فیلم Joueuse (یا عنوان انگلیسی اش Queen to Play) از آن فیلم هایی است که لذتش در اتفاقات آرام، معانی پنهان پشت واقعیت های ساده و بازی های روان و منحصر به فرد بازیگرانش است.
هلن، خدمتکاری وظیفه شناس و قابل اطمینان در هتلی توریستی در جزیره کورس است. زنی میانسال، جذاب، واقع بین و کاری که چارچوب زندگی اش را می شناسد و از زندگی اش راضی است، یا حداقل این طور فکر می کند.
تا اینکه یک روز صبح هنگام تمیز کردن یکی از اتاق های هتل، متوجه زوجی می شود که در بالکن اتاق مشغول بازی شطرنج هستند و دقایقی محو تماشای آنان می شود. بیشتر از بازی، مبهوت حالت و حرکات زن می شود. سبک بالی و زیبایی اش، ظرافت حرکات و در عین حال زیرکی اش که در نهایت شریکش را با همان ظرافت، کیش و مات می کند.
آن روز را تا شب، هلن گویا در خلسه می گذراند. تمام مدت تصویر زن جلوی چشمانش است. پوشیده در لباس خواب ابریشمی اش، با موهایش که پشت سرش جمع شده و مقداری هم که روی شانه ها ریخته، با لبخند اغواگرش و حس برتری که از تمام حرکاتش نمایان بود. فردا که برای تمیز کردن اتاق برمی گردد، متوجه می شود که زن، همان لباس خواب ابریشمی را در هتل جا گذاشته است.
چند شب بعد خانه هلن مهمانی است، تولد شوهرش است و هلن که کاملا مجذوب شطرنج شده، کادوی تولد برای شوهرش یک ست شطرنج الکترونیکی می گیرد که البته شوهرش هیچ استقبالی از این کادوی عجیب و بی مناسبت نمی کند.
ولی بعد از رفتن مهمان ها و وقتی هلن در اتاق خوابش تنها است ما بالاخره معنی این شیفتگی را می فهمیم.
هلن لباس خواب ابریشمی که زن جا گذاشته بود را بر تن دارد و به سختی تلاش می کند که موهایش را به همان سادگی و زیبایی که در زن مسافر دیده بود، پشت سرش جمع کند که البته موفق نمی شود و اینجاست که اگر زن باشید، کاملا می فهمید که چه اتفاقی در دنیای هلن افتاده و متوجه می شوید که در واقع این شیفتگی بیشتر از آن که مربوط به بازی شطرنج باشد، مربوط به دنیایی است که برای هلن به تصویرکشیده شده است. دنیایی که در آن یک زن در حین زیبایی و ظرافت می تواند با هوش و زیرکی، برنده بازی مردانه باشد و مردش به جای هر کار، عاشقانه تشویقش کند و می بینید که هلن با پوشیدن لباس آن زن در واقع سعی دارد تا خودش را به زیبایی آن زن ببیند و به رابطه اش با شوهرش کمی حرارت ببخشد.
وقتی صدای آمدن شوهرش را می شنود، با عجله می رود و روی تخت دراز می کشد، شوهرش وارد اتاق می شود، لباسش را عوض می کند و می گوید: “شب خوبی بود ولی حالا فردا چه جوری صبح زود بیدار بشیم؟” و بعد بدون حتی نیم نگاهی به هلن، پشتش را می کند و می خوابد. به همین سادگی. به همین یک نواختی. و هلن که در ذهنش کاملا بی قرار است، آرام از جا بلند می شود، به آشپزخانه می رود، صفحه شطرنج را می چیند و برای اولین بار مهره ملکه را در دست می گیرد و قوانین را می خواند “ملکه، مهمترین مهره شطرنج است” و همین جمله، لبخند و تصمیمی محکم با خود به همراه می آورد.
از آن شب هر شب تا صبح بیدار می ماند و سعی می کند تمرین کند ولی پیشرفتی ندارد. روزی در حال تمیز کردن خانه دکتر کروگر (که شغل دومش بود) در کتابخانه، ست شطرنجی پیدا می کند و از دکتر کروگر که پروفسوری بدخلق و منزوی بود می خواهد که با او تمرین کند و می گوید در عوض هر هفته خانه اش را مجانی تمیز خواهد کرد. کروگر که بیش از هرچیز جسارت هلن نظرش را جلب کرده، قبول می کند و از اینجاست که شطرنج، تمام افکار و لحظات بیداری هلن را پر می کند. با تمام عشقی که به همسر و دخترش دارد، شور و عشقش به این بازی می شود تمام زندگی اش و با این که در تمام جلساتی که با دکتر کروگر به تمرین می گذراند، کششی انکار ناپذیر بینشان وجود دارد، تمام چیزی که هلن به دنبالش است، چیزی است که تنها متعلق به خودش باشد، چیزی که در آن “ملکه ، قوی ترین مهره است”.
حواس پرتی هلن در انجام کارهایش و دیر آمدن های شبانه اش سبب می شود که همه، منجمله شوهرش شک کنند که هلن با دکتر کروگر رابطه عاشقانه پیدا کرده، تا جایی که شوهرش روزی تعقیبش می کند تا ببیند بین آن دو چه می گذرد و وقتی متوجه اشتیاق و استعداد هلن می شود، حسادت جایش را به تشویق می دهد و به طرز عجیبی باعث بهبود زندگی هلن می شود.
روابطش با شوهرش دوباره شور سابق را پیدا می کند. دخترش که از خدمتکار بودن مادرش شرمسار بود به او افتخار می کند و دکتر کروگر وادارش می کند که در مسابقات شطرنج بازان آماتور شهر ثبت نام کند.
جریان فیلم به آرامی ما را تا آن جا پیش می برد که ببینیم چطور زنی ساده و گرفتار روزمرگی ها، می تواند توانایی های پنهان در وجودش را کشف کند و در واقع نشانمان می دهد که انسان در هر سنی قابلیت رشد بیشتر احساسی و ذهنی را دارد. هر زنی که در هر مقطع از زندگی اش به نوعی یک نواختی رسیده باشد به آسانی می تواند خودش را در این فیلم پیدا کند و البته به نظرم فقط از یک فیلم فرانسوی برمی آید که سوژه ای به خشکی شطرنج را بتواند به داستانی چنین اغواگر و لطیف تبدیل کند.
* مریم زوینی دانش آموخته رشته تغذیه است ولی کار او همواره ترجمه در حوزه ادبیات بوده و علاقه اش به ویژه به هنر سینماست. هفت کتاب از ترجمه های او تا به حال در ایران منتشر شده است.