در روزی که خبر جوانمرگی ریاضیدان نابغه و نامدار ایرانی، ایرانیان را داغ دار و جهان را متحیر کرد، ساعاتی بعد از نشر آن خبر، انتشار خبر درگذشت یکی از چهره های کوشا در عرصه تئاتر ایرانی در خارج از کشور، برای بسیاری و به طور خاص برای هنرمندان و دست اندرکاران ایرانی این هنر در اروپا اتفاقی غیرمنتظره و شگفت انگیز بود.
مجید فلاح زاده، کارگردان، نویسنده و از بنیانگذاران و برگزار کنندگان قدیمی ترین جشنواره تئاتر ایرانی در اروپا در شهر کلن بود که از حدود یک ربع قرن پیش فعالیت خود را آغاز کرد و در گردهم آوری گروه های ایرانی تئاتر برون مرز و ایجاد گروه های تازه نفس تئاتر میان ایرانیان خارج کشور، نقشی برجسته داشت. فلاح زاده هنگام مرگ ۷۱ ساله بود، اما چنین نمی نمود و در عرصه کار و فعالیت هنری بسیار کم تر از سنش به نظر می رسید. خودش در معرفی پیشینه اش در یک گفت وگوی تلویزیونی (۱) گفته بود در جوانی ورزشکار بوده و در رشته های فوتبال و شنا و در سطح استان تهران و در کشتی آزاد تا انتخابی تیم ملی برای حضور در المپیک ۱۹۶۴ توکیو پیش رفته بود. شاید همین جنگندگی آموخته و پشتکار ذاتی اش پشتوانه او بود که او را در عرصه هنر تئاتر و برگزاری نسبتا طولانی یک جشنواره، آن هم در خارج کشور، خستگی ناپذیر ساخته بود و تا آخرین روزهای زندگی اش با نگارش متنی نمایشی برگرفته از” داش آکل” صادق هدایت، تا پایان تمرین این نمایش برای حضور در جشنواره پاییز سال ۲۰۱۷ پیش رفت و به ناگهان، نه با سکته قلبی یا مغزی، که با ” افت شدید قند”(۲) از پای درآمد.
فلاح زاده از نگاه همکارانش
علی رستانی بازیگر چند اثر به کارگردانی مجید فلاح زاده که در آخرین اثرش داش آکل که برای اجرا ناتمام مانده نیز صاحب نقش است، در مورد کم توجهی فلاح زاده به سلامتی اش و در عین حال از کوشش اش در عرصه نمایش می گوید:
” اساسا مجید یک جوری سر ناسازگاری با هستی داشت و مخالفت با مذهب و حکومت دینی. بی توجهی او به خود و بسیاری از امور از همین نظر بود. تمرین نمایش داش آکل به پایان رسیده بود و مجید در تلاش بود کار را برای جشنواره امسال که چند ماه دیگر است به صحنه ببرد. باید بگویم من بهترین کارهای بازیگری ام با مجید فلاح زاده بوده، مثل مشتی عباد، پیرمرد و دریا، با کاروان سوخته و داش آکل.”
به نظر می رسد فلاح زاده در آخرین کارش، با برداشت آزاد از داستان داش آکل و مرور زندگی دو روشنفکر می خواست موقعیت تلخ تبعید خود را بیان کند:”بله، در برداشت آزاد داش آکل نوشته ی مجید دو نفر روشنفکر هستند که یکی ماندن در ایران را برمی گزید و در زندان است، و دیگری گزندگی تبعید، و به مرگ تدریجی در غربت تن می دهد و البته نمایش با پاساژی از داش آکل هدایت آغاز می شود.”
مجید فلاح زاده تئاتر را در مسیر نگرش سیاسی شناخت. بنا به گفته ی خودش اولین آموخته هایش در اجتماع از رنج و تنگدستی خانواده کارگری اش و آشنایی و دوستی با دوستانی که پدرانشان به خاطر فعالیت های سیاسی در حزب توده، در زندان بودند، پدید آمد و همین آشنایی ها سبب شد پس از کسب دیپلم دبیرستان از ورزش قهرمانی فاصله بگیرد و با جدیت راه دانشگاه را انتخاب کند و با نمره عالی وارد دانشکده هنرهای دراماتیک شود. ممتاز بودن او در تحصیل دانشگاهی بورسیه تحصیل در خارج از کشور را برای او به همراه داشت و توانست برای ادامه تحصیل در رشته تئاتر به انگلستان برود و دو سال بعد از انقلاب به کشور بازگردد، اما ماندنش در ایران چندان طولانی نبود. چند سال بعد، به خاطر وابستگی به حزب توده به افغانستان که آن زمان حکومتی طرفدار شوروی در آن حاکم بود پناه برد. در آن جا بجز تدریس در دانشکده هنرهای زیبای کابل آثار نمایشی چندی را به صحنه برد و گویا کار مهمش کارگردانی یک نمایش بزرگ در ورزشگاه شهر کابل با لشکری از بازیگران غیر حرفه ای(۳) بود.
پیداست که کار هنری و تولید اثر در سیستم های ایدئولوژیک – و هم به جهت همفکری هنرمند با نظام مورد نظر- عموما نمی تواند غیر رسمی و سفارشی نباشد و فیلم باقی مانده از آن نمایش نیز این نکته را تایید می کند. با این وجود از زمانی که به اروپا آمد و در آلمان در شهر کلن ساکن شد راه اندازی جشنواره تئاتر ایرانی مهم ترین نقش او در زندگی حرفه ایش بود.
منوچهر نامورآزاد بازیگر پرسابقه تئاتر ایران و فعال عرصه نمایش در خارج از کشور بر اهمیت کار فلاح زاده تاکید دارد:
“آری مجید فلاح زاده و همسرش بهرخ بابائی حق مسلمی بر گردن همه اهالی تئاتر در خارج از کشور دارند. جشنواره کلن چند هدف را دنبال می کند: زنده نگاه داشتن تئاتر ایرانی در خارج از کشور، انگیزه ای برای دید و بازدید و آشنائی کارورزان تئاتر و سرانجام برآورد نیاز روانی هنرمندان که دوریشان از حرفه در غربت سخت دردناک بود …”
او در مورد آشنایی خود با جشنواره تئاتر ایرانی کلن می گوید:”در بیست و دو سه سال پیش شنیدم که مجید فلاح زاده و همسرش بهرخ بابائی در شهر کلن آلمان فستیوال تئاتر برای ایرانیان بر پا کرده اند. از آن زمان تاکنون هر دوی آنان با تلاش فراوان با همه سختی هایی که بر سر راه داشتند توانستند این جشنواره را سر پا نگاه دارند و هر سال هم پربارترش کنند.”
منوچهر نامورآزاد بازیگر و کارگردان تئاتر، به رغم علی رستانی بازیگر، به ادامه کار جشنواره تئاتر ایرانی کلن پس از مرگ فلاح زاده خوشبین است. علی رستانی می گوید: “مطمئناً امسال جشنواره برگزار خواهد شد، اما مگر جشنواره فرانکفورت نبود که با مرگ گرداننده اش فرهاد مجدآبادی، خاموش شد.” و نامورآزاد معتقد است” من امید دارم بهرخ (بازیگر، کارگردان و همسر مجید فلاح زاده) دست از تلاش برندارد و با همکاری همه دست اندرکاران تئاتر به ویژه بهزاد فلاح زاده فرزندشان، مشعل این جشنواره همچنان روشن بماند.”
در همین حال علی کامرانی بازیگر با سابقه تئاتر ایران و ترانه سرای سال های دور و از دوستان مجید فلاح زاده معتقد است با مرگ مجید فلاح زاده تئاتر ایرانی برون مرز “یکی از ستون های پایدارش” را از دست داد اما جشنواره باید فعال بماند: “من نقش مجید را در نمایش بیرون از ایران بسیار برجسته می بینم و با رفتن او بار سنگینی بر دوش های ما مانده که بایستی به خاطر او هم شده به دوش بکشیم. نمایش ایران و به ویژه بیرون از ایران و تبعید یکی از ستون های پایدارش را از دست داد.”
غلام آل بویه مدیر جشنواره تئاتر ایرانی هایدلبرگ که سال ها پس از جشنواره کلن، کار خود آغاز کرد درباره شخصیت هنری و آثار مجید فلاح زاده می گوید:”باید در یک فرصتی کارهای فلاح زاده مورد بررسی قرار گیرد. او در تمام مدت در خارج از کشور از نوشتن و کارگردانی غافل نشد، چه موقعی که در کابل بود، و چه در مسکو و در آخر کلن. تئاتر براش زندگی بود، با نمایش و ادبیات نمایشی نفس می کشید. او جدا از نوشتن چند نمایشنامه و ترجمه چند کار، نگارش تحقیقی ادامه دار را شروع کرد؛ کتاب “تاریخ اجتماعی ـ سیاسی تئاتر در ایران” که کتاب اول آن تعزیه است. می خواهم بگویم او در هیچ شرایطی از فعالیت در راه تئاتر باز نایستاد و همیشه در حال نوشتن و کار بود در عین حال با این که دیگر فعالیت سازمانی و حزبی نداشت، ولی عاشق سوسیالیسم بود.”
آل بویه که خود بجز مدیریت جشنواره تئاتر هایدلبرگ، کارگردان تئاتر نیز هست درباره جشنواره پرسابقه تئاتر ایرانی کلن معتقد است:”مجید فلاح زاده نویسنده وکارگردان تئاتر بنیان گذار اولین جشنواره تئاتر ایرانی کلن به همراه همسرش بهرخ بابایی بود. بیست و چهار سال تئاتر خارج از کشور را با همه نشیب و فرازها سر پا نگه داشت. جشنواره کلن در این مدت یکی از اولین امکانات بود برای گروه های تئاتری که از سراسر آلمان و اروپا نمایش های خود را به صحنه می بردند. فلاح زاده از سال نهم تصمیم گرفت که گروه های تئاتر از ایران را به جشنواره دعوت کند که با تحریم دیگر گروه ها روبرو شد و آنگاه از این کار دست شست.”
غلام آل بویه درباره همکاری جشنواره کلن و هایدلبرگ و دوستی خود با فلاح زاده می گوید:”دوستی من و مجید محترمانه و صمیمی بود. چند بار با هم همکاری داشتیم در اولین جشنواره تئاتر لندن باهم به اتفاق بهرخ عزیز همسر مجید که خود بازیگر و هنرمند توانایی است داور بودیم. من هر سال در جشنواره او حضور می یافتم و عموم نمایش ها را می دیدم. او در چهارمین سال جشنواره هایدلبرگ با نمایش “خورشید سوخته” شرکت کرد و در هفتمین سال جشنواره هایدلبرگ با کارگردانی نمایش “سنگسار” حضور داشت و با این نمایش جایزه بهترین اثر به انتخاب تماشاگر را به دست آورد.”
چیزی که ناگفته روشن است، به طور طبیعی از نقش فعال هنرمندان نسل اول ایرانی بعد انقلاب در خارج از کشور، روز به روز کاسته خواهد شد، اما چیزی که هنرمندان نسل اول را خشنود و امیدوار نگه می دارد ورود نسل تازه ای از هنرمندان و هنردوستان ایرانی خاصه در صحنه نمایش خارج از کشور است. در چند سال گذشته در اکثر آثار به نمایش درآمده در جشنواره های ایرانی تئاتر در شهرهای کلن و هایدلبرگ و نیز در لندن، می شود نقش بازیگران و کارگردانان جوان را پر رنگ دید.
پانویس ها:
۱- “چهره ها”، گفت وگوی مجید فلاح زاده با سیروس ملکوتی. تلویزیون” روژه لات”
۲- بهرخ بابایی همسر مجید فلاح زاد در گفت وگو با دویچه وله
۳- ویدئو بازمانده از یک قسمت از نمایش پر بازیگر مجید فلاح زاده در ورزشگاه کابل، یوتیوب