نارگیل( اکبر عبدی) در یک جریان کاملا تصادفی با فرشته (الناز شاکردوست) آشنا می شود، اما تعلق نارگیل به دارودسته ندارها و تعلق فرشته به دارودسته داراها مانع از پیوند آن دو می شود. وقتی نارگیل برای خواستگاری به جشن داراها وارد می شود در آنجا پدر بزرگ خود اسرافیل خان را می بیند و این رویارویی اسرافیل را روانه تیمارستان می کند. با اطلاع نارگیل دارودسته ندارها به بیمارستان می ریزند و برای بردن پدر بزرگشان اقدام می کنند که در آنجا با ممانعت داراها روبرو می شوند.
شهروند ۱۱۸۰ ـ ۵ جون ۱۳۸۷
قاعده بازی
نویسنده و کارگردان: احمد رضا معتمدی
مدیر فیلمبرداری: فرج الله حیدری
تدوین: مصطفی خرقه پوش
موسیقی: حیدر ساجدی
بازیگران: داریوش ارجمند، الناز شاکردوست، سعید پورصمیمی، اکبر عبدی، جمشید هاشم پور، علیرضا خمسه، محسن قاضی مرادی، انوشیروان ارجمند
خلاصه داستان:
نارگیل( اکبر عبدی) در یک جریان کاملا تصادفی با فرشته (الناز شاکردوست) آشنا می شود، اما تعلق نارگیل به دارودسته ندارها و تعلق فرشته به دارودسته داراها مانع از پیوند آن دو می شود. وقتی نارگیل برای خواستگاری به جشن داراها وارد می شود در آنجا پدر بزرگ خود اسرافیل خان را می بیند و این رویارویی اسرافیل را روانه تیمارستان می کند. با اطلاع نارگیل دارودسته ندارها به بیمارستان می ریزند و برای بردن پدر بزرگشان اقدام می کنند که در آنجا با ممانعت داراها روبرو می شوند. در این میان ابوالهول پسر بزرگ اسرافیل خان وقتی درگیری دو گروه را در اوج می بیند تصمیم می گیرد از آب گل آلود ماهی بگیرد و با چپاول ثروت اسرافیل خان در شلوغی پیش آمده همه را سرکیسه کند. از این رو به داراها پیشنهاد می کند تا با آوردن ندارها به خانه پدری و چرب کردن سبیل آنها از طریق ازدواج نارگیل و فرشته حرص تحریک شده آنها را برای ثروت پدری فرو بنشانند. گم شدن ناگهانی پدر بزرگ در بیمارستان، پای کارآگاه را به ماجرا باز می کند و افشاگری مباشر وضعیت داراها را دشوار می کند و آنها به پیشنهاد ابوالهول تن در می دهند. اما ندارها زودتر به ملک داراها می ریزند و آنجا را تصرف می کنند. ابوالهول از طریق دوستی با اژدر، اسرافیل بدلی را روانه خانه می کند و با تقسیم ظاهری ارث پدر بزرگ به نفع ندارها آنها را تسکین موقت می بخشد و از طریق فریب مباشر با اسرافیل بدلی به مخفیگاه پدر بزرگ راه پیدا می کند.
قاعده بازی یک کمدی هجوآمیز
قاعده بازی از گونه کمدی های هجوآمیزی است که نمونه آن را کمتر در سینمای ایران دیده ایم. یک کمدی مبتنی بر موقعیت و روابط آدمها و فضای خاص فیلم با چاشنی جلوه های ویژه. نمونه این نوع کمدی را در سینمای غرب و در آثار فیلمسازانی چون مل بروکس می توان مشاهده کرد. تفاوت این نوع کمدی که بیشتر از شوخی با فیلمهای جدی نیز بهره می گیرد با دیگر کمدی های معمول در سینمای ایران در صحنه های پیش بینی نشده آن است. احمد رضا معتمدی با پس زمینه مطالعه در فلسفه اولین اثرش هبوط را ساخت. پس از آن زشت و زیبا را کار کرد که هیچیک به دلایل مختلف، او و آثارش را مطرح نکردند تا اینکه دیوانه ای از قفس پرید باعث شد کارهایش بیشتر مورد بررسی قرار بگیرد. معتمدی با این تجربیات دست به ساخت اثری متفاوت می زند و یک کمدی هجوآمیز با نگاهی به کمدی های غربی را به وجود می آورد. من دو فیلم اول معتمدی را ندیده ام، اما با تماشای فیلمهای دیوانه از قفس پرید و قاعده بازی با یک مشکل عمده در فیلمسازی او مواجه شدم و آنهم آشفتگی در ساختار و پیشبرد قصه و روابط آدمهاست. نیمه اول فیلم قاعده بازی و شکل گیری فیلم جذاب است، اما از آن به بعد حوصله تماشاگر را سر می برد و تحمل دیدن ادامه آن را کمتر می کند. قاعده بازی تلفیقی از کمدی مبتنی بر شوخی کلامی، کمدی اسلپ استیک است. تعدد شخصیتها باعث شده تا کارگردان در رهبری آنها بر پایه یک قصه یک دست و ارتباط قابل درک برای تماشاگر دچار مشکل شده و او را سردرگم سازد. معتمدی در بخشی از یک گفتگو درباره سبک کارش در قاعده بازی به نکات خاصی اشاره کرده است. او در مورد تلفیق انواع و اقسام گونه های کمدی می گوید: ما باید اعتراف کنیم در فلسفه محض در صدر تفکر دنیا هستیم ولی در فلسفه های مضاف زیر صفر هستیم. فلسفه هنر و فلسفه اقتصاد و غیره و تک تک بخشهایی که در فیلم استفاده کردم، بنا به بنیاد فلسفه های گوناگون فیلسوف های مختلف بوده. یک جایش افلاطونی، یک جایش کانتی و یک جایش نیچه ای است. حتی غیر از اسلپ استیکش که مال سینمای صامت آمریکاست، پیکارسکش تقلید چارلی چاپلین، کمدی کلامی اش وودی آلنی و سبک روایتی اش کمدی نوع شکسپیری ست و نقیضه سازی هایش مل بروکسی و باستر کیتونی است . مثلا جایی که گریفیث را هجو می کند…
این فیلم را البته من با انگیزه های دیگری ساختم . دیدم کمدی چه در سینمای ایران و چه در تلویزیون واقعا در حال طی کردن مسیر انحرافی ست. یعنی عده ای یک مجموعه جوک و اس ام اس با نخ داستانی- که چیزی جز یک موقعیت ساده نیست به هم وصل می کنند و جنس کمدی اش هم به نظر من یک جور کمدی فرویدی است. یعنی آن کمدی که به تزکیه و پالایش برسد نیست. به تخلیه می رسد. شورش علیه فرا خود است. فقط اجازه گرفته اند که یک جایی، یک هنجاری را انگولک کنند. حالا این هنجار جنگ است، روحانیت است یا چیزهای دیگر… این فرمول را به ضعیف ترین فیلمسازان هم بدهید، فیلم پر فروش خواهند ساخت.
گرداب
نویسنده و تدوینگر و کارگردان: حسن هدایت
مدیر فیلمبرداری: فرهاد صالحی
موسیقی: حمید رضا یراقچیان
بازیگران: شهاب حسینی، لاله اسکندری، احمد نجفی، شاهرخ فروتنیان
خلاصه داستان:
بهرام دوست صمیمی همایون خودکشی می کند و این مسئله برای همایون که تصور می کرد از تمام جزییات زندگی و افکار بهرام مطلع است دغدغه می آفریند. به موازات تحقیقات پلیس برای بررسی خودکشی، وصیت نامه بهرام به دست همایون می رسد که بر اساس آن تمام دارایی او به هما دختر همایون ارث می رسد. این وصیت نامه تعجب همایون را بیشتر می کند تا اینکه پلیس نامه هایی عاشقانه در اتاق بهرام پیدا می کند. همایون با دقت در چهره دخترش و تصویر بهرام شباهتهای زیادی را بین آن دو احساس می کند و همین باعث می شود نسبت به همسرش بدری مشکوک شود و او را به خیانت متهم کند. بدری همراه با هما، همایون را ترک می کند و به منزل پدرش می رود. همایون در مدت غیبت همسرش به پرسه زنی در خیابان و شب نشینی در کافه مشغول می شود. یک شب در کافه با مردی مواجه می شود که پس از شنیدن ماجرای او خود همایون را مقصر می داند که به دلیل توجه نشان ندادن به همسرش زمینه خیانت او را فراهم کرده است. شبی دیگر به دعوت همسایه اش که مردی الکلی و بیمار است به منزل او می رود و در می یابد که روزگاری مامور قتل پنهانی آدمهای مخالف حکومت بوده و حالا می خواهد خودش را بکشد…
عشق و خیانت
عشق و خیانت از موضوعاتی است که برای یک رده سنی به بالا و کسانی که به هر حال با این واژه ها آشنایی دارند و یا تجربه کرده اند جذابیتهایی دارد که تاریخ مصرف هم ندارد. حسن هدایت پس از ساخت فیلمهایی چون پیک جنگل، گراند سینما، چشم شیطان و آخرین بندر که دارای پس زمینه های تاریخی هستند به سراغ یک مضمون فلسفی درباره مرگ با نام سایه روشن رفت که به نظرم در کارنامه هدایت بهترین کار او می باشد و البته آنطور که باید مطرح نشد. سایه روشن نگاهی متفاوت و با الهام از برخی منابع عرفانی مثل آثار مولانا و یا کارلوس کاستاندا به مرگ داشت. حال با تجربه ای این چنین هدایت به سراغ قصه ای از صادق هدایت با همین نام در مجموعه داستان سه قطره خون رفته است. داستانی از تردید و سوءظن مردی نسبت به همسرش که با مرگ دخترش پایان می گیرد. سالها پیش در فستیوال فیلم تورنتو فیلمی دیدم به نام اعتراف ساخته دمیر کوبوز از کشور ترکیه که دارای مضمونی مشابه بود. فیلم داستان مردی را به تصویر می کشید که متوجه خیانت همسرش می شود و چون عاشقانه او را دوست دارد از او می خواهد تا حقیقت را به او بگوید. زن بر اثر فشارهای روحی، مرد را رها میکند و با مرد مورد علاقه اش ازدواج می کند. مرد در سفری به درون و گذشته رازی را آشکار می سازد و آن اینکه زن همسر سابق نزدیکترین دوست او بوده و دوستش پس از اینکه درمی یابد همسرش با دوستش رابطه دارد دست به خودکشی می زند. اعتراف فیلمی زیبا و اثرگذار بود و کارگردان با استفاده بجا از عناصر دراماتیک جذابیت قصه را دو چندان کرده بود. اما حسن هدایت با توجه به داستان قرص و محکم صادق هدایت از لحاظ دراماتیکی در به تصویر کشیدن قصه موفق نبوده است و اگرچه حس کنجکاوی تماشاگر را برای آگاهی از رمز و راز قصه بر می انگیزد، اما از لحاظ نمایشی کمی کشدار و کسالت بار از کار درآمده است. شاید استفاده از یک بازیگر درون گرا برای این نقش مناسبتر از انتخاب شهاب حسینی بود که در ارائه شخصیتی درونگرا در قصه خوب عمل نکرده است.
فیلمساز برای گسترش قصه از دیگر داستانهای صادق هدایت مثل تاریکخانه نیز برای تلفیق با قصه اصلی استفاده کرده است. اینکه فیلمسازی آنقدر به ابزار سینما تسلط داشته باشد که بتواند تماشاگر را تا پایان فیلم همراه سازد یک ویژگی محسوب می شود. در تاریخ سینما ما شاهد فیلمهایی هستیم که در یک مکان بسته مثل یک خانه و یا در جایی مثل یک جزیره با حداکثر دو و یا سه شخصیت فیلمی نفس گیر و جذاب ساخته اند که حتی با چند بار دیدن نیز از این جذابیت کاسته نمی شود، اما یکی از ضعفهای حسن هدایت در فیلمسازی این است که علیرغم داشتن قصه و لوکیشنهای متعدد و شخصیتهای متنوع قادر به ایجاد پیوستگی در قصه و آدمهای قصه نیست.