ماجرای شکست عملیات نجات گروگان های آمریکایی در اردیبهشت ۱۳۵۹
اشاره: این مطلب را آقای بهروز ستوده از طریق ایمیل به شهروند ارسال داشته اند و با توجه به مرور وقایع تاریخ ۳۳ ساله ی ایران، آن را برای بخش وقایع سال ۵۹ مناسب چاپ دیدیم.
در ابتدا بهترین روش در نظر نیروهای ویژه آمریکا، وارد شدن به ایران از طریق کامیونها و به وسیله مرز زمینی ترکیه بود ولی این روش به دلایل سیاسی و ریسک تلفات سنگین، کنار گذاشته شد. سپس موضوع عملیات از طریق هوا مطرح شد. در دسامبر ۱۹۷۹ گروهی از نیروهای ویژه انتخاب شده و تحت تمرینات مخصوص قرار گرفتند. این تمرینات تا مارس ۱۹۸۰ به طول انجامید. در تاریخ ۱۶ آوریل ۱۹۸۰ (۲۷ فروردین ۱۳۵۹) انجام عملیات تایید شد و دستور شروع آن داده شد. بین روزهای ۱۹ تا ۲۳ آوریل (۳۰ فروردین تا ۲ اردیبهشت ۵۹) نیروهای عملکننده به جنوب غربی آسیا منتقل شدند. این نیروها تمرینات خود را در پایگاهی در مصر گذرانده بودند.
نیروهای شرکتکننده در ماموریت از هر ۴ نیروی مسلح آمریکا انتخاب شده بودند. ۸ فروند بالگرد RH-53D مین روب از نیروی دریایی با خدمه از نیروی تفنگدار دریایی ۱۲ فروند هواپیما از نیروی هوایی ( ۳ فروندEC-130E – ۴ فروند MC-130E – 3 فروند AC-130 و دو فروند C-141) و کماندوها نیز از ارتش آمریکا انتخاب شده بودند. تعدادی از رابطین نیز قبل از شروع عملیات به تهران فرستاده شده بودند. ناوهای هواپیمابر USS Nimitz (CVN68) و USS Coral sea (CV43) نیز در دریای عمان حاضر بودند و آمادگی پشتیبانی هوایی عملیات را با F-14A – A-6E و A-7E های خود داشتند.
کلیات نقشه خیلی ساده بود. نیروهای عملکننده شب قبل از حمله وارد ایران میشدند؛ به نحوی خود را به تهران می رساندند و تا شب حمله مخفی میشدند، حمله را انجام میدادند و سپس از ایران خارج میشدند.
ولی در جزییات نقشه کمی پیچیدهتر به نظر میرسید. در شب اول عملیات ۳ فروندMC-130E وارد ایران میشدند و در نقطهای نزدیک شهر طبس فرود میآمدند. این ۳ فروند حامل نیروهای دلتا، فرماندهان عملیات، مترجمان و رانندگان کامیونها بودند. ۳ فروند EC-130E به دنبال هواپیماهای قبلی روانه میشدند و خود را برای سوخت رسانی به بالگردها در محل فرود آماده میکردند. زمانی که بالگردها سوختگیری کردند، نیروهای دلتا را سوار کرده و عازم منطقهای در نزدیکی تهران میشدند تا در آن جا با رابطینی که از قبل در ایران حضور داشتند، دیدار کرده و در مکان امنی پنهان شوند. بالگردها نیز به مکان امنی در همان نزدیکی رفته و تا زمان فراخوانده شدن توسط نیروهای ویژه، در آن جا مخفی میشدند.
در شب بعد مجددا MC-130E و EC-130E ها به ایران پرواز میکردند. منتها این بار حامل تعدادی کماندو و هدف آنها فرودگاه منظریه میباشد.
کماندوها به فرودگاه حمله و آن جا را تصرف میکردند تا دو فروند C-141پیش بینی شده برای تخلیه گروگانها و نیروهای دلتا بتوانند فرود بیایند.۳ فروند AC-130E نیز به منظور پشتیبانی و پوشش کماندوهایی که به فرودگاه منظریه حمله میکردند وارد عمل میشدند. همزمان با حمله گروه دوم کماندوها به فرودگاه منظریه، نیروهای دلتا به محل سفارت حمله میکردند، گروگان ها را نجات داده و با کامیونها به سمت استادیوم امجدیه (شهید شیرودی) حرکت میکردند. بالگردهای RH-53D در این مکان منتظر آنها بودند. کماندوها و گروگانها سوار بر بالگردها شده و به سمت فرودگاه منظریه حرکت میکردند و با دو فروند C-141 از ایران خارج میشدند و راهی پایگاهی در عربستان سعودی میشدند. البته چون بالگردها را نمیتوانستند از ایران خارج کنند، قبل از ترک ایران آنها را منهدم میکردند.
همانطور که میبینید طرح عملیات به خوبی برنامهریزی شده بود اما این عملیات شکست خورد. چرا؟
با مطالعه جزئیات اجرای این عملیات به خوبی می توان دریافت که
۱ ـ توفان شن نمی توانسته عامل شکست آن باشد چون نیروی هوایی و دریایی آمریکا با هماهنگی سازمان هوافضای آمریکا یعنی ناسا از بروز احتمالی توفان شن در منطقه طبس آگاه بودند و هواپیماها و بالگردهای شرکت کننده در عملیات را به پیشرفته ترین دستاوردهای هوایی و فضایی روز مجهز کرده بودند و از شش ماه پیش از آغاز عملیات در مانورهای شبیه سازی شده در صحرای نوادای آمریکا بارها و بارها توفان های شن به مراتب شدیدتر از توفان های دشت های کویر و لوت ایران را تجربه کرده بودند.
۲- در گزارشات محرمانه که بعدها اینجا و آنجا بطور غیر رسمی منتشر شد و همچنین در دفترچه های خاطرات بازماندگان آن عملیات بارها و بارها صحبت از هواپیماهای مرموز و ناشناسی شده که در طول عملیات اطراف آنها پرسه می زدند.
و جالب اینجاست که با گذشت این همه سال هنوز هم مقامات آمریکایی بطور رسمی توفان شن را مسبب اصلی شکست عملیات پنجه عقاب عنوان می کنند و مقامات ایرانی هم بر این ادعا اصرار دارند که همانگونه که ابابیل سپاه ابرهه را از کار انداخت ریگ های صحرا نیز عملیات آمریکایی ها را خنثی کرد.
اما واقعیت:
پیش از انقلاب به دستور شاه و با همکاری مستشاران آمریکایی در چند نقطه از ایران باندهای پرواز صحرایی ساخته شد که یکی از آنها در استان فارس، یکی دیگر در استان ایلام (بخشی از جاده ایلام – اهواز) و دیگری نیز در صحرای طبس واقع شد. هدف از ساختن این باندها نشست و برخاست اضطراری هواپیماها و بالگردها در مواقع فورس ماژور بود. به عنوان نمونه در سال پایانی جنگ ایران و عراق یعنی ۱۳۶۷ هنگام ورود نیروهای سازمان مجاهدین به داخل خاک ایران (عملیات فروغ جاویدان) باند واقع در جاده ایلام ـ اهواز مورد استفاده دو فروند فانتوم ایرانی قرار گرفت به گونه ای که این دو هواپیما پس از انجام هر سورتی پرواز به جای بازگشت به پایگاه خود در همدان در همان باند (جاده) فرود می آمدند، و از طریق دو فروند هواپیمای C130 که قبلا در آن جاده فرود آمده بودند سوختگیری و مهمات گیری می کردند و ظرف ۵ دقیقه خود را به نیروهای مهاجم که بر روی جاده شاه آباد غرب ـ کرمانشاه قرار داشتند می رساندند و این کار تا پایان روز ادامه داشت و عملا به خاطر نزدیک بودن باند به خط مقدم جبهه نیروهای مجاهد خیال می کردند که نیروی هوایی ایران حداقل ۲۰ تا ۳۰ فانتوم برای بمباران آنها اختصاص داده در صورتی که تنها دو هواپیما بودند که به خاطر نزدیکی باند به محل درگیری هر ۵ دقیقه یکی از آنها در منطقه ظاهر می شد. این مورد را یادآوری کردم که دوستان اهمیت استراتژیک این باندهای صحرایی را متوجه شوند. و اما باند واقع در صحرای طبس برای چندین سال مورد بهره برداری ارتش آمریکا قرار داشت که از طریق آن کمک های لجستیکی خود را به مجاهدین افغان می رساند که در حال نبرد با ارتش شوروی بودند. روس ها بارها و بارها به شاه اعتراض کردند که چرا باند صحرای طبس را در اختیار آمریکایی ها قرار داده است و حتی چندین بار نیز تلاش کردند که هواپیماهای میگ ۲۵ خود را برای نابودی تدارکات ارتش آمریکا به سوی این پایگاه بفرستند اما با وجود هواپیمای استراتژیک و فوق مدرن آن زمان یعنی اف ۱۴ در نیروی هوایی ایران روس ها نتوانستند هیچ حمله هوایی علیه باند طبس انجام دهند. همانگونه که می دانید هواپیمای اف ۱۴ که در زمان خودش به مدد رادار قوی و موشک های فونیکس یک هواپیمای فوق پیشرفته در دنیا به شمار می آمد تنها در اختیار نیروی دریایی آمریکا و نیروی هوایی ایران قرار داشت و اصولا فلسفه ورود این هواپیما به نیروی هوایی ایران تجاوز میگ های ۲۵ روسی به مرزهای شمالی ایران بود و در آن روزگار میگ ۲۵ با سرعت سرسام آور خود (۳۵۰۰ کیلومتر در ساعت) و سقف پروازی بسیار بالا از دسترس هر نوع جنگنده ای خارج بود، اما با ظهور هواپیمای اف ۱۴ میگ ۲۵ نیز آسیب پذیر شد و از زمانی که این هواپیما به نیروی هوایی ایران پیوست هواپیماهای روسی نیز شهامت عبور از نقطه صفر مرزی را از دست دادند. پس از انقلاب به خاطر نبود حکومت مرکزی قوی و منسجم در ایران راه برای هواپیماهای روسی دوباره باز شد و کار به جایی رسید که میگ های روسی حتی تا نزدیکی مشهد هم گشت زنی می کردند. این کار ادامه داشت تا این که آمریکایی ها تصمیم گرفتند که این بار از باند صحرای طبس برای انجام عملیات پنجه عقاب استفاده کنند. روسها که تحرکات آمریکایی ها را از مدت ها پیش در اقیانوس هند و خلیج فارس زیر نظر داشتند متوجه ورود هواپیماها و بالگردهای آنها به درون خاک ایران شده بودند و در یک فرصت مناسب و درست در جایی که سال ها انتظار آن را می کشیدند ضربه خود را به ناوگان هوایی آمریکا وارد کردند و در نیمه شب پنجم اردیبهشت ۵۹ باند طبس را بمباران کردند که در همان بمباران اولیه دو بالگرد و یک هواپیمای آمریکایی نابود شد و این گونه بود که ادامه عملیات لغو شد. جالب است که روز بعد یعنی ششم اردیبهشت نیز هواپیماهای روسی دوباره وارد منطقه طبس شده و این بار در روشنایی روز دست به بمباران گسترده منطقه زدند و هر آنچه که از شب قبل سالم بجا مانده بود را نابود کردند و جالب تر این که سردمداران انقلاب نوپای ایران نیز این بمباران دومی را به نیروی هوایی ایران نسبت دادند که به دستور بنی صدر منطقه را بمباران کرده و در جریان آن شماری از پرسنل سپاه یزد از جمله آقای منتظر القائم فرمانده سپاه یزد که تازه متوجه موضوع شده و به منطقه وارد شده بودند کشته شدند. بیچاره خانواده منتظر القائم که پس از ۳۲ سال هنوز هم بنی صدر را لعن و نفرین می کنند!
و اما چرا همه طرفین درگیر در این عملیات این همه سال سکوت کردند و هیچگاه حاضر به افشای واقعیت نشدند؟
۱- جیمی کارتر رییس جمهور وقت آمریکا که انجام عملیات پنجه عقاب با دستور و نظارت مستقیم او اجرا شد پس از شکست عملیات سریعا در یک نطق تلویزیونی گناه را به گردن توفان شن انداخت و با این که دقیقا می دانست که کار روس هاست اما برای فرار از اذهان عمومی آمریکا که ممکن بود در آن دوران جنگ سرد آمریکا را به سمت رویارویی مستقیم نظامی با ابرقدرت شرق سوق دهد از گفتن واقعیت به مردمش خودداری کرد.
۲- روسها نیز طبق عادت همیشگی شان پنهان کاری کردند و هیچگاه نقش خود را در این ماجرا فاش نکردند چون نمی خواستند که آشکارا بهانه ای دست طرف های غربی بدهند.
۳- سردمداران انقلاب نوخاسته ایران نیز که متوجه شده بودند که بستر انقلاب بر روی پایه های خرافات و امداد غیبی مستحکم تر می شود و اذهان عمومی مردم ایران را مساعد پذیرش این گونه حرف ها می دانستند گفته های جیمی کارتر را تکرار کردند و درست زمانی که چهره خمینی را در ماه دیدند اعلام کردند که ارتش آمریکا در طبس گرفتار توفان شن شده که به امر خداوند همچون ابابیل بر سر سپاه کفر فرود آمدند و خود خمینی نیز در یکی از سخنرانی هایش گفت که “شما فکر می کنید چه کسی در طبس آمریکا را به دام انداخت؟ ما بودیم؟ نه ریگها بودند که به امر باریتعالی آن فضاحت را بر سر آنها در آوردند …” و اینگونه شد که شد.
اگر نقشه را نگاه کرده باشید باند کویر طبس دست کم پانصد کیلومتر با مرز افغانستان فاصله دارد و در این فاصله هم یک کویر غیرقابل عبور وجود دارد. امریکا اگر میخواست از ایران و نه از پاکستان به مجاهدین مدد برساند منطقی این بود که از فرودگاه زاهدان یا چابهار استفاده کند. مسأله اساسی اما این است تجاوز روسها به افغانستان پس از پیروزی انقلاب اتفاق افتاد و در زمان پهلوی که امریکا بخواهد از این باند استفاده برای مجاهدین بکند. به نظرم به جای داستان نوشتن باید قدری نقشه و تاریخ بخوانید
منابع و ماخذ این نوشته چه هستند؟