اشاره:۱۳ نوامبر ۲۰۱۱ جلسه ی سخنرانی آقای یوسف عزیزی بنی طرف و دکتر علیرضا اصغرزاده تحت عنوان “نژاد و نژادپرستی در ایران معاصر” از طرف گردانندگان اتاق آذرتاک (Azertalk) در پالتاک برگزار و با استقبال بسیار خوب شرکت کنندگان روبرو شد. این جلسه اینترنتی حدود ۲۰۰ نفر شرکت کننده داشت و ۶ ساعت به طول انجامید. متن سخنرانی آقای عزیزی بنی طرف با عنوان “از آقاخان کرمانی تا تئودور هرتسل” در شماره ی ۱۳۶۱ شهروند چاپ شد.
با توجه به استقبال خوبی که از این پنل اینترنتی شد، برای افرادی که این سخنرانی را نشنیده اند، فشرده سخنان دکتر اصغرزاده و چکیده ای از بخش پرسش و پاسخ را که از روی فایل صوتی به صورت مکتوب درآوردم، در اینجا می خوانید.
لیلا مجتهدی
———————————————————————————–
سخنرانی دکتر علیرضا اصغرزاده در پالتاک
دکتر اصغرزاده سخنان خود را در مورد “نژاد و نژادپرستی در ایران معاصر” از منظر جامعه شناسی و علوم اجتماعی و با تکیه بر تعریف ها شروع کرد:
وقتی وارد مقوله نژادپرستی می شویم باید ایده روشن و شفافی از چندین ترمینولوژی که با هم مرتبط هستند داشته باشیم: نژاد، قومیت، کاتگوری های هویتی، ساخته شدگی اجتماعی، گفتمان و ساختارهای گفتمانی/ زبانی.
نژاد به طور کلی بر اساس خصوصیت های فیزیولوژیکی و بیولوژیکی انسان ها و گروه ها تعریف می شود، مثل شکل بدن، سایز و اندازه جمجمه، رنگ پوست و مو، مدل چشم و عناصری از این قبیل. اما قومیت در رابطه با خصوصیات و ویژگی های فرهنگی تعریف می شود مثل زبان، مذهب، عادات و سنن و رفتارهای فردی و اجتماعی.
تعریفی که در گذشته از نژاد بر اساس عناصر فیزیولوژیکی و بیولوژیکی ـ ژنوتیپی و فنوتیپی ـ به دست آمده بود حدوداً از ۱۹۵۰ زیر ذره بین نقادانه دانشمندان علوم اجتماعی و علوم بیولوژیک قرار گرفته است؛ به طوری که اکثریت مطلق نظریه های جوهرگرایانه که حول مسئله “نژاد ژنتیک” شکل گرفته بودند، اهمیت خودشان را از دست داده اند. در عوض، اهمیت به نگرشی داده شده است که نژاد را از منظری سیاسی ـ اجتماعی تعریف می کند. وقتی به دقت مطالعه می کنیم می بینیم که برای جوامع بشری تنها یک نژاد وجود دارد و آن هم نژاد انسانی است. البته از لحاظ ژنتیکی در میان تمام گروه های انسانی تنوعات و متغیرهایی وجود دارند ولی این متغیرها به اندازه ای نیستند که ما بتوانیم هویت گروه های انسانی مختلف را بر اساس ساختار و ماهیت ژنتیکی آنها تعریف کنیم. مثلا نمی توان گفت گروه آریایی ژنهایشان با گروه ترک، عرب و غیره متفاوت است چرا که این کاتگوریهای هویتی در واقع مقولات زبانی ـ گفتمانی هستند که در بطن زبان و بر اساس روابط قدرت در جامعه ساخته می شوند و هیچ ربطی به ذات بیولوژیک و ماهیت ژنتیک ندارند. بنابرین “نژاد”ی که هم اکنون در مجامع علمی مد نظر است در واقع از منظر سیاسی و اجتماعی کاربرد دارد و فاقد هرگونه بار ژنتیک/بیولوژیک است.
علت اینکه “نژاد” به عنوان یک ترم جامعه شناختی امروزه در علوم اجتماعی و به طور کلی در مجامع علمی کاربرد دارد این است که بیش از پانصد سال است که “نژاد” به عنوان یکی از طبقه بندی های هویتی در جوامع انسانی جایش را باز و محکم کرده است، بدین معنی که افراد در جوامع خود، انسان ها را بر اساس نژاد تقسیم کرده اند ـ و می کنند ـ با اینکه “نژاد علمی” واقعا وجود خارجی ندارد. اینگونه طبقه بندی های نژادی به پدیده ویرانگر “نژادپرستی” دامن زده اند و تا زمانی که نژادپرستی وجود دارد؛ کاتگوری نژاد/ قومیت نیز وجود خواهد داشت. به عبارت دیگر، انسان ها در جوامعی که زندگی می کنند بر اساس طبقه بندی های نژادی، متضرر و یا فایده مند می شوند و به همین دلیل کاتگوری نژاد هم در مجامع علمی پابرجا مانده است و در جامعه شناسی هم به عنوان یکی از متغیرهای اساسی ـ در کنار جنسیت و طبقه اجتماعی ـ استفاده می شود.
پس از اینکه ثابت شد که “نژاد علمی” یا Scientific Race از نظر بیولوژیکی و ژنتیک وجود ندارد، گروه های مسلط در جوامعی مثل آمریکا سریعاً دست به کار شدند و فتوا دادند که از این به بعد نباید کلمه “نژاد” را به کار برد ولی گروه هایی که همیشه زیر ضربه نژادپرستانه جریانات حاکم بودند به این مسئله اعتراض کردند. مثلا پرفسور کرنل وست در سال ۱۹۹۴ در کتاب “Race Matters” (نژاد مهم است) نوشت که نژاد هنوز هم مهم است و به اهمیت سیاسی، اجتماعی و فرهنگی مقوله نژاد تأکید کرد. پس می بینیم که امروزه در جوامع غربی نژاد از نظر سیاسی، فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و جامعه شناسانه مورد تجزیه و تحلیل قرار می گیرد نه از منظر بیولوژیک و ژنتیک.
اصغرزاده سخنرانی خود را با تعریف “نژادپرستی” ادامه داد و افزود:
نژادپرستی پدیده ای است سیال و مدام در حال تغییر که انسانها را به گروه های برتر و پست تر تقسیم می کند و متناسب با این تقسیم بندی برای آنها شأن و منزلت اجتماعی قائل می شود. راسیسم معاصر بر اساس تبعیض علیه یک و یا چند مشخصه “هویت نژادی” (رنگ پوست، شکل و شمایل بدن و غیره) و یا “هویت قومی” (زبان، فرهنگ، تاریخ و غیره) حاصل می شود و ذاتش را در رفتارهای گروهی، فردی، فرهنگی، مؤسسه ای و دولتی نشان می دهد. گروه هایی که در قدرت هستند و به مکانیزم های گفتمان دسترسی دارند با توسل به شیوه های نژادپرستانه موقعیت های اجتماعی، اقتصادی، سیاسی، نظامی و فرهنگی ـ زبانی خود را تقویت می کنند. بنابراین، نژادپرستی در تعریف نوین آن فقط به تفاوت رنگ پوست محدود نمی شود، بلکه تحقیر زبان، لهجه، فرهنگ، مذهب، عادات و سنن و غیره را هم دربر می گیرد. به همین دلیل در بررسی نابرابری های اجتماعی نژادپرستی و اعمال نژادپرستانه نقش مهمی ایفا می کنند و به همین دلیل نیز تمام دانشگاه های معتبر دنیا بودجه و امکانات کافی برای تجزیه و تحلیل شیوه ها و عملکردهای مختلف نژادپرستانه اختصاص می دهند.
به لحاظ اینکه نژادپرستی پدیده ای کاملا مرکب و پیچیده است، مجامع علمی این پدیده را به اشکال و کاتگوری های مختلف طبقه بندی کرده اند تا مطالعه و تجزیه و تحلیل آن آسان تر شود. چند شکل متنوع نژادپرستی که در جامعه ایران نیز به شدت متداول هستند از این قرارند:
۱- نژادپرستی بیولوژیک
این نوع راسیسم انسان ها را بر اساس به اصطلاح “ساختارهای ژنتیک” و “ماهیت بیولوژیک” به گروه های برتر و پست تر تقسیم می کند. گفتمان ایدئولوژیک این گونه راسیسم را در اوایل قرن ۱۶ میلادی در اروپا بنا نهادند و با تکیه بر آن در پروسه های مختلف تاریخی استعمار انسان ها و جوامع غیراروپایی و حتی عمل شنیع برده داری را توجیه کردند. این نوع نژادپرستی در آلمان هیتلری به اوج خود رسید. در آن زمان هیتلر از دیسکورسی که گروهی از مستشرقین، بیولوژیست ها، دانشمندان و انسان شناسان در مورد نژادهای مختلف مطرح کرده بودند استفاده کرد و مقوله پوچ و واهی “نژاد برتر آریایی” را عنوان کرد و گفت که نژاد آلمان و نژاد سفید شمال، نژاد برتر هستند و نباید با نژادهای دیگر تلفیق شوند. همه این افکار و اعمال ضد انسانی به فاجعه هولوکاست و قتل عام میلیون ها یهودی و انسان های دیگر انجامید.
اصغرزاده با اشاره به احیای راسیسم بیولوژیک در مجامع علمی ایران بویژه در ماه های اخیر، گفت:
علیرغم اینکه بحث نژادپرستی بیولوژیک از ۱۹۵۰ در سطح دنیا در حال عقب نشینی بوده است؛ ما در ایران شاهد ظهور مجدد این نوع نژادپرستی هستیم. برای مثال، اخیرا شاهد انتشار مقالات و نظرات بعضی محققان و بیولوژیست های ایرانی بوده ایم که ظاهرا در رابطه با ریشه های قومی/ اتنیکی/ نژادی مردم ترک آذربایجان تحقیقات ژنتیک انجام داده اند. یکی از پیشتازان این عرصه، فردی است به نام دکتر مازیار اشرفیان بناب که گویا در رابطه با “مطالعه ژنتیکی اقوام ایرانی و بررسی ارتباطات تاریخی و ژنتیکی تمام اقوام ساکن در فلات ایران” مشغول تحقیقات می باشد. طبق تحقیقات علمی این جناب، “نزدیکی ژنتیکی بین اقوام ساکن در فلات ایران و از سوی دیگر خاص بودن این محتوی ژنتیکی در فلات ایران به قدری ملموس و غیر قابل انکار است که حتی به کار بردن کلمه اقوام را در مورد جمعیت های ساکن در فلات ایران با شک و تردید روبرو می کند. به این معنی که آنچه باعث تمایز ژنتیکی گروههای انسانی می شود تا بتوان آنها را به صورت اقوام تمایز یافته در زمان و مکانی خاص تصور کرد ابدا در محتوای ژنتیکی ایرانیان اعم از فارس و آذری و لر و بلوچ و ترکمن و … دیده نمی شود” (۱ ).
علاوه بر تحقیقات ژنتیکی دکتر مازیار اشرفیان بناب، محققان دیگری نیز اخیرا مقاله ای در یکی از ژورنال های مرتبط با علوم پزشکی دانشگاه تهران چاپ کرده اند تا بدان وسیله “نحوه تحمیل زبان ترکی بر مناطق آذربایجان” را ثابت کنند. (۲)
دانشجویان مبتدی علوم اجتماعی که با الفبای نظریه های راسیستی، بویژه از نوع علمی اش، آشنایی دارند نیک می دانند که سالهاست طشت رسوایی راسیسم ژنتیک از بام جهان برافتاده است. طنز حیرت آور کار آنجاست که دانشمندان علوم بیولوژیک و پزشکی ما به چنین بدیهیاتی واقف نیستند که مقولاتی مانند ملت، قوم، فرهنگ، نژاد/ اتنیسیتی، و نیز القابی مانند آریا، ترک، فارس، آذری و غیره، مقولاتی زبانی ـ گفتمانی هستند که در حوزه های علوم اجتماعی و سیاسی مورد تجزیه و تحلیل قرار می گیرند؛ نه در حوزه علم بیولوژی! پیشتر، مکاتبی همچون سوسیال داروینیسم، سوسیو ـ بیولوژی و اوژنسیسم دست درازی هایی در مقولات جامعه شناختی کرده بودند که به دلیل ایدئولوژی های افراطی نژادپرستانه شان سالهاست که از حوزه های علوم اجتماعی رخت بربسته اند.
بیولوژیست های محترم ما باید بدانند که وقتی یک روضه خوان از ده کوره ای در دامنه های سهند بلند می شود و می رود در میدان مرکزی شهر باکو به زبان ترکی آذری برای مردم آنجا مرثیه اهل بیت می خواند، وقتی خواننده و شنونده زبان همدیگر را می فهمند و فرهنگ همدیگر را درک می کنند، همین حادثه مدرک و سندی است مستحکم دال بر اشتراکات عمیق تاریخی، زبانی، فرهنگی و قومی در میان مردمان دو سوی ارس. در واقع، از نقطه نظر جامعه شناسانه و انسان شناسانه، مثال روضه خوان ما هزاران مرتبه دقیق تر و علمی تر از آزمایش های ژنتیک و کروموزومی جناب دکتر مازیار اشرفیان بناب و شرکاء به وجود اشتراکات قومی/ فرهنگی مردمان دو سوی ارس شهادت می دهد. تحقیقاتی که بر اساس متدولوژی های تقلیل گرایانه ناسیونالیستی و ایدئولوژی های نژادپرستانه صورت می گیرند، در عصر انفجار اطلاعاتی و تکنولوژی رسانه های اینترنتی راه به جایی نخواهند برد.
۲ ـ نژادپرستی سیستمیک
این نسخه ی راسیسم از طریق ارگان های دولتی و نهادهای گروه حاکم مثل ارتش، آموزش و پرورش، رسانه ها و ادبیات رسمی و غیررسمی اعمال می شود. مثال زنده ی آن سیاست های رژیم ایران است که زبان ۷۰ درصد از مردمان ساکن ایران را در امر آموزش، نهادها، مطبوعات و ادبیات رسمی کشور قدغن کرده است. نمونه دیگر آن ریشه کن کردن مردم بومی عرب توسط سیاست های دولت در منطقه الاهواز است. در مجموع، راسیسم سیستمیک و یا سیستماتیک ویرانگرترین و مرگبارترین نوع راسیسم است. در نامگذاری این نوع راسیسم، میشل فوکو اصطلاح “نژادپرستی دولتی” را نیز به کار برده است.
۳ ـ نژادپرستی فرهنگی
نژادپرستی فرهنگی از طریق نگرش های فرهنگی و برخوردها، عقاید و رفتارهای مستتر در فرهنگ یک جامعه خود را اعمال می کند. مثل شعار: “هنر نزد ایرانیان است و بس”. البته اگر کسی هنر را در قوم خود می بیند هیچ اشکالی ندارد ولی زمانی که آن را فقط به قوم خود اختصاص می دهد در واقع غیرایرانیان را بی هنر می خواند یا می داند که این همان نژادپرستی فرهنگی است، چرا که “دگرسازی” می کند و انسان ها را به گروه های برتر و پست تر (بافرهنگ ـ بی فرهنگ، باتمدن ـ بی تمدن، باهنر ـ بی هنر) تقسیم می کند. نمونه های دیگر آن، جوک های نژادپرستانه رایج علیه ترک ها، عرب ها، لرها و دیگران در ایران و جامعه ایرانیان خارج کشور است. متأسفانه این مسئله حتی به میادین ورزشی هم کشیده است که نمونه های آن را در بازی های فوتبال بین باشگاه های تبریز و تهران یا دیگر مناطق فارس نشین ایران دیده ایم. هزاران تماشاچی در مسابقه فوتبال همصدا فریاد می زنند: “ترک خر”. این نمونه بارز راسیسم فرهنگی است که در فرهنگ حاکم بر جامعه ایران نهادینه شده است، عملی که مثل آن حتی در زیر رژیم نژادپرست آپارتاید در آفریقای جنوبی نیز دیده نشده بود.
اخیراً در جوامع غربی در حوزه مبارزات ضد نژادپرستی مقوله ای مطرح شده است به نام اسلاموفوبیا (اسلام ستیزی)، که این مقوله هم مانند آنتی سمیتیسم (یهودی ستیزی) شاخه ای از نژادپرستی فرهنگی است. نژادپرستان اسلام ستیز، میلیون ها انسان را به خاطر تعلقات دینی شان تحقیر کرده و دستشان را از رسیدن به منابع اقتصادی، امکانات شغلی و تحصیلی کوتاه می کنند. البته انسان ها آزاد هستند که عملکرد گروه های اسلامی، فاندمنتالیسم یا نگرش های اسلام و ادیان دیگر را نقد کنند ولی درست نیست میلیون ها انسان را به خاطر باورهای دینی شان تحقیر کنند و یا مورد ظلم و تبعیض قرار دهند. برای جلوگیری از این رفتارهای ضد بشری و ممانعت از تبدیل آنها به نورم اجتماعی، ما موظفیم هر روز و به طور مداوم در مقابل اینگونه راسیسم بایستیم و علیه آن مبارزه کنیم.
۴ ـ نژادپرستی زبانی
این نوع نژادپرستی از طریق تحمیل زبان خود به دیگران و نیز از طریق منع و تحقیر زبان دیگران اعمال می شود. بزرگترین بانی و عامل راسیسم زبانی در ایران کنونی دولت ایران است که زبان اکثریت مردمان را در مراکز و نهادهای اداری/ دولتی/ رسمی قدغن کرده است. بخش دیگر نژادپرستی زبانی، لهجه گرایی یا لهجه پرستی(Accentism) است. نرمال سازی “لهجه مسلط” یکی از مکانیزم هایی است که از طریق آن گروه حاکم، سلطه روانی و نیز اقتصادی و فرهنگی خودش را اعمال می کند. گفتمان هژمونیک لهجه گرایی را به گونه ای تبلیغ می کند که اگر شما با لهجه مسلط در جامعه صحبت نکنید بیسواد تلقی می شوید، سطح دانش تان زیر سئوال می رود و شخصیت انسانی تان تحقیر می شود.
امروزه انسان های فرهیخته در جوامع چندزبانه برای ساختارزدایی از راسیسم لهجه ـ محور، به لهجه مسلط اعتناء نمی کنند و سعی می کنند زبان حاکم را “با لهجه” صحبت کنند ـ امری که به “بی پدر و مادر سازی زبان و لهجه مسلط” معروف است: (Bastardization of the Dominant Language) یعنی: بی پدرو مادر کردن زبان مسلط، از بین بردن شوکت و حس عظمت طلبانه لهجه مسلط، شکستن هژمونی و ابهت تحقیرآمیز زبان حاکم با داخل کردن عناصر زبان خود در آن و با حفظ لهجه طبیعی خود.
۵ ـ نژاد پرستی روزانه (Everyday Racism)
راسیسم روزانه مشتمل از اعمال و برخوردهای نژادپرستانه ای است که قربانیان را هر روز و به صورت دایمی مورد تجاوز و تعرض قرار می دهند. از نمونه های بارز آن زهرخندها و نیشخندهای تحقیرآمیز، نگاه ها و خیره شدن های برتری جویانه، و نیز جوک های به اصطلاح قومی رایج در جامعه ایرانیان هستند. در حالی که قربانیان این نوع نژادپرستی هر روز با آثار مخرب این پدیده شوم دست به گریبان هستند و آن را با تمام وجود حس می کنند؛ عاملان و مجریان این نوع راسیسم معمولا از درجه ضدانسانی بودن رفتارشان اعلام بی اطلاعی می نمایند و اعمالشان را “برخوردهای پیش پا افتاده، عادی و نرمال” قلمداد می کنند.
۶ـ نژادپرستی فردی
نوعی از راسیسم است که جنبه های انفرادی نژادپرستی و تبعیض را مد نظر دارد. بدین معنا که نژادپرستی از این نوع، برخلاف انواع سیستمیک و دولتی، محدود به افکار و رفتار نژادپرستانه اشخاص و افراد راسیست است و نهادها، مؤسسات و ساختارهای قدرتمند اجتماعی را در بر نمی گیرد. با اینکه راسیسم فردی جنبه کم رنگ و ضعیف سیستم نژادپرستی است، اما باید با آن هوشیارانه برخورد کرد. اشخاصی در جامعه روشنفکری ایران وجود دارند که آگاهانه و یا ناآگاهانه راسیسم های سیستمی، فرهنگی و دولتی را نادیده می گیرند و نژادپرستی موجود در ایران را به نگرش ها و اعمال فردی تقلیل می دهند ـ که در صورت آگاهانه بودن خود یک نوع نژادپرستی است.
۷ـ نژادپرستی درونی شده Internalized Racism
این نوع راسیسم از طریق قربانیان خودِ راسیسم، با درونی کردن و نهادینه کردن راسیسم موجود در جامعه اعمال می شود. چون در جامعه وسیعتر سیستم نژادپرستی حاکم است قربانیان این سیستم به جای مقاومت کردن در مقابل آن، ویژگی ها، ادبیات و گفتمان آن را درونی خود می کنند. مثلاً ترک آذربایجانی خود را آریایی می خواند و می خواهد با این شیوه نه تنها به خانواده و اطرافیان خود بقبولاند که به نژاد حاکم تعلق دارند بلکه با مخالفان نژادپرستی آریایی هم شدیداً برخورد می کند و همراه و همگام با جریانات راسیستی، به قلع و قمع ارزش های فرهنگی، زبانی و تاریخی مردم خود می پردازد و کرامت انسانی آنها را لگدمال می کند.
۸ـ نژادپرستی دموکراتیک
نوعی از راسیسم است که با گرفتن ژست های دموکراتیک و با استمساک به گفتمان های به اصطلاح مترقی وجود سیستم نژادپرستی را انکار می کند. مثلاً بعضی از افراد منتسب به گروه های چپ، فمنیستی یا لیبرال در جامعه ایران با عنوان کردن مسائلی از قبیل عصر گلوبالیزاسیون، ادبیات و عناوین مترقی، دیسکورس های ضد نژادپرستی را قوم گرایی و قبیله گرایی قلمداد می کنند. عاملان و مجریان راسیسم دموکراتیک، نژادپرستی موجود در جامعه ایران را انکار می کنند؛ فعالان ضدنژادپرستی را عقب مانده و خودشان را خیلی مترقی محسوب می دارند؛ حوزه ستم خودشان را در اولویت قرار می دهند ولی مطرح کردن حوزه های ستمی و حذفی نژادپرستانه را ناسیونالیستی و یا قوم گرایی می خوانند. افرادی که این نوع ادبیات را ترویج می دهند در واقع به نوعی در رفتار نژادپرستانه شرکت می کنند و در پای گیری آن سهیم هستند.
جمع بندی
دکتر اصغرزاده در جمع بندی سخنان خود در مورد منابع تغذیه راسیسم و ایدئولوژی راسیستی به حوزه های تاریخ نویسی، نقد ادبی و آموزش و پرورش اشاره کرد:
به طور عمده در زمینه تاریخ نویسی و روایات تاریخی زمانی که مطلبی می نویسیم تا چهره های راسیستی بی مثال موجود در جامعه ایران را افشاء کنیم با عکس العمل های عجیب و غریبی روبرو می شویم که با تکیه بر نقل قول های بی پایه و عهد بوقی از مستشرقین، تلاش می کنند وجود نژادپرستی در ایران معاصر را انکار کنند. درحالیکه غافل هستند از اینکه، برترین دستاورد بشر در حوزه های پست مدرنیسم، پسا استعماری و پساساختارگرایی مبارزه با افکار و ادبیات راسیستی همین مستشرقین کاسه لیس بوده است. تاریخ نویسی نژادپرستانه، نخبه گرایانه و هژمونیک باید نقد و افشاء شود. در عوض، تاریخ نویسی محلی و بومی باید تقویت شود- نوعی از تاریخ نگاری که اولویت را به مظلومین و محرومین از قدرت می دهد و صداهایی را که از پروسه های بیان و دیسکورس حذف شده اند، مدنظر دارد.
در حوزه نقد ادبی و ادبیات، ایران از نظر علمی بسیار عقب مانده است و تا به حال در زمینه نژادپرستی منبعی به شکل سیستمیک و منسجم ارائه داده نشده است. با اینکه ما در این زمینه متفکرانی مثل دکتر براهنی داریم متأسفانه جای یک تئوری منسجم در نقد عقاید نژادپرستانه در ادبیات زبانی، شعری، تاریخ نویسی و سفرنامه نویسی خالی است. از اینرو افکار و اندیشه های راسیستی در ادبیات ایران به طور سیستماتیک و مؤثر افشاء نشده اند. در حالیکه منتقدان ما می توانستند از یافته های پست مدرنیسم و پساساختارگرایی در زمینه نقد ادبی استفاده کنند، کاری که ادوارد سعید با نوشتن کتاب “شرق شناسی” کرد و کاسه کوزه نژادپرستان مستشرق را به هم ریخت.
مجرای دیگر تغذیه راسیسم در ایران، حوزه آموزش و پرورش است. در ایران امروز، اندیشه و نگرش راسیستی از طریق این حوزه به آسانی خودش را اعمال می کند. می دانیم که طبق آمار رسمی وزارت آموزش و پرورش ۷۰ درصد دانش آموزان ایران دو زبانه هستند ولی تنها به یک زبان یعنی زبان فارسی تحصیل می کنند. افکار و اعمال نژادپرستانه از طریق رسمی کردن زبان فارسی و قدغن نمودن زبان های دیگر، تحریف تاریخ، تحقیر اجداد و ریشه های نژادی، آداب و رسوم، شیوه لباس پوشیدن و صحبت کردن مردمان غیر فارس در حوزه آموزش و پرورش خود را اعمال می کنند.
دکتر اصغرزاده در خاتمه سخنان خود تأکید کرد که ما باید اعمال و رفتار، ادبیات و ایدئولوژی نژادپرستانه را که در جامعه ایران مدام تولید و بازتولید می شوند مورد نقد و بررسی قرار دهیم، راسیسم و مکانیزم های آن را دائما افشاء کنیم و خستگی ناپذیرانه با آن مبارزه نماییم.
پانوشته ها
مازیار اشرفیان بناب. ریشه مشترک اقوام ایرانی…
۱-Andonian, L. et al. (2011). Iranian Azeri’s Y-Chromosomal Diversity in the Context of Turkish-Speaking Populations of the Middle East. Iranian J Publ Health, Vol. 40, No.1, 2011, pp.119-123.
۲- http://www.ijph.ir/pdfs/17.%20Dr_Laris_1st_edit_Re_3_.pdf
Also it is good to mention that most of the population growth in Iran is due to Iranic speaking population:
http://population.persiangig.com/document/Fertility/Ethnicity%20and%20Fertility%20Desires%20in%20Iranian%20Provinces.pdf
That is mainly Lur, Baluch, Kurds and the Persian speakers of Sistan, Khorasan, Hormozegaan, Fars. Note in the above, Qashqai was counted as Azeri while Shomali was eparated from Persian. These things are arbitrary and the main point is that Iranic speakers constitued a whole, “Persian” being a historic name used in reference to variety of Iranic speakers. Most of the Persian speakers of these regions have a separate accent.
At the same time, the Turkish speakers and Turkomans of Azerbaijan/Tehran, as well the Iranic speakers of Tehran, Central provinces, Northern provinces..did not show an interest in increasing their family beyond two.
CIA factbook on Iran:
Ethnic groups:
Persian 61%, Azeri 16%, Kurd 10%, Lur 6%, Baloch 2%, Arab 2%, Turkmen and Turkic tribes 2%, other 1% (2008 est.
In reality, Kurd+Lur combined will overtake the Turcophone speakers in Irans population within the next two decades.
این نکته هم باید گفته شود.
تحقیقات ژنتیکی هیچ وابستگی به نژادپرستی ندارد و در مورد بیشتر گویشوران زبانهای مختلف جهان امروز چنین تحقیقاتی مورد دستیافت است.
http://www.ncbi.nlm.nih.gov/entrez/query.fcgi?cmd=Retrieve&db=pubmed&dopt=Abstract&list_uids=12596050
تنها کسانی که شاید خود نژادپرست هستند با این نوع تحقیقات مخالفند زیرا فرضیه های تاریخی و نژادگرایانه آنها را مورد چالش قرار میدهد. اگر بقول اینها تحقیقات
ژنتیکی اهمیتی ندارد پس چرا آشفته شدند؟ دکتر مازیار اشرافی بناب نشان داده است که اصل ژنتیک اغلب مردم ایران از ده هزارسال پیش شکل گرفته است. حال اگر کسانی بخواهند از این نتایج سیاسی بگیرند ربطی به این نوع تحقیقات ندارد. خوشبختانه این نوع تحقیقات دیگر بحثی برای چون و چرا نمیگذارد زیرا ژنتیک را کسی نمیتواند مانند تاریخ جعل کند.
——–
گروهی از طرفداران تراکتورسازی خود توهین به اقوام را ترویج میکنند. چه اقوام درون ایران چه افغانیها. تنها کافی است الان زیر تراکتورسازی و نژادپرستی یک جستجویی در گوگل انجام شود.
http://yasha-iran.blogfa.com/post-213.aspx
——–
در ضمن در ایران آماری انجام شده است که قومیت را برمیگرد (به شماره ۱۲ نگاه در جدول زیر نگاه کنید):
amar.mpo-sm.ir/sayer/aghlam.xls
و نتایج آن هم چاپ شده است
بخشی از آمارهای ۱۳۸۵ در اینجا درج شده است:
http://www.amar.org.ir/nofoos1385/default-708.aspx
http://www.farsnews.com/printable.php?nn=13900615000068
البته در این آمار گویشوران آریایی/ایرانی-زبان بجز کردی/بلوچی را در مجموع “فارس” نامیده است. از دیدگاه تاریخی نیز اشکالی ندارد زیرا واژه “فارسی” تنها محدود به گویش فارسی رسمی نمیشود چنانکه ترکی هم میتواند ترکمنی یا قشقایی یا خلج یا ترکی آذربایجانی را برگیرد. درستر اینست که بگوییم در ایران حدود ۸۰-۸۲% ایرانی-زبان هستند, حدود ۱۶% ترکزبان و حدود ۲-۳% سامی-زبان.
هرآمار دیگری که کسی مدعی میشود باید درست باشد. یعنی:
۱) سال و زمان و مکان داشته باشد. یعنی چنین آماری در کجا و چه زمانی انجام شده است.
۲) نتایج برای هر استانی داشته باشد
۳) درست تمامی گویشها و زبانها را توضیح دهد.
خود مامورین کشور ایران اغلب بیسواد هستند و حتی از آمارهای انجام شده خبر ندارند. یعنی میتوان به آماری که قالیباف میگوید (۷۵% فارسیزبان اشاره کرد) و آماری که شاید مقاله فوق بخواهد به آن رجوع کند. خودشان چیزهای متناقض میگویند و شاید این به نفع رژیم باشد. در هر حال, چون ایران وضعیتش آشفته است آمار سی-آی فاکتبوک را باید از همه مقبولتر دانست. سازمان سی-آی در ایران نفوذ قوی دارد و حتی از مسئولین خود کشور (که اغلب بیسواد هستند) این نوع چیزها را بیشتر میداند. به علاوه این, آمریکا نیز بر مسائل قومی در ایران تحقیقاتی کرده است. لذا تحقیقات آنها نشان میدهد:
https://www.cia.gov/library/publications/the-world-factbook/geos/ir.html
Ethnic groups:
Persian 61%, Azeri 16%, Kurd 10%, Lur 6%, Baloch 2%, Arab 2%, Turkmen and Turkic tribes 2%, other 1% (2008 est.)
برخلاف آمارها مراکز دیگر که افراد قومگرا بهشان نامه مینویسند, آمار سی-آی-فاکتبوک زیر نفوذ هیچ لابی نیست. باید توجه داشت که این آمار تنها امسال ۲۰۱۱ بروز شده است. برخلاف کسانی که ادعا میکنند ترکزبانان آذربایجانی ۳۵ ملیون هست, آمارهای استانی به طور واضح نظر آنها را رد میکند.
http://www.statoids.com/uir.html
زیرا جمعیت اردبیل و زنجان و آذربایجانی شرقی تنها ۵.۸ ملیون نفر است. این را اضافه کنیم به نیمی از جمعیت استان آذربایجانی غربی (که اغلب امروز کردنشین هست زیرا رشد کردزبانان بیشتر است) و میشود ۷.۴ ملیون نفر. پس این تحریفگران آمارها باید بگویند که آن ۲۸ ملیون نفر دیگر در کجا هستند؟
امیدوارم آمارهای تهران و غیره را نیز تحریف نکنید زیرا آمارهای دقیقی از تهران امروز وجود دارد (حدود دو سوم خود را “فارس” میدانند و ۹۸% نیز فارسی میدانند).
در کل میتوان نقشه قومی ایران را اینجا نیز مشاهده کرد:
http://gulf2000.columbia.edu/images/maps/Iran_Languages_lg.jpg
—
بحث “نژادپرستی” در ایران نیز هرگز وجود ندارد بویژه در مورد ترکزبانان که امروز بخش بزرگتری از درصد خود را بازار کشور و مقامات دولتی دارند. مسئله زبان رسمی هم به طور قانونی در انقلاب مشروطه و اسلامی تصویب شده است. به علاوه اینکه زبان مشترک سنتی ایران فارسی بوده است. تازه اگر بخواهیم به بحث تاریخی بپردازیم, گروهای ترک همواره از آسیایه میانه به ایران حملات فراوانی میکردند (که حمله مغول که اکثریت سربازانشان ترک بودند جزو همین حملات است) و بخشهایی از سرزمین ایرانی-زبان را ترکزبان کردند (امثال شروان و آران و آذربایجان و بخشهایی از خراسان). امروز دیگر چون پانترکیستها فهمیدند که نمیتوانند با ۱۶% قدرت ایران را بدست بگیرند ناچار به توهین و تحریف تاریخ و آمار رو آوردند. مسئله اصلی شاید رقابت تاریخی بین ایرانیان و ترکان و اعراب در منطقه باشد. همانطور که کردهای ترکیه و عراق با ترکان و اعراب آنجا نمیسازند, شاید برخی از ترکان ایران نیز با ایرانیان نسازند. یا همانطور که تالش و ارمنی و لزگین در آران با ترکان نمیسازند. در هر حال, میتوان گفت که در ایران برخلاف ترکیه, نسلکشی نشده است (نابودی ارمنیان و آسوریان..).
در ضمن پانترکیستها به فردوسی میتازند ولی نظامی گنجوی را سعی میکنند از آن خود کنند:
http://azargoshnasp.net/Pasokhbehanirani/nezamiquickfarsi.htm
همه عالم تن است و ایران
نیست گوینده زین قیاس خجل
امروز همین پانترکیستها که خود نژادپرست هستند اگر این سخنان نظامی نبود, آن را نژادپرستانه مینامیدند.
در واقع اغلب ثابت شده است که بسیاری از کسانی که دیگران را به “نژادپرستی” متهم میکنند خود نژادپرست هستند. وگرنه ببینم که جناب اصغرزاده کشتارهای متعدد گروهان ترک را محکوم کند (چه پنج نسلکشی ترکیه چه هجوم گروهان بدوی به ایران).
——
در واقع چنانکه اینجا آمده است, دشمنی این افراد با پارسیان/ارمنیان/کردها/تالشان(یعنی ایرانی تباران) تنها بخاطر کینه نژادی هست و اگر اینها قدرتش را داشتند, همان کاری که ترکها بر علیه ارمنیان/یونانیان/آسوریان/درسیمیان/زازایان ترکیه کردند را بر مردمان ایرانی-تبار/ایرانی-فرهنگ (پارسیان/کردها/تالشان..) در ایران نیز انجام میدادند. اما حالا که قدرتش را ندارند سعی میکنند زبانهای ایرانی که ۸۰% ایران برا برمیگرد را اقلیت نشان بدهند و تاریخ ایران را تحریف کنند و با وجود افرادی مانند آقاممدخان قجر و خامنه-ای و تیمور و غزنویان و سلجوقیان و صفویان (حدود یک ملیون زردشتی به دست صفویان کشته شدند) , سعی کنند که اقوامی که در تاریخش نسلکشی نبوده است را بدنام کنند.
پاسخهایی به پانترکیستها:
http://azargoshnasp.net/Pasokhbehanirani/main.htm
و نقد افکار نژادپرستانه نویسنده این مقاله:
http://azargoshnasp.net/recent_history/atoor/responseasgharzadeh/asghrazadehresponse.htm
در واقع فرق کردهای تجزیه طلب با ترک/عرب تجزیه طلب اینست که کردها ایرانی خصومتی با سایر ایرانی-تبارها ندارند (چون خود ایرانی-تبار هستند). اما خصومت ترک/عرب تجزیه طلب با ایرانی-تبارها بخاطر ریشه تاریخی هست و چیزی نیست که مال یک دهه یا حتی صدسال باشد. اگر اینطور بود حرکاتی مانند شعوبیه یا سربدران (که خواستند استقلال ایران از دست ترکان/مغولان بگیرند) وجود نمیداشت.
آمار سرشماری سال ۱۳۶۵هـ .ش (۱۹۸۶م) نشان میدهد که ۸۳/۸۲ درصد مردم فارسی صحبت میکنند و ۸۶/۲ درصد از آنها فقط فارسی را میفهمند؛
http://web.archive.org/web/20090620020437/http://ghalibaf.ir/LinkClick.aspx?fileticket=3v%2fGybOJosQ%3d&tabid=79&language=fa-IR
By the way this is an actual carried out cencus and details of it exist for each province. The census is referenced here:
(Farhad Nu’mani, Sohrab Behdad, Class and Labor in Iran: Did the Revolution Matter?, Published 2006, Syracuse University Press, 2006
If anyone else claims another census, then they must show exactly in what time period such a census was taken and list statistics for each province. Random news sources state many things. The 1986 statistics has data for each province.
This data here is based on another purported Iranian government census:
http://gulf2000.columbia.edu/images/maps/Iran_Languages_lg.jpg
(see the comments on the 68%)
The Iranian government does not discuss the ethno-linguistic issues as these do not take into account the massive amount of people with backgrounds from various provinces. But in reality the provincial statistics and statistics from each province exist. Despite leftist/pan-Turkist provocatuers, the majority of Iranians do not care about these issues and the fact of the matter is, pan-Turkists can at most become 16% of Irans population but they are now not even 1%.
Pan-Turks claim Hamadan/Qazvin are mainly Turkophone but this is not the case either:
استانهای همدان با آمار دقیق و انجام شده حدود ۲۷٪ آذری زبان هست:
http://web.archive.org/web/20080512233242/http://www.hamedanpolitic.ir/Group.aspx
و در استان قزوین زبان فارسی اکثریت دارد و زبانهای تاتی و ترکی و کردی و لری.. نیز دیده میشود:
http://qazvin.irib.ir/index.php?option=com_content&task=view&id=87&Itemid=83
بنابراین کل جمعیت ترکزبانان آذربایجانی خارج از تهران را میتوان ۸.۲ ملیون بر آمد کرد.
CIA factbook on Iran:
Ethnic groups:
Persian 61%, Azeri 16%, Kurd 10%, Lur 6%, Baloch 2%, Arab 2%, Turkmen and Turkic tribes 2%, other 1% (2008 est.)
Iranian languages today make around 80%+ . I am from Kurdish/Mazandarani background but consider myself Iranian (Persian). Persia is just another historical name for Iran. Iranians should realize that Turks and Arabs have historically encroached on Iranian lands and they have several times genocided Iranians (the latest being the genocide of Kurds in Iraq and Kurds/Zazas/Armenians in Turkey).
The long term solution to the pan-Turk vs Iranian problem is for Iran to trade its Turkish speaking provinces for the Iranian speaking provinces of Turkey and Arran (Talesh areas and even Armenians who are victims of Turkish aggression). The number of Kurds in Turkey is larger than Turkish speakers in Iran (see the latest CIA factbook). But it is interesting to see the group of people who commited the 5 genocides in Turkey today claim to be victims in Iran while their ilk controls the Bazar and Khamenei who speaks Turkish sucks the blood of Iranians dry.
Asgharzadeh is a racist:
http://azargoshnasp.net/recent_history/atoor/responseasgharzadeh/asghrazadehresponse.htm
The fact of the matter is Turks commited these genocides:
۱) Armenian Genocide
۲) Greek genocide
۳) Assyrian Genocide
۴) Kurdish Genocide
۵) Zaza Genocide.
Arabs commited these:
۱) Genocides against Kurds (who are an Iranian nation no matter where they live)
۲) Genocide against blacks in Sudan (numbering two millions)
۳) Wipeout of Christians in recent years in Arab countries.
And lets not forget the ethnic cleansing done by Turks in Caucasus against Talysh, Armenians, Lezgins, Tats, etc.
With that in mind, Iranians have been victim of Turks/Arab racism.
The other issue is census:
Iranian census of 2001 shows 68% speak Persian as a first language.
http://gulf2000.columbia.edu/images/maps/Iran_Languages_lg.jpg
A census from Tehran is also telling:
http://www.tabnak.ir/fa/news/133668
http://www.aftabnews.ir/vdchimnzw23nzid.tft2.html
http://www.jahannews.com/vdcgw39qzak9tn4.rpra.html
۸۰%+ of Iranians speak Iranian languages and Persian is the majority. Official Iranian government statistics shows 68% of Iranians speak Persian:
http://gulf2000.columbia.edu/images/maps/Iran_Languages_lg.jpg
The news related to the education minister has no concrete source and is contradictory as it is not based on any census. Like most other numbers coming from different places in Iran with no actual census done.
Although one must admit birthrate for Iranian speakers of Luri, Kurdish and Baluchi, as well as the Arab population is much higher than the average. For example Lurs and Kurds, both Iranian speakers, make up 20% of Iran but could very well account for much higher birthrate.
In reality the best estimate is the provincial estimate and based on that, we can see the new CIA factbook:
Ethnic groups:
Persian 61%, Azeri 16%, Kurd 10%, Lur 6%, Baloch 2%, Arab 2%, Turkmen and Turkic tribes 2%, other 1% (2008 est.)
Languages:
Persian (official) 53%, Azeri Turkic and Turkic dialects 18%, Kurdish 10%, Gilaki and Mazandarani 7%, Luri 6%, Balochi 2%, Arabic 2%, other 2% (2008 est.)
پانترکیستها برخی موقعها از وبسایتهایی نقل قول میکنند(چه دولتی و غیردولتی) که هیچ کدام نشان نمیدهند چه زمانی و در چه مکانی و در کدام ماهی..آماری انجام داده شده است. برای نمونه اخیرا یکی از وزیران فرهنگی ادعا نمود که استان آذربایجان غربی کاملا کردنشین است و پانترکیستها ناله فراوانی کردند.
«آذربایجان غربی، ایلام و کرمانشاه متعلق به کردستان است»(رحیم مشائی)
اما خودشان اگر یک وزیر دیگر چیزی به نفعشان را بگوید (بدون اینکه پبرسدند در چه زمانی و چه مکانی چنین آماری انجام شده است و چه کسانی آن را انجام دادند) آن را ده برابر انتشار میکنند.
یا شهردار تهران، جناب قالیبفاف به وضوح شمار ترکزبانان را بسیار کمتر از آنچه پانترکیستها ادعا میکنند ذکر نموده است و میگوید:
“اکثر ملت ایران فارس هستند، از نتایج سرشماری سال ۱۳۷۵ هـ .ش (۱۹۹۶م) درباره ترکیب قومی ملت ایران این برآوردها حاصل میشود: نسبت جمعیت فارسها حدود ۷۵-۷۳ درصد جمعیت ایران است. آمار سرشماری سال ۱۳۶۵هـ .ش (۱۹۸۶م) نشان میدهد که ۸۳/۸۲ درصد مردم فارسی صحبت میکنند و ۸۶/۲ درصد از آنها فقط فارسی را میفهمند؛ همچنین ۳۲/۱۴ درصد از ملت ایران فارسی نمیدانند که بخش عمدهای از آنان در مناطق عشایری و روستایی اقوام فارس زندگی میکنند. آذریها حدود ۱۷-۱۵ درصد و ترکمنها حدود ۲/۱ درصد جمعیت ایران را تشکیل میدهند. ۵-۵/۳ درصد از جمعیت به سومین گروه قومی، یعنی کردهای سنی و شیعه غرب کشور اختصاص دارد. پس از آنها به ترتیب قوم عرب در جنوب غربی کشور با حدود ۳ درصد و قوم بلوچ در جنوب شرقی کشور با حدود ۲ درصد از کل جمعیت قرار دارند.”
(نقل از: http://www.ghalibaf.ir/Default.aspx?tabid=79&language=fa-IR)
http://web.archive.org/web/20090620020437/http://ghalibaf.ir/Default.aspx?tabid=79&language=fa-IR
برای نمونه یکی از پانترکیستها ادعا کرده است که وزیر آموزش و فرهنگ گفته است:” ۷۰ درصد دانشآموزان در سراسر کشور دو زبانه بوده و پس از ورود به کلاس اول و گذراندن یک سال تحصیلی هنوز زبان مادری آنها به فارسی تبدیل نشده است؛ این گونه دانشآموزان چگونه میتوانند با دانشآموزانی که در تهران تحصیل میکنند رقابت کنند” چند تناقض اینجا هست. یک مگر زبان مادری کودک عوض میشود؟ خود کودک به مدرسه میرود ولی زبان مادرش که همان است که پیش از مدرسه رفتن بوده است. زیرا زبان مادری هر کودکی ثابت است زیرا زبانیست که اول به او سخن گفتند. دومین تناقض اینست که ادعا میشود ۷۰% دانش آموزان پیش از مدرسه رفتن دوزبانه بودند. آیا اینجا منظور تدریس زبان عربی یا انگلیسی در مدارس است؟ یا منظور اینست که قبل از ورود مدارس دوزبانه بودند؟ اگر قبل از ورود مدارس ۷۰% کودکان دوزبانه بودند این دوزبان (یعنی فارسی را) در کجا یاد گرفتند؟ یعنی میگوید یا همه کودکان دوزبانه پیش از کلاس اول هستند یا یک زبانه. در حالیکه روشن نیست در مناطق تک قومی غیرفارسی زبان چگونه همه کودکان ایران دوزبانه شدند. سوم در کجا چنین آماری انجام شده است؟
بهترین آمار در ایران به علاوه پیوندهای بالا (که آمارهای انجام شده در آن نیز درج شده است) همان آمار استانی است.
http://www.statoids.com/uir.html
کل جمعیت آذربایجان شرقی و اردبیل و زنجان و نیمی از آذربایجان غربی تنها هفت ملیون نفر است. در حالیکه جمعیت اصفهان و خراسان رضوی ده ملیون حساب میشود. با وجود آمار استانی، اگر این سه استان آذربایجان شرقی و اردبیل و زنجان و نیمی از آذربایجان غربی را بگیریم، حدود ترکزبانان این منطقه هفت ملیون نفر است. اگر یک ملیون دیگر (دستبالا) برای ترکزبانان همدان و قزوین و اراک و گیلان و کردستان حساب کنیم (در تمامی این استانها ترکزبانان اقلیت هستند و نه آنچه پانترکیستها ادعا میکند) میشود هشت ملیون. اگر چهار ملیون در تهران اضافه کنیم میشود دوازده ملیون. همانطور که آمار کنگرهی آمریکا و اتنولاژ نیز این حدود را یازده تا دوازده ملیون ذکر کردهاند(البته پانترکیستها در آینده باز خواهند سعی کرد که با نامههای دروغین به سایت اتنولاژ دوباره آمار جعلی خود را بقبولانند). البته جمعیت کمتر از یک ملیون نفر قشقایی و کمتر از یک ملیون نفر ترکن (در سال ۲۰۱۰) و همچنین جمعیت ترکزبانان خراسان (در استان خراسان شمالی) نیز در مجموع کمتر از سه ملیون نفر است. بنابراین برخلاف نظر پانترکیستها که ادعا میکنند سیپنج ملیون هستند در واقع آمار کل گویشوران به زبانهای مختلف ترکی در ایران همان حدود هیژده تا بیست درصد جمعیت ایران است که میشود شامل دوازده تا چهارده ملیون نفر. آمار افرادی که به زبانهای ایرانیتبار (پارسی و کردی و لکی و لری و بختیاری و مازنی و گیلکی و تالشی و راجی و سیوندی و تاتی ..) تکلم میکنند حدود هشتاد درصد جمعیت ایران است که از این میان زبان پارسی بزرگترین سهم آن را دارد.
در کل آمارهای استانی و آمارهای انجام شده بهترین پاسخ در رد نظر گزاف پانترکیستها هستند و پانترکیستها در مورد جمعیت استان تهران نیز غلو میکنند وگرنه در بهترین حالت برای آنها شاید یک چهارم این استان باشند که اغلب این آذریتبارها نیز ضدپانترکیستها هستند و فارسیزبان میباشند.
Asgharzadeh himself manipulates statistics like his false quote of Abrahmian shown here:
http://azargoshnasp.net/recent_history/atoor/responseasgharzadeh/asghrazadehresponse.htm
در حالیکه آمار تازه سی-آی فاکتبوک که همخوانی روشن با آمارهای جمعیت استانی دارد، تعداد ترکزبانان ایران را ۱۸٪ جمعیت ایران میداند و تعداد آذری-زبانان را ۱۶٪.
https://www.cia.gov/library/publications/the-world-factbook/geos/ir.html
Usually the people that are the most racist (pan-Turkists who have commited 5 genocides) try to play the victim game. Iran was a victim of Turkish imperialism/colonialism for 1000 years but Asgharzadeh and his fellow racists from Tabriz (a city of 1 million which is less than the population of Persian speaking Tehran, Mashahd or Esfahan), are unhappy because they have lost the Turkish rulership in Iran and the future belongs to the majority (80%+) Iranian speakers.
Lets see these racist condemn the genocides like Armenian/Assyrian/Greek genocides that were commited by their compatriots/ethnic brethens. Or lets if Bani Torof can condemn the genocide done on Kurds by Arabs or the genocide of blacks in Sudan done by Arabs. Too bad for Asgharzadeh, Iran and Iranian languages have survived and in the future when the Kurdish part of Turkey is freed , the Turkish imperialist dream will forever vanish.