زندگی و در همه جای جهان تثبیت کنند که زن فقط وسیلۀ جنسی، ضعیف و عقب مانده و جنس دوم نیست.
هنوز هم میلیون ها زن در شرایطی بسیار غیرانسانی زندگی می کنند. هنوز به جرم ابراز وجود، آزاد زیستن، رهایی از اسارت مرد و زندگی زناشویی غیرقابل تحمل و اغلب ناخواسته، یا به جرم عاشق شدن، انتخاب همسر، علاقه به تحصیل، تمایل به پوشیدن لباس دلخواه، دنبال کردن امیال و آرزوها و تحقق خواسته هاشان، آزار و شکنجه می شوند، مورد تجاوز قرار می گیرند، به قتل می رسند و یا در صورت ادامه زندگی، غیرانسانی ترین شرایط زندگی را تحمل می کنند. نمونه های بسیاری از این نوع جنایات وجود دارد که شمردن همه آنها خود کتاب مفصلی می تواند باشد.
دختر چهارده ساله پاکستانی ملاله، تنها به جرم تشویق جوانان به ادامه تحصیل در معرض سوءقصد یا حمله قرار می گیرد. دختر جوان دانشجوی پزشکی در هند، به جای این که به او به چشم پزشک آینده جامعه نگریسته شود، مورد حمله و تجاوز گروهی از مردان قرار می گیرد و در نتیجه شدت جراحات وارده جانش را از دست می دهد. در پاکستان به دستور دادگاه قبیله ای در شهر “مروالا” دختر هیجده ساله ای مورد تجاوز چهار مرد داوطلب قرار می گیرد، آن هم در برابر چشمان پدر و مادر و برادرش و در ملاءعام. جرمش این بود که برادر یازده ساله ی او با دختری از قبیله مقابل در حال قدم زدن دیده شده بود. برای گرفتن انتقام این جرم! دادگاه قبیله ای دستور می دهد که خواهر او تاوان گناه برادرش را بپردازد. این عمل وحشیانه و غیرانسانی با حضور هزار نفر در ملاءعام اجرا می شود.
خشونت های وحشتناک غیرانسانی از این دست، منحصر به کشورهای شرقی و اسلامی نیست. ضد زن بودن، شئی پنداشتن زن و تجاوز و قتل زنان در کشورهای غربی به هیچ وجه بی سابقه نیست. سال گذشته در کانادا شاهد قتل سه خواهر جوان و نامادریشان به دست پدر و مادر، و به همدستی برادرشان بودیم. این سه خواهر جوان و نامادری جوانشان فقط به این دلیل کشته شدند که می خواستند طبق ضوابط زندگی غربی زندگی کنند، لباس بپوشند، تحصیل کنند، معاشران خود را انتخاب کنند و ساده تر بگویم، زندگی آزادی داشته باشند. از نظر پدر مردسالار و برادر خانواده این قبیل خواسته ها به آبروی خانواده لطمه می زد. این چهار نفر توسط نزدیکترین افراد خانواده خود به قتل رسیدند و جسدهایشان به آبهای دریاچه سپرده شد تا آبروی خانواده حفظ شود و لکه ی ننگ بر دامان پدر و برادر نماند.
مورد دیگری از جنایات به یاد ماندنی که ریشه جنسی داشت، قتل چهارده زن دانشجوی دانشکده پلی تکنیک مونترال در سال ۱۹۸۹ بود. این زنان توسط مردی به قتل رسیدند که موفق نشده بود وارد دانشکده پلی تکنیک شده پذیرش بگیرد. از نظر او حضور زنان در این دانشکده خلاف سنت های مرسوم جامعه بود. مورد دیگر قتل بیش از سی زن تن فروش توسط یک مزرعه دار بود. و شگفت انگیز این که او در بازجویی هایش اظهار تاسف می کرد از این که تعداد کشتگان را نتوانسته بود به پنجاه نفر برساند. او معتقد بود که زنان تن فروش حق حیات ندارند. مورد مشابه این جنایت، در کشور خودمان ایران اتفاق افتاد. سعید حنایی از مرداد ۱۳۷۹تا مرداد ۱۳۸۰، شانزده نفر زن روسپی را به قتل رساند. او که به قاتل عنکبوتی شهرت یافت، مدعی شد که می خواسته روی زمین را از لوث عناصر کثیف و فاسد پاک کند.
اعمال خشونت بار و غیرانسانی تنها محدود به قتل و جنایت نیست. ما هنوز شاهد کوشش های زنان در جهت نیل به اساسی ترین حقوق انسانی شان هستیم، و نیز شاهد شکست هاشان. هنوز هم در نیجریه دختران جوان ختنه می شوند تا از لذت جنسی محروم شوند. هنوز در دادگاه های ایران زنانی را می بینیم که سرگردانند و برای رسیدن به طلاق و رهایی از اسارت زندگی نامطلوب، شرایط نامساعد، و مرد زورگو و خشن تلاش می کنند. زن در ایران حق طلاق ندارد. شرایطی که برای طلاق گرفتن زن گذاشته شده، هرگز عملاً ثابت نمی شود، و در نتیجه اگر مرد نخواهد، زن هرگز نمی تواند طلاق بگیرد. و اگر مرد به رگ غیرتش بربخورد و حاضر به طلاق زن شود، زن حق حضانت و نگهداری از فرزندانش را فقط تا سنی محدود می تواند داشته باشد و آنهم با خواست مرد عملاً غیرممکن می شود. گاهی زنان بین یک زندگی شکنجه آور و فرزندانشان، مجبور به انتخاب هستند و اغلب با گذشت از مطالبات بر حقشان، فرزندانشان را انتخاب می کنند. هنوز هم زنان برای گرفتن گذرنامه و خروج از کشور نیاز به اجازه همسر دارند. تاسف بار است که در قرن بیست و یکم، هنوز ما چنین زیردست به حساب می آییم.
گر چه نسل جوان اکنون با کسب آگاهی های لازم توانسته است تا حدی به برخی از حقوق خود دست یابد، اما قوانین ضد زن همچنان در جامعه ما به قوت خود باقی است. چرا که هر اتفاقی بیفتد، هر چند زنان به پیشرفت هایی در بسیاری از زمینه ها دست یافته باشند و در واقع ثابت کرده باشند که پا به پای مردان می توانند عهده دار مسئولیت های بزرگ شوند و در بخش های علمی و ادبی و هنری و سیاسی به موفقیت های چشمگیر دست یابند، اما هنوز هم متاسفانه در عمق جامعه ما زن همان موجودی است که تصویرش را شعرای نامی ادبیات کلاسیک ما گهگاه از قول شخصیت های مردشان ترسیم کرده اند. و یا در ادبیات معاصر ایران از چهره ای دو گانه بر خوردار است. یا از او تصویری اثیری ارائه شده و یا به صورت بدکاره و “لکاته” نشان داده شده است ( هدایت: بوف کور)
جامی در هفت اورنگ و در داستان سلامان و ابسال از زبان حاکم حکیم می گوید:
زن چه باشد ناقصی در عقل و دین
هیچ ناقص نیست در عالم چنین
در جهان از زن وفاداری که دید
غیر مکاری و غداری که دید
فخرالدین اسعد در ویس و رامین می گوید:
زنان در آفرینش ناتمام اند
چرا که خویش ـ کام و زشت ـ نامند
و حکیم فردوسی طوسی، بزرگ ترین حماسه سرای ایران از قول یکی از شخصیت هایش می گوید:
زنان را ستانی سگان را ستای
که یک سگ به از صد زن پارسای
و حکیم ناصر خسرو، قصیده سرای بزرگ می گوید:
زنان چون ناقصان عقل و دین اند
چرا مردان ره آنان گزینند
قصد من از بیان این مطالب و آوردن مثال های مختلف بررسی ظلم و ستمی که بر زنان در سرتاسر تاریخ رفته، نیست . بررسی زن در ادبیات کلاسیک و یا مدرن هم نیست چرا که برای چنین بررسی ای باید کتاب های مختلف نوشته شود. همانطور که ده ها کتاب و هزاران مقاله نیز نوشته شده است. قصد من با سالگرد ۸ مارس که به صورت نمادین روز زن نامیده شده است، مروری بود بر موقعیت زنان و اجحاف و ظلمی که بر آنان رفته است. در این نگاه اجمالی به جنایات گوناگون علیه زنان، به دوره ای برمی خوریم که یکی از مخوف ترین و شوم ترین دوران سیاه تاریخ زنان است. این دوره مرگبار تاریخی سه قرن تمام طول کشید و از سال های ۱۴۵۰ تا ۱۷۵۰ در دوران آغاز تجدد اروپا مستعمرات اروپا در آمریکا، بخصوص در ایالت ماساچوست فعلی، زنان به اتهام جرم جادوگری محکوم شدند، زیر شکنجه قرار گرفتند، بالای دار فرستاده شدند و رسماً با آتش سوزانده شدند. اکثریت قربانیان این دوران سیاه تاریخ زنان بودند. طبق آمار موجود در کشور آلمان بیست و شش هزار نفر یا طعمه حریق شدند و یا بالای دار رفتند. آمار نشان می دهد که فقط بیست درصد کشتگان مرد بودند. حقیقت تلخ این است که چون اکثریت قربانیان در این موج کشتارها به جرم جادوگری، زن بودند، در بحث عادی چنین قلمداد شد که جادوگرکُشی مترادف زن کُشی بوده است.
جادو و جادوگری تا اواخر قرون وسطا چندان موضوع حاد و تحمل ناپذیری نبود. از اواخر قرن چهارده میلادی به بعد با تحولاتی که در زمینه های اجتماعی و اقتصادی و مذهبی در جامعه رخ داد، کم کم جادوگری و کسانی که با جادو سرو کار داشتند، مشکوک تلقی شدند. در این دوران در اروپا و مستعمرات اروپا در آمریکای شمالی شایعاتی راه افتاد در ارتباط با این نکته که توطئه ای در حال شکل گرفتن است تا دین مسیح را ریشه کن کند. انگشت اتهام در این مورد به سوی مسلمانان، یهودیان و کسانی بود که در حق آنان گفته می شد از قدرت جادو استفاده می کنند. و نیز در این دوران شیوع طاعون، معروف به “مرگ سیاه” و برخورد دو جناح مذهبی کاتولیک و پروتستان که سبب سست شدن اعتقادات مذهبی مردم شده بود، زمینه را برای جادوگرکُشی و قتل زنان و مردان آماده کرد.
اولین محاکمات دسته جمعی در اوایل قرن پانزدهم آغاز شد. در ممالکی که اعتقادات مذهبی در نتیجه برخورد کاتولیک ها و پروتستان ها رو به سستی نهاده بود (آلمان ـ فرانسه ـ سوئیس) جادوگرکُشی با شدت و حدت بیرحمانه ای اجرا شد. برعکس در ممالکی که کلیسای کاتولیک قدرت داشت، (اسپانیا ـ پرتغال ـ ایتالیا) کمتر تاریخ شاهد این حرکت غیرانسانی و مخوف بوده است. گرچه بین قربانیان جنایات جادوگرکشی مردانی هم قربانی شدند، اما به نظر می رسد ریشه ی جادوگرکُشی جنبه ای جنسی داشت. نایجل کاوتورن (Nigel Cawthorne) در کتاب “جادوگران” (Witches) می نویسد “زن کُشی به اتهام جادوگری ریشه ای جنسی دارد. بدین معنا که این جنایات، بویژه در آمریکا نتیجه نوعی جنون جنسی بود و بسیاری از پرونده های مربوط به این اتهامات که در آن زمان به مرحله محاکمه رسیدند، به نوعی مفهومی جنسی داشت و شامل زنانی می شد که در عنفوان جوانی و دوران بلوغ بودند.”
محاکمات یا در دادگاه هایی جریان داشت که توسط کلیسا تشکیل می شد و یا توسط دادگاه های محلی غیر روحانی. شکنجه متهمان امری عادی بود و اسناد و مدارک موجود نشان می دهد که بسیاری از متهمان تحت شکنجه به جادوگری اعتراف کردند و به موجب همان اعتراف، به دار آویخته شدند و یا به شیوه فجیعی سوزانده شدند.
کریستینا لارنر (Christina Larner) در کتاب “دشمنان خدا: جادوگرکُشی در اسکاتلند”
(Enemies of God: The witch Hunt in Scotland) می نویسد که جادوگرکُشی “ارتباط مستقیمی با جنسیت دارد”. او معتقد است از آن جایی که اکثر قربانیان را زنان تشکیل می دادند، این واقعیت را که زنان بیش از مردان در معرض این اتهام قرار گرفته بودند باید مبنای هر نوع تجزیه و تحلیل این موج کشتار وحشتناک قرار داد. جنی گیبنز (Jenny Gibbons) در کتاب پیشرفت های نو (Recent Development) می نویسد که بیش از نه میلیون زن در اروپا به اتهام جادوگری سوزانده شدند. بسیاری از پژوهشگران این رقم را اغراق شده می پندارند، اما بر اساس آمارهای جدید موجود به نظر می رسد که صدهزار محاکمه بین سال های ۱۴۵۰ و ۱۷۵۰ در سراسر اروپا برگزار شده است و حدود چهل تا پنجاه هزار نفر کشته شده اند که هشتاد درصد آنان را زنان تشکیل می دادند. ارائه همین رقم به قدر کافی وحشتناک است و ثابت می کند زنان قربانیان این دوران مخوف تاریخ بودند. مدارک باقی مانده موجود از آن دوران نشانگر این واقعیت تلخ است که موج مخوف جادوگرکُشی ارتباط مستقیمی با بدنام کردن زنان داشته است.
در آمریکا در سال ۱۶۹۲ در نیوانگلند (New England) قوای مستعمره انگلیسی و فرانسه در حال جنگ بودند. سرخپوست ها تهدیدی جدی برای سفیدپوستان اروپایی بودند و آبله به طور گسترده ای شیوع پیدا کرده بود و زمستان سخت و طاقت فرسا بود و دزدان و یاغیان امان از مردم بریده بودند. برای خشکه مقدس های “نیوانگلند” این بدبختی ها کار کسی نمی توانست باشد جز شیطان و دست یارانش بر روی زمین، یعنی جادوگران. محاکمه و قتل و شکنجه زن و مرد در شهر “سیلم” (Salem) پنج سال طول کشید و در سال ۱۶۹۷ این نوع محاکمات غیرقانونی خوانده شد. در طی این پنج سال صد و پنجاه نفر متهم به جادوگری شدند ولی فقط سی و یک نفر محاکمه شدند. از این تعداد عده ای در زندان و زیر شکنجه کشته شدند و عده ای به دار آویخته شدند. جمع کشته شدگان بیست نفر بود که از بین این بیست نفر فقط شش نفر مرد و بقیه زن بودند.
قبل از سیلم در ایالت ماساچوست در شهر اسپرینگ فیلد (Springfield) اولین دادگاه های محاکمه جادوگران شروع شد. اولین متهمان زن و شوهری بودند که یکدیگر را متهم به جادوگری کردند. مرد تبرئه شد ولی زن محکوم به اعدام شد ولی قبل از اعدام در زندان جان سپرد. حدود هشتاد نفر در ماساچوست متهم به جادوگری شدند. از بین اینها سیزده زن و دو مرد اعدام شدند.
و اما پرسشی که مطرح شد، این است چرا زنان قربانی این فاجعه وحشتناک شده اند؟
آیا دلیل این جنایات ترس و وحشت از این بود که زنان به تدریج در حال پی بردن به حق و حقوقشان بودند و یا به دلیل ترس و وحشت ناشی از شکست مذهب و رد عقاید و نظریات مذهبی در مورد جایگاه زن بود؟
آیا این اتهام به دلیل خدشه دار شدن تصویر باستانی و تاریخی از زن بود که او را موجودی شیطانی، ناقص العقل و آلت دست شیطان تلقی می کرد.
اسنادی که از محاکمات آن دوره باقی مانده این ادعا را ثابت می کند که مقامات مذهبی جامعه مردسالار از رشد زنان دچار وحشت شده بودند. از دیدگاه بسیاری از ادیان زن به عنوان موجودی تلقی شد با قدرت افسون کننده و شیطانی که با قدرت جادوی خود مرد را وادار به هر کاری می کند. تشویق آدم به خوردن میوه ممنوعه در بهشت، عصیان لیلیت علیه خدا، از زن تصویری شیطانی ترسیم کرده است. گواه این مطلب نوشته ای است که توسط اولین ماشین چاپ (اختراع شده در سال ۸۶ ـ ۱۴۸۵) در بیست نسخه به چاپ رسید و به عنوان کتابچه مرجع در محاکمات زنان به اتهام جادوگری مورد استفاده قرار گرفت. در این کتابچه نوشته شده است:
“تمام شرارت دنیا در مقابل شرارت زن ذره ای بیش نیست. مگر زن چیزی است بیش از دشمن دوستی و شکنجه ای است گریز ناپذیر شیطانی است ضروری وسوسه ای است غریزی گزندی است خانگی فاجعه ای است لذت بخش طبیعتی شیطانی دارد. زنها ذاتا آلت دست شیطان هستند در خلقتشان دچار نقصان هستند و طبیعتی شیطانی دارند که با رنگ های زیبا بزک شده اند.”
این کتاب تبدیل شد به مهم ترین و موثرترین مرجع محاکمه و کشتار زنان به جرم جادوگری و از مقامات برای شکنجه، زجر و آزار و کشتار هزاران زن پشتیبانی اخلاقی کرد.
دادگاه های محاکمات زنان و مردان به جرم جادوگری در اواخر قرن هفدهم به تدریج از بین رفت و آن هنگامی بود که بعد از جنگ سی ساله به سال ۱۶۴۸ (جنگ هایی که سراسر اروپا را فرا گرفت و یکی از ویران کننده ترین جنگ ها بود (۱۶۴۸ ـ ۱۶۱۸) که علت و علل پیچیده ای داشت و نمی توان فقط یک دلیل خاص بر آن وارد کرد. جنگی مذهبی بین پروتستان ها و کاتولیک ها بود و در عین حال جنبه سیاسی داشت) چندگرایی مذهبی به صورت رسمی پذیرفته شد. با وجود این جادوگرکُشی تا سال ۱۷۲۷ در اسکاتلند، ۱۷۶۰ در نروژ و تا ۱۷۷۷ در مجارستان ادامه داشت.
با مطالعه ی این نوع جنایات علیه زنان که به اشکال گوناگون در سراسر تاریخ جهان مشاهده می شود و با نگاهی به موقعیت واقع بینانه زنان، بخصوص در جهان سوم باید گفت که زنان برای رسیدن به آزادی و برابری هنوز هم راهی بسیار طولانی پیش رو دارند. سختی ها و مشقات مادرانمان راه را برای ما هموار کرده است و بر ماست که راه را برای دخترانمان هموار کنیم، به یاریشان بشتابیم و امیدوار باشیم درد و رنج های مادرانمان و تبعیضات و نابرابری های عصر ما را دیگر هرگز در آینده تجربه نکنند.
Hi Sanaz
I really liked this material, well said. you were always very beautiful and talented person.
This is your high school friend, Karmen Abalkhad.