بهروز شیدا
آن چه می خوانید گفتاری است که برای فیلمی خیالی نوشته شده است؛ فیلمی خیالی در مورد جام جهانی ی ۲۰۱۰؛ هیجده تکه ی به هم پیوسته از متن و حاشیه. آن فیلم خیالی هرگز ساخته نخواهد شد. این گفتار اما، در پایان هر تکه از تصویری ثابت سخن می گوید تا آن فیلم خیالی را به یاد آورد.

۱
پرسش های یک متن را ببینیم: فوتبال مذهب است؟ جشن است؟ بازار است؟ زیبایی است؟ مخدر است؟ علم است؟ هنر است؟ رقابت است؟ بازی است؟ ابزار قدرت است؟ صحنه ی پیوندها است؟ صحنه ی شکوه حضورها است؟ صحنه ی دریغ غیاب ها است؟
تصویرِ ثابت ِ یک توپ فوتبال در هوا.

۲
غیاب دو خنده را ببینیم: در جام جهانی ی ۲۰۱۰ دو خنده غایب اند: خنده ی رونالدینیو، (۱) خنده ی زلاتان ایبراهیمویچ. (۲)
رونالدینیو همه ی چیزهایی را برده است که برای زلاتان ایبراهیمویچ آرزو است؛ دست نایافتنی شاید: در سال ۲۰۰۲ با برزیل جام جهانی را می برد؛ در سالهای ۲۰۰۴ و ۲۰۰۵ به عنوان بهترین فوتبالیست جهان انتخاب می شود؛(۳) در سال ۲۰۰۵  توپ طلایی را می برد؛ (۴) در سال ۲۰۰۶ با باشگاه بارسلون جام باشگاه های اروپا را می برد.
رونالدینیو در پورتو آلگره به دنیا آمده است؛ در ۲۱ مارس سال ۱۹۸۰. رونالدینیو از فوتبال ساحلی آغاز می کند؛ درست مثلِ همه ی پابرهنه گانی که زیر خورشید برزیل قد می کشند. توپ های قوسی ی او یادگار آن روزها است. باشگاه جِرِمیو منزل اول او است؛ سکوی پرواز به سوی اروپا. در سال ۲۰۰۱ به باشگاه پاریس سن ژرمن می رود. جشن پرشکوه بلوغ او اما، در باشگاه بارسلون برپا می شود؛ در سال ۲۰۰۳. جهان ناگهان به رونالدینیو می نگرد؛ با چشمانی حیرت زده. فوتبال دیگری متولد می شود؛ بازی گوشانه؛ پرخنده؛ شعبده ی مطلق. هزاران کودک و نوجوان در همه جای جهان رونالدینیوهای دیگری هستند: نوجوانی، در حالی که با توپ چرمی ی مستعمل شانه و سر می زند، به سوی نانوایی می رود در نوار غزه ی تنها. کودکی توپ پلاستیکی را بر پشت گردن گذاشته است، شنا می رود بر اسفالت داغ رامهرمز. نوجوانی که سربندی سیاه چون رونالدینیو بسته است به خانه ی مادربزرگ خسته می رود؛ زیر برف سنگینِ استکهلم. تکثیر رونالدینیو بی مرز است؛ در افقِ طلوع است.
خورشید هم اما، می میرد؛ گاه دمی زود؛ گاه کمی زود؛ گاه سخت زود. درجام جهانیی ۲۰۰۶ برزیل در یک چهارم نهایی به فرانسه می بازد؛ روز اول جولای. رونالدینیو انگار همان روز  غروب می کند. می میرد پشت شب؟
رونالدینیو در ۷ جولای سال ۲۰۰۸  باشگاه بارسلون را ترک می کند؛ به مقصد باشگاه آ. ث. میلان؛ باشگاه سیلویو برلوسکونی، سیاستمدار- کلان سرمایه داری که سلطان جهان تاریک خویش است. ستاره گان بسیاری بر نیمکت باشگاه آ. ث. میلان به پایان راه رسیده اند. رونالدینیو اما، بر نیمکت نمی نشیند؛ بر زمین باز هم می چرخد، می دود، گاه می خندد. در فصل ۲۰۱۰ – ۲۰۰۹ همه ی توان را توشه می کند؛ خورشید اما، پر نمی گشاید. دونگا،(۵) مربی ی تیم ملی ی برزیل، متقاعد نمی شود؛ رونالدینیو را برای جام جهانی برنمی گزیند. غیاب بزرگ رقم می خورد. رونالدینیو قربانی ی بزم های شبانه می شود.
زلاتان ایبراهیمویچ در مالمو به دنیا آمده است؛ در ۳ اکتبر سال ۱۹۸۱؛ از پدری بوسنیایی و مادری کروات؛ مهاجرانی حاشیه نشین. پدر و مادرش از یک دیگر جدا شده اند در دوران کودکی ی او. عشق او به خانواده اما، هرگز نمرده است. بازوهای او شاهد این مدعا است، پر از خالکوبی ی نام های همه ی اعضای خانواده؛ موضوعی برای تحقیق روانشناسان.
قصه ی او شاید هنگامی آغاز می شود که به باشگاه مالمو می رود؛ در سال ۱۹۹۴. کمی بعد تکواندو را نیز آغاز می کند؛ سه سال بعد کمربند سیاه می گیرد؛ مهارتی که در گلهای ی که با پاشنه ی پا می زند نمودی تمام عیار دارد. در سال ۲۰۰۱ به باشگاه آژاکس می رود؛ در سال ۲۰۰۴ به باشگاه یوونتوس؛ در سال ۲۰۰۶ به باشگاه اینترمیلان؛ در سال ۲۰۰۹ به باشگاه بارسلون؛ نه سال زنده گی ی حرف های در چهار باشگاه؛ در سه سرزمین. هشت سال از این دوران را با مقام قهرمانی ی باشگاهی که در آن بازی می کند، به پایان می برد: دو سال با باشگاه آژاکس، دو سال با باشگاه یوونتوس، سه سال با باشگاه اینتر میلان، یک سال با باشگاه بارسلون. در سال ۲۰۰۹  آقای گل باشگاه های ایتالیا می شود؛ سه بار به عنوان مرد سال فوتبال سوئد برگزیده می شود؛ دو بار به عنوان مرد سال فوتبال ایتالیا.  هرگز اما، نه جام باشگاه های اروپا را می برد نه به عنوان بهترین فوتبالیست جهان انتخاب می شود نه توپ طلایی را می برد. زلاتان ایبراهیمویچ  به باشگاه بارسلون میآید تا چیزهایی را ببرد که هرگز نبرده است؛ اما نمی شود.
زلاتان ایبراهیمویچ فصل چندان موفقی را در بارسلون نمی گذراند؛ شاید به دو دلیل: نخست به دلیل آنکه سیستم  ۳- ۳- ۴ با ویژه گی های او چندان خوانایی ندارد؛ در سیستم ۳ ـ ۳ – ۴   او باید بسیار بدود و کمتر صاحب توپ شود؛ حال آن که او به سیستم  ۲ ـ ۴ ـ ۴ نیاز دارد که در آن به عنوان فوروارد هدف می تواند کمتر بدود و بیشتر صاحب توپ شود. حضور درخشان لیونل مسی (۶) نقش او را کم رنگ تر هم می کند. شاید حضور لیونل مسی به او یادآوری می کند که هرگز نمی تواند به عنوان بهترین فوتبالیست جهان انتخاب شود. رویایی شاید برای همیشه پر ریخته است.
پیش از این ها اما، تیم ملی ی سوئد از راهیابی به جام جهانی ی ۲۰۱۰ بازمی ماند. تیر خلاص را تیم ملی ی دانمارک شلیک می کند؛ در کپنهاک تیم ملی ی سوئد را با نتیجه ی ۰ – ۱ شکست می دهد. زلاتان ایبراهیمویچ هرگز با تیم ملی ی سوئد به عنوان چشم گیری دست نیافته است؛ شاید هم دیگر در تیم ملی ی سوئد بازی نکند؛ با این همه یاد او باقی است؛ که لحظه های سرور بسیار آفریده است؛ هنرمندی که هم زیبایی می آفریند هم تحریک می کند؛ یکی شورشی که خود را چنین توصیف می کند: زلاتان زلاتان است؛ توصیفی که سخن خدا در عهد عتیق را به یاد می آورد: من همین ام که هستم. (۷)
تصویر ثابت کودکی پنج ـ شش ساله که توپ را به طرف یک دروازه ی خالی می راند.

۳
جای خالی ی دو مربی را ببینیم: در میان مربیانی که در جام جهانی ی ۲۰۱۰ حضور ندارند، جای دو مربی سخت خالی است: خوزه مورینیو؛ (۸) مربی ی اینتر میلان که در پایان فصل ۲۰۱۰ – ۲۰۰۹  باشگاه اینترمیلان را به قصد باشگاه رئال مادرید ترک می کند؛ آلکس فرگوسن،(۹)مربی ی ابدی ی منچستر یونایتد.
خوزه مورینیو در ستوبال  متولد شده است؛ در ۲۶ ژانویه ی سال ۱۹۶۳. به عنوان فوتبالیست یادگارهای چندان بزرگی از خویش به جای نگذاشته است. به عنوان مربی اما، کارنامه ای افسانه ای دارد. کارِ مربی گری را در سال ۲۰۰۰ در باشگاه بنفیکا آغاز می کند؛ در سال های ۲۰۰۲ – ۲۰۰۱ مربی ی باشگاه اونیائو دِ لِیریا می شود؛ در سالهای ۲۰۰۴ – ۲۰۰۲ مربی ی باشگاه پورتو؛ در سالهای ۲۰۰۷ – ۲۰۰۴ مربی ی باشگاه چلسی؛ در سال های ۲۰۱۰ – ۲۰۰۸ مربی ی باشگاه اینترمیلان.
نخستین پیروزی ی شگفت انگیز را در سال ۲۰۰۴ با باشگاه پورتو به دست می آورد؛ هنگامی که با تیمی نه چندان بزرگ قهرمان جام باشگاه های اروپا می شود. این پیروزی از چشم صاحب ثروتمند باشگاه چلسی بیرون نمی ماند. رومن آبرامویچ او را به عنوان مربی ی باشگاه چلسی استخدام می کند. خوزه موروینیو در کنار فوتبالیست هایی چون فرانک لمپارد، (۱۰) جان تری، (۱۱) دیدیه دروگبا (۱۲) به فتح جام باشگاه های اروپا می آید. هرگز اما، با باشگاه چلسی به کسب این عنوان موفق نمی شود؛ هر چند که در سال اول ورود به باشگاه چلسی هم قهرمان جام باشگاه های انگلستان می شود هم قهرمان جام حذفی ی انگلستان. چندین رکورد را نیز می شکند: بیشترین تعداد برد، کمترین تعداد گل خورده، بیشترین تعداد بازی بدون گل خورده. فصل بعد بار دیگرجام باشگاه های انگلستان را می برد. در فصل ۲۰۰۷ – ۲۰۰۶ هم جام حذفی را می برد هم جام اتحادیه را.
ماه عسل اما، سرانجام پایان می یابد. در سال ۲۰۰۷  باشگاه چلسی را ترک می کند. در سال ۲۰۰۸ به باشگاه اینتر میلان می پیوندد. در سال اول باشگاه منچستر یونایتد در یک هشتم نهایی ی جام باشگاه های اروپا سد راه می شود. سال بعد زلاتان ایبراهیمویچ از باشگاه اینتر میلان به باشگاه بارسلون می رود؛ ساموئل اتو (۱۳) به جای او از باشگاه بارسلون به باشگاه اینترمیلان می آید. خوزه مورینیو سه بازیکن کلیدی ی دیگر نیز می خرد: وسلِی اشنایدر (۱۴) از باشگاه رئال مادرید؛ لوسیو،(۱۵) از باشگاه بایرمونیخ؛ دیهگو میلیتو (۱۶) از باشگاه جِنوا. نبوغ خوزه مورینیو جواب می دهد. اینتر میلان هر سه جامِ ممکن را می برد: جام باشگاه های ایتالیا، جام حذفی، جام باشگاه های اروپا.
خوزه مورینیو سومین مربی ای است که جام باشگاه های اروپا را با دو باشگاه می برد. پیش از او ارنست هاپل (۱۷) یک بار در سال ۱۹۷۰ با باشگاه فاینورد، یک بار در سال ۱۹۸۳ با باشگاه هامبورگ و اُتمار هیتزفیلد (۱۸) یک بار در سال ۱۹۹۷ با باشگاه بورسیا دورتموند، یک بار در سال ۲۰۰۱ با باشگاه بایرمونیخ جام باشگاه های اروپا را برده اند. خوزه مورینیو، پس از پیروزی در اینترمیلان به باشگاه رئال مادرید می رود تا نخستین مربی ای باشد که با سه باشگاه گوناگون جام باشگاه های اروپا را می برد. می تواند؟
خوزه مورینیو مرد تیترهای جنجالی است: او را متفرعن و پارانوییک خوانده اند؛ مردی که با تاکتیک های دفاعی ی خویش به فوتبال صدمه زده است. تاکتیک جنگ های روانی ی او را از زلاتان ایبراهیمویچ بپرسید: در باز ی ی برگشت جام باشگاه های اروپا در سال ۲۰۱۰، در مرحله ی نیمه نهایی هنگامی که پپ گواردیولا، (۱۹) در آغاز نیمه ی دوم، در کنار زمین مشغول صحبت با زلاتان ایبراهیمویچ است، خوزه مورینیو پشتِ سر آن دو ظاهر می شود و خطاب به آن ها می گوید: به جایی نخواهید رسید، حتا اگر داور به نفع شما سوت بزند. شاید به همین خاطر است که زلاتان ایبراهیمویچ پس از حذف باشگاه بارسلون در مقابل باشگاه اینترمیلان در رختکن چنین می گوید: اگر اینتر میلان قهرمان شود خودم را با تیر می زنم.
آلکس فرگوسن در گلاسگو به دنیا آمده است؛ در ۳۱ دسامبر سال ۱۹۴۱. به عنوان فوتبالیست خاطرات چندان ماندگاری از خویش به جای نگذاشته است؛ دوران مربیگری ی او اما، حکایتی است. مربیگری را در باشگاه ایست استیرلینگز هایر آغاز می کند. نخستین پیروزی ها را اما، با باشگاه آبردین تجربه می کند؛ در فاصله ی سالهای ۱۹۸۵ ـ ۱۹۷۸. در فصل ۱۹۸۶ – ۱۹۸۵ مربی ی تیم ملی ی اسکاتلند است.
در سال ۱۹۸۶ مربیی باشگاه منچستریونایتد می شود؛ سفری که انگار پایان ندارد. بیست و چهار سال است آلکس فرگوسن و منچستر یونایتد واژه های مترادف یک لغتنامه اند.  در سال ۱۹۹۳ باشگاه منچستر یونایتد پس از بیست وشش سال برای اولین بار جام باشگاه های انگلستان را تصاحب می کند. از آن پس سیل پیروزی های آلکس فرگوسن پشت هیچ سدی متوقف نمی شود: ده بار دیگر جام باشگاه های انگلستان را می برد؛ پنج بار جام حذفی را؛ پنج بار جام اتحادیه را؛ دوبار جام باشگاه های اروپا را. این همه جام اما، چشم آلکس فرگوسن را سیر نکرده است؛ هل هله ی انبوه تماشاچیان گوش او را پر نکرده است. هنوز پس از هر گل چون کودکی به هوا می پرد؛ پس از هر شکست از خشم کف به دهان می آورد؛ پدر سخت گیر فوتبالیست های بسیار؛ نماد نظم؛ کاشف الماس های زمخت؛ رام کننده ی جان های سرکش: رام کننده ی اریک کانتونای(۲۰) مغرور، دیوید بکهامِ (۲۱) پرهیاهو، کریستیان رونالدوی (۲۲) خودمحور، وین رونی ی (۲۳) پرخاشجو.
تصویر ثابت مردی که دست راست اش را در هوا مشت کرده است؛ خشمگینانه فریاد می زند.

۴
فروشنده گان لذت و لعنت را ببینیم: در روزها و شب هایی که جام جهانیی ۲۰۱۰ جریان دارد، بیش از چهل هزار زن تن فروش به توریست های ورزشی تن خواهند فروخت. زنان تن فروش از همه جای دنیا خواهند آمد؛ بیش از هرجا اما، از کشورهای اروپای شرقی؛ این قربانیان همیشه ی بازار سکس.
دولت آفریقای جنوبی تا بر این بازار عظیم دهنه زند، خرید و فروش سکس را در طول جام جهانی قانونی کرده است. با این همه کودکان فقیر نیز از هجوم غُلغله ی خرید و فروش سکس در امان نخواهند بود؛ مافیای مواد مخدر و سکس برای کودکان نیز دندان تیز کرده است.
ته باغ داغ هل هله ها چراغ رابطه نمی سوزد؛ خواب تن فروشان از تنهایی سرد است.
تصویر ثابت زنی نیمه عریان پشت یک ویترین.

۵
گروه بندی ی جام جهانی را ببینیم: گروه بندی ی جام جهانی ی ۲۰۱۰ چنین است: گروه اول: آفریقای جنوبی، مکزیک، اروگوئه، فرانسه. گروه دوم: آرژانتین، کره ی جنوبی، نیجریه، یونان. گروه سوم: انگلستان، آمریکا، الجزایر، اسلونی. گروه چهارم: آلمان، استرالیا، غنا، صربستان. گروه پنجم: هلند، ژاپن، کامرون، دانمارک. گروه ششم: ایتالیا، نیوزلند، پاراگوئه، اسلواکی. گروه هفتم: برزیل، کره ی شمالی، ساحل عاج، پرتغال. گروه هشتم: اسپانیا، هندوراس، شیلی، سوییس.
در میان سی و دو تیمی که در جام جهانی شرکت دارند، بنا بر  پیش بینی ی شرکت های شرط بندی، برزیل، انگلستان، آرژانتین، اسپانیا، هلند، بیشترین شانس را برای کسب عنوان قهرمانی دارند.
تصویر ثابت پیرمردی که بر پیش خوان یک مغازه بر یک کوپن شرط بندی ضرب در می زند.

۶
ستاره گان پنج تیمِ بنگاه های شرط بندی را ببینیم: کاکا، (۲۴) ستاره ی تیم ملی ی برزیل، در برازیلا به دنیا آمده است؛ در ۲۲ آوریل سال ۱۹۸۲. فوتبال را از باشگاه سائوپولو آغاز می کند، با باشگاه آ. ث. میلان اما، به اوج می رسد. سرعت اش  با توپ زبان زد است؛ صاعقه است؛ یک مسیحیی معتقد که دست از آسمان نمی کشد؛ دست از قلب نیز. هنگامی که در سال ۲۰۰۸ شایعه ی انتقال اش از آ. ث. میلان به رئال مادرید در کوچه ها می پیچد، دست روی قلب می گذارد، آرم پیراهن باشگاه آ. ث. میلان را می بوسد، سوگند می خورد، هرگز این باشگاه را ترک نکند. سال ۲۰۰۹ اما، به استخدام باشگاه رئال مادرید درمی آید. قلب های آسمانی نیز خریدنی اند اگر قیمت مناسب باشد.
وین رونی، ستاره ی تیم ملی ی انگلستان، در لیورپول به دنیا آمده است؛ در ۲۵ اکتبر سال ۱۹۸۵. فوتبال را از باشگاه اورتون آغاز می کند؛ در باشگاه منچستریونایتد اما، به اوج می رسد. تا هنگامی که کریستیان رونالدو در باشگاه منچستر یونایتد است، نقش آرشه ی دوم ویلن را دارد؛ از هنگامی که او منچستر یونایتد را ترک می کند اما، به شاه آرشه ی ارکستر تبدیل می شود. وین رونی در زمین فوتبال چون یک بوکسور می جنگد؛ آنقدر می دود که قلب تماشاچیان نیز تیر می کشد.
لیونل مسی، ستاره ی تیم ملی ی آرژانتین، در روساریو به دنیا آمده است؛ در ۲۴ ژوئن سال ۱۹۸۷. فوتبال را در باشگاه نیو ولز اولد بویز آغاز می کند. در یازده ساله گی دکترها به او هشدار می دهند که به دلایل هورمونی رشدش دچار اختلال شده است. در دوازده ساله گی، با قد ۱۳۷ سانتیمتر و استعدادی به وسعت جهان، به باشگاه بارسلون می آید. ده سال بعد یکی از بزرگترین ستاره گان فوتبال همه ی تاریخ است؛ مردی که سر به همه ی آسمان می ساید. با باشگاه بارسلون همه چیز را می برد: جام باشگاه های اسپانیا، جام حذفی ی اسپانیا، جام باشگاه های اروپا، جام باشگاه های جهان، کفش طلایی ی اروپا. لیونل مسی معجزه می کند؛ فقط با حرکت بدن دفاع یک تیم را از سر راه برمی دارد؛ هر چند که چنان شیفته ی توپ است که گاه یار خودی را که در برابر دروازه ی خالی ی حریف سر و دست تکان م یدهد، نگاه هم نمی کند. چه کسی اما، به یار لیونل مسی فکر می کند، هنگامی که او در یک بازی بارها همه ی تیم حریف را به پیک نیک می فرستد؟
چاوی، (۲۵) ستاره ی تیم ملی ی اسپانیا، در تراسا به دنیا آمده است؛ در ۲۵ ژانویه ی سال ۱۹۸۰. فوتبال را از یازده ساله گی در باشگاه بارسلون آغاز می کند. با باشگاه بارسلون همه چیز می برد: جام باشگاه های اسپانیا، جام حذفی ی اسپانیا، جام باشگاه های اروپا، جام باشگاه های جهان. در سال ۲۰۰۸  نیز جام ملت های اروپا را با تیم ملی ی اسپانیا می برد. فرمانده ی مقتدر خط میانی است؛ انگار ده سال یک بار هم پاس غلط نمی دهد؛ چرخش و یک پاس نرم. نه تیترها را اشغال می کند نه قلب ها را تسخیر نه نفرت ها را تحریک. پسر آرامی که همیشه به این که بخشی از یک کل پیروز باشد، قانع است.
آرین روبن، (۲۶) ستاره ی تیم ملی ی فوتبال هلند در بِدوم به دنیا آمده است؛ در ۲۳ ژانویه ی سال ۱۹۸۴. فوتبال را از شش ساله گی در باشگاه ووبدو آغاز می کند. در باشگاه آیندهون می درخشد، در باشگاه چلسی به ستاره تبدیل می شود، در باشگاه رئال مادرید هیچ کم ندارد، در باشگاه بایرمونیخ بی او نیمی از تیم از دست می رود. آرین روبن سلطان دریبل های فریبنده، تمارض به آسیب دیده گی، فریب داوران، پوزخنده ای اعصاب کُش است؛ مردی که حریفان را عاصی می کند.
تصویر ثابت لیونل مسی که روی شانه ی عریان زنی جوان را امضا می کند.

۷
آفریقای جنوبی را ببینیم: شاید هیچ کس در کره ی خاک نباشد که با شنیدن نامِ آفریقای جنوبی به یاد نلسون ماندلا (۲۷) نیفتد؛ نماد جنبه ی انسانی ی  جهان سیاست؛ مردی که انتقام نمی خواهد، دشمنان اش را نیز خوار نمی پسندد؛ مردی که بیست و هفت سال را در زندان رژیم آپارتاید چشم بر سقف کوتاه و زمین سخت می گشاید تا سرانجام به پدیده ای تبدیل شود که هیچ کس را از او گزیر نیست؛ مرد لبخند، ادب، قلب. نلسون ماندلای نودویک ساله نماد طراوت آفریقای جنوبی است.
لبخند نلسون ماندلا اما، می خواهد مرهم یک رنج طولانی باشد. تاریخ تولد آفریقای جنوبی را شاید بتوان در روزی جست وجو کرد که کاشف پرتغالی، بارتولومئو دیاس، (۲۸) دماغه ی امید نیک را کشف می کند؛ در سال ۱۸۴۸. در قرن های ۱۸ – ۱۷ جمعیتِ بزرگی از هلندی ها گرد دماغه ی امید نیک جمع می شوند. همین هلندی ها هستند که برده گان سیاهپوست را از اندونزی، ماداگاسکار، هند به اینجا می آورند؛ پدران سیاهپوستان آفریقای جنوبی را.
بریتانیای کبیر آفریقای جنوبی را در سال ۱۷۹۷ فتح می کند. سال هایی بعد کشف طلا و الماس مهاجرت زراندوزان به آفریقای جنوبی را گسترش می بخشد. ثروت یک سرزمین گاه منبع رنج ها است. سرانجام در یک جنگ طولانی، نیروهای انگلستان، بومیان آفریقای جنوبی، بوئرها، را شکست می دهند. در سال  ۱۹۴۸ حزب ملی ی  آفریقای جنوبی به قدرت می رسد؛ تازیانه ی آپارتاید بر تن خسته ی سیاهپوستان. آپارتاید اما، باقی نمی ماند. نلسون ماندلا از زندان آزاد می شود؛ در سال ۱۹۹۴. شانزده سال بعد آفریقای جنوبی میزبان جام جهانی ی  ۲۰۱۰ است.
تصویر ثابت نلسون ماندلای جوان در سلول زندان.

۸
چهار خاطره ی مانده گار را ببینیم: ۲۱ ژوئن سال ۱۹۷۰؛ استادیوم آزتک؛ مکزیکو؛ بازی ی فینال جام جهانی میان برزیل و ایتالیا؛ دقیقه ی ۸۶. برزیل ۱ – ۳ از ایتالیا پیش افتاده است. جرزینهو (۲۹) از سمت چپ حرکت می کند، یک دفاع حریف را از سر راه بر می دارد، توپ را پشت هیجده قدم ایتالیا به پله (۳۰) می سپرد، پله توپ را اریب داخل خط هیجده قدم ایتالیا می فرستد،  شوت سرکش کارلوس آلبرتو (۳۱) در زاویه ی چپ دروازه ی ایتالیا. برزیل ۴ ایتالیا ۱. کار تمام؛ برزیل برای سومین بار قهرمان. جام ژول ریمه (۳۲) صاحب همیشه گی یافته است.
۲۲ ژوئن سال ۱۹۸۶؛ استادیوم آزتک؛ مکزیکو؛ بازی ی یک چهارم نهایی میان آرژانتین و انگلستان؛ دقیقه ی ۵۱. دیهگو مارادونا (۳۳) سه دفاع انگلستان را پشت خط هیجده قدم حریف جا می گذارد. پاس داخل هیجده قدم؛ توپ روی پای بازیکن آرژانتین جفت نمی شود. دفاع انگلستان زیر توپ می زند. توپ روی دروازه ی انگلستان می آید. پیتر شیلتون، (۳۴) دروازبان انگلستان به هوا می پرد تا توپ را مشت کند. دیه گو مارادونا نیم متر از او بیشتر می پرد. سر دیه گو مارادونا هم سطح دست مشت کرده ی پیتر شیلتون است. دست خود را نیز در کنار سر آورده است؛ اشاره ی دست دیه گو مارادونا؛ توپ وارد دروازه ی انگلستان می شود. «دست خدا» کار خود را کرده است.
دقیقه ی ۵۵ همان بازی است. دیه گو مارادونا در زمین خودی، نزدیک خط نیمه صاحب توپ می شود. چرخش بدن رو به سوی دروازه ی انگلستان؛ دو بازیکن حریف جا می مانند؛ سه، چهار، پنج، شش. پیتر شیلتون هم دریبل می خورد. زیباترین گل تاریخ تصویر می شود.
۹ جولای سال ۲۰۰۶ ؛ استادیوم الیمپیا؛ برلین؛ بازی ی فینال جام جهانی میان فرانسه و ایتالیا؛ دقیقه ی ۱۱۰. مارکو مترتزی (۳۵) از پشت زین الدین زیدان (۳۶) را بغل می کند. زین الدین زیدان برمی گردد، لبه ی پیراهن خود را می گیرد و به مارکو مترتزی چیزی می گوید. مارکو مترتزی پشت سر او می آید و پاسخ می دهد. زین الدین زیدان که رو به سوی زمین خودی در حال دویدن است، پا سست می کند؛ به افتخار، پیروزی، تاریخ پشت می کند؛ برمی گردد؛ با سر به سینه ی مارکو مترتزی می کوبد. چنین است پرتره ی زین الدین زیدان.
تصویر ثابت زین الدین زیدان از پشت؛ پیراهن شماره ی ۱۰ تیم ملی ی فرانسه بر تن اش.
۹
آفریقای زخمی را ببینیم: آفریقا نماد برده گی، استثمار، استعمار، جنگ های داخلی، فقر، تجاوز، سند تباهی ی قدرت های اروپایی و آمریکایی است. کنگو کینشازا تنها یک نمونه است: سال ها است اسیر جنگ داخلی است؛ جنگی در اوج درنده گی. سربازان ارتشِ حکومت از تجاوز به زنان و کودکان می گویند: مردم به ما به عنوان موجوداتی بی ارزش می نگرند؛ ما مجبوریم آن ها را سر جایشان بنشانیم. ما دستور فرمانده هامان را اطاعت می کنیم. ما همیشه گرسنه ایم. غذایی می خوریم که جلوی خوک هم نمی اندازند. سلاح های سنگین حمل می کنیم. تجاوز به دیگران نشان خشم کور ما است. ما مواد مخدر مصرف می کنیم. جنگ وحشتناک تر از آن است که در حال هشیاری بتوان آن را تحمل کرد. ما در حال نشئه گی به دیگران تجاوز می کنیم.
تصویر ثابت زنی که در برهوتی کنار دیوار ویرانه ای نشسته است و سر بر پاها گذاشته است.

۱۰
برده گی ی کودکان را ببینیم: شرکت نایک، در فیلمی که به مناسبت جام جهانی ی ۲۰۱۰ ساخته است، ستاره گانی چون رونالدینیو، کریستیان رونالدو، دیدیه دروگبا، وین رونی، آندرس اینستا، (۳۷) مرد شماره یک بسکتبال جهان، کوبی برایانت، (۳۸) مرد شماره یک تنیس جهان، راجر فدرر (۳۹) را به کار گرفته است. در این فیلم مشهورترین حرکت بدنی ی رونالدینیو را می بینیم که به کوبی برایانت الهام می بخشد. تنها نقص یا شاید زائده ی این فیلم این است که دونگا، رونالدینیو را برای جام جهانی انتخاب نکرده است. دونگا طرح نایک را مختل می کند.
تصویرثابتِ کودکی ژنده پوش در یکی از کارخانه های نایک در بنگلادش.

۱۱
همدلی ها را ببینیم: در آفریقای جنوبی به نه زبان آفریقایی سخن گفته می شود: فاناگو، خوئی، لوبدو، خوسا، ناما، دبل شمالی، فوتی، نس، زبان اشاره ی آفریقای جنوبی.
تصویر ثابت پیرمردی که رو به زنی جوان سر و دست تکان می دهد.

۱۲
یکی از بت ها را ببینیم: دیدیه دروگبا در آبی جان به دنیا آمده است؛ در یازده مارس سال ۱۹۸۰؛ عضو باشگاه چلسی است؛ در سرزمین اش ساحل عاج اما، قادر مطلق است؛ همه چیز است. در کشوری که با بیست و یک میلیون جمعیت، درآمد سرانه ای کمتر از شصت دلار در ماه دارد. دیدیه دروگبا بت آرزوها است؛ آن بالا را نشان می دهد. در ساحل عاج سال ها جنگ داخلی میان شمال و جنوب کشته انداخته است. دیدیه دروگبا راه صلح نشان می دهد: تیم ملی ای را رهبری می کند که در آن فوتبالیست های شمال و جنوب به سوی یک هدف حرکت می کنند. سیاست مداران الهام می گیرند: در سال ۲۰۰۷ پیمان صلحی را امضا می کنند که بر مبنای آن رئیس جمهور از جنوب، نخست وزیر از شمال برگزیده می شود.
دیدیه دروگبا مردی ساده است که اگر بخواهد رئیس جمهور ساحل عاج شود، نتیجه ی انتخابات روشن تر از روز است. آرزوها به همه جا سر می زنند.
تصویر ثابت نوجوانی سیاه پوست که در زمینی خاکی روپایی می زند.

۱۳
انتقادها را ببینیم: فیلم مستندِ فارنهایت ۲۰۱۰، به کارگردانی ی کِرِیگ تتینر (۴۰) سرمایه گذاری ی کلان آفریقای جنوبی در جام جهانی را باری سنگین بر دوشِ کشوری فقیر می داند. به عنوان نمونه استادیوم فوتبالی که در شهر کیپ تاون به مناسبت جام جهانی ساخته شده است، میلیاردها دلار هزینه برده است. به نظر نمی رسد که در طول جام جهانی این استادیوم پر شود، اما از آن جا که فدراسیون جهانی ی فوتبال تأکید می کند که بازی های نیمه نهایی باید در استادیومی با گنجایش دست کم هفتاد هزار تماشاچی برگزار شوند، آفریقای جنوبی مجبور به تأسیس این استادیوم می شود.
هیچ یک از کانال های تلویزیون آفریقای جنوبی حاضر به پخش فیلم فارنهایت ۲۰۱۰ نشده اند: ما حاضر نیستیم تصویری منفی از این حادثه ی تاریخی به دست دهیم.
تصویر ثابت یک استادیوم خالی ی  فوتبال.

۱۴
خدایی دیگر را ببینیم: در فیلم مستندی که اِمیر کوستوریکا، (۴۱) از زنده گی ی  دیه گو مارادونا ساخته است، (۴۲) کلیسای دیه گو مارادونا را می بینیم؛ عروس و دامادی را می بینیم که در مقابل کشیش کلیسای دیه گو مارادونا می ایستند، دست روی توپ می گذارند، سوگند می خورند به دیه گو مارادونا وفادار بمانند، به نام دیه گو مارادونا برای یک دیگر عقد می شوند. دیه گو مارادونا نام خدای گروهی از مردم آرژانتین است.
دیه گو مارادونا در ویا فیوریتو به دنیا آمده است؛ نزدیک بوینس آیرس؛ در ۳۰ اکتبر سال ۱۹۶۰. سرزمین آرژانتین به کدام فرزند خود چنین دل بسته است؟ از کدام فرزند خود سلحشوری چنین مطلق ساخته است؟ در فیلم اِمیر کوستوریکا بازی های کامپیوتری ای را می بینیم که در آن ها دیه گو مارادونا به ستیز با سلطه آمده است؛ با فریب بدنی همه ی تیرهایی را که جرج بوشِ (۴۳) پسر به سوی او شلیک می کند، رد می کند. دیه گو مارادونا جهان را دریبل می کند، جام جهانی را می برد، مجسمه می شود، ترانه می شود، بر لب گیتاریست های دوره گرد جا خوش می کند: دیه گو، دیه گو، دیه گو. فوتبال مذهبی است که خدایان خویش را می سازد.
تصویر ثابت مردی جوان که عکس روی جلد یک مجله ی ورزشی را می بوسد.

۱۵
شلیک دیوید بکهام در افغانستان را ببینیم: دیوید بکهام در لندن به دنیا آمده است؛ در ۳ مه سال ۱۹۷۵. با ویکتوریا آدامز، (۴۴) یکی از خواننده گان گروه اسپایس گرلز ازدواج کرده است؛ زوجی که در فروش چهره ی دیوید بکهام به شرکت های تجاری مرز نمی شناسد: دیوید بکهام ستاره ی فیلم های تبلیغاتی است: نوشابه ها، شورت ها، کفش ها، تلفن ها، عطرها.
فوتبال را از باشگاه منچستر یونایتد آغاز می کند. پس از آن به باشگاه رئال مادرید می رود. پس از آن تیمِ لس آنجلس گالکسی را انتخاب می کند. زمستان سال های ۲۰۰۹  و ۲۰۱۰ را در تیم آ. ث. میلان بازی می کند تا فابیو کاپلو، (۴۵) مربی ی تیم ملی ی انگلستان را متقاعد کند او را برای جام جهانی ی ۲۰۱۰ برگزیند. بخت اما، با او یار نیست. آسیب می بیند؛ جام جهانی را از دست می دهد. با این همه به عنوان یکی از همراهان تیم ملی ی انگلستان به آفریقای جنوبی می رود تا به اعضای تیم ملی روحیه ببخشد.
پیش از این اما به مقر ارتش انگلستان در افغانستان می رود تا به نظامیان روحیه ببخشد. دیوید بکهام در افغانستان تفنگ های جنگی را می آزماید، لباس مخصوص می پوشد، با سگ های جنگی بازی می کند. ارتش انگلستان از خویش تصویر آرمانی می سازد.
تصویر ثابت یک سرباز انگلیسی که نقطه ی نامعلومی را نشانه می رود.

۱۶
ثروت های افسانه ای را ببینیم: در میان ستاره گانی که در جام جهانی حضور دارند، این ده نفر بیشترین درآمد را دارند؛ به این شرح: ۱- لیونل مسی: ۲۹.۶ میلیون پوند در سال ۲- کریستیان رونالدو: ۲۷ میلیون پوند در سال ۳- کاکا: ۱۶.۹ میلیون پوند درسال ۴ – تری هانری: (۴۶) ۱۶.۱ میلیون پوند در سال ۵ – کارلوس توز: (۴۷) ۱۳.۸ میلیون پوند در سال ۶ – فرانک لمپارد: ۱۲.۸ میلیون پوند در سال ۷ – ساموئل اتو: ۱۲.۴ میلیون پوند در سال ۸ – جان تری: ۱۰ میلیون پوند در سال ۹ – استیون جرارد: (۴۸) ۹ میلیون پوند در سال ۱۰- چاوی: ۸.۵ میلیون پوند در سال.
تصویر ثابت کریستیان رونالدو بر تابلوی تبلیغی ی نایک در یک میدان بزرگ در لیسبون.

۱۷
روایت غلبه بر ترس را ببینیم: فیلم بلند به دنبال اریک، (۴۹) به کارگردانی ی کن لوچ، (۵۰) ماجرای زنده گی ی یک نامه رسان انگلیسی در میان سالی است. اریک بیشوپ (۵۱) روزگار سختی را می گذراند. از همسر دوم اش، که هفت سال پیش از او جدا شده است، دو پسر خوانده دارد که زنده گی ای انگ لوار را در خانه ی او می گذارنند. از همسر اول اش نیز دختری دارد که مشغول تحصیل در دانشگاه است. نوه ای نیز دارد. همین نوه سبب می شود که پس از سال ها با زن اول اش، لیلی، (۵۲) ملاقات کند: دخترش از او می خواهد در ساعاتی از روز از فرزند او نگهداری کند و بعد بچه را به لیلی تحویل دهد. اریک بیشوپ اما، شرمنده ی لیلی است؛ چه همان اوائلِ ازدواج او را ترک کرده است. در این بحبوحه یکی از پسرخوانده گان اریک بیشوپ نیز درگیر رابطه ای خطرناک با یک تبهکار جوان می شود: مجبور می شود هفت تیراو را در خانه پنهان کند.
اریک بیشوپ شیفته ی اریک کانتونا است که در فاصله ی سال های ۱۹۹۷ – ۱۹۹۲ یکی از ستاره گان باشگاه منچستر یونایتد بوده است. روزی اریک کانتونا در خیال اریک بیشوپ ظاهر می شود؛ همان اریک کانتونای همیشه گی است: قوی، مغرور.
اریک کانتونا تلاش می کند جرئت، اعتماد به نفس، اطمینان به دیگری را به اریک بیشوپ باز گرداند. اریک بیشوپ تغییر می کند: پس از سال ها با زن اول اش سخن می گوید؛ به او توضیح می دهد که از ترس پدرش، که مخالف ازدواج او بوده است، مجبور شده است او را ترک کند. به سراغ تبه کاری می رود که پسرخوانده اش را تهدید کرده است. تلاش می کند هفت تیری را که پسرخوانده اش در خانه پنهان کرده است، به او پس دهد. تبه کاران سگی را به جان او می اندازند، از این صحنه فیلم می گیرند، فیلم را در سایت یوتیوب می گذارند.
سرانجام اریک بیشوپ و تعداد زیادی از دوستان اش با یک اتوبوس به سراغ تبه کاران می روند: از اتوبوس پیاده می شوند، نقاب اریک کانتونا بر صورت می زنند، وارد خانه ی تبه کاران می شوند، آن ها را غافلگیر می کنند، به آن ها رنگ می پاشند، اسباب خانه ی آن ها را با چوب دستی خورد می کنند، از این صحنه ها فیلم می گیرند، تبه کاران را تهدید می کنند که در صورتی که مزاحم خانواده ی اریک بیشوپ شوند، فیلم را در سایت یوتیوب خواهند گذاشت. آنگاه هفت تیر را با چکش خورد می کنند و پیروزمندانه از «عملیات کانتونا» باز می گردند.
صحنه ی پایانی مراسم فارغ التحصیلی ی دختر اریک بیشوپ و لیلی است. آن ها در کنار یک دیگر عکس می گیرند. اریک بیشوپ دست در کمر لیلی می اندازد.
در طول فیلم صحنه هایی از بازی های اریک کانتونا را می بینیم؛ سخنان او خطاب به اریک بیشوپ را می شنویم: انسان تنها به شرطی می تواند بر ترس هایش غلبه کند که با آنها رو به رو شود. انسان باید یاد بگیرد نه بگوید. آن کس که جرئت نکند هیچ چیز نخواهد برد.
آخرین سخنِ اریک کانتونا خطاب به اریک بیشوپ همه ی تجربه ی او از جهان فوتبال است؛ رمز پیروزی: اگر حریف از تو سریع تر است با او کورس نگذار؛ اگر از تو بلندتر است با او نپر؛ اگر در طرف چپ قوی تر است، از طرف راست برو. برای این که دیگران را شگفت زده کنی،  نخست باید خود را شگفت زده کنی.
تصویر ثابت اریک کانتونا در پیراهن شماره ۷ منچستر یونایتد؛ یقه ی پیراهن خود را بالا زده، دست ها را گشوده، به دورها می نگرد.

۱۸
پرسش های یک متن را ببینیم: فوتبال مذهب است؟ جشن است؟ بازار است؟ زیبایی است؟ مخدر است؟ علم است؟ هنر است؟ رقابت است؟ بازی است؟ ابزار قدرت است؟ صحنه ی پیوندها است؟ صحنه ی شکوه حضورها است؟ صحنه ی دریغ غیاب ها است؟
پرده تاریک می شود.

خردادماه ۱۳۸۹
پینوشت ها

۱-Ronaldinho
۲-Zlatan Ibrahimovic
۳ ـ بهترین فوتبالیست جهان، به ابتکار فدراسیون جهانی ی فوتبال، توسطِ مربیان و کاپیتان های تیم های ملی برگزیده می شود.
۴ ـ برنده ی توپ طلایی، به ابتکار نشریه ی اکیپ، توسط روزنامه نگاران برگزیده می شود.
۵-Dunga
۶- Lionel Mess
۷-Karlson, Petter. Weger, Jennifer. (2008), Zlatan är Zlatan, Stockholm, sid. 7
۸- Jose Mourinho
۹- Alex Ferguson
۱۰- Frank Lampard
۱۱ -John Terry
۲ – Didie Drogba
۱۳-Samuel Etoo
۱۴-Wesley Sneijder
۱۵-Lucio
۱۶-Diego Milito
۱۷-Ernst Hoppel
۱۸-Ottmar Hitzfield
۱۹-Pep Guardiola
۲۰-Eric Cantona
۲۱-Daivid Beckham
۲۲-Cristiani Ronaldo
۲۳-Wayne Rooney
۲۴-Kaka
۲۵-Xavi
۲۶-Arjen Robben
۲۷-Nelson Mandela
۲۸-Bartolomeu Dias
۲۹-Jarzinho
۳۰-Pele
۳۱-Carlos Alberto
۳۲ـ ژول ریمه (Jules Rimet) در فاصله ی سالهای ۱۹۵۴ – ۱۹۲۱ رئیس فدراسیون جهانی ی فوتبال بود. مجسمه ای که  به برنده گان جام جهانی می شد، از آغاز به نام او خوانده می شد. تیم ملی ی برزیل در سال ۱۹۷۰ برای سومین بار جام جهانی را برد. بدین ترتیب جام ژول ریمه را برای همیشه به خانه برد.
۳۳-Diego Maradona
۳۴-Peter Shilton
۳۵-Marco Materazzi
۳۶-Zinedin Zidane
۳۷-Andres Iniesta
۳۸-Kobe Bryant
۳۹-Roger Federer
۴۰-Craig Tanner
۴۱-Emir Kusturica
۴۲ ـ نام فیلمِ اٍمیر کوستوریکو مارادونا است.
۴۳-George Bush
۴۴-Victoria Adams
۴۵-Fabio Capello
۴۶-Theirrry Henry
۴۷-Carlos Tevez
۴۸-Steven Gerrard
۴۹-Looking for Eric
۵۰-Ken Loach
۵۱-Eric Bishop
۵۲-Lili

عکس های داخل متن تزئینی ست و دقیقا عکس هایی نیست که در متن از آنها گفته شده است. شهروند