شماره ۱۱۹۲ ـ ۲۸ آگوست ۲۰۰۸
بخش دوم و پایانی
بهداشت روانی سالخوردگان
سخنران بعدی Ingmar Skoog استاد دانشگاه گوتنبرگ سوئد بود. وی گفت که هر وقت آدم پیری احساس می کند که ادامه زندگی بی ارزش است باید امکان افسردگی او را بازبینی و کنترل نماییم، زیرا از دست دادن علاقه به زندگی یک پیامد عادی و طبیعی پیر شدن نیست. مردم امروز دنیا عمر درازتری دارند. هم اکنون تقریبا ۵۰۰ میلیون نفر افراد بالای ۶۵ سال داریم و تا سال ۲۰۵۰ این رقم ۳ برابر خواهد شد. طی همین دوره تعداد افراد ۸۰ ساله یا بیش از ۸۰ ساله از رقم ۸۷ میلیون حدوداً به ۴۰۰ میلیون نفر خواهد رسید. در کانادا نیز همین روند وجود دارد. در سال ۱۹۲۱ تنها ۵ درصد جمعیت کشور ۶۵ ساله یا پیرتر بودند. تا سال ۲۰۳۱ انتظار می رود که یک چهارم جمعیت کانادا در گروه سنی یاد شده قرار بگیرند. دکتر Skoog نتایج چند تحقیق مهم را که در سوئد انجام شده است به حاضران گزارش داد. وی گفت که براساس نتایج آن پژوهش ها زوال عقل یا dementia همراه با بالا رفتن سن بیشتر می شود. در سن ۷۰ سالگی ۳ درصد مردم از این بیماری رنج می برند. این نسبت در سن ۷۹ سالگی به ۱۱ درصد، در سن ۸۵ سالگی ۳۰ درصد و در سن ۹۵ سالگی به ۵۰ درصد می رسد. علاوه بر ارتباط بین اختلال مشاعر و پیری که به خوبی ثابت گردیده است، افسردگی نیز در بین افراد مسن بسیار متداول تر از آنچه قبلا به نظر می رسد است و این افسردگی ها غالبا تشخیص داده نمی شود. افسردگی سالخوردگان می تواند پیامدهای جدی و ناگواری داشته باشد. پژوهشهای انجام شده در سوئد نشان می دهد که سالخوردگان بالای ۸۰ سال که دچار افسردگی هستند احتمال سکته کردنشان دو برابر می شود. در واقع افسردگی افرادی که در این گروه سنی قرار دارند خطرش از داشتن فشار خون بالا هم بیشتر است. همچنین افسردگی به عنوان یک عامل کلیدی خودکشی سالخوردگان تشخیص داده شده است.
وی به نکته مهم دیگری نیز اشاره کرد که علاوه بر ارزش علمی آن می توان گفت که تا حدی جنبه پیشگویی یا از عالم غیب خبر دادن داشت. براساس یکی دیگر از یافته های تحقیقی او بانوان سالخورده به دو گروه مختلف قابل تقسیم هستند. نخست آنهایی که ادامه زندگی را بی ارزش می دانند و دوم گروهی که برعکس به زندگی علاقه و دلبستگی دارند. آمار نشان داده است که ۴۳ درصد افراد گروه اول ظرف ۳ سال می میرند در حالی که این رقم در مورد گروه دوم تنها ۱۴ درصد است. وی نتیجه گیری می کند که از دست دادن علاقه به زندگی از ۲۰ نوع بیماری شناخته شده دیگر از قبیل ناراحتی های قلبی یا سرطان مرگبارتر است. او برای حل این مشکلات معتقد است که تدبیرهای تازه ای برای بهداشت روانی جمعیت روزافزون سالخوردگان باید اندیشیده شود. این تدابیر شامل افزایش تعداد روانپزشکان و پیری شناسان (gerontologists) و افزایش تعداد تخت های بیمارستانی ویژه می باشند.
بهداشت روانی در محیط کار
دکتر Peter Coleridge از استان بریتیش کلمبیای کانادا اظهار داشت برای ایجاد محیط کار سالم کارهای بسیار زیادی باید انجام شود که مستلزم یک تغییر و تحول فرهنگی عظیم است. بسیاری از سازمانها به خاطر هزینه هایی که این کار در بر دارد نمی خواهند در این زمینه اقدامی به عمل آورند. ولی واقعیت جدید این است که اگر به خوبی از عهده این کار مهم برنیاییم برای به کارگیری و نگهداری نیروی انسانی مورد نیاز دچار مشکل خواهیم شد. کارفرمایان کانادایی دارند به هزینه سنگین عاطفی و مالی بیماریهای روحی در محیط کار پی می برند. تحقیق نشان می دهد که از هر ۴ نفر کارمند یا کارگر یک نفر با مشکلات روانی دست و پنجه نرم می کند. متداول ترین این ناراحتی ها افسردگی و اضطراب است. برآورد شده است که در کانادا بیماری روحی منجر به از بین رفتن سالانه ۳۵ میلیون روز کار می شود. این ناراحتی ها همچنین سبب حدود ۴۰ درصد ادعاهای از کار افتادگی کوتاه مدت و بیش از ۵۰ درصد از کارافتادگی های درازمدت می شود. این تحقیق ها نشان داده است که کارکنان بخش خدمات و فروش نسبت به سایر کارکنان در معرض خطرهای بیشتری هستند، زیرا در شرایط بیشتر برنامه ریزی شده ای کار می کنند و کنترل کمتری در تنظیم زندگی شغلی خود دارند.
پیشگیری به جای درمان
سخنران دیگر کنفرانس دکتر Anja Huizink از هلند بود. وی به این ضرب المثل قدیمی اشاره کرد که یک سر سوزن پیشگیری از یک خروار درمان موثرتر است و افزود که برای اعتلای سطح بهداشت عمومی باید از همان سنین کودکی و نوجوانی دست به کار شد. به عنوان مثال استفاده از برخی بازیهای آموزشی در مدارس ابتدایی برای بهبود رفتار اجتماعی کودکانی که تلاش جسمی بسیار زیاد ولی تمرکز حواس کمتری دارند (Attention Deficit Hyperactivity Disorder) موفقیت آمیز بوده است.
پیشگیری زودهنگام در کانادا نیز به عنوان یک اولویت بالا پذیرفته شده است به طوری که در استان آلبرتا وزارت بهداری و بهزیستی طی مدت ۳ سال مبلغ ۹/۳۸ میلیون دلار برای حمایت از برنامه های بهداشت روانی کودکان اختصاص داده است که براساس آن برنامه های ابتکاری مختلفی برای سازگار شدن جوانان مهاجر و خانواده آنها با شرایط زندگی جدید و کمک به حل مشکلات روحی دانش آموزان در مقاطع مختلف تحصیلی طرح ریزی و اجرا شده است. وجه مشترک تمام این ابتکارها این است که تیمی متشکل از آموزگاران، روان درمانگران، امدادگران خانواده و پرستاران به طور دسته جمعی و پیش از اینکه کار به مرحله بحرانی و خطرناکی برسد به مسائل مربوط به بهداشت روانی رسیدگی می کنند.
کمکهای اولیه بهداشت روانی
به قول حافظ “از غم هجر مکن ناله و فریاد که دوش/ زده ام فالی و فریادرسی می آید”. سخنان خانم Betty Kitchener از استرالیا سرشار از شادی و امید بود. او آدمی است که در مدرسه زندگی درسهای فراوان آموخته است. وی مدتی آموزگار مدارس ابتدایی بوده و در دوره های دیگر از زندگیش مشاور روانشناسی، پرستار بخش مراقبت از بیماران قلبی، کارمند عالی رتبه پژوهش درباره ضربه های عاطفی و روحی و همچنین یک مادر و خانم خانه دار بوده است. او مانند خانم مارگارت ترودو نخست از تجربه های زندگی خصوصی و شخصی خودش سخن می گوید و برای حاضران تعریف می کند که چگونه گرفتار افسردگی شدید و عودکننده بوده و احساس درماندگی و شرمساری می کرده است. او به دو نوع شرمساری اشاره می کند؛ یکی شرمندگی از دیگران که به طوری غیرمنطقی با داشتن ناراحتی روحی ملازمه دارد و دیگری هم شرمندگی نابجا از شخص خودش!
به هر حال او طی ۱۰ سال گذشته تجربه های زندگی شخصی و تخصصی خود را جمع بندی می کند و موفق به ابداع برنامه ای می شود که هم اکنون مردم سراسر دنیا از آن بهره میبرند. او با کمک همسرش دکتر Tony Jorm که یک پژوهشگر شناخته شده جهانی در زمینه بهداشت روانی است برنامه “کمکهای اولیه بهداشت روانی” را ابداع کرده است. این برنامه به مردم عادی یاد می دهد که چگونه علائم بیماری های روحی را در دیگران شناسایی نمایند و چگونه به یاری بیماران بشتابند تا آنها خود درصدد چاره جویی برآیند و کمکهای مورد نیاز را دریافت نمایند.
از سال ۲۰۰۱ که این برنامه شروع شده تاکنون بیش از ۵۰ هزار نفر از مردم استرالیا دوره کمکهای اولیه بهداشت روانی را گذرانده اند و دامنه برنامه به کشورهای انگلستان، هنگ کنگ، فنلاند و سنگاپور هم کشیده شده است. بسیار شایسته و بجا است که در ایران نیز دست اندرکاران بهداشت و درمان از این برنامه ابتکاری، کم هزینه و سودبخش اقتباس و بهره گیری نمایند. خوشبختانه در کانادا از سال ۲۰۰۶ برنامه یاد شده ابتدا در استان آلبرتا و سپس در سرتاسر کشور به مورد اجرا درآمده است. برنامه مورد بحث در استرالیا به دقت ارزیابی شده و نتیجه اش رضایت بخش بوده است. به عنوان مثال نظرخواهی ها نشان می دهد که کارآموزان ۶ ماه بعد از گذراندن دوره با اعتماد بیشتری مردم نیازمند را به گرفتن کمک و مشاوره با متخصصان ترغیب می کنند و تحقیق دیگری نشان داده که سه چهارم شرکت کنندگان در دوره عملا توانسته اند مهارتهایی را که به آنها آموخته شده است به کار گیرند. دکتر Kitchener گفت که از محبوبیت بسیار زیاد برنامه و اینکه دامنه آن مانند شعله های آتش به همه جا سرایت کرده شگفت زده شده است و افزود که “فکر می کنم کار ما درست، بجا و به موقع بود.”
نتیجه گیری
به باور ما تاریخ دنیا از خانم مارگارت ترودو و همچنین از خاتم بتی کیچنر به نیکی یاد خواهد کرد. چرا که این بانوان شجاع پیشگامان مبارزه با یک تابوی دیرینه و یک شرم اجتماعی بی پایه و کاملا غیرمنطقی شده اند. آنها به دور از ملاحظات و مصلحت اندیشی های فردی و خانوادگی از رنج هایی که خودشان برده اند با صراحت برای همه مردم سخن گفته اند و با این هدف که دیگران مثل آنها رنج بیهوده نبرند درصدد چاره جویی و حل مشکل برآمده اند. جان سخن آنها این است که جسم و روح هر دو آسیب پذیرند. همان گونه که مراجعه به پزشک خانوادگی به دلیل مثلا سرماخوردگی یا ناراحتی قلبی شرم آور نیست، مشاوره با روانپزشک هم برای درمان ناراحتی های مختلف از قبیل افسردگی، تشویش، اضطراب و غیره به هیچ وجه نباید اسباب خجالت و شرمساری بیماران یا بستگان آنها باشد. صائب می گوید:
“درد بی درمان به مرگ تلخ شیرین می شود/ منت درمان کشیدن از طبیبان مشکل است”
با تمام ارادتی که به آن شاعر بزرگ داریم در این مورد خاص درست برعکس او می اندیشیم. استفاده از خدمات تخصصی پزشکان و روانپزشکان برای تامین سلامت جسم و جان امری کاملا ضروری است و شرم بسیار نابجای مقرون با ناراحتی های روحی بایستی بی درنگ از عرصه پندارمردم جهان زدوده شود.
خوانندگان گرامی برای آگاهی بیشتر در این زمینه می توانند به سایتهای اینترنتی زیر مراجعه نمایند: