دکتر علیرضا اصغرزاده

 

اشاره:۱۳ نوامبر ۲۰۱۱ جلسه ی سخنرانی آقای یوسف عزیزی بنی طرف و دکتر علیرضا اصغرزاده تحت عنوان “نژاد و نژادپرستی در ایران معاصر” از طرف گردانندگان اتاق آذرتاک (Azertalk) در پالتاک برگزار و با استقبال بسیار خوب شرکت کنندگان روبرو شد. این جلسه اینترنتی حدود ۲۰۰ نفر شرکت کننده داشت و ۶ ساعت به طول انجامید. متن سخنرانی آقای عزیزی بنی طرف با عنوان “از آقاخان کرمانی تا تئودور هرتسل” در شماره ی ۱۳۶۱ شهروند چاپ شد.

با توجه به استقبال خوبی که از این پنل اینترنتی شد، برای افرادی که این سخنرانی را نشنیده اند، فشرده سخنان دکتر اصغرزاده و چکیده ای از بخش پرسش و پاسخ را که از روی فایل صوتی به صورت مکتوب درآوردم، در اینجا می خوانید.

لیلا مجتهدی


———————————————————————————–

سخنرانی دکتر علیرضا اصغرزاده در پالتاک

 

دکتر اصغرزاده سخنان خود را در مورد “نژاد و نژادپرستی در ایران معاصر” از منظر جامعه شناسی و علوم اجتماعی و با تکیه بر تعریف ها شروع کرد:

وقتی وارد مقوله نژادپرستی می شویم باید ایده روشن و شفافی از چندین ترمینولوژی که با هم مرتبط هستند داشته باشیم: نژاد، قومیت، کاتگوری های هویتی، ساخته شدگی اجتماعی، گفتمان و ساختارهای گفتمانی/ زبانی.

نژاد به طور کلی بر اساس خصوصیت های فیزیولوژیکی و بیولوژیکی انسان ها و گروه ها تعریف می شود، مثل شکل بدن، سایز و اندازه جمجمه، رنگ پوست و مو، مدل چشم و عناصری از این قبیل. اما قومیت در رابطه با خصوصیات و ویژگی های فرهنگی تعریف می شود مثل زبان، مذهب، عادات و سنن و رفتارهای فردی و اجتماعی.

تعریفی که در گذشته از نژاد بر اساس عناصر فیزیولوژیکی و بیولوژیکی ـ ژنوتیپی و فنوتیپی ـ به دست آمده بود حدوداً از ۱۹۵۰ زیر ذره بین نقادانه دانشمندان علوم اجتماعی و علوم بیولوژیک قرار گرفته است؛ به طوری که اکثریت مطلق نظریه های جوهرگرایانه که حول مسئله “نژاد ژنتیک” شکل گرفته بودند، اهمیت خودشان را از دست داده اند. در عوض، اهمیت به نگرشی داده شده است که نژاد را از منظری سیاسی ـ اجتماعی تعریف می کند. وقتی به دقت مطالعه می کنیم می بینیم که برای جوامع بشری تنها یک نژاد وجود دارد و آن هم نژاد انسانی است. البته از لحاظ ژنتیکی در میان تمام گروه های انسانی تنوعات و متغیرهایی وجود دارند ولی این متغیرها به اندازه ای نیستند که ما بتوانیم هویت گروه های انسانی مختلف را بر اساس ساختار و ماهیت ژنتیکی آنها تعریف کنیم. مثلا نمی توان گفت گروه آریایی ژنهایشان با گروه ترک، عرب و غیره متفاوت است چرا که این کاتگوریهای هویتی در واقع مقولات زبانی ـ گفتمانی هستند که در بطن زبان و بر اساس روابط قدرت در جامعه ساخته می شوند و هیچ ربطی به ذات بیولوژیک و ماهیت ژنتیک ندارند. بنابرین “نژاد”ی که هم اکنون در مجامع علمی مد نظر است  در واقع از منظر سیاسی و اجتماعی کاربرد دارد و فاقد هرگونه بار ژنتیک/بیولوژیک است.

علت اینکه “نژاد” به عنوان یک ترم جامعه شناختی امروزه در علوم اجتماعی و به طور کلی در مجامع علمی کاربرد دارد این است که بیش از پانصد سال است که “نژاد” به عنوان یکی از طبقه بندی های هویتی در جوامع انسانی جایش را باز و محکم کرده است، بدین معنی که افراد در جوامع خود، انسان ها را بر اساس نژاد تقسیم کرده اند ـ و می کنند ـ با اینکه “نژاد علمی” واقعا وجود خارجی ندارد. اینگونه طبقه بندی های نژادی به پدیده ویرانگر “نژادپرستی” دامن زده اند و تا زمانی که نژادپرستی وجود دارد؛ کاتگوری نژاد/ قومیت نیز وجود خواهد داشت. به عبارت دیگر، انسان ها در جوامعی که زندگی می کنند بر اساس طبقه بندی های نژادی، متضرر و یا فایده مند می شوند و به همین دلیل کاتگوری نژاد هم در مجامع علمی پابرجا مانده است و در جامعه شناسی هم به عنوان یکی از متغیرهای اساسی ـ در کنار جنسیت و طبقه اجتماعی ـ استفاده می شود.

پس از اینکه ثابت شد که “نژاد علمی” یا Scientific Race از نظر بیولوژیکی و ژنتیک وجود ندارد، گروه های مسلط در جوامعی مثل آمریکا سریعاً دست به کار شدند و  فتوا دادند که از این به بعد نباید کلمه “نژاد” را به کار برد ولی گروه هایی که همیشه زیر ضربه  نژادپرستانه جریانات حاکم بودند به این مسئله اعتراض کردند. مثلا پرفسور کرنل وست در سال ۱۹۹۴ در کتاب “Race Matters” (نژاد مهم است) نوشت که نژاد هنوز هم مهم است و به اهمیت سیاسی، اجتماعی و فرهنگی مقوله نژاد تأکید کرد. پس می بینیم که امروزه در جوامع غربی نژاد از نظر سیاسی، فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و جامعه شناسانه مورد تجزیه و تحلیل قرار می گیرد نه از منظر بیولوژیک و ژنتیک.

اصغرزاده سخنرانی خود را با تعریف “نژادپرستی” ادامه داد و افزود:

نژادپرستی پدیده ای است سیال و مدام در حال تغییر که انسانها را به گروه های برتر و پست تر تقسیم می کند و متناسب با این تقسیم بندی برای آنها شأن و منزلت اجتماعی قائل می شود. راسیسم معاصر بر اساس تبعیض علیه یک و یا چند مشخصه “هویت نژادی” (رنگ پوست، شکل و شمایل بدن و غیره) و یا “هویت قومی” (زبان، فرهنگ، تاریخ و غیره) حاصل می شود و ذاتش را در رفتارهای گروهی، فردی، فرهنگی، مؤسسه ای و دولتی نشان می دهد. گروه هایی که در قدرت هستند و به مکانیزم های گفتمان دسترسی دارند با توسل به شیوه های نژادپرستانه موقعیت های اجتماعی، اقتصادی، سیاسی، نظامی و فرهنگی ـ زبانی خود را تقویت می کنند. بنابراین، نژادپرستی در تعریف نوین آن فقط به تفاوت رنگ پوست محدود نمی شود، بلکه تحقیر زبان، لهجه، فرهنگ، مذهب، عادات و سنن و غیره را هم دربر می گیرد. به همین دلیل در بررسی نابرابری های اجتماعی نژادپرستی و اعمال نژادپرستانه نقش مهمی ایفا می کنند و به همین دلیل نیز تمام دانشگاه های معتبر دنیا بودجه و امکانات کافی برای تجزیه و تحلیل شیوه ها و عملکردهای مختلف نژادپرستانه اختصاص می دهند.

به لحاظ اینکه نژادپرستی پدیده ای کاملا مرکب و پیچیده است، مجامع علمی این پدیده را به اشکال و کاتگوری های مختلف طبقه بندی کرده اند تا مطالعه و تجزیه و تحلیل آن آسان تر شود. چند شکل متنوع نژادپرستی که در جامعه ایران نیز به شدت متداول هستند از این قرارند:

۱- نژادپرستی بیولوژیک

این نوع راسیسم انسان ها را بر اساس به اصطلاح “ساختارهای ژنتیک” و “ماهیت بیولوژیک” به گروه های برتر و پست تر تقسیم می کند. گفتمان ایدئولوژیک این گونه راسیسم را در اوایل قرن ۱۶ میلادی در اروپا بنا نهادند و با تکیه بر آن در پروسه های مختلف تاریخی استعمار انسان ها و جوامع غیراروپایی و حتی عمل شنیع برده داری را توجیه کردند. این نوع نژادپرستی در آلمان هیتلری به اوج خود رسید. در آن زمان هیتلر از دیسکورسی که گروهی از مستشرقین، بیولوژیست ها، دانشمندان و انسان شناسان در مورد نژادهای مختلف مطرح کرده بودند استفاده کرد و مقوله پوچ و واهی “نژاد برتر آریایی” را عنوان کرد و گفت که نژاد آلمان و نژاد سفید شمال، نژاد برتر هستند و نباید با نژادهای دیگر تلفیق شوند. همه این افکار و اعمال ضد انسانی به فاجعه هولوکاست و قتل عام میلیون ها یهودی و انسان های دیگر انجامید.

اصغرزاده با اشاره به احیای راسیسم بیولوژیک در مجامع علمی ایران بویژه در ماه های اخیر، گفت:

علیرغم اینکه بحث نژادپرستی بیولوژیک از ۱۹۵۰ در سطح دنیا در حال عقب نشینی بوده است؛ ما در ایران شاهد ظهور مجدد این نوع نژادپرستی هستیم. برای مثال، اخیرا شاهد انتشار مقالات و نظرات بعضی محققان و بیولوژیست های ایرانی بوده ایم که ظاهرا در رابطه با ریشه های قومی/ اتنیکی/ نژادی مردم ترک آذربایجان تحقیقات ژنتیک انجام داده اند. یکی از پیشتازان این عرصه، فردی است به نام دکتر مازیار اشرفیان بناب که گویا در رابطه با “مطالعه ژنتیکی اقوام ایرانی و بررسی ارتباطات تاریخی و ژنتیکی تمام اقوام ساکن در فلات ایران” مشغول تحقیقات می باشد. طبق تحقیقات علمی این جناب، “نزدیکی ژنتیکی بین اقوام ساکن در فلات ایران و از سوی دیگر خاص بودن این محتوی ژنتیکی در فلات ایران به قدری ملموس و غیر قابل انکار است که حتی به کار بردن کلمه اقوام را در مورد جمعیت های ساکن در فلات ایران با شک و تردید روبرو می ‌کند. به این معنی که آنچه باعث تمایز ژنتیکی گروه‌های انسانی می شود تا بتوان آنها را به صورت اقوام تمایز یافته در زمان و مکانی خاص تصور کرد ابدا در محتوای ژنتیکی ایرانیان اعم از فارس و آذری و لر و بلوچ و ترکمن و … دیده نمی ‌شود” (۱ ).

علاوه بر تحقیقات ژنتیکی دکتر مازیار اشرفیان بناب، محققان دیگری نیز اخیرا مقاله ای در یکی از ژورنال های مرتبط با علوم پزشکی دانشگاه تهران چاپ کرده اند تا بدان وسیله “نحوه تحمیل زبان ترکی بر مناطق آذربایجان” را ثابت کنند. (۲)

دانشجویان مبتدی علوم اجتماعی که با الفبای نظریه های راسیستی، بویژه از نوع علمی اش، آشنایی دارند نیک می دانند که سالهاست طشت رسوایی راسیسم ژنتیک از بام جهان برافتاده است. طنز حیرت آور کار آنجاست که دانشمندان علوم بیولوژیک و پزشکی ما به چنین بدیهیاتی واقف نیستند که مقولاتی مانند ملت، قوم، فرهنگ، نژاد/ اتنیسیتی، و نیز القابی مانند آریا، ترک، فارس، آذری و غیره، مقولاتی زبانی ـ گفتمانی هستند که در حوزه های علوم اجتماعی و سیاسی مورد تجزیه و تحلیل قرار می گیرند؛ نه در حوزه علم بیولوژی! پیشتر، مکاتبی همچون سوسیال داروینیسم، سوسیو ـ بیولوژی و اوژنسیسم دست درازی هایی در مقولات جامعه شناختی کرده بودند که به دلیل ایدئولوژی های افراطی نژادپرستانه شان سالهاست که از حوزه های علوم اجتماعی رخت بربسته اند.

بیولوژیست های محترم ما باید بدانند که وقتی یک روضه خوان از ده کوره ای در دامنه های سهند بلند می شود و می رود در میدان مرکزی شهر باکو به زبان ترکی آذری برای مردم آنجا مرثیه اهل بیت می خواند، وقتی خواننده و شنونده زبان همدیگر را می فهمند و فرهنگ همدیگر را درک می کنند، همین حادثه مدرک و سندی است مستحکم دال بر اشتراکات عمیق تاریخی، زبانی، فرهنگی و قومی در میان مردمان دو سوی ارس. در واقع، از نقطه نظر جامعه شناسانه و انسان شناسانه، مثال روضه خوان ما هزاران مرتبه دقیق تر و علمی تر از آزمایش های ژنتیک و کروموزومی جناب دکتر مازیار اشرفیان بناب و شرکاء به وجود اشتراکات قومی/ فرهنگی مردمان دو سوی ارس شهادت می دهد. تحقیقاتی که بر اساس متدولوژی های تقلیل گرایانه ناسیونالیستی و ایدئولوژی های نژادپرستانه صورت می گیرند، در عصر انفجار اطلاعاتی و تکنولوژی رسانه های  اینترنتی راه به جایی نخواهند برد.

۲ ـ نژادپرستی سیستمیک

این نسخه ی راسیسم از طریق ارگان های دولتی و نهادهای گروه حاکم مثل ارتش، آموزش و پرورش، رسانه ها و ادبیات رسمی و غیررسمی اعمال می شود. مثال زنده ی آن سیاست های رژیم ایران است که زبان ۷۰ درصد از مردمان ساکن ایران را در امر آموزش، نهادها، مطبوعات و ادبیات رسمی کشور قدغن کرده است. نمونه دیگر آن ریشه کن کردن مردم بومی عرب توسط سیاست های دولت در منطقه الاهواز است. در مجموع، راسیسم سیستمیک و یا سیستماتیک ویرانگرترین و مرگبارترین نوع راسیسم است. در نامگذاری این نوع راسیسم، میشل فوکو اصطلاح “نژادپرستی دولتی” را نیز به کار برده است.

۳ ـ نژادپرستی فرهنگی

نژادپرستی فرهنگی از طریق نگرش های فرهنگی و برخوردها، عقاید و رفتارهای مستتر در فرهنگ یک جامعه خود را اعمال می کند. مثل شعار: “هنر نزد ایرانیان است و بس”. البته اگر کسی هنر را در قوم خود می بیند هیچ اشکالی ندارد ولی زمانی که آن را فقط به قوم خود اختصاص می دهد در واقع غیرایرانیان را بی هنر می خواند یا می داند که این همان نژادپرستی فرهنگی است، چرا که “دگرسازی” می کند و انسان ها را به گروه های برتر و پست تر (بافرهنگ ـ بی فرهنگ، باتمدن ـ بی تمدن، باهنر ـ بی هنر) تقسیم می کند. نمونه های دیگر آن، جوک های نژادپرستانه رایج علیه ترک ها، عرب ها، لرها و دیگران در ایران و جامعه ایرانیان خارج کشور است. متأسفانه این مسئله حتی به میادین ورزشی هم کشیده است که نمونه های آن را در بازی های فوتبال بین باشگاه های تبریز و تهران یا دیگر مناطق فارس نشین ایران دیده ایم. هزاران تماشاچی در مسابقه فوتبال همصدا فریاد می زنند: “ترک خر”. این نمونه بارز راسیسم فرهنگی است که در فرهنگ حاکم بر جامعه ایران نهادینه شده است، عملی که مثل آن حتی در زیر رژیم نژادپرست آپارتاید در آفریقای جنوبی نیز دیده نشده بود.

 

اخیراً در جوامع غربی در حوزه مبارزات ضد نژادپرستی مقوله ای مطرح شده است به نام اسلاموفوبیا (اسلام ستیزی)، که این مقوله هم مانند آنتی سمیتیسم (یهودی ستیزی) شاخه ای از نژادپرستی فرهنگی است. نژادپرستان اسلام ستیز، میلیون ها انسان را به خاطر تعلقات دینی شان تحقیر کرده و دستشان را از رسیدن به منابع اقتصادی، امکانات شغلی و تحصیلی کوتاه می کنند. البته انسان ها آزاد هستند که عملکرد گروه های اسلامی، فاندمنتالیسم یا نگرش های اسلام و ادیان دیگر را نقد کنند ولی درست نیست میلیون ها انسان را به خاطر باورهای دینی شان تحقیر کنند و یا مورد ظلم و تبعیض قرار دهند. برای جلوگیری از این رفتارهای ضد بشری و ممانعت از تبدیل آنها به نورم اجتماعی، ما موظفیم هر روز و به طور مداوم در مقابل اینگونه راسیسم بایستیم و علیه آن مبارزه کنیم.

۴ ـ نژادپرستی زبانی

این نوع نژادپرستی از طریق تحمیل زبان خود به دیگران و نیز از طریق منع و تحقیر زبان دیگران اعمال می شود. بزرگترین بانی و عامل راسیسم زبانی در ایران کنونی دولت ایران است که زبان اکثریت مردمان را در مراکز و نهادهای اداری/ دولتی/ رسمی قدغن کرده است. بخش دیگر نژادپرستی زبانی، لهجه گرایی یا لهجه پرستی(Accentism) است. نرمال سازی “لهجه مسلط” یکی از مکانیزم هایی است که از طریق آن گروه حاکم، سلطه روانی و نیز اقتصادی و فرهنگی خودش را اعمال می کند. گفتمان هژمونیک لهجه گرایی را به گونه ای تبلیغ می کند که اگر شما با لهجه مسلط در جامعه صحبت نکنید بیسواد تلقی می شوید، سطح دانش تان زیر سئوال می رود و شخصیت انسانی تان تحقیر می شود.

امروزه انسان های فرهیخته در جوامع چندزبانه برای ساختارزدایی از راسیسم لهجه ـ محور، به لهجه مسلط اعتناء نمی کنند و سعی می کنند زبان حاکم را “با لهجه” صحبت کنند ـ امری که به “بی پدر و مادر سازی زبان و لهجه مسلط” معروف است: (Bastardization of the Dominant Language) یعنی: بی پدرو مادر کردن زبان مسلط، از بین بردن شوکت و حس عظمت طلبانه لهجه مسلط، شکستن هژمونی و ابهت تحقیرآمیز زبان حاکم با داخل کردن عناصر زبان خود در آن و با حفظ لهجه طبیعی خود.

۵ ـ نژاد پرستی روزانه (Everyday Racism)

راسیسم روزانه مشتمل از اعمال و برخوردهای نژادپرستانه ای است که قربانیان را هر روز و به صورت دایمی مورد تجاوز و تعرض قرار می دهند. از نمونه های بارز آن زهرخندها و نیشخندهای تحقیرآمیز، نگاه ها و خیره شدن های برتری جویانه، و نیز جوک های به اصطلاح قومی رایج در جامعه ایرانیان هستند. در حالی که قربانیان این نوع نژادپرستی هر روز با آثار مخرب این پدیده شوم دست به گریبان هستند و آن را با تمام وجود حس می کنند؛ عاملان و مجریان این نوع راسیسم معمولا از درجه ضدانسانی بودن رفتارشان اعلام بی اطلاعی می نمایند و اعمالشان را “برخوردهای پیش پا افتاده، عادی و نرمال” قلمداد می کنند.

۶ـ نژادپرستی فردی

نوعی از راسیسم است که جنبه های انفرادی نژادپرستی و تبعیض را مد نظر دارد. بدین معنا که نژادپرستی از این نوع، برخلاف انواع سیستمیک و دولتی، محدود به افکار و رفتار نژادپرستانه اشخاص و افراد راسیست است و نهادها، مؤسسات و ساختارهای قدرتمند اجتماعی را در بر نمی گیرد. با اینکه راسیسم فردی جنبه کم رنگ و ضعیف سیستم نژادپرستی است، اما باید با آن هوشیارانه برخورد کرد. اشخاصی در جامعه روشنفکری ایران وجود دارند که آگاهانه و یا ناآگاهانه راسیسم های سیستمی، فرهنگی و دولتی را نادیده می گیرند و نژادپرستی موجود در ایران را به نگرش ها و اعمال فردی تقلیل می دهند ـ که در صورت آگاهانه بودن خود یک نوع نژادپرستی است.

 

۷ـ نژادپرستی درونی شده Internalized Racism

این نوع راسیسم از طریق قربانیان خودِ راسیسم، با درونی کردن و نهادینه کردن راسیسم موجود در جامعه اعمال می شود. چون در جامعه وسیعتر سیستم نژادپرستی حاکم است قربانیان این سیستم به جای مقاومت کردن در مقابل آن، ویژگی ها، ادبیات و گفتمان آن را درونی خود می کنند. مثلاً ترک آذربایجانی خود را آریایی می خواند و می خواهد با این شیوه نه تنها به خانواده و اطرافیان خود بقبولاند که به نژاد حاکم تعلق دارند بلکه با مخالفان نژادپرستی آریایی هم شدیداً برخورد می کند و همراه و همگام با جریانات راسیستی، به قلع و قمع ارزش های فرهنگی، زبانی و تاریخی مردم خود می پردازد و کرامت انسانی آنها را لگدمال می کند.

 

۸ـ نژادپرستی دموکراتیک

نوعی از راسیسم است که با گرفتن ژست های دموکراتیک و با استمساک به گفتمان های به اصطلاح مترقی وجود سیستم نژادپرستی را انکار می کند. مثلاً بعضی از افراد منتسب به گروه های چپ، فمنیستی یا لیبرال در جامعه ایران با عنوان کردن مسائلی از قبیل عصر گلوبالیزاسیون، ادبیات و عناوین مترقی، دیسکورس های ضد نژادپرستی را قوم گرایی و قبیله گرایی قلمداد می کنند. عاملان و مجریان راسیسم دموکراتیک، نژادپرستی موجود در جامعه ایران را انکار می کنند؛ فعالان ضدنژادپرستی را عقب مانده و خودشان را خیلی مترقی محسوب می دارند؛ حوزه ستم خودشان را در اولویت قرار می دهند ولی مطرح کردن حوزه های ستمی و حذفی نژادپرستانه را ناسیونالیستی و یا قوم گرایی می خوانند. افرادی که این نوع ادبیات را ترویج می دهند در واقع به نوعی در رفتار نژادپرستانه شرکت می کنند و در پای گیری آن سهیم هستند.

 

جمع بندی

دکتر اصغرزاده در جمع بندی سخنان خود در مورد منابع تغذیه راسیسم و ایدئولوژی راسیستی به حوزه های تاریخ نویسی، نقد ادبی و آموزش و پرورش اشاره کرد:

به طور عمده در زمینه تاریخ نویسی و روایات تاریخی زمانی که مطلبی می نویسیم تا چهره های راسیستی بی مثال موجود در جامعه ایران را افشاء کنیم با عکس العمل های عجیب و غریبی روبرو می شویم که با تکیه بر نقل قول های بی پایه و عهد بوقی از مستشرقین، تلاش می کنند وجود نژادپرستی در ایران معاصر را انکار کنند. درحالیکه غافل هستند از اینکه، برترین دستاورد بشر در حوزه های پست مدرنیسم، پسا استعماری و پساساختارگرایی مبارزه با افکار و ادبیات راسیستی همین مستشرقین کاسه لیس بوده است. تاریخ نویسی نژادپرستانه، نخبه گرایانه و هژمونیک باید نقد و افشاء شود. در عوض، تاریخ نویسی محلی و بومی باید تقویت شود- نوعی از تاریخ نگاری که اولویت را به مظلومین و محرومین از قدرت می دهد و صداهایی را که از پروسه های بیان و دیسکورس حذف شده اند، مدنظر دارد.

در حوزه نقد ادبی و ادبیات،  ایران از نظر علمی بسیار عقب مانده است و تا به حال در زمینه نژادپرستی منبعی به شکل سیستمیک و منسجم ارائه داده نشده است. با اینکه ما در این زمینه متفکرانی مثل دکتر براهنی داریم متأسفانه جای یک تئوری منسجم در نقد عقاید نژادپرستانه در ادبیات زبانی، شعری، تاریخ نویسی و سفرنامه  نویسی خالی است. از اینرو افکار و اندیشه های راسیستی در ادبیات ایران به طور سیستماتیک و مؤثر افشاء نشده اند. در حالیکه منتقدان ما می توانستند از یافته های پست مدرنیسم و پساساختارگرایی در زمینه نقد ادبی استفاده کنند، کاری که ادوارد سعید با نوشتن کتاب “شرق شناسی” کرد و کاسه کوزه نژادپرستان مستشرق را به هم ریخت.

 

مجرای دیگر تغذیه راسیسم در ایران، حوزه آموزش و پرورش است. در ایران امروز، اندیشه و نگرش راسیستی از طریق این حوزه به آسانی خودش را اعمال می کند. می دانیم که طبق آمار رسمی وزارت آموزش و پرورش ۷۰ درصد دانش آموزان ایران دو زبانه هستند ولی تنها به یک زبان یعنی زبان فارسی تحصیل می کنند. افکار و اعمال نژادپرستانه از طریق رسمی کردن زبان فارسی و قدغن نمودن زبان های دیگر، تحریف تاریخ، تحقیر اجداد و ریشه های نژادی، آداب و رسوم، شیوه لباس پوشیدن و صحبت کردن مردمان غیر فارس در حوزه آموزش و پرورش خود را اعمال می کنند.

 

دکتر اصغرزاده در خاتمه سخنان خود تأکید کرد که ما باید اعمال و رفتار، ادبیات و ایدئولوژی نژادپرستانه را که در جامعه ایران مدام تولید و بازتولید می شوند مورد نقد و بررسی قرار دهیم، راسیسم و مکانیزم های آن را دائما افشاء کنیم و خستگی ناپذیرانه با آن مبارزه نماییم.

 

 

پانوشته ها

مازیار اشرفیان بناب. ریشه مشترک اقوام ایرانی…

۱-Andonian, L. et al. (2011). Iranian Azeri’s Y-Chromosomal Diversity in the Context of Turkish-Speaking Populations of the Middle East. Iranian J Publ Health, Vol. 40, No.1, 2011, pp.119-123.

http://iranazar.net/index.php?option=com_content&view=article&id=9748%3A-10-500-&catid=51%3A2009-06-26-21-44-12&Itemid=83

۲- http://www.ijph.ir/pdfs/17.%20Dr_Laris_1st_edit_Re_3_.pdf