شهروند ۱۱۸۰
گاهی بعد رقابتی ما می تواند توسط تخیلات مربوط به موفقیت، از خود بیخود شود. آمال و آرزوهای ما به قدری بلند پروازانه هستند که دسترسی به آنها امکان پذیر نیست، بنابراین همیشه با زمینه ای از ناامیدی زندگی می کنیم. گاهی این خواسته ها خود را در این طرز فکر آشکار می سازند که “می خواهم برای خودم کسی باشم، نه اینکه عاطل و باطل باشم”. اگر هر چیزی، به هرشکلی مانع رسیدن به این آرزوها شود، باعث خشم و ناکامی می شود. البته باید توجه داشته باشیم که آرمان ها تا آنجا که بتوانیم به آنها دسترسی داشته باشیم، بسیار مفید هستند، اما در غیر این صورت دچار مشکل خواهیم شد.

جنبه ی دیگر این مسئله یعنی امید برای موفقیت می تواند ترس عمیقی از شکست را در خود پنهان کند. تحقیقات نشان داده اند افرادی که ترس فراوانی از شکست خوردن دارند، دارای خصوصیات زیر هستند: چنین افرادی به نشانه های شکست خوردن بیش از نشانه های موفق بودن توجه می کنند. مستعد انتقاد از خویشتن هستند. مستعد هستند که احساس بی ارزشی کنند. تمرکز ذهن و انرژی خود را از دست می دهند. معمولاً در اتخاذ تصمیم دچار مشکلاتی می شوند.

اکنون به جنبه ی دیگری از ترس از شکست که خیلی مهم است می پردازیم: گاهی این امر کوچک ترین ارتباطی به امید برای موفقیت ندارد. افرادی که دارای ترس از شکست هستند و از آن رنج می برند به ندرت لذت حاصل از موفقیت را احساس می کنند. در مقابل آنها فقط این احساس را دارند که از اینکه شکست نخورده اند، احساس آرامش کنند. چون فکر می کنند که اگر شکست می خوردند چقدر فاجعه آمیز می شد. مهم ترین مسئله برای این نوع افراد تقلا و کوشش در جهت طفره رفتن از رویارویی با مشکلات است. متاسفانه بعضی از کمال گرایان به قدری خودمحور هستند که تقریباً تمام فعالیت ها را به خودشان منعکس می کنند. به عنوان مثال اگر شکست بخورند به خود می گویند، این امر برای من چه معنی دارد؟ آنها نمی توانند از عهده ی شکست خوردن برآیند .


کمال گرایی و آزارگر درونی

یکی از مشکلات کمال گرایی و رقابت طلبی این است که خشم ناشی از ناکامی، در خود فرد و به وسیله ی فعالیت های آزارگر درونی به وجود می آید و هدایت می شود. حتماً می دانید که آزارگر درونی همان افکار مربوط به افسردگی است. فرد رقابتی حتی می تواند آزارگر درونی را قبول کند و بپذیرد و اعتقاد پیدا کند که اگر آزارگر درونی او را آزار ندهد، هرگز آنچه را که برای موفقیت لازم و ضروری است، انجام نخواهد داد. افرادی هستند که از وجود یک آزارگر و انتقاد کننده ی درونی نیرومند در درون خود آگاه هستند. چنین افرادی از شکست خوردن وحشت دارند. اگرچه می دانند این حالت بیشتر ناشی از افسردگی است با این حال نمی توانند در مقابل آن ایستادگی نمایند. یکی از افراد مبتلا به افسردگی معتقد بود که آزارگر درونی باعث موفقیت او شده است و به هیچ وجه تمایل نداشت آزارگر درونی را به شکلی از خود دور سازد. بعضی از بیماران در چنین موقعیت هایی سعی می کنند که آزارگر درونی را آرام سازند، ولی ما به آنها توصیه می کنیم که هرگز سعی نکنید آزارگرها را آرام سازید، چون با این کار باعث می شوید آنها قوی تر شوند. به عبارت دیگر اگر ما تحت تاثیر آزارگر درونی خود کارهایمان را انجام دهیم و به این امر عادت کنیم، نه تنها احساس لذت بردن از زندگی را ازدست خواهیم داد، بلکه هیجان و اشتیاقی هم برای موفقیت نخواهیم داشت. به عنوان مثال فرض کنید شما با انجام عمل جنسی، به شکل وظیفه ای که باید آن را انجام دهید برخورد کنید. شما چگونه می توانید نیاز جنسی خود را دریابید و از ارضای آن لذت ببرید؟ چگونه می توانید به نیاز جنسی خود پی ببرید و براساس میل و خواهش درونی خود آن را ارضا کنید؟ بهترین روش برای کنترل آزارگرها این است که در مقابل آنها ایستادگی کنید و به خواست آنها جواب خیر بدهید.


غرور شخصی و کمال گرایی

افرادی که مبتلا به اختلالات تغذیه ای هستند، بسیار ضعیف هستند. این نوع افراد غالباً افرادی کمال گرا و در سطح بالا رقابتی هستند. با این حال، از اینکه می توانند تغذیه و وزن خودرا تحت کنترل داشته باشند، احساس غرورمی کنند. مشکل زمانی آغاز می شود که با قرار گرفتن روی ترازو و مشاهده ی وزن کم خود، به هیجان می آیند و احساس غرور می کنند، چون به آنچه می خواسته اند، رسیده اند. اضافه شدن وزن باعث به وجود آمدن احساس خجالت و بی عرضه بودن در آنها می شود. آنها نسبت به هر مقدار کالری یا انواع غذاهایی که می خورند حساس می شوند. این امر نمونه ای از احساس خجالت است که تبدیل به غرور می شود. وقتی احساس خجالت تبدیل به غرورمی شود، برای تغییر دوباره ی آن، به کوشش بسیار زیادی نیاز است. کمک کردن به این نوع افراد به این شکل که به وزن خود اضافه کنند، ممکن است این طور تعبیر شود که آنچه آنها نسبت به آن احساس خوبی دارند، از آنها فاصله می گیرد. این نوع مشکلات کاملاً با مشکلات مربوط به بعضی از بیماری های روانی فرق دارد برای اینکه بیمار از ناراحتی خود در عذاب است و درمانگر هم می خواهد به بیمار کمک کند. بنابراین هم درمانگر و هم بیمار در یک خط قرار می گیرند و علیه یک مشکل مشترک مبارزه می کنند، اما افرادی که ناراحتی بی اشتهایی دارند، می خواهند لاغر باشند. آنها می خواهند با معیارهای کمال گرایی خودشان باقی بمانند. این امر شبیه تمام اشکال مختلف کمال گرایی و رقابت طلبی است که فرد در هر کاری مثل تمیز نگه داشتن خانه، بازی کردن یک رشته ی ورزشی در حد عالی، کارکردن خیلی زیاد و غیره که فرد می خواهد در حد کمال عمل کند. فرد به هیچ وجه حاضر نیست دست از این کارها بردارد. با این حال وقتی فرد ورزشکاری به این دلیل که نمی تواند خوب ورزش کند، افسرده می شود و اعتماد به نفس خود را از دست می دهد، نباید متعجب و حیرت زده بشویم.


غرور و اعتماد به نفس

غرور در واقع با اعتماد به نفس تفاوت دارد. درحقیقت ما می توانیم بگوییم که غرور همان اعتماد به نفس کاذب است. دلیل این امر آن است که غرور به عملکرد شما وابسته است، یعنی وابسته به نحوه ی اجرای چیزی است که دیگران برای آن ارزش قائل خواهند بود. این اعتماد به نفس نیست، اگرچه وقتی ما به معیارهای خودمان می رسیم احساس اعتماد به نفس می کنیم، اما این نوع اعتماد به نفس، خیلی لطیف و شکننده است. درچنین موقعیتی این سئوال مطرح می شود که وقتی شکست می خورید چه اتفاقی می افتد؟ اعتماد به نفس شما در این لحظه همانند شبنم صبحگاهی بخار می شود و از بین می رود. اعتماد به نفس واقعی از پذیرش خودتان به عنوان یک فرد حاصل می شود. این امر بدین معنی است که بدون توجه به موفقیت یا شکست قادر خواهید بود با موقعیت سازش کنید، بدون اینکه دچار خشم و ناامیدی شوید که باعث به وجود آمدن افکار مأیوس کننده یا حمله به خویشتن می شوند. در چنین شرایطی شما با موفقیت یا شکست و عقب نشینی، کنترل خود را از دست نمی دهید تا دچار افسردگی و بی ارزشی شوید. ممکن است تمایل بسیار شدیدی داشته باشید که کارها را به خوبی انجام دهید و خوب ظاهر شوید و سعی کنید در انجام دادن کارها تمام تلاش خود را به کار ببندید، اما خود درونی شما هنوز قادر است شما را هم چنان که هستید بپذیرد. این امر یعنی خودپذیری، سرچشمه ی اعتماد به نفس است. شما یاد می گیرید خودتان را سالم یا مریض بپذیرید.


حسادت و رقابت طلبی

بعضی از اشکال رقابت طلبی می تواند رشک و حسادت دیگران را برانگیزد و باعث شود که فرد نتواند بپذیرد که دیگران ممکن است در بعضی از موقعیت ها بهتر و شایسته تر از او باشند. پرویز دانشجوی رشته ی روان شناسی بود. او دانشجوی توانایی بود، ولی توصیه های ما را در افزایش مهارت هایش به شکل نادرستی به کار می برد. ما متعجب می شدیم وقتی می دیدیم او به توصیه های ما به دید انتقادی نگاه می کند. چون به نظرمی رسید هر توصیه ای از جانب ما، او را در موقعیت دفاعی قرار می دهد و علیه آن به بحث و جدل می پردازد. بعد از مدتی پذیرفتیم که نباید از دست او عصبانی و ناراحت شویم. او نمی توانست چیزی از ما یاد بگیرد، او فقط می خواست به هر شکل ممکن آنچه را ما می گفتیم بی ارزش جلوه دهد. ما چنین استنباط کردیم که به نظر می رسد او می خواهد بدون اینکه چیزهای مهم و سختی را یاد بگیرد، یا تلاش بیشتری از خود نشان بدهد، روان شناس بزرگی بشود. بعد از چند گفتگوی سختی که با هم داشتیم، او بروز داد که دوران اولیه ی زندگی اش پر از احساس کمال گرایی و رقابت طلبی مورد درخواست پدر و مادرش بوده است. پدر و مادر هرگز به او اجازه نداده بودند که طعم شکست خوردن را بچشد. بنابراین اگر ما به او نشان می دادیم که چگونه می توانست پیشرفت کند، او در ذهن خود، از این گفته چنین برداشت می کرد که به اندزه ی کافی خوب نیست. احساس خجالت او به سرعت فعال می شد و در نتیجه قادر نبود قبول کند که دیگران هم می توانند چیزهای با ارزشی برای پیشنهاد به او داشته باشند. در گروه دانشجویان، او فردی حسود و رقابت طلب بود و همواره سعی می کرد دیگران را کم ارزش جلوه دهد. اگر او می دید دیگران بیشتر از او می دانند، آن وقت می فهمید که باید پیشرفت کند و این امر برای او به معنی پذیرفتن این واقعیت بود که او فردکاملی نیست.

افراد مستعد احساس خجالت، کسانی هستند که رقابت طلب می شوند، و این امر می تواند مشکلات عمده ای، هم برای خودشان و هم برای دیگران به وجود آورد، چون این نوع افراد به آسانی در لاک دفاعی فرو می روند و وقتی از آنها انتقاد شود یا ببینند دیگران بهتر از آنها هستند، احساس بدی به آنها دست می دهد. در نظر آنان پیشرفت دیگران یا به دست آوردن چیزی به وسیله ی دیگران، به معنی بازنده شدن آنها است. حسادت و رقابت این چنینی علت بسیاری از مشکلات در افسردگی است، زیرا باعث می شود چنین افرادی نیاز خود را به دیگران نپذیرند و در مقابل، احساس آسیب پذیری کنند. آنها همچنین نسبت به شهرت، موفقیت، مقام، موقعیت و مورد احترام بودن دیگران حسادت می ورزند. آنها هیچ وقت حاضر نمی شوند به افراد موفق کمک کنند، بلکه سعی می کنند به هر طریقی، کوشش های آنان را بی ارزش جلوه دهند.

مبارزه با رقابت طلبی و کمال گرایی مستلزم آن است که ابتدا بدانیم که ما این ویژگی ها را در خودمان داریم یا خیر. البته شناخت این ویژگی ها چندان آسان نیست. یکی از راه های شناخت این مسئله آن است که معایب و محاسن شکست خوردن را بنویسیم و مشخص کنیم چقدر از شکست خوردن می ترسیم. مهم نیست ما نتوانیم بیشترین تلاش خود را برای بهتر انجام دادن کارها به کار ببریم، مهم میزان سازگاری ما با شکست و ناکامی است که باعث به وجود آمدن مشکلات می شوند. و همین امر است که نشان می دهد رمز موفقیت در شکست خوردن است. وقتی شکست می خوریم، باید با خودمان مهربان تر باشیم و خود را سرزنش نکنیم، هر کسی می تواند از موفقیت خود خوشحال باشد. ما باید روش هایی را پیدا بکنیم که از طریق آن بتوانیم احساسات بد خود را که ناشی از ناکامی در بعضی موارد است، به حداقل برسانیم یا از بین ببریم. هم چنین ما باید بتوانیم به کارهایمان اولویت بدهیم، بدین معنی که کدامیک ارزش بیشتری برای انجام دادن دارند.



سیاوش جمالفر، روان شناس، عضو جامعه روانکاوی انگلستان